پرش به محتوا

رحلت یا شهادت پیامبر خاتم: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹: خط ۹:
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


==حوادث روزهای آخر [[عمر]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}}==
===[[سپاه اسامه]]===
روزهای پایانی [[عمر]] [[پیامبر خدا]]، روزهایی شگفت است، [[پیامبر]]{{صل}} [[فرمان]] داد تا سپاهی را برای [[نبرد]] با [[رومیان]] سامان دهند. [[سپاه]]، سامان یافت و چهره‌های برجسته‌ای در آن حضور یافتند و [[پیامبر]]{{صل}} خود [[پرچم]] را بست و به دست [[اسامه]] داد. جوان بودن [[فرمانده]]، بهانه‌ای به دست [[سیاستمداران]] داد تا با [[اعتراض]] به آن، انگیزه‌های اصلی خود را در تأخیر حرکت [[سپاه]] و [[سهل‌انگاری]] در آن، [[پنهان]] دارند. [[پیامبر]]{{صل}} در بستر [[بیماری]] از تب می‌سوخت. در آن حال و هوا، چون از سهل‌انگاری‌ها [[آگاهی]] یافت، از بستر به پا خاست و با تن رنجور، آهنگ [[مسجد]] کرد و [[مسلمانان]] را از پیامدهای [[ناهنجار]] سستی‌ها آگاهاند و آن‌گاه فرمود: [[سپاه اسامه]] را حرکت دهید، حتی متخلفان و خودداری کنندگان از این امر را [[لعن]] کرد و فرمود: {{متن حدیث| أَنْفِذُوا جَيْشَ أُسَامَةَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْ جَيْشِ أُسَامَةَ}}<ref>نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ج۱، ص۴۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۵۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۸۶.</ref>. <ref>الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۸۹.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۹۱-۹۴؛ [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[ رحلت پیامبر (مقاله)|رحلت پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۱-۳۸۲.</ref>.


=== آخرین [[نماز صبح]]===
از وقایع روزهای آخر داستان [[نماز صبح]] [[حضرت]] است: [[بیماری خاتم انبیا]]{{صل}} هنگام شب، شدت گرفت. [[بلال]]، صبح نزد [[حضرت]] آمد و عرض داشت: "ای [[رسول خدا]]! وقت [[نماز صبح]] است". [[پیغمبر]]{{صل}} فرمود: "[[بیماری]]، تاب و توان را از من گرفته است. امروز دیگری با [[مردم]] [[نماز]] بخواند". [[عایشه]] گفت: "به [[ابوبکر]] بگویید ([[نماز]] بخواند)". [[حفصه بنت عمر]] گفت: "به [[عمر]] بگویید". [[رسول خدا]]{{صل}} با شنیدن سخن آن دو و دیدن [[حرص]] هر یک برای بلند کردن نام پدرشان، فرمود: "از این سخنان [[پرهیز]] کنید. شما مانند زنانی هستید که با [[یوسف]] همدم بودند (هر کدام می‌خواهید از این جریان سود ببرید)". سپس با اینکه از [[بی‌حالی]] نمی‌توانست روی پای خود بایستد، با شتاب برخاست. تا مبادا آن دو در [[نماز]] از ایشان پیشی بگیرند ـ و به کمک [[امیرمؤمنان]]{{ع}} و [[فضل بن عباس]] به [[مسجد]] آمد. [[ابوبکر]] که در [[محراب]] [[ایستاده]] بود. با اشاره [[حضرت]] از [[محراب]] خارج شد؛ سپس [[پیامبر]] به [[نماز]] ایستاد و با گفتن [[تکبیر]]، نمازی را که [[ابوبکر]] شروع کرده بود از سر گرفت<ref>قطب الدین راوندی، قصص الانبیاء، ص۳۵۸؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۸۲-۱۸۳؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۶۵.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[حوادث آخرین روزهای عمر پیامبر (مقاله)|حوادث آخرین روزهای عمر پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۴۳-۳۴۴.</ref>
===[[حدیث دوات و قلم]]===
[[حضرت]] پس از بازگشت از مسجد، به سبب [[سختی]] رفتن به [[مسجد]] و [[اندوه]] بسیار ناشی از [[سرپیچی]] [[مسلمانان]] در [[پیوستن]] به [[لشکر اسامه]]، از هوش رفت. پس از به هوش آمدن فرمود: "دوات و کتف بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم که پس از من [[گمراه]] نشوید"<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۹۲-۱۹۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۸۷؛ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۵ ص۶۰؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۱، ص۲۳۵.</ref>. در برآوردن خواسته [[حضرت]] [[اختلاف]] شد. [[عمر]] گفت: "این [[مرد]] [[هذیان]] می‌گوید"<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۹۲-۱۹۳؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ص۳۲۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۸۷؛ شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۶۵.</ref>. عده‌ای در [[تأیید]] [[عمر]] و عده‌ای علیه او سخن گفتند تا اینکه [[پیامبر]]{{صل}} بر اثر [[ناراحتی]] دوباره از هوش رفت. بعضی از حاضران پس از به هوش آمدن ایشان، سعی در [[اجابت]] خواسته [[حضرت]] داشتند؛ ولی او فرمود: "بعد از آن سخنان که گفتید نه (دیگر لازم نیست)<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۹۲-۱۹۳؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ص۳۲۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۸۷؛ شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۶۵.</ref>؛ ولی شما را به [[نیکی]] درباره خاندانم سفارش می‌کنم". این را گفت و از [[مردم]] روی برگرداند<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۸۴؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۶۵-۲۶۶.</ref>، [[مردم]] نیز برخاستند و رفتند<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[حوادث آخرین روزهای عمر پیامبر (مقاله)|حوادث آخرین روزهای عمر پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۴۳-۳۴۴؛ [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[ رحلت پیامبر (مقاله)|رحلت پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۲-۳۸۳.</ref>.
===[[پیامبر]] و انتقال [[هزار باب علم]] به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}===
[[شیخ مفید]] می‌نویسد: [[امیر مؤمنان]]، در [[بیماری پیامبر]]{{صل}} هیچ گاه از او جدا نمی‌شد، جز به [[ضرورت]]. [یک بار] چون برای کاری بیرون رفت، [[پیامبر]]{{صل}} اندکی بهبود یافت و [[علی]]{{ع}} را ندید. پس در حالی که همسرانش پیرامونش بودند، فرمود: "[[برادر]] و همراهم را به نزدم فرا بخوانید" و دوباره بی‌حال گشته، ساکت شد و زمانی که [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} به او نزدیک شد، [[پیامبر]]{{صل}}، اشاره‌ای به او کرد. [[علی]]{{ع}} [[خم]] شد و [[پیامبر]]{{صل}} مدت زیادی با او [[نجوا]] کرد. سپس برخاست و در کناری نشست تا [[پیامبر]]{{صل}} به [[خواب]] رفت. [[مردم]] به او گفتند: ای [[ابو الحسن]]! چه چیزی با تو در میان نهاد؟ گفت: "[[هزار باب علم]] به من آموخت که هر کدامش [[هزار باب]] را بر من گشود و مرا به چیزی [[وصیت]] کرد که اگر [[خدا]] بخواهد، بدان [[اقدام]] می‌کنم"<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۹۱-۹۴؛ [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[ رحلت پیامبر (مقاله)|رحلت پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۲-۳۸۳.</ref>.
==زمان و مکان رحلت [[پیامبر خاتم]]==
به نقل مشهور، پیامبر{{صل}} در 28 صفر [[سال یازدهم هجری]] و پس از ۲۳ سال [[مجاهدت]] و سپری کردن فراز و نشیب‌های فراوان در راه [[دعوت]] به سوی [[حق]]، پس از چهارده روز [[بیماری]]<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۱۳؛ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۵ ص۵۶.</ref> و کسالت، [[رحلت]] فرمود<ref>علی بن فخرالدین اربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمه، ج۱، ص۱۶؛ فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری، ج۱، ص۴۶؛ جواد کاظمی، مسالک الأفهام إلی آیات الأحکام، ج۳، ص۷۱.</ref>.  [[قبر]] ایشان در اتاقی قرار دارد که در آن درگذشت و [[عایشه]] دختر [[ابی بکر بن ابی قحافه]] در آن [[زندگی]] می‌کرد<ref>شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۲.</ref>. [[امام باقر]]{{ع}} فرمود: پیامبر به علی{{ع}} این‌گونه [[وصیت]] کرده بود: {{متن حدیث|يَا عَلِيُّ، ادْفِنِّي فِي هذَا الْمَكَانِ، وَ ارْفَعْ قَبْرِي مِنَ الْأَرْضِ أَرْبَعَ أَصَابِعَ، و رُشَّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَاءِ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۵۰.</ref>: “ای علی، مرا در این مکان [[دفن]] کن و قبرم را به اندازه چهار انگشت بالا قرار ده و بر آن آب بریز”<ref>[[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه]]، ص ۲۲۲؛ [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[ رحلت پیامبر (مقاله)|رحلت پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۱.</ref>.
==[[علی]] و [[وفات پیامبر]]{{صل}}==
در حالی که [[دست]] [[علی]]{{ع}}، زیر سر [[پیامبر]]{{صل}} بود، آن [[حضرت]]{{صل}} [[جان]] به [[جان]] آفرین [[تسلیم]] کرد. [[امام علی]]{{ع}} طبق [[وصیت]] [[رسول خدا]]{{صل}} دست‌هایش را به صورت آن [[حضرت]] و سپس بر صورت خود کشید و چشم‌های آن [[حضرت]]{{صل}} را بست و ایشان را به سوی [[قبله]] برگرداند و روپوش را بر روی [[بدن]] ایشان کشید. آنگاه برخاست تا بقیه [[کارها]] را انجام دهد<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۷.</ref>. از [[ابن عباس]] [[روایت]] شد: هنگامی که [[علی]]{{ع}} از [[غسل]] (و [[کفن]] کردن) آن [[حضرت]]{{صل}} فارغ شد، [[کفن]] سرتاسری را از صورت آن [[حضرت]]{{صل}} کنار زد و فرمود: "[[پدر]] و مادرم به فدایت؛ [[پاکیزه]] [[زندگی]] کردی و [[پاکیزه]] از [[دنیا]] رفتی. با [[رحلت]] تو، [[مقام نبوت]] و [[پیامبری]] [[قطع]] شد که با [[رحلت]] انبیای دیگر، چنین نشده بود. آن [[قدر]] [[مقام]] و [[منزلت]] یافتی که [[خداوند]] بر تو [[سلام]] و [[درود]] فرستاد و آن‌قدر وسعت نظر داشتی که همه [[مردم]] در مقابل تو مساوی شدند. اگر تو، مرا به [[صبر]] توصیه نکرده و از شیون و [[زاری]] [[نهی]] نفرموده بودی، [[اشک]] شیون و [[زاری]] جاری می‌کردم. [[پدر]] و مادرم به فدایت؛ ما را نزد پروردگارت به یادآور و به ما توجه خاص داشته باش". سپس [[خم]] شد و صورتش را بوسید و پارچه را به روی ایشان انداخت<ref>الامالی، شیخ مفید، ص۱۰۲.</ref>.
سپس [[علی]]{{ع}} به [[مردم]] [[دستور]] داد هر بار ده نفر به حجره وارد شوند و [[آیه]] 56 سوره احزاب را بر [[حضرت]]{{صل}} بخوانند. آنها ده نفر ده نفر به حجره وارد می‌شدند و دور آن [[حضرت]]{{صل}} می‌ایستادند و [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} وسط ایشان می‌ایستاد و [[آیه]] فوق را می‌خواند و سپس دیگران این [[آیه]] را تکرار می‌کردند تا اینکه [[اهل]] [[مدینه]] و اطراف آن بر [[حضرت]]{{صل}} [[صلوات]] فرستادند<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۰.</ref>. وی می‌گوید: سپس [[علی]]{{ع}} به [[قبر]] وارد شد و [[کفن]] را از صورت [[رسول خدا]]{{صل}} کنار زد و گونه راست آن [[حضرت]] را در جهت [[قبله]] بر [[خاک]] گذاشت و سپس خشت‌های [[قبر]] را گذاشت و از [[قبر]] خارج شد و آنگاه [[خاک]] را بر روی [[قبر]] ریخت<ref>الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۸.</ref>.<ref>[[ حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابی‌طالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابی‌طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۰۰-۲۰۲؛ [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[ رحلت پیامبر (مقاله)|رحلت پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۴-۳۸۵.</ref>


== پرسش‌های وابسته ==
== پرسش‌های وابسته ==
۱۱۰٬۶۸۷

ویرایش