پرش به محتوا

اشعث بن قیس کندی: تفاوت میان نسخه‌ها

۵٬۶۴۵ بایت حذف‌شده ،  ‏۴ ژانویهٔ ۲۰۲۱
خط ۵۳: خط ۵۳:
==[[اشعث]] و [[جنگ صفین]]==
==[[اشعث]] و [[جنگ صفین]]==
===[[تصرف]] [[شریعه]] [[فرات]]===
===[[تصرف]] [[شریعه]] [[فرات]]===
[[اشعث]] به دور از حالت [[نفاق]] و دو چهره‌گی، مردی [[شجاع]] و [[جنگ]] جو بود لذا [[امیرمؤمنان]]{{ع}} او را در [[جنگ صفین]] به [[فرماندهی]] قسمتی از [[سپاه]] خود [[منصوب]] کرد. [[جنگ صفین]] در سال ۳۷ [[هجری]] روی داد و [[چهل]] روز ادامه داشت. در این [[جنگ]]، [[معاویه]] و لشکریانش زودتر از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به [[صفین]] رسیدند و [[شریعه]] [[فرات]] را [[تصرف]] کردند و آب را بر [[لشکریان]] [[عراق]] بستند. [[علی]]{{ع}} از [[گرفتاری]] [[مردم]]، سخت [[اندوهگین]] و از [[تشنگی]] ایشان افسرده بود و طاقتش تمام شده بود<ref>الاخبار الطوال، دینوری (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۲۰۹.</ref>. لذا در یک [[سخنرانی]] آتشین همه نیروها را برای [[فتح]] [[شریعه]] و دور کردن [[لشکریان]] [[معاویه]] از اطراف آن آماده نمود<ref>ر.ک: وقعه صفین، ص۱۶۰-۱۶۷.</ref>. در این هنگام [[اشعث]] فریاد زد: “هر که طالب آب یا [[مرگ]] است در فلان محل [[اجتماع]] کند، من در آنجا ایستاده‌ام”. [[دوازده]] هزار مرد از قبیله‌های کنده و [[قحطان]] در حالی که شمشیرها را روی شانه داشتند [[اجتماع]] کردند، در این موقع، [[اشعث]] و [[مالک اشتر]] از اسب پیاده شدند و به [[پیروی]] از ایشان، [[دوازده]] هزار نفر پیاده شدند و چنان حمله‌ای کردند که [[لشکر]] [[شام]] را از [[فرات]] رانده و آنرا [[تصرف]] نمودند<ref>پیکار صفین، نصر بن مزاحم (ترجمه: اتابکی)، ص۲۲۷-۲۲۹ (با اندکی تصرف).</ref>.<ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۳۸؛ [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۹۱-۱۹۲.</ref>.
[[اشعث]] به دور از حالت [[نفاق]] و دو چهره‌گی، مردی [[شجاع]] و [[جنگ]] جو بود لذا [[امیرمؤمنان]]{{ع}} او را در [[جنگ صفین]] به [[فرماندهی]] قسمتی از [[سپاه]] خود [[منصوب]] کرد. [[جنگ صفین]] در سال ۳۷ [[هجری]] روی داد و [[چهل]] روز ادامه داشت. در این [[جنگ]]، [[معاویه]] و لشکریانش زودتر از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به [[صفین]] رسیدند و [[شریعه]] [[فرات]] را [[تصرف]] کردند و آب را بر [[لشکریان]] [[عراق]] بستند. [[علی]]{{ع}} از [[گرفتاری]] [[مردم]]، سخت [[اندوهگین]] و از [[تشنگی]] ایشان افسرده بود و طاقتش تمام شده بود<ref>الاخبار الطوال، دینوری (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۲۰۹.</ref>. لذا در یک [[سخنرانی]] آتشین همه نیروها را برای [[فتح]] [[شریعه]] و دور کردن [[لشکریان]] [[معاویه]] از اطراف آن آماده نمود<ref>ر.ک: وقعه صفین، ص۱۶۰-۱۶۷.</ref>. در این هنگام [[اشعث]] فریاد زد: “هر که طالب آب یا [[مرگ]] است در فلان محل [[اجتماع]] کند، من در آنجا ایستاده‌ام”. در این موقع، [[اشعث]] و [[مالک اشتر]] از اسب پیاده شدند و به [[پیروی]] از ایشان، [[دوازده]] هزار نفر پیاده شدند و چنان حمله‌ای کردند که [[لشکر]] [[شام]] را از [[فرات]] رانده و آنرا [[تصرف]] نمودند<ref>پیکار صفین، نصر بن مزاحم (ترجمه: اتابکی)، ص۲۲۷-۲۲۹ (با اندکی تصرف).</ref>.<ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۳۸؛ [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۹۱-۱۹۲.</ref>.
===[[اشعث]] از عوامل اصلی [[فتنه]] در [[صفین]]===
===[[اشعث]] از عوامل اصلی [[فتنه]] در [[صفین]]===
زمانی که [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در یکی از شب‌های [[جنگ صفین]] که به “لیلة الهریر” معروف است، [[مردم]] را برای [[جهاد]] تحریک نموده، [[وعده]] داد از [[لشکر]] [[معاویه]] جز نفسی باقی نمانده و خبر این [[سخنرانی]] به [[گوش]] [[معاویه]] رسید، [[عمروعاص]] را فرا خواند و گفت: “امشب شبی است که [[علی]] به ما حمله خواهد کرد، یا [[اباعبدالله]]! حیله‌هایت کجاست؟ امروز وقت آن است که تدبیری اندیشی و اختلالی در کار [[علی]] آوری وگرنه هلاک می‌شویم”. [[عمروعاص]] به [[معاویه]] گفت: “دستور بده هر مقدار [[قرآن]] که در خیمه‌ها وجود دارد بر سر نیزه‌ها کنند و نیزه‌ها را بلند کرده در برابر [[لشکر]] [[علی]] نگه دارند. ما خود [[اشعث بن قیس]] و بعضی دیگر از [[شجاعان]] [[لشکر]] [[علی]] را [[فریب]] داده‌ایم و آنها [[منتظر]] چنین حیله‌ای هستند”<ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم (ترجمه: اتابکی)، ص۵۵۹؛ الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ج۲، ص۶۵۲؛ اخبار الطوال، دینوری (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۲۳۲.</ref>. پس از آنکه در یکی از روزهای [[جنگ]]، افراد زیادی از طرفین کشته شد، [[شب]] هنگام، [[اشعث]] برای افراد [[قبیله]] خود [[سخنرانی]] کرد و گفت: “امروز از جمعیت [[عرب]] چه تعداد کشته شدند؟ به [[خدا]] قسم، تا به این سن رسیده‌ام چنین روزی را ندیده بودم. حاضرین به غائبین برسانند اگر بنا باشد فردا نیز به این نحو به [[جنگ]] ادامه دهیم، [[عرب]] نابود خواهد شد”. گفتار [[اشعث]] به [[معاویه]] رسید، گفت: “راست می‌گوید، اگر فردا [[جنگ]] کنیم، [[رومیان]] به [[زن]] و [[فرزند]] شامی‌ها حمله خواهند کرد، دهقانان [[ایرانی]] به [[زن]] و [[فرزند]] عراقی‌ها حمله خواهند کرد و این موضوع را فقط [[خردمندان]] در می‌یابند”، و [[دستور]] داد قرآن‌ها را بالای نیزه نمایند<ref>الاخبار الطوال، دینوری (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۲۳۲؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۵۲.</ref>
پس از آنکه در [[لیلة الهریر]] افراد زیادی از طرفین کشته شد، [[شب]] هنگام، [[اشعث]] برای افراد [[قبیله]] خود [[سخنرانی]] کرد و گفت: “امروز از جمعیت [[عرب]] چه تعداد کشته شدند؟ به [[خدا]] قسم، تا به این سن رسیده‌ام چنین روزی را ندیده بودم. حاضرین به غائبین برسانند اگر بنا باشد فردا نیز به این نحو به [[جنگ]] ادامه دهیم، [[عرب]] نابود خواهد شد”. گفتار [[اشعث]] به [[معاویه]] رسید، گفت: “راست می‌گوید، اگر فردا [[جنگ]] کنیم، [[رومیان]] به [[زن]] و [[فرزند]] شامی‌ها حمله خواهند کرد، دهقانان [[ایرانی]] به [[زن]] و [[فرزند]] عراقی‌ها حمله خواهند کرد و این موضوع را فقط [[خردمندان]] در می‌یابند”، و [[دستور]] داد قرآن‌ها را بالای نیزه نمایند<ref>الاخبار الطوال، دینوری (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۲۳۲؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۵۲.</ref>


[[اهل شام]] قرآن‌ها را بر سر نیزه‌ها کردند، در این حال، [[اشعث بن قیس]] [[خدمت]] [[امیر المؤمنین]]{{ع}} آمد و گفت: “این [[قدر]] [[عجله]] نکن ای [[امیرالمؤمنین]] و دست از [[خون‌ریزی]] و [[کشتار]] بردار و سخن من را بشنو. اگر سخن من را نشنوی به [[خدا]] که هیچ کمانداری تیری به اشاره تو نمی‌اندازد و هیچ مبارزی شمشیری از نیام بیرون نمی‌آورد”<ref>الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ج۲، ص۶۷۰؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۵۴.</ref> و این گونه [[علی]]{{ع}} را مجبور به متوقف ساختن [[جنگ]] و فراخواندن [[مالک اشتر]] از میدان [[جنگ]] ـ در حالی که اندکی تا [[پیروزی]] باقی مانده بود ـ کردند. [[اشعث بن قیس]] شادمانه به استقبال [[معاویه]] رفت و گفت: “خواهش شما را [[اجابت]] کردم و [[جنگ]] را متوقف نمودم”<ref>الفتوح، ابن اعثم کوفی (ترجمه: مستوفی هروی)، ج۲، ص۶۸۳.</ref>.<ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۴۲.</ref>
[[اهل شام]] قرآن‌ها را بر سر نیزه‌ها کردند، در این حال، [[اشعث بن قیس]] [[خدمت]] [[امیر المؤمنین]]{{ع}} آمد و گفت: “این [[قدر]] [[عجله]] نکن ای [[امیرالمؤمنین]] و دست از [[خون‌ریزی]] و [[کشتار]] بردار و سخن من را بشنو. اگر سخن من را نشنوی به [[خدا]] که هیچ کمانداری تیری به اشاره تو نمی‌اندازد و هیچ مبارزی شمشیری از نیام بیرون نمی‌آورد”<ref>الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ج۲، ص۶۷۰؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۵۴.</ref> و این گونه [[علی]]{{ع}} را مجبور به متوقف ساختن [[جنگ]] و فراخواندن [[مالک اشتر]] از میدان [[جنگ]] ـ در حالی که اندکی تا [[پیروزی]] باقی مانده بود ـ کردند. [[اشعث بن قیس]] شادمانه به استقبال [[معاویه]] رفت و گفت: “خواهش شما را [[اجابت]] کردم و [[جنگ]] را متوقف نمودم”<ref>الفتوح، ابن اعثم کوفی (ترجمه: مستوفی هروی)، ج۲، ص۶۸۳.</ref>.<ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۴۲.</ref>


مجبور کردن [[علی]]{{ع}} به دست کشیدن از [[جنگ]]، باعث ایجاد دو حادثه شد؛ اولین حادثه جریان [[حکمیت]] و مورد دوم که در [[حقیقت]] ثمره واقعه اول بود، حادثه [[خوارج]] بود. در جریان [[حکمیت]] با [[اصرار]] [[اشعث]]، [[علی]]{{ع}} اجباراً تن به [[حکمیت]] [[ابوموسی]] داده و او را از نواحی [[شام]] فرا خواند و [[پیمان]] [[صلح]] به مدت یک سال تحت شرایطی خاص تنظیم شد<ref>برای اطلاع یافتن از متن صلح نامه، ر.ک: البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۷، ص۲۷۶-۲۷۷.</ref>.<ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۴۳؛ [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص193-195.</ref>
مجبور کردن [[علی]]{{ع}} به دست کشیدن از [[جنگ]]، باعث ایجاد دو حادثه شد؛ اولین حادثه جریان [[حکمیت]] و مورد دوم که در [[حقیقت]] ثمره واقعه اول بود، حادثه [[خوارج]] بود. در جریان [[حکمیت]] با [[اصرار]] [[اشعث]]، [[علی]]{{ع}} اجباراً تن به [[حکمیت]] [[ابوموسی]] داده و او را از نواحی [[شام]] فرا خواند و [[پیمان]] [[صلح]] به مدت یک سال تحت شرایطی خاص تنظیم شد<ref>برای اطلاع یافتن از متن صلح نامه، ر.ک: البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۷، ص۲۷۶-۲۷۷.</ref>.<ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۴۳؛ [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص193-195.</ref>
===ماجرای [[خوارج]] و [[اشعث]]===
[[خوارج نهروان]] که زاییده ماجرای [[حکمیت]] بودند، پس از آنکه فهمیدند [[خطا]] رفته‌اند و باعث بقای [[معاویه]] شده‌اند، [[امام علی]]{{ع}} را در [[پذیرش]] [[داوری]] و [[صلح]] با [[معاویه]] محکوم کردند و سر به [[شورش]] برداشتند در حالی که خودشان این [[صلح]] را به [[امام]] [[تحمیل]] کرده بودند، اما وقتی در میان [[مردم]] شایع شد [[امام]]{{ع}} از [[حکمیت]] [[رجوع]] کرده و آنرا [[گمراهی]] دانسته است و اینک درصدد تهیه وسایل و تجهیزات برای نبردی دیگر با [[معاویه]] است، [[خوارج]] به [[کوفه]] برگشتند و [[دست]] در [[دست]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} دادند و برای [[جنگ]] با [[معاویه]] آماده شدند. 
[[حضرت امیر]]{{ع}} هم مشغول رتق و فتق امور و تشکیل و تنظیم سپاهی [[مجدد]] در [[انتظار]] [[تصمیم]] حکمین بود تا اینکه [[اشعث]] [[خدمت]] [[امام]]{{ع}} آمد و با طرح سؤالی از [[امام]]{{ع}}، مشکل جدیدی به وجود آورد و سبب [[فتنه]] [[مجدد]] و [[تفرقه]] [[خوارج]] شد و آن سؤال این بود که [[مردم]] می‌گویند: شما از [[پیمان]] خود برگشته و [[حکمیت]] را [[کفر]] و [[گمراهی]] انگاشته‌اید و [[انتظار]] بر انقضای مدت را خلاف می‌دانید. آیا این سخن صحیح است یا خیر؟ [[امیرمؤمنان]]{{ع}} با شنیدن این سخن اندیشید که توریه کند و نیروهای خوارجی که بازگشته‌اند را [[حفظ]] کند یا آنکه [[حقیقت]] را بازگو کند تا در [[آینده]] نقطه سیاهی در چهره تابناک [[حکومت علوی]] نقش نبندد، لذا [[تصمیم]] گرفت [[حق]] را بیان کند و توریه را کنار بگذارد اگر چه عواقب [[بدی]] به دنبال داشته باشد، لذا به وی فرمود: "هرکس تصور کرده من از [[پیمان]] تحکیم برگشته‌ام [[دروغ]] پنداشته و هرکس آنرا [[کفر]] و [[گمراهی]] می‌داند، خود [[گمراه]] است"<ref>{{متن حدیث|من زعم انی رجعت عن الحکومه فقط کذب، و من راها ضلالا فقد ضل}}</ref>. پس از بیان این [[حقیقت]]، [[خوارج]] که [[توبه]] کرده بودند و به [[کوفه]] بازگشته و همراه با [[امام]]{{ع}} برای [[جنگ]] با [[معاویه]] آماده شده بودند مجدداً به تردید افتادند و با [[شعار]] {{عربی|لا حکم الا الله}}، [[مسجد]] را ترک کردند و به اردوگاه [[حروراء]]<ref>حروراء همان محلی است که جنگ نهروان واقع شد.</ref> بازگشتند<ref>ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۷۸.</ref>. بدین ترتیب، [[امام]] مجبور شد ابتدا این [[فتنه]] را از بین ببرد و سپس با [[معاویه]] مقابله کند اما افرادی مانند [[اشعث]] دست از [[مخالفت]] و [[آزار]] و [[اذیت]] [[امام]] برنداشتند<ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۴۳؛ [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص193-195.</ref>.


==[[اشعث]] و [[مشارکت]] در [[قتل]] [[امام علی]]{{ع}}==
==[[اشعث]] و [[مشارکت]] در [[قتل]] [[امام علی]]{{ع}}==
۱۱۵٬۴۷۸

ویرایش