ام ایمن: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'موقعیت' به 'موقعیت'
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'موقعیت' به 'موقعیت') |
||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[قبل از بعثت]]، به عنوان [[محمد امین]] نزد [[دوستان]] و دشمنانش معروف و مشهور بود، حتی آنها که [[پیامبری]] ایشان را قبول نکرده بودند امانتهای خود را به ایشان میسپردند. اما وقتی آن [[حضرت]] [[تصمیم]] به [[هجرت]] گرفتند ام ایمن را [[امانتدار]] خود [[انتخاب]] کردند تا [[امام علی]]{{ع}} [[امانتها]] را از او بگیرد و به صاحبان آنها بازگرداند<ref>المهذب، ابن براج، ج۱، ص۴۲۲؛ فقه القرآن، قطب الدین راوندی، ج۲، ص۶۱؛ تذکرة الفقهاء، علامه حلی، ج۲، ص۱۹۶؛ عوالی اللآلی، ابن جمهور احسایی، ج۳، ص۲۵۰؛ ریاض المسائل، سید علی طباطبائی، ج۱، ص۶۲۰.</ref>. یادگار گرامی [[پیامبر خدا]]{{صل}}، [[حضرت زهرا]]{{س}} نیز ام ایمن را [[امین]] و موثقترین [[بانوان]] میدانستند: {{متن حدیث|وَ كَانَتْ أَوْثَقَ نِسَائِهَا عِنْدَهَا...}} و وقتی یادگار [[پیامبر]] آخرین نفسهای خود را میکشید دنبال ام ایمن فرستاد و از او خواست تا امام علی{{ع}} را خبر کنند و او در [[مراسم]] [[خاکسپاری حضرت]] حضور داشت<ref>علل الشرایع، شیخ صدوق، ج۱، ص۱۸۷؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۵۱؛ الحدائق الناضره، محقق بحرانی، ج۴، ص۸۹؛ اللمعة البیضاء، تبریزی انصاری، ص۸۷۵.</ref><ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۰۱.</ref>. | [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[قبل از بعثت]]، به عنوان [[محمد امین]] نزد [[دوستان]] و دشمنانش معروف و مشهور بود، حتی آنها که [[پیامبری]] ایشان را قبول نکرده بودند امانتهای خود را به ایشان میسپردند. اما وقتی آن [[حضرت]] [[تصمیم]] به [[هجرت]] گرفتند ام ایمن را [[امانتدار]] خود [[انتخاب]] کردند تا [[امام علی]]{{ع}} [[امانتها]] را از او بگیرد و به صاحبان آنها بازگرداند<ref>المهذب، ابن براج، ج۱، ص۴۲۲؛ فقه القرآن، قطب الدین راوندی، ج۲، ص۶۱؛ تذکرة الفقهاء، علامه حلی، ج۲، ص۱۹۶؛ عوالی اللآلی، ابن جمهور احسایی، ج۳، ص۲۵۰؛ ریاض المسائل، سید علی طباطبائی، ج۱، ص۶۲۰.</ref>. یادگار گرامی [[پیامبر خدا]]{{صل}}، [[حضرت زهرا]]{{س}} نیز ام ایمن را [[امین]] و موثقترین [[بانوان]] میدانستند: {{متن حدیث|وَ كَانَتْ أَوْثَقَ نِسَائِهَا عِنْدَهَا...}} و وقتی یادگار [[پیامبر]] آخرین نفسهای خود را میکشید دنبال ام ایمن فرستاد و از او خواست تا امام علی{{ع}} را خبر کنند و او در [[مراسم]] [[خاکسپاری حضرت]] حضور داشت<ref>علل الشرایع، شیخ صدوق، ج۱، ص۱۸۷؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۵۱؛ الحدائق الناضره، محقق بحرانی، ج۴، ص۸۹؛ اللمعة البیضاء، تبریزی انصاری، ص۸۷۵.</ref><ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۰۱.</ref>. | ||
==ام ایمن و | ==ام ایمن و موقعیت ویژه [[اجتماعی]]== | ||
از مجموع نقلهای [[تاریخی]] چنین فهمیده میشود که ام ایمن نزد [[پیامبر خدا]]{{صل}} [[منزلت]] ویژهای داشته است و هرگاه [[پیامبر]] نگاهش به وی میافتاد، میفرمود: {{متن حدیث|هذه بقیة اهل بیتی}}؛ این بانو باز مانده [[خاندان]] من است، و یا میفرمود: {{متن حدیث|ام ایمن امی بعد امی}}؛ بعد از مادرم ام ایمن [[مادر]] من است؛ لذا او را “یا امه” ([[مادر]] [[جان]]) صدا میزد. این [[احترام]] به اندازهای بود که همواره به دیدن او میرفت<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۱۱، ص۶۱۵؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۴، ص۶۳؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۰۴؛ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۲، ص۲۲۴؛ الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۱۲۱.</ref> و گاهی هم با او برخوردی ملاطفتآمیز و آمیخته با [[مزاح]] داشت. از جمله روزی ام ایمن به محضر [[حضرت]] آمد و درخواست مرکب سواری نمود. [[حضرت]] به او فرمود: “تو را بر بچه شتر سوار خواهم کرد”. او گفت: “یا [[رسول الله]]{{صل}}! بچه شتر که نمیتواند مرا [[تحمل]] کند!” [[حضرت]] فرمود: “جز به بچه شتر سوارت نمیکنم!”. وقتی [[حضرت]] او را نگران و افسرده دید، فرمود: “مگر نه این است که هر شتری در هر [[سنی]] که باشد بچه شتر دیگری است؟!”<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۴؛ سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۲، ص۲۲۵؛ الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، قاضی عیاض، ج۲، ص۱۸۸؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۴، ص۳۴۱.</ref>. | از مجموع نقلهای [[تاریخی]] چنین فهمیده میشود که ام ایمن نزد [[پیامبر خدا]]{{صل}} [[منزلت]] ویژهای داشته است و هرگاه [[پیامبر]] نگاهش به وی میافتاد، میفرمود: {{متن حدیث|هذه بقیة اهل بیتی}}؛ این بانو باز مانده [[خاندان]] من است، و یا میفرمود: {{متن حدیث|ام ایمن امی بعد امی}}؛ بعد از مادرم ام ایمن [[مادر]] من است؛ لذا او را “یا امه” ([[مادر]] [[جان]]) صدا میزد. این [[احترام]] به اندازهای بود که همواره به دیدن او میرفت<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۱۱، ص۶۱۵؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۴، ص۶۳؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۶، ص۳۰۴؛ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۲، ص۲۲۴؛ الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۱۲۱.</ref> و گاهی هم با او برخوردی ملاطفتآمیز و آمیخته با [[مزاح]] داشت. از جمله روزی ام ایمن به محضر [[حضرت]] آمد و درخواست مرکب سواری نمود. [[حضرت]] به او فرمود: “تو را بر بچه شتر سوار خواهم کرد”. او گفت: “یا [[رسول الله]]{{صل}}! بچه شتر که نمیتواند مرا [[تحمل]] کند!” [[حضرت]] فرمود: “جز به بچه شتر سوارت نمیکنم!”. وقتی [[حضرت]] او را نگران و افسرده دید، فرمود: “مگر نه این است که هر شتری در هر [[سنی]] که باشد بچه شتر دیگری است؟!”<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۴؛ سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۲، ص۲۲۵؛ الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، قاضی عیاض، ج۲، ص۱۸۸؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۴، ص۳۴۱.</ref>. | ||