تبلیغ خصوصی در سیره پیامبر خاتم: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'آشکار' به 'آشکار'
جز (جایگزینی متن - 'نیاز' به 'نیاز') |
جز (جایگزینی متن - 'آشکار' به 'آشکار') |
||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
#استفاده از تمام شرایط برای [[تبلیغ]]؛ بر خلاف [[تبلیغ]] منقطع که در ایام خاصی صورت میگیرد، [[تبلیغ]] خصوصی محدودیت زمانی ندارد و مبلّغ در اینگونه [[تبلیغ]]، از شرایط موجود به بهترین گونه برای عرضه اندیشههای خود به طرف مقابل [[بهره]] میگیرد. [[ملاقات]] با قبایلی که در موسم [[حج]] به [[مکه]] میآمدند، نمونه خوبی در این باره است. ربیعة بن مالک از پدرش [[نقل]] میکند که [[پیامبر]] پس از علنی شدن دعوتش، در ایام [[حج]]، سراغ [[مردم]] میرفت و آنان را به [[اسلام]] [[دعوت]] میکرد. پس از مدتی هم از [[قبایل]] آنها میپرسید و [[قبیله]] به [[قبیله]]، سراغ آنها میرفت<ref>السیرة النبویه، ص ۴۲۲ - ۴۲۶؛ الإکتفاء، ج ۱، ص ۲۴۹ - ۲۵۹؛ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج ۱، ص ۱۳۱ - ۱۴۱؛ تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۳۶ و ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۱، ص ۱۷۷ - ۱۸۰.</ref> که یکی از آن [[قبایل]] [[قبیله]] "[[بنی عامر بن صعصعه]]" بود. مردی از بزرگان ایشان به نام "بیحره" گوید: "به [[خدا]] اگر من این [[جوان]] را از [[قریش]] بستانم، به [[کمک]] وی میتوانم [[عرب]] را نیز زیر [[فرمان]] خویش در آورم". از اینرو، از [[رسول خدا]]{{صل}} پرسید: "آیا پس از خود، [[فرمانروایی]] را به ما میدهی؟" [[حضرت]] فرمود: "این مسئله به دست خداست؛ هر جا بخواهد آن را قرار میدهد"<ref>{{متن حدیث|الْأَمْرُ إِلَى اللَّهِ يَضَعُهُ حَيْثُ يَشَاءُ}}؛ الإکتفاء، ج ۱، ص ۲۵۲؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۵؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۲۴ - ۴۲۵ و الکامل، ج ۲، ص ۹۳.</ref>. همچنین آن [[حضرت]] در سفر به [[طائف]] به منظور رهایی از فشارهای [[مشرکان]] و یافتن پایگاهی [[جدید]] برای [[تبلیغ]] [[اسلام]]، پس از آنکه با [[مخالفت]] اشراف و بزرگان قبیلة ثقیف روبه رو شد، به تحریک آنان و با [[هجوم]] و سنگ اندازی اراذل و سفیهان ناگزیر به [[باغی]] [[پناه]] برد که صاحبان آن باغ، "عتبه" و "شیبة بن ربیعة" از [[بت پرستان]] بودند. آنها با دیدن وضع بد آن [[حضرت]] ناراحت شدند و [[غلام]] [[مسیحی]] خود "عداس" را با ظرفی پر از انگور نزد وی فرستادند. عداس با شنیدن کلمه {{متن حدیث|بِسْمِ اللَّهِ}} از آن [[حضرت]] در هنگام خوردن انگور، تعجب کرد و به [[فکر]] فرو رفت. سپس مهر [[سکوت]] را [[شکست]] و گفت: "[[مردم]] شبه جزیره با چنین [[کلامی]] آشنایی ندارند و من تاکنون چنین سخنی را نشنیده ام. [[مردم]] این دیار کارهای خود را با نام لات و عزی آغاز میکنند". پس از گفتگوی [[پیامبر]] با او، عداس، [[اسلام]] آورد و [[خم]] شد و دست و پای [[پیامبر]]{{صل}} را بوسید<ref>السیرة النبویة، ج ۱، ص ۴۲۱ - ۴۲۲؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۴۵ - ۳۴۶ و دلائل النبوه، مقدمه، ص ۶۷ - ۶۸.</ref><ref>[[محمد علی تاجالدین|تاجالدین، محمد علی]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۷۱-۲۷۲.</ref>. | #استفاده از تمام شرایط برای [[تبلیغ]]؛ بر خلاف [[تبلیغ]] منقطع که در ایام خاصی صورت میگیرد، [[تبلیغ]] خصوصی محدودیت زمانی ندارد و مبلّغ در اینگونه [[تبلیغ]]، از شرایط موجود به بهترین گونه برای عرضه اندیشههای خود به طرف مقابل [[بهره]] میگیرد. [[ملاقات]] با قبایلی که در موسم [[حج]] به [[مکه]] میآمدند، نمونه خوبی در این باره است. ربیعة بن مالک از پدرش [[نقل]] میکند که [[پیامبر]] پس از علنی شدن دعوتش، در ایام [[حج]]، سراغ [[مردم]] میرفت و آنان را به [[اسلام]] [[دعوت]] میکرد. پس از مدتی هم از [[قبایل]] آنها میپرسید و [[قبیله]] به [[قبیله]]، سراغ آنها میرفت<ref>السیرة النبویه، ص ۴۲۲ - ۴۲۶؛ الإکتفاء، ج ۱، ص ۲۴۹ - ۲۵۹؛ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج ۱، ص ۱۳۱ - ۱۴۱؛ تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۳۶ و ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۱، ص ۱۷۷ - ۱۸۰.</ref> که یکی از آن [[قبایل]] [[قبیله]] "[[بنی عامر بن صعصعه]]" بود. مردی از بزرگان ایشان به نام "بیحره" گوید: "به [[خدا]] اگر من این [[جوان]] را از [[قریش]] بستانم، به [[کمک]] وی میتوانم [[عرب]] را نیز زیر [[فرمان]] خویش در آورم". از اینرو، از [[رسول خدا]]{{صل}} پرسید: "آیا پس از خود، [[فرمانروایی]] را به ما میدهی؟" [[حضرت]] فرمود: "این مسئله به دست خداست؛ هر جا بخواهد آن را قرار میدهد"<ref>{{متن حدیث|الْأَمْرُ إِلَى اللَّهِ يَضَعُهُ حَيْثُ يَشَاءُ}}؛ الإکتفاء، ج ۱، ص ۲۵۲؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۵؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۲۴ - ۴۲۵ و الکامل، ج ۲، ص ۹۳.</ref>. همچنین آن [[حضرت]] در سفر به [[طائف]] به منظور رهایی از فشارهای [[مشرکان]] و یافتن پایگاهی [[جدید]] برای [[تبلیغ]] [[اسلام]]، پس از آنکه با [[مخالفت]] اشراف و بزرگان قبیلة ثقیف روبه رو شد، به تحریک آنان و با [[هجوم]] و سنگ اندازی اراذل و سفیهان ناگزیر به [[باغی]] [[پناه]] برد که صاحبان آن باغ، "عتبه" و "شیبة بن ربیعة" از [[بت پرستان]] بودند. آنها با دیدن وضع بد آن [[حضرت]] ناراحت شدند و [[غلام]] [[مسیحی]] خود "عداس" را با ظرفی پر از انگور نزد وی فرستادند. عداس با شنیدن کلمه {{متن حدیث|بِسْمِ اللَّهِ}} از آن [[حضرت]] در هنگام خوردن انگور، تعجب کرد و به [[فکر]] فرو رفت. سپس مهر [[سکوت]] را [[شکست]] و گفت: "[[مردم]] شبه جزیره با چنین [[کلامی]] آشنایی ندارند و من تاکنون چنین سخنی را نشنیده ام. [[مردم]] این دیار کارهای خود را با نام لات و عزی آغاز میکنند". پس از گفتگوی [[پیامبر]] با او، عداس، [[اسلام]] آورد و [[خم]] شد و دست و پای [[پیامبر]]{{صل}} را بوسید<ref>السیرة النبویة، ج ۱، ص ۴۲۱ - ۴۲۲؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۴۵ - ۳۴۶ و دلائل النبوه، مقدمه، ص ۶۷ - ۶۸.</ref><ref>[[محمد علی تاجالدین|تاجالدین، محمد علی]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۷۱-۲۷۲.</ref>. | ||
#برخورد کریمانه با افراد و گروهها؛ [[منطق]] ایشان در برخورد با افراد، کریمانه و [[محبت]] آمیز بود و توصیه میفرمود که [[برادران دینی]] خود را گرامی بدارید که اگر کسی چنین کند، [[خدا]] را نیز [[تکریم]] کرده است: {{متن حدیث|مَنْ أَكْرَمَ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ فَإِنَّمَا يُكْرِمُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ}}<ref>شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۶؛ همو، الامالی، ص ۴۳۱ و ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج ۲، ص ۲۶۲.</ref>. این شیوه برخورد [[رسول اکرم]]{{صل}} با [[مردم]]، اولین مرحله [[تبلیغ]] به شمار میرفت؛ به گونهای که شخص در همان [[دیدار]] اول، شیفته [[شخصیت پیامبر]] میشد و زمینه را برای مراحل بعدی مهیا میکرد<ref>[[محمد علی تاجالدین|تاجالدین، محمد علی]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۷۲.</ref>. | #برخورد کریمانه با افراد و گروهها؛ [[منطق]] ایشان در برخورد با افراد، کریمانه و [[محبت]] آمیز بود و توصیه میفرمود که [[برادران دینی]] خود را گرامی بدارید که اگر کسی چنین کند، [[خدا]] را نیز [[تکریم]] کرده است: {{متن حدیث|مَنْ أَكْرَمَ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ فَإِنَّمَا يُكْرِمُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ}}<ref>شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۶؛ همو، الامالی، ص ۴۳۱ و ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج ۲، ص ۲۶۲.</ref>. این شیوه برخورد [[رسول اکرم]]{{صل}} با [[مردم]]، اولین مرحله [[تبلیغ]] به شمار میرفت؛ به گونهای که شخص در همان [[دیدار]] اول، شیفته [[شخصیت پیامبر]] میشد و زمینه را برای مراحل بعدی مهیا میکرد<ref>[[محمد علی تاجالدین|تاجالدین، محمد علی]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۷۲.</ref>. | ||
*[[علی]]{{ع}} فرموده است: "[[پیامبر]] هر روز برایم نشان تازهای از [[اخلاق نیکو]] را | *[[علی]]{{ع}} فرموده است: "[[پیامبر]] هر روز برایم نشان تازهای از [[اخلاق نیکو]] را آشکار میکرد و به من [[فرمان]] میداد تا به او [[اقتدا]] کنم"<ref>نهج البلاغه، ص۳۰۰.</ref>. | ||
*[[سیره]] نویسان نیز درباره چگونگی برخورد [[پیامبر]]{{صل}} مینویسند: ایشان به هرکس میرسید، به او [[سلام]] میکرد و هر کس برای خواستهای نزد ایشان میآمد، در انجام کار وی [[بردباری]] میکرد تا خواستهاش، برآورده، یا آن فرد، منصرف شود و هرگز پیش نیامد که کسی با [[پیامبر]]{{صل}} دست بدهد و آن [[حضرت]] جلوتر از آن شخص، دست خود را بکشد. [[پیامبر]]{{صل}} وقتی به مرد مسلمانی میرسید، ابتدا با او [[مصافحه]] میکرد و هنگامی که مشغول [[نماز]] بود و شخصی کنارش مینشست، [[نماز]] خود را کوتاه میکرد و به آن شخص میفرمود: "آیا حاجتی داری؟" ایشان هر کس را که به نزد وی وارد میشد، [[تکریم]] و گاهی [[لباس]] خود را زیر وی پهن میکرد و یا او را بر روی تشک خود مینشاند<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار.، ج ۱۶، ص ۲۲۸؛ عیون الاثر، ج ۲، ص ۴۰۰ و المناقب، ج ۱، ص ۱۴۶ - ۱۴۷.</ref><ref>[[محمد علی تاجالدین|تاجالدین، محمد علی]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۷۲.</ref>. | *[[سیره]] نویسان نیز درباره چگونگی برخورد [[پیامبر]]{{صل}} مینویسند: ایشان به هرکس میرسید، به او [[سلام]] میکرد و هر کس برای خواستهای نزد ایشان میآمد، در انجام کار وی [[بردباری]] میکرد تا خواستهاش، برآورده، یا آن فرد، منصرف شود و هرگز پیش نیامد که کسی با [[پیامبر]]{{صل}} دست بدهد و آن [[حضرت]] جلوتر از آن شخص، دست خود را بکشد. [[پیامبر]]{{صل}} وقتی به مرد مسلمانی میرسید، ابتدا با او [[مصافحه]] میکرد و هنگامی که مشغول [[نماز]] بود و شخصی کنارش مینشست، [[نماز]] خود را کوتاه میکرد و به آن شخص میفرمود: "آیا حاجتی داری؟" ایشان هر کس را که به نزد وی وارد میشد، [[تکریم]] و گاهی [[لباس]] خود را زیر وی پهن میکرد و یا او را بر روی تشک خود مینشاند<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار.، ج ۱۶، ص ۲۲۸؛ عیون الاثر، ج ۲، ص ۴۰۰ و المناقب، ج ۱، ص ۱۴۶ - ۱۴۷.</ref><ref>[[محمد علی تاجالدین|تاجالدین، محمد علی]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۷۲.</ref>. | ||