پرش به محتوا

رشد در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۱٬۶۹۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۳ ژانویهٔ ۲۰۲۱
خط ۲۷: خط ۲۷:


==مراتب [[رشد]]==
==مراتب [[رشد]]==
مصادیق رشد در یک مرتبه نیستند؛ مثلاً رشدِ [[ابراهیم]]{{ع}} ([[انبیاء]] / ۲۱، ۵۱) مرتبه‌ای والا از رشد و رشدِ مطلوب برای‌امکان [[استقلال اقتصادی]] [[یتیم]] ([[نساء]] / ۴، ۶) مرتبه‌ای پایین از آن است که میان آنها فاصله بسیاری است.<ref>مفردات، ص ۳۵۴، «رشد»؛ مواهب الرحمان، ج ۴، ص ۲۹۱.</ref> رشد به شکل کلی دو مرتبه دارد.
مصادیق رشد در یک مرتبه نیستند؛ مثلاً رشدِ [[ابراهیم]]{{ع}} {{متن قرآن|وَلَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَكُنَّا بِهِ عَالِمِينَ}}<ref>«و بی‌گمان پیش از آن به ابراهیم کاردانی  (در خور) وی را ارزانی داشتیم و به (شایستگی) او دانا بودیم» سوره انبیاء، آیه ۵۱.</ref> مرتبه‌ای والا از رشد و رشدِ مطلوب برای‌ امکان [[استقلال اقتصادی]] [[یتیم]] {{متن قرآن|وَابْتَلُوا الْيَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلَا تَأْكُلُوهَا إِسْرَافًا وَبِدَارًا أَنْ يَكْبَرُوا وَمَنْ كَانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَمَنْ كَانَ فَقِيرًا فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا}}<ref>«و یتیمان را تا زمانی که توانایی زناشویی یافته باشند بیازمایید، پس اگر در آنان کاردانی  یافتید، دارایی‌هایشان را به آنان بازگردانید و آن را به گزافکاری  و شتاب، از (بیم) اینکه بالغ گردند (و از شما باز گیرند) نخورید و هر کس از شما که توانگر باشد (در برداشت مزد سرپرستی) خویشتنداری کند و هرکس تنگدست باشد برابر عرف (از آن) بخورد؛ و هنگامی که دارایی‌های ایشان را به آنان باز می‌گردانید بر آنها گواه بگیرید و حسابرسی را خداوند، بسنده است» سوره نساء، آیه ۶.</ref> مرتبه‌ای پایین از آن است که میان آنها فاصله بسیاری است.<ref>مفردات، ص ۳۵۴، «رشد»؛ مواهب الرحمان، ج ۴، ص ۲۹۱.</ref> رشد به شکل کلی دو مرتبه دارد.


۱. [[شناخت]] و رعایت [[مصالح]] [[دنیا]]
===[[شناخت]] و رعایت [[مصالح]] [[دنیا]]===
مرتبه پایین رشد، تشخیص [[صلاح]] کارهای [[دنیایی]] است که آن را [[عقل]] معاش یا [[رشد]] صغیر نیز نامیده‌اند <ref>نثر طوبی، ج۱، ص ۳۰۷، «رشد».</ref> و از آثار و [[احکام]] آن در [[علم]] [[فقه]] بحث می‌شود. بیشتر [[فقیهان]] [[رشد]] را به [[اصلاح]] در [[مال]] تعریف کرده‌اند <ref>تذکرة الفقهاء، ج ۱۴، ص ۲۰۳؛ مسالک الافهام، ج ۴، ص ۱۴۸؛ البحرالرائق، ج ۵، ص ۳۸۸.</ref> که مراد ملکه‌ای [[نفسانی]] است که مانع از [[فاسد]] کردن مال و صرف غیر عقلایی آن می‌شود.<ref>قواعدالاحکام، ج ۲، ص ۱۳۴؛ الروضة البهیه، ج ۴، ص۱۰۱ـ۱۰۲؛ ریاض‌المسائل، ج۸،ص۵۵۷ ـ ۵۵۸.</ref> این مرتبه از رشد، در آیاتی شرط دادن [[اموال]] [[یتیمان]] به آنان دانسته شده است: پس از آنکه مو ٔ نان [[فرمان]] می‌یابند که اموال خویش را به دست سفیهان نسپارند ([[نساء]] / ۴، ۵) به آنان امر می‌شود که یتیمان را پس از رسیدن به [[بلوغ]] و [[ازدواج]] بیازمایند، پس اگر در ایشان رشد یافتند، اموالشان را به آنان بدهند: «وابتَلوا الیَتـمی حَتّی اِذا بَلَغوا النِّکاحَ فَاِن ءانَستُم مِنهُم رُشدًا فَادفَعوا اِلَیهِم اَمولَهُم» (نساء / ۴، ۶) و در آیاتی دیگر، نظیر همین مضمون با تعبیر «رسیدن به اَشُدّ» یاد می‌شود: «ولا تَقرَبوا مالَ الیَتیمِ اِلاّ بِالَّتی هِیَ اَحسَنُ حَتّی یَبلُغَ اَشُدَّهُ». (انعام / ۶، ۱۵۲؛ [[اسراء]] / ۱۷، ۳۴) [[فقهای اسلام]] با [[الهام]] از این [[آیات]]، همچنین [[روایات]] روشنگر آنهادر [[منابع فقهی]] بخش مستقلی را به موضوع حَجْر اختصاص داده‌اند. (کتاب الحَجْر) واژه [[حجر]] * به معنای [[حرمت]] و منع است <ref>العین، ج ۳، ص ۷۴ ـ ۷۵؛ مفردات، ص ۲۲۰؛ لسان العرب، ج ۴، ص ۱۶۷، «حجر».</ref> و در فقه «[[محجور]]» کسی است که از [[تصرف]] در مالش منع شده باشد که یکی از اقسام آن، سفیه است، بنابراین [[کودک]] فاقد دو شرط بلوغ * و رشد، اگر [[مالی]] داشته باشد، نمی‌تواند در آن تصرف کند،<ref> المبسوط، ج ۲، ص ۲۸۱؛ شرائع الاسلام، ج ۲، ص ۹۹؛ المیزان، ج ۴، ص ۱۷۲.</ref> به [[دلیل]] کتاب، [[سنت]]، [[اجماع]] منقول و محصّل <ref>جواهر الکلام، ج ۲۶، ص ۴؛ بدایة المجتهد، ج ۲، ص ۲۲۸.</ref> و تنها در [[تفسیر]] [[حقیقت]] [[رشد]]، [[اختلاف]] است.<ref>بدایة المجتهد، ج ۲، ص ۲۲۷.</ref> برخی از [[اهل تسنّن]] رشد را به [[صلاح]] [[دین]] و [[دنیا]] و [[طاعت خدا]] و نگهداری [[مال]] و بعضی به [[اصلاح]] دنیا و [[شناخت]] راه‌های کسب و [[خرج]] و [[حفظ]] مال از [[تبذیر]] تفسیر کرده و دسته‌ای رسیدن به سن خاصی مانند ۲۵ سالگی را شرط کرده‌اند.<ref>احکام القرآن، ج ۱، ص ۳۲۲.</ref> بیشتر [[فقیهان]] [[شیعه]] به استناد روایاتی که [[رشد]] را به حفظ مال <ref>من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۲۲۲؛ وسائل‌الشیعه، ج ۱۹، ص ۳۶۸، ۳۷۰.</ref> یا عدم [[افساد]] و تباه کردن آن <ref> الکافی، ج۷، ص۶۸؛ وسائل‌الشیعه، ج۱۹، ص ۳۶۶.</ref> و عدم [[سفاهت]] * و [[ناتوانی]] در نگهداری آن <ref>الکافی، ج ۷، ص ۶۸؛ وسائل‌الشیعه، ج ۱۹، ص ۳۶۹.</ref> تفسیر کرده‌اند، رشد را [[تصرف]] درست در [[اموال]] دانسته و [[عدالت]] را در آن شرط ندانسته؛<ref>مختلف‌الشیعه، ج ۵، ص ۴۳۱؛ جواهر الکلام، ج ۲۶، ص ۵۰.</ref> ولی برخی در آن تردید کرده <ref> شرائع الاسلام، ج ۲، ص ۱۰۰؛ کشف الرموز، ج ۱، ص ۵۵۲.</ref> و بعضی از فقیهان شیعه <ref>الخلاف، ج ۳، ص ۲۸۳ـ۲۸۴.</ref> و [[سنّی]] <ref> المجموع، ج ۱۳، ص ۳۷۱؛ فتح الوهاب، ج ۱، ص ۳۵۰ ـ ۳۵۱؛ فتح المعین، ج ۳، ص ۸۴.</ref> آن را شرط دانسته‌اند.
مرتبه پایین رشد، تشخیص [[صلاح]] کارهای [[دنیایی]] است که آن را [[عقل]] معاش یا [[رشد]] صغیر نیز نامیده‌اند <ref>نثر طوبی، ج۱، ص ۳۰۷، «رشد».</ref> و از آثار و [[احکام]] آن در [[علم]] [[فقه]] بحث می‌شود. بیشتر [[فقیهان]] [[رشد]] را به [[اصلاح]] در [[مال]] تعریف کرده‌اند <ref>تذکرة الفقهاء، ج ۱۴، ص ۲۰۳؛ مسالک الافهام، ج ۴، ص ۱۴۸؛ البحرالرائق، ج ۵، ص ۳۸۸.</ref> که مراد ملکه‌ای [[نفسانی]] است که مانع از [[فاسد]] کردن مال و صرف غیر عقلایی آن می‌شود.<ref>قواعدالاحکام، ج ۲، ص ۱۳۴؛ الروضة البهیه، ج ۴، ص۱۰۱ـ۱۰۲؛ ریاض‌المسائل، ج۸،ص۵۵۷ ـ ۵۵۸.</ref> این مرتبه از رشد، در آیاتی شرط دادن [[اموال]] [[یتیمان]] به آنان دانسته شده است: پس از آنکه مو ٔ نان [[فرمان]] می‌یابند که اموال خویش را به دست سفیهان نسپارند {{متن قرآن|وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا وَاكْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلًا مَعْرُوفًا}}<ref>«و دارایی‌هایتان را که خداوند (مایه) پایداری (زندگی) شما گردانیده است به کم‌خردان نسپارید و از در آمد آن، آنان را روزی و پوشاک رسانید و با آنان با زبانی شایسته سخن گویید» سوره نساء، آیه ۵.</ref> به آنان امر می‌شود که یتیمان را پس از رسیدن به [[بلوغ]] و [[ازدواج]] بیازمایند، پس اگر در ایشان رشد یافتند، اموالشان را به آنان بدهند: {{متن قرآن|وَابْتَلُوا الْيَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّكَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلَا تَأْكُلُوهَا إِسْرَافًا وَبِدَارًا أَنْ يَكْبَرُوا وَمَنْ كَانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَمَنْ كَانَ فَقِيرًا فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا}}<ref>«و یتیمان را تا زمانی که توانایی زناشویی یافته باشند بیازمایید، پس اگر در آنان کاردانی  یافتید، دارایی‌هایشان را به آنان بازگردانید و آن را به گزافکاری  و شتاب، از (بیم) اینکه بالغ گردند (و از شما باز گیرند) نخورید و هر کس از شما که توانگر باشد (در برداشت مزد سرپرستی) خویشتنداری کند و هرکس تنگدست باشد برابر عرف (از آن) بخورد؛ و هنگامی که دارایی‌های ایشان را به آنان باز می‌گردانید بر آنها گواه بگیرید و حسابرسی را خداوند، بسنده است» سوره نساء، آیه ۶.</ref> و در آیاتی دیگر، نظیر همین مضمون با تعبیر "رسیدن به اَشُدّ" یاد می‌شود:{{متن قرآن|وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ}}<ref>«و به مال یتیم نزدیک نشوید جز به گونه‌ای که (برای یتیم) نیکوتر است تا به برنایی خود برسد و پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید؛ ما بر کسی جز (برابر با) توانش تکلیف نمی‌کنیم؛ و چون سخن می‌گویید با دادگری بگویید هر چند (درباره) خویشاوند باشد؛ و به پیمان با خداوند وفا کنید؛ این است آنچه شما را بدان سفارش کرده است باشد که پند گیرید» سوره انعام، آیه ۱۵۲.</ref>؛ {{متن قرآن|وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا}}<ref>«و به مال یتیم نزدیک نشوید مگر به گونه‌ای که (برای یتیم) نیکوتر است تا او به برنایی  خود برسد و به پیمان وفا کنید که از پیمان خواهند پرسید» سوره اسراء، آیه ۳۴.</ref>


در تفسیر رسیدن به اَشُدّ که افزون بر [[آیات]] یاد شده، در آیاتی دیگر حتّی درباره مراتب رشد هم به کار رفته ([[یوسف]] / ۱۲، ۲۲؛ کهف / ۱۸، ۸۲؛ احقاف / ۴۶، ۱۵ و...) نیز آرا گوناگون‌اند؛ مانند [[بلوغ]] یا رسیدن به سنّی خاص همچون ۳۰ یا ۲۵ سالگی،<ref>جامع البیان، ج ۸، ص ۶۲ ـ ۶۳؛ تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۱۳۵؛ الدرالمنثور، ج ۳، ص ۵۵.</ref> بلوغ طبیعی و [[رشد عقلی]] <ref> التفسیر الکبیر، ج ۱۳، ص ۱۷۹؛ المیزان، ج ۷، ص ۳۷۶؛ الفرقان، ج ۱، ص ۳۳۴.</ref> و مجموع توان بدنی و توان [[معرفتی]] <ref>جوامع الجامع، ج ۱، ص ۴۲۰؛ تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۱۳۴ ـ ۱۳۵؛ فی ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۲۳۲.</ref>.می‌توان گفت رسیدن به اَشدّ، سرآغاز مرحله‌ای است که نیروهای بدنی و [[عقلی]] [[انسان]] به فعلیّت می‌رسند و تا [[زمان]] [[توانمندی]] ادامه دارد، ازاین‌رو برخی از [[مفسران]] آغاز اَشُدّ را از ۱۸سالگی و پایان آن را سنّ کهولت دانسته که [[کمال عقل]] و تمام [[رشد]] است <ref>المیزان، ج ۱۱، ص ۱۱۸.</ref> و بعضی گفته‌اند: [[بلوغ]] اشدّ دو طرف دارد که طرف پایین آن احتلام و مبدأ سنّ رشد و نیرویی است که انسان از [[یتیمی]]، سفیهی یا [[ناتوانی]] درمی‌آید و پایان آن ۴۰ سالگی است.<ref> تفسیر مراغی، ج ۸، ص ۶۹.</ref> به نظر بیشتر [[فقیهان]]، تا دو [[وصف]] بلوغ و رشد در [[محجور]] یکجا نشوند، [[حجر]] [[پایدار]] است، گرچه شخص پا به سنّ بگذارد؛ اما برخی از [[اهل‌سنت]] پرداخت [[مال]] را با رسیدن او به ۲۵ سالگی لازم شمرده‌اند.<ref>الخلاف، ج ۳، ص ۲۸۵؛ جواهرالکلام، ج ۲۶، ص ۵۱؛ شرائع الاسلام، ج ۲، ص ۱۰۰.</ref> [[شناخت]] [[رشد]]، از [[راه]] [[امتحان]] تصرّفات مناسب از محجور به دست می‌آید، تا توان وی بر [[زیرکی]] در خرید و فروش‌ها و [[مراقبت]] او از [[فریب خوردن]] دانسته شود و این [[آزمایش]] پیش از رسیدن [[کودک]] به سنّ بلوغ می‌آغازد.<ref>المبسوط، ج ۲، ص ۲۸۴؛ شرائع الاسلام، ج ۲، ص ۱۰۰؛ جواهر الکلام، ج ۲۶، ص ۵۱.</ref> با اینکه همه [[کودکان]] از تصرّف در مال خود محجورند، [[راز]] [[سخن گفتن]] [[قرآن]] فقط از حَجر [[یتیمان]]، تأکید بر مراقبت بیشتر از آنان و [[پرهیز]] از خوردن [[اموال]] ایشان است.<ref> تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۱۳۵؛ تفسیر مراغی، ج ۸، ص ۶۹؛ المیزان، ج، ص ۱۷۳.</ref> درباره حَجر و [[سفاهت]]، مباحث و [[احکام]] گوناگونی در [[فقه]] یاد شده‌اند.
[[فقهای اسلام]] با [[الهام]] از این [[آیات]]، همچنین [[روایات]] روشنگر آنهادر [[منابع فقهی]] بخش مستقلی را به موضوع حَجْر اختصاص داده‌اند. (کتاب الحَجْر) واژه [[حجر]] به معنای [[حرمت]] و منع است <ref>العین، ج ۳، ص ۷۴ ـ ۷۵؛ مفردات، ص ۲۲۰؛ لسان العرب، ج ۴، ص ۱۶۷، «حجر».</ref> و در فقه "[[محجور]]" کسی است که از [[تصرف]] در مالش منع شده باشد که یکی از اقسام آن، سفیه است، بنابراین [[کودک]] فاقد دو شرط بلوغ و رشد، اگر [[مالی]] داشته باشد، نمی‌تواند در آن تصرف کند،<ref> المبسوط، ج ۲، ص ۲۸۱؛ شرائع الاسلام، ج ۲، ص ۹۹؛ المیزان، ج ۴، ص ۱۷۲.</ref> به [[دلیل]] کتاب، [[سنت]]، [[اجماع]] منقول و محصّل <ref>جواهر الکلام، ج ۲۶، ص ۴؛ بدایة المجتهد، ج ۲، ص ۲۲۸.</ref> و تنها در [[تفسیر]] [[حقیقت]] [[رشد]]، [[اختلاف]] است.<ref>بدایة المجتهد، ج ۲، ص ۲۲۷.</ref> برخی از [[اهل تسنّن]] رشد را به [[صلاح]] [[دین]] و [[دنیا]] و [[طاعت خدا]] و نگهداری [[مال]] و بعضی به [[اصلاح]] دنیا و [[شناخت]] راه‌های کسب و [[خرج]] و [[حفظ]] مال از [[تبذیر]] تفسیر کرده و دسته‌ای رسیدن به سن خاصی مانند ۲۵ سالگی را شرط کرده‌اند.<ref>احکام القرآن، ج ۱، ص ۳۲۲.</ref> بیشتر [[فقیهان]] [[شیعه]] به استناد روایاتی که [[رشد]] را به حفظ مال <ref>من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۲۲۲؛ وسائل‌الشیعه، ج ۱۹، ص ۳۶۸، ۳۷۰.</ref> یا عدم [[افساد]] و تباه کردن آن <ref> الکافی، ج۷، ص۶۸؛ وسائل‌الشیعه، ج۱۹، ص ۳۶۶.</ref> و عدم [[سفاهت]] و [[ناتوانی]] در نگهداری آن <ref>الکافی، ج ۷، ص ۶۸؛ وسائل‌الشیعه، ج ۱۹، ص ۳۶۹.</ref> تفسیر کرده‌اند، رشد را [[تصرف]] درست در [[اموال]] دانسته و [[عدالت]] را در آن شرط ندانسته؛<ref>مختلف‌الشیعه، ج ۵، ص ۴۳۱؛ جواهر الکلام، ج ۲۶، ص ۵۰.</ref> ولی برخی در آن تردید کرده <ref> شرائع الاسلام، ج ۲، ص ۱۰۰؛ کشف الرموز، ج ۱، ص ۵۵۲.</ref> و بعضی از فقیهان شیعه <ref>الخلاف، ج ۳، ص ۲۸۳ـ۲۸۴.</ref> و [[سنّی]] <ref> المجموع، ج ۱۳، ص ۳۷۱؛ فتح الوهاب، ج ۱، ص ۳۵۰ ـ ۳۵۱؛ فتح المعین، ج ۳، ص ۸۴.</ref> آن را شرط دانسته‌اند.


۲. شناخت و رعایت [[مصالح]] [[دین]]
در تفسیر رسیدن به اَشُدّ که افزون بر [[آیات]] یاد شده، در آیاتی دیگر حتّی درباره مراتب رشد هم به کار رفته {{متن قرآن|وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ}}<ref>«و چون به برنایی خویش رسید بدو (نیروی) داوری و دانش بخشیدیم و بدین گونه به نیکوکاران پاداش می‌دهیم» سوره یوسف، آیه ۲۲.</ref>؛ {{متن قرآن|وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنْزَهُمَا رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ذَلِكَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْرًا}}<ref>«و امّا آن دیوار، از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود و زیر آن گنجی از آن آن دو و پدرشان مردی شایسته بود، بنابراین پروردگارت از سر بخشایش خویش  اراده فرمود که آنان به برومندی خود برسند و گنجشان را بیرون کشند و من آن کارها را از پیش خویش نکردم، این بود معنی آنچه بر آن شکیبایی نتوانستی کرد» سوره کهف، آیه ۸۲.</ref>؛ {{متن قرآن|وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ}}<ref>«و به آدمی سپرده‌ایم که به پدر و مادرش نیکی کند؛ مادرش او را به دشواری آبستن بوده و به دشواری زاده است- و بارداری و از شیر گرفتنش سی ماه است- تا چون به رشد کامل رسد و چهل ساله شود بگوید: پروردگارا در دلم افکن تا نعمتت را که به من و پدر و مادرم بخشیده‌ای» سوره احقاف، آیه ۱۵.</ref> و... نیز آرا گوناگون‌اند؛ مانند [[بلوغ]] یا رسیدن به سنّی خاص همچون ۳۰ یا ۲۵ سالگی،<ref>جامع البیان، ج ۸، ص ۶۲ ـ ۶۳؛ تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۱۳۵؛ الدرالمنثور، ج ۳، ص ۵۵.</ref> بلوغ طبیعی و [[رشد عقلی]] <ref> التفسیر الکبیر، ج ۱۳، ص ۱۷۹؛ المیزان، ج ۷، ص ۳۷۶؛ الفرقان، ج ۱، ص ۳۳۴.</ref> و مجموع توان بدنی و توان [[معرفتی]] <ref>جوامع الجامع، ج ۱، ص ۴۲۰؛ تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۱۳۴ ـ ۱۳۵؛ فی ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۲۳۲.</ref>.می‌توان گفت رسیدن به اَشدّ، سرآغاز مرحله‌ای است که نیروهای بدنی و [[عقلی]] [[انسان]] به فعلیّت می‌رسند و تا [[زمان]] [[توانمندی]] ادامه دارد، ازاین‌رو برخی از [[مفسران]] آغاز اَشُدّ را از ۱۸سالگی و پایان آن را سنّ کهولت دانسته که [[کمال عقل]] و تمام [[رشد]] است <ref>المیزان، ج ۱۱، ص ۱۱۸.</ref> و بعضی گفته‌اند: [[بلوغ]] اشدّ دو طرف دارد که طرف پایین آن احتلام و مبدأ سنّ رشد و نیرویی است که انسان از [[یتیمی]]، سفیهی یا [[ناتوانی]] درمی‌آید و پایان آن ۴۰ سالگی است.<ref> تفسیر مراغی، ج ۸، ص ۶۹.</ref> به نظر بیشتر [[فقیهان]]، تا دو [[وصف]] بلوغ و رشد در [[محجور]] یکجا نشوند، [[حجر]] [[پایدار]] است، گرچه شخص پا به سنّ بگذارد؛ اما برخی از [[اهل‌سنت]] پرداخت [[مال]] را با رسیدن او به ۲۵ سالگی لازم شمرده‌اند.<ref>الخلاف، ج ۳، ص ۲۸۵؛ جواهرالکلام، ج ۲۶، ص ۵۱؛ شرائع الاسلام، ج ۲، ص ۱۰۰.</ref> [[شناخت]] [[رشد]]، از [[راه]] [[امتحان]] تصرّفات مناسب از محجور به دست می‌آید، تا توان وی بر [[زیرکی]] در خرید و فروش‌ها و [[مراقبت]] او از [[فریب خوردن]] دانسته شود و این [[آزمایش]] پیش از رسیدن [[کودک]] به سنّ بلوغ می‌آغازد.<ref>المبسوط، ج ۲، ص ۲۸۴؛ شرائع الاسلام، ج ۲، ص ۱۰۰؛ جواهر الکلام، ج ۲۶، ص ۵۱.</ref> با اینکه همه [[کودکان]] از تصرّف در مال خود محجورند، [[راز]] [[سخن گفتن]] [[قرآن]] فقط از حَجر [[یتیمان]]، تأکید بر مراقبت بیشتر از آنان و [[پرهیز]] از خوردن [[اموال]] ایشان است.<ref> تفسیر قرطبی، ج ۷، ص ۱۳۵؛ تفسیر مراغی، ج ۸، ص ۶۹؛ المیزان، ج، ص ۱۷۳.</ref> درباره حَجر و [[سفاهت]]، مباحث و [[احکام]] گوناگونی در [[فقه]] یاد شده‌اند.
بیشتر [[آیات]] [[رشد]] درباره این مرتبه است که خود مراتبی دارد، چنان‌که موسای [[اولوا العزم]]{{ع}}، با درخواست [[پیروی]] از [[خضر]]{{ع}} می‌خواست به مرتبه بالاتری از دانشی برسد که مایه رشد و کمال باشد: «قالَ لَهُ [[موسی]] هَل اَتَّبِعُکَ عَلی اَن تُعَلِّمَنِ مِمّا عُلِّمتَ رُشدا». (کهف / ۱۸، ۶۶)<ref>ر. ک: غرائب القرآن، ج ۱، ص ۲۳۳؛ التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۴۰۷؛ مخزن العرفان، ج ۱، ص ۲۴۱.</ref> [[خدا]] رشدِ [[ابراهیم]]{{ع}} را به وی داده و به حال او [[آگاه]] بود: «ولَقَد ءاتَینا اِبرهیمَ رُشدَهُ مِن قَبلُ وکُنّا بِهِ عــلِمین». ([[انبیاء]] / ۲۱، ۵۱) به دیده برخی [[مفسران]]، اضافه رشد به ضمیرِ راجع به ابراهیم{{ع}} و اشاره به آگاه بودن خدا از حال وی، گواه‌اند که خدا براساس ویژگی‌های حال و [[میزان]] [[شایستگی]] ابراهیم{{ع}} مرتبه‌ای والا از رشد را به او بخشید،<ref>مجمع البیان، ج ۷، ص ۸۳؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص ۱۵۱ـ۱۵۲؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۲۹۷.</ref>بنابراین مراتب رشد [[دینی]]، متناسب با [[درجات ایمان]] اشخاص است و هرکس رشدی به اندازه [[ایمان]] خود دارد.<ref> تیسیر الکریم الرحمن، ص ۶۱۷.</ref> در ادامه [[آیه]]، از استدلال‌های [[توحیدی]] ابراهیم{{ع}} و [[نبرد]] وی با [[بت‌پرستی]] یاد شده است (انبیاء / ۲۱، ۵۲ ـ ۵۷)، ازاین‌رو برخی از مفسران، [[رشد]] ابراهیم{{ع}} را [[معرفت]] و [[توحید]] حاصل از [[حجت‌ها]] و [[براهین]] <ref>التبیان، ج ۷، ص ۲۵۵؛ مجمع البیان، ج ۷، ص ۸۳؛ تفسیر ابن کثیر، ج، ص ۳۰۵.</ref> یا ناشی از صفای [[فطرت]] و [[نور]] [[بصیرت]] دانسته‌اند،<ref> المیزان، ج ۱۴، ص ۲۹۷.</ref> به‌گونه‌ای که هرچه را می‌دید، پیش از توجه به خود آن چیز و آثارش، انتساب آن به خدا را درمی‌یافت و نخست [[تکوین]] و [[تدبیر]] خدا را در آن می‌دید.<ref>المیزان، ج ۷، ص ۱۶۱.</ref> برخی هم رشد ابراهیم{{ع}} را به [[نبوت]] و بعضی به رهیابی او به [[صلاح]] [[دین]] و [[دنیا]] [[تفسیر]] کرده‌اند.<ref>التفسیرالکبیر، ج ۲۲، ص ۱۵۱؛ مراح لبید، ج ۲، ص ۵۲؛ التفسیر الکاشف، ج ۵، ص ۲۸۳.</ref>درجات این مرتبه از [[رشد]] تا بدانجاست که [[پیامبراکرم]]{{صل}} نیز که [[کامل‌ترین]] [[انسان]] است، به [[تعلیم الهی]] راهی را که نزدیک‌تر به رشد است، از [[خدا]] می‌خواهد: «... وقُل عَسی اَن یَهدِیَنِ رَبّی لاَِقرَبَ مِن هـذا رَشَدا». (کهف / ۱۸، ۲۴) در [[تفسیر]] آن برخی گفته‌اند: مراد از آن، [[نشانه‌ها]] و [[ادله]] [[نبوّت]] مانند [[علم]] به [[اخبار]] و آثار [[پیامبران]] است که روشن‌تر و نزدیک‌تر از [[قصه]] [[اصحاب کهف]] است؛<ref>الکشاف، ج ۲، ص ۷۱۵؛ مجمع البیان، ج ۶، ص ۷۱۳؛ تفسیر مراغی، ج ۱۵، ص ۱۳۷.</ref> ولی بعضی با ردّ این نظر، «هذا» را در این [[آیه]] به مرتبه [[پایین‌تر]] [[رشد]]، یعنی ذکر پس از [[فراموشی]] و [[راه]] نزدیک‌تر به رشد را به ذکر پیوسته بی‌فراموشی تفسیر کرده‌اند.<ref>المیزان، ج ۱۳، ص ۲۷۴.</ref> این مرتبه از رشد ([[شناخت]] و رعایت [[مصالح]] [[دین]]) در برابر [[غیّ]] است و از دیدگاه [[قرآن کریم]] رشد از غیّ به خوبی آشکار شده، به همین جهت هیچ واداشتنی در [[پذیرش دین]] راه ندارد: «لا اِکراهَ فِی الدِّینِ قَد تَبَیَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَیِّ». (بقره / ۲، ۲۵۶) <ref>تیسیر الکریم الرحمن، ص ۱۲۱؛ المنیر، ج ۳، ص ۲۱.</ref>روشن شدن رشد از غیّ از [[راه فطرت]]، [[ادله عقلی]] و [[نقلی]] و [[معجزات]] گوناگون است <ref>مجمع‌البیان، ج ۲، ص ۶۳۱؛ آلاء الرحمن، ج ۱، ص ۲۲۸.</ref> همچنین این مرتبه در برابر [[شرّ]] است، چنان‌که، در مقابل شرّ، از خیر که گونه‌ای [[هدایت]] و [[سعادت]] است، به رشد تعبیر شده است: «واَنّا لا نَدری اَشَرٌّ اُریدَ بِمَن فِی‌الاَرضِ اَم اَرادَ بِهِم رَبُّهُم رَشَدا». ([[جنّ]] / ۷۲، ۱۰)<ref>المیزان، ج ۲۰، ص ۴۴.</ref>
 
===شناخت و رعایت [[مصالح]] [[دین]]===
بیشتر [[آیات]] [[رشد]] درباره این مرتبه است که خود مراتبی دارد، چنان‌که موسای [[اولوا العزم]]{{ع}}، با درخواست [[پیروی]] از [[خضر]]{{ع}} می‌خواست به مرتبه بالاتری از دانشی برسد که مایه رشد و کمال باشد: {{متن قرآن|قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا}}<ref>«موسی به او گفت: آیا از تو پیروی کنم به شرط آنکه از آن راهدانی  که تو را آموخته‌اند به من بیاموزی؟» سوره کهف، آیه ۶۶.</ref>.<ref>ر. ک: غرائب القرآن، ج ۱، ص ۲۳۳؛ التفسیر الکبیر، ج ۲، ص ۴۰۷؛ مخزن العرفان، ج ۱، ص ۲۴۱.</ref> [[خدا]] رشدِ [[ابراهیم]]{{ع}} را به وی داده و به حال او [[آگاه]] بود: {{متن قرآن|وَلَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَكُنَّا بِهِ عَالِمِينَ}}<ref>«و بی‌گمان پیش از آن به ابراهیم کاردانی  (در خور) وی را ارزانی داشتیم و به (شایستگی) او دانا بودیم» سوره انبیاء، آیه ۵۱.</ref> به دیده برخی [[مفسران]]، اضافه رشد به ضمیرِ راجع به ابراهیم{{ع}} و اشاره به آگاه بودن خدا از حال وی، گواه‌اند که خدا براساس ویژگی‌های حال و [[میزان]] [[شایستگی]] ابراهیم{{ع}} مرتبه‌ای والا از رشد را به او بخشید، <ref>مجمع البیان، ج ۷، ص ۸۳؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۲، ص ۱۵۱ـ۱۵۲؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۲۹۷.</ref> بنابراین مراتب رشد [[دینی]]، متناسب با [[درجات ایمان]] اشخاص است و هرکس رشدی به اندازه [[ایمان]] خود دارد.<ref> تیسیر الکریم الرحمن، ص ۶۱۷.</ref> در ادامه [[آیه]]، از استدلال‌های [[توحیدی]] ابراهیم{{ع}} و [[نبرد]] وی با [[بت‌پرستی]] یاد شده است {{متن قرآن| إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِينَ قَالَ لَقَدْ كُنتُمْ أَنتُمْ وَآبَاؤُكُمْ فِي ضَلالٍ مُّبِينٍ قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنتَ مِنَ اللاَّعِبِينَ قَالَ بَل رَّبُّكُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَى ذَلِكُم مِّنَ الشَّاهِدِينَ وَتَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنَامَكُم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ}}<ref>«هنگامی که به پدر  و قوم خویش، گفت: این تندیس‌ها چیست که شما به (خدمت) آنها ماندگارید؟ گفتند: پدرانمان را پرستنده آنها یافته‌ایم. گفت: به یقین شما و پدرانتان در گمراهی آشکاری بوده‌اید. گفتند: آیا برای ما حقّ را آورده‌ای یا از بازیگرانی؟  گفت: (نه،) بلکه پروردگارتان، پروردگار آسمان‌ها و زمین است که آنها را پدید آورده است و من بر این گواهم. و سوگند به خداوند تا سر بگردانید  در کار بت‌هایتان چاره‌ای خواهم کرد» سوره انبیاء، آیه ۵۲-۵۷.</ref>، ازاین‌رو برخی از مفسران، [[رشد]] ابراهیم{{ع}} را [[معرفت]] و [[توحید]] حاصل از [[حجت‌ها]] و [[براهین]] <ref>التبیان، ج ۷، ص ۲۵۵؛ مجمع البیان، ج ۷، ص ۸۳؛ تفسیر ابن کثیر، ج، ص ۳۰۵.</ref> یا ناشی از صفای [[فطرت]] و [[نور]] [[بصیرت]] دانسته‌اند،<ref> المیزان، ج ۱۴، ص ۲۹۷.</ref> به‌گونه‌ای که هرچه را می‌دید، پیش از توجه به خود آن چیز و آثارش، انتساب آن به خدا را درمی‌یافت و نخست [[تکوین]] و [[تدبیر]] خدا را در آن می‌دید.<ref>المیزان، ج ۷، ص ۱۶۱.</ref> برخی هم رشد ابراهیم{{ع}} را به [[نبوت]] و بعضی به رهیابی او به [[صلاح]] [[دین]] و [[دنیا]] [[تفسیر]] کرده‌اند.<ref>التفسیرالکبیر، ج ۲۲، ص ۱۵۱؛ مراح لبید، ج ۲، ص ۵۲؛ التفسیر الکاشف، ج ۵، ص ۲۸۳.</ref>
 
درجات این مرتبه از [[رشد]] تا بدانجاست که [[پیامبراکرم]]{{صل}} نیز که [[کامل‌ترین]] [[انسان]] است، به [[تعلیم الهی]] راهی را که نزدیک‌تر به رشد است، از [[خدا]] می‌خواهد: {{متن قرآن|إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ وَاذْكُرْ رَبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلْ عَسَى أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا}}<ref>«مگر اینکه (بگویی اگر) خداوند بخواهد و چون فراموش کردی پروردگارت را یاد کن و بگو: امید است پروردگارم مرا به رهیافتی  نزدیک‌تر از این رهنمایی کند» سوره کهف، آیه ۲۴.</ref> در [[تفسیر]] آن برخی گفته‌اند: مراد از آن، [[نشانه‌ها]] و [[ادله]] [[نبوّت]] مانند [[علم]] به [[اخبار]] و آثار [[پیامبران]] است که روشن‌تر و نزدیک‌تر از [[قصه]] [[اصحاب کهف]] است؛<ref>الکشاف، ج ۲، ص ۷۱۵؛ مجمع البیان، ج ۶، ص ۷۱۳؛ تفسیر مراغی، ج ۱۵، ص ۱۳۷.</ref> ولی بعضی با ردّ این نظر، {{متن قرآن|هَذَا}} را در این [[آیه]] به مرتبه [[پایین‌تر]] [[رشد]]، یعنی ذکر پس از [[فراموشی]] و [[راه]] نزدیک‌تر به رشد را به ذکر پیوسته بی‌فراموشی تفسیر کرده‌اند.<ref>المیزان، ج ۱۳، ص ۲۷۴.</ref> این مرتبه از رشد ([[شناخت]] و رعایت [[مصالح]] [[دین]]) در برابر [[غیّ]] است و از دیدگاه [[قرآن کریم]] رشد از غیّ به خوبی آشکار شده، به همین جهت هیچ واداشتنی در [[پذیرش دین]] راه ندارد: {{متن قرآن|لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ}}<ref>«در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بی‌گمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن  ندارد و خداوند شنوای داناست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.</ref>.<ref>تیسیر الکریم الرحمن، ص ۱۲۱؛ المنیر، ج ۳، ص ۲۱.</ref> روشن شدن رشد از غیّ از [[راه فطرت]]، [[ادله عقلی]] و [[نقلی]] و [[معجزات]] گوناگون است <ref>مجمع‌البیان، ج ۲، ص ۶۳۱؛ آلاء الرحمن، ج ۱، ص ۲۲۸.</ref> همچنین این مرتبه در برابر [[شرّ]] است، چنان‌که، در مقابل شرّ، از خیر که گونه‌ای [[هدایت]] و [[سعادت]] است، به رشد تعبیر شده است: {{متن قرآن|وَأَنَّا لَا نَدْرِي أَشَرٌّ أُرِيدَ بِمَنْ فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا}}<ref>«و اینکه ما درنمی‌یابیم که آیا برای کسانی که در زمین‌اند بدی خواسته شده یا پروردگارشان برای آنان رهیافتی  خواسته است» سوره جن، آیه ۱۰.</ref>.<ref>المیزان، ج ۲۰، ص ۴۴.</ref>


==عوامل رشد==
==عوامل رشد==
۱۱۵٬۲۱۳

ویرایش