اشعث بن قیس کندی: تفاوت میان نسخهها
←اشعث و ابوبکر
(←مقدمه) |
|||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
==[[اشعث]] و [[خلفا]]== | ==[[اشعث]] و [[خلفا]]== | ||
===[[اشعث]] و [[ابوبکر]]=== | ===[[اشعث]] و [[ابوبکر]]=== | ||
[[اشعث بن قیس]] بعد از [[وفات پیامبر اسلام]]{{صل}} [[مرتد]] شد؛ سبب [[ارتداد]] او و عدهای دیگر چگونگی دریافت [[زکات]] از آنها توسط [[زیاد بن لبید بیاضی]] عامل [[ابوبکر]] بوده است. اما بعد از نبردی که میان آنها و [[لشکر]] [[ابوبکر]] صورت گرفت [[اشعث]] دستگیر شده و او را نزد [[ابوبکر]] بردند. وقتی [[اشعث]] را نزد [[ابوبکر]] آوردند، [[ابوبکر]] از [[اشعث]] پرسید: میدانی با تو چه خواهم کرد؟ او گفت: “نمیدانم”. [[ابوبکر]] گفت: “تو را خواهم کشت”. [[اشعث]] چون ترسیده بود گفت: “آیا هیچ [[گمان]] خیری درباره من نداری تا [[اسیران]] را رهاسازی و [[اسلام]] مرا پذیرفته و با من همان کنی که با امثال من روا داشتهای و [[خواهر]] خود را به [[ازدواج]] من در آوری<ref>الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۴۹.</ref>. به [[خدا]] قسم، من پس از [[مسلمان]] شدن، [[کافر]] نشدم ولی در پرداخت [[مال]] [[بخل]] ورزیدم”<ref>بغیة الطلب فی تاریخ حلب، عمر بن احمد بن ابی جواده، ج۴، ص۱۹۰۷؛ آفرینش و تاریخ، مطهر بن طاهر مقدسی (ترجمه: شفیعی کدکنی)، ج۲، ص۸۴۱.</ref>. [[اشعث]]، مرد [[زیرک]] و فرصتطلبی بوده و در هر [[گرفتاری]] از هر موقعیتی برای [[نجات]] خویش بهره جسته و به هر [[حیله]] و نیرنگی [[متوسل]] میشد؛ شاید به همین خاطر است که [[ابوبکر]]، هنگام [[مرگ]]، از [[عفو]] او اظهار [[پشیمانی]] مینماید و میگوید: “ای کاش! هنگامی که [[اشعث]] را نزد من آوردند، گردنش را میزدم، زیرا هیچ شرّی را نمیبیند جز آنکه به [[یاری]] آن بر میخیزد”<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۱۲؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۸۲.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۳۱؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۸۷؛ [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص | [[اشعث بن قیس]] بعد از [[وفات پیامبر اسلام]]{{صل}} [[مرتد]] شد؛ سبب [[ارتداد]] او و عدهای دیگر چگونگی دریافت [[زکات]] از آنها توسط [[زیاد بن لبید بیاضی]] عامل [[ابوبکر]] بوده است. اما بعد از نبردی که میان آنها و [[لشکر]] [[ابوبکر]] صورت گرفت [[اشعث]] دستگیر شده و او را نزد [[ابوبکر]] بردند. وقتی [[اشعث]] را نزد [[ابوبکر]] آوردند، [[ابوبکر]] از [[اشعث]] پرسید: میدانی با تو چه خواهم کرد؟ او گفت: “نمیدانم”. [[ابوبکر]] گفت: “تو را خواهم کشت”. [[اشعث]] چون ترسیده بود گفت: “آیا هیچ [[گمان]] خیری درباره من نداری تا [[اسیران]] را رهاسازی و [[اسلام]] مرا پذیرفته و با من همان کنی که با امثال من روا داشتهای و [[خواهر]] خود را به [[ازدواج]] من در آوری<ref>الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۴۹.</ref>. به [[خدا]] قسم، من پس از [[مسلمان]] شدن، [[کافر]] نشدم ولی در پرداخت [[مال]] [[بخل]] ورزیدم”<ref>بغیة الطلب فی تاریخ حلب، عمر بن احمد بن ابی جواده، ج۴، ص۱۹۰۷؛ آفرینش و تاریخ، مطهر بن طاهر مقدسی (ترجمه: شفیعی کدکنی)، ج۲، ص۸۴۱.</ref>. [[اشعث]]، مرد [[زیرک]] و فرصتطلبی بوده و در هر [[گرفتاری]] از هر موقعیتی برای [[نجات]] خویش بهره جسته و به هر [[حیله]] و نیرنگی [[متوسل]] میشد؛ شاید به همین خاطر است که [[ابوبکر]]، هنگام [[مرگ]]، از [[عفو]] او اظهار [[پشیمانی]] مینماید و میگوید: “ای کاش! هنگامی که [[اشعث]] را نزد من آوردند، گردنش را میزدم، زیرا هیچ شرّی را نمیبیند جز آنکه به [[یاری]] آن بر میخیزد”<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۱۲؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۸۲.</ref><ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۳۱؛ [[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۸۷؛ [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۲۹؛ [[ابوالقاسم زرگر |زرگر، ابوالقاسم]]، [[اشعث بن قیس - زرگر (مقاله)|مقاله «اشعث بن قیس»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۳ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۳.</ref>. | ||
===[[اشعث]] و [[عمر]]=== | ===[[اشعث]] و [[عمر]]=== | ||
[[اشعث]] پس از [[ازدواج]] با [[خواهر]] [[خلیفه اول]] تا آخر [[عمر]] او در [[مدینه]] مقیم بود و چون [[خلیفه دوم]] به [[خلافت]] رسید، در [[جنگ یرموک]] شرکت کرده و یک چشمش آسیب دید<ref>فتوح البلدان، بلاذری، ج۱، ص۱۴۱؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۱۱۸.</ref>؛ بعد از آن با [[سعد بن ابی وقاص]] به [[عراق]] آمده در جنگهای [[قادسیه]]، [[مدائن]]، جلولاء و [[نهاوند]] حضور یافت و در محله کندیان در [[کوفه]] ساکن شد<ref>بغیة الطلب فی تاریخ حلب، عمر بن احمد بن ابی جواده، ج۴، ص۱۸۹۴؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۱۸۱.</ref>. او در زمان [[خلیفه دوم]] هیچ مقامی نداشت<ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۳۴.</ref>. | [[اشعث]] پس از [[ازدواج]] با [[خواهر]] [[خلیفه اول]] تا آخر [[عمر]] او در [[مدینه]] مقیم بود و چون [[خلیفه دوم]] به [[خلافت]] رسید، در [[جنگ یرموک]] شرکت کرده و یک چشمش آسیب دید<ref>فتوح البلدان، بلاذری، ج۱، ص۱۴۱؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۱۱۸.</ref>؛ بعد از آن با [[سعد بن ابی وقاص]] به [[عراق]] آمده در جنگهای [[قادسیه]]، [[مدائن]]، جلولاء و [[نهاوند]] حضور یافت و در محله کندیان در [[کوفه]] ساکن شد<ref>بغیة الطلب فی تاریخ حلب، عمر بن احمد بن ابی جواده، ج۴، ص۱۸۹۴؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۱، ص۱۸۱.</ref>. او در زمان [[خلیفه دوم]] هیچ مقامی نداشت<ref>[[محمد تقی افشار|افشار، محمد تقی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۳۴.</ref>. |