سقیفه بنی ساعده: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'وسیله' به 'وسیله'
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'وسیله' به 'وسیله') |
||
خط ۲۸: | خط ۲۸: | ||
او هم گشود و من و [[مهاجران]]، با او [[بیعت]] کردیم. سپس [[انصار]] [[بیعت]] کردند و ما بر [[سعد بن عباده]] پریدیم و کسی از میان آنان گفت: [[سعد بن عباده]] را کشتید. [من هم] گفتم: [[خداوند]]، [[سعد بن عباده]] را بکشد! | او هم گشود و من و [[مهاجران]]، با او [[بیعت]] کردیم. سپس [[انصار]] [[بیعت]] کردند و ما بر [[سعد بن عباده]] پریدیم و کسی از میان آنان گفت: [[سعد بن عباده]] را کشتید. [من هم] گفتم: [[خداوند]]، [[سعد بن عباده]] را بکشد! | ||
به [[خدا]] [[سوگند]]، در آن هنگام، بهتر از [[بیعت]] با [[ابو بکر]] نیافتیم. [[بیم]] آن داشتیم که اگر بدون [[بیعت]] از [[قوم]] [[انصار]] جدا شویم، پس از ما با مردی از خودشان [[بیعت]] کنند و در آن صورت، یا با وجود [[ناخشنودی]]، با وی [[بیعت]] میکردیم و یا با آنان [[مخالفت]] میکردیم که [[فساد]] به پا میشد. پس، هر کس بدون [[مشورت]] با [[مسلمانان]]، با کسی [[بیعت]] کند، نه او و نه کسی که با او [[بیعت]] کرده، نباید [[پیروی]] شوند، مبادا که کشته شوند<ref>صحیح البخاری، ج ۶، ص ۲۵۰۵، ح ۶۴۴۲.</ref>. | به [[خدا]] [[سوگند]]، در آن هنگام، بهتر از [[بیعت]] با [[ابو بکر]] نیافتیم. [[بیم]] آن داشتیم که اگر بدون [[بیعت]] از [[قوم]] [[انصار]] جدا شویم، پس از ما با مردی از خودشان [[بیعت]] کنند و در آن صورت، یا با وجود [[ناخشنودی]]، با وی [[بیعت]] میکردیم و یا با آنان [[مخالفت]] میکردیم که [[فساد]] به پا میشد. پس، هر کس بدون [[مشورت]] با [[مسلمانان]]، با کسی [[بیعت]] کند، نه او و نه کسی که با او [[بیعت]] کرده، نباید [[پیروی]] شوند، مبادا که کشته شوند<ref>صحیح البخاری، ج ۶، ص ۲۵۰۵، ح ۶۴۴۲.</ref>. | ||
*'''کسانی که از [[بیعت]] با [[ابو بکر]]، سر باز زدند''': [[تاریخ الیعقوبی (کتاب)|تاریخ الیعقوبی]]: گروهی از [[مهاجران]] و [[انصار]] از [[بیعت]] با [[ابو بکر]]، سر باز زدند و به [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} متمایل شدند، از جمله: [[عباس]] بن [[عبد المطلب]]، [[فضل بن عباس]]، [[زبیر بن عوام]] بن عاص، [[خالد بن سعید]]، [[مقداد]] بن عمرو، [[سلمان فارسی]]، [[ابو ذر]] غِفاری، [[عمار]] بن [[یاسر]]، بَراء بن عازب و [[ابی بن کعب]]. [[ابو بکر]] به دنبال [[عمر بن خطاب]] و [[ابو عبیدة بن جراح]] و [[مغیرة]] بن شعبه فرستاد و گفت: نظر (صواب)، چیست؟ گفتند: صواب، آن است که [[عباس]] بن [[عبد المطلب]] را ببینی و سهمی از این [[حکومت]] برای او و نسلش قرار دهی و بدین | *'''کسانی که از [[بیعت]] با [[ابو بکر]]، سر باز زدند''': [[تاریخ الیعقوبی (کتاب)|تاریخ الیعقوبی]]: گروهی از [[مهاجران]] و [[انصار]] از [[بیعت]] با [[ابو بکر]]، سر باز زدند و به [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} متمایل شدند، از جمله: [[عباس]] بن [[عبد المطلب]]، [[فضل بن عباس]]، [[زبیر بن عوام]] بن عاص، [[خالد بن سعید]]، [[مقداد]] بن عمرو، [[سلمان فارسی]]، [[ابو ذر]] غِفاری، [[عمار]] بن [[یاسر]]، بَراء بن عازب و [[ابی بن کعب]]. [[ابو بکر]] به دنبال [[عمر بن خطاب]] و [[ابو عبیدة بن جراح]] و [[مغیرة]] بن شعبه فرستاد و گفت: نظر (صواب)، چیست؟ گفتند: صواب، آن است که [[عباس]] بن [[عبد المطلب]] را ببینی و سهمی از این [[حکومت]] برای او و نسلش قرار دهی و بدین وسیله در طرف [[علی بن ابی طالب]]، شکاف اندازید تا اگر با شما شد، برایتان حجتی بر ضد [[علی]] باشد<ref>[[تاریخ الیعقوبی (کتاب)|تاریخ الیعقوبی]]، ج ۲، ص ۱۲۴.</ref>. | ||
*'''سخن [[امام علی]]{{ع}} پس از [[آگاهی]] از ماجرای سقیفه''': [[الإرشاد (کتاب)|الإرشاد]]: چون ماجرای [[بیعت]] [[ابو بکر]] پایان گرفت و بیعتکنندگان، با وی [[بیعت]] کردند، مردی نزد [[امیر مؤمنان]]، که [[قبر]] [[پیامبر خدا]] را با بیل صاف میکرد، آمد و به او گفت: [[مردم]] با [[ابو بکر]] [[بیعت]] کردند و [[انصار]]، به سبب [[اختلاف]] داخلیشان [[خوار]] شدند و [[آزادشدگان]] [[فتح]] مکه<ref>منظور، آن دسته از قریش هستند که در فتح مکه هنوز مسلمان نشده بودند و پیامبر{{صل}} فرمان داد کهکسی آنان را به اسارت نگیرد تا بلکه مسلمان شوند.</ref> به [[بیعت]] با آن [[مرد]]([[ابوبکر]])، مبادرت ورزیدند که مبادا [خلافت] به شما برسد. [[امام]]{{ع}} سرِ بیل را بر [[زمین]] زد و دستش را بر آن نهاد و گفت: "الف، لام، میم. آیا [[مردم]] [[گمان]] میبرند که رها میشوند تا [تنها به زبان] بگویند: [[ایمان]] آوردیم، و [آیا [[گمان]] میبرند که] [[آزمایش]] نمیشوند؟ و بیگمان، پیشینیانِ آنان را آزمودهایم و بیشک، [[خداوند]]، [[راستگویان]] و [[دروغگویان]] را معلوم میدارد. آیا آنان که کارهای [[زشت]] میکنند، [[گمان]] میبرند که بر ما پیشی میگیرند؟ چه بد [[حکم]] میرانند!"<ref>عنکبوت: آیات ۱- ۴.</ref><ref>[[الإرشاد (کتاب)|الإرشاد]]، ج ۱، ص ۱۸۹.</ref>. | *'''سخن [[امام علی]]{{ع}} پس از [[آگاهی]] از ماجرای سقیفه''': [[الإرشاد (کتاب)|الإرشاد]]: چون ماجرای [[بیعت]] [[ابو بکر]] پایان گرفت و بیعتکنندگان، با وی [[بیعت]] کردند، مردی نزد [[امیر مؤمنان]]، که [[قبر]] [[پیامبر خدا]] را با بیل صاف میکرد، آمد و به او گفت: [[مردم]] با [[ابو بکر]] [[بیعت]] کردند و [[انصار]]، به سبب [[اختلاف]] داخلیشان [[خوار]] شدند و [[آزادشدگان]] [[فتح]] مکه<ref>منظور، آن دسته از قریش هستند که در فتح مکه هنوز مسلمان نشده بودند و پیامبر{{صل}} فرمان داد کهکسی آنان را به اسارت نگیرد تا بلکه مسلمان شوند.</ref> به [[بیعت]] با آن [[مرد]]([[ابوبکر]])، مبادرت ورزیدند که مبادا [خلافت] به شما برسد. [[امام]]{{ع}} سرِ بیل را بر [[زمین]] زد و دستش را بر آن نهاد و گفت: "الف، لام، میم. آیا [[مردم]] [[گمان]] میبرند که رها میشوند تا [تنها به زبان] بگویند: [[ایمان]] آوردیم، و [آیا [[گمان]] میبرند که] [[آزمایش]] نمیشوند؟ و بیگمان، پیشینیانِ آنان را آزمودهایم و بیشک، [[خداوند]]، [[راستگویان]] و [[دروغگویان]] را معلوم میدارد. آیا آنان که کارهای [[زشت]] میکنند، [[گمان]] میبرند که بر ما پیشی میگیرند؟ چه بد [[حکم]] میرانند!"<ref>عنکبوت: آیات ۱- ۴.</ref><ref>[[الإرشاد (کتاب)|الإرشاد]]، ج ۱، ص ۱۸۹.</ref>. | ||
*'''[[هجوم]] به [[خانه]] [[فاطمه]]{{س}}، [[دختر پیامبر]]{{صل}}''': [[أنساب الأشراف (کتاب)|أنساب الأشراف]]- به [[نقل]] از [[سلیمان تَیمی]] و ابن [[عون]]-: [[ابو بکر]] به دنبال [[علی]]{{ع}} فرستاد و از او [[بیعت]] خواست؛ [اما] او [[بیعت]] نکرد. پس [[عمر]] آمد و همراه او شعلهای از [[آتش]] بود. [[فاطمه]]{{س}} او را در آستانه در دید و فرمود: "ای پسر خطاب! آیا درِ خانهام را بر روی من [[آتش]] میزنی؟". گفت: آری، و این، آنچه را پدرت آورْد، استوارتر میکند<ref>أنساب الأشراف، ج ۲، ص ۲۶۸.</ref>. [[تاریخ الطبری (کتاب)|تاریخ الطبری]]- به [[نقل]] از [[زیاد بن کلیب]]-: [[عمر بن خطاب]] به [[خانه علی]]{{ع}} که در آن، [[طلحه]] و [[زبیر]] و مردانی از [[مهاجران]] بودند، آمد و گفت: به [[خدا]] [[سوگند]]، یا [[[خانه]] را] با شما [[آتش]] میزنم، یا برای بیعتْ بیرون آیید. [[زبیر]] با [[شمشیر]] آخته، به سوی او بیرون دوید؛ اما [پایش] لغزید و [[شمشیر]] از دستش به [[زمین]] افتاد. پس بر او ریختند و دستگیرش نمودند<ref>تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۲۰۲.</ref>. | *'''[[هجوم]] به [[خانه]] [[فاطمه]]{{س}}، [[دختر پیامبر]]{{صل}}''': [[أنساب الأشراف (کتاب)|أنساب الأشراف]]- به [[نقل]] از [[سلیمان تَیمی]] و ابن [[عون]]-: [[ابو بکر]] به دنبال [[علی]]{{ع}} فرستاد و از او [[بیعت]] خواست؛ [اما] او [[بیعت]] نکرد. پس [[عمر]] آمد و همراه او شعلهای از [[آتش]] بود. [[فاطمه]]{{س}} او را در آستانه در دید و فرمود: "ای پسر خطاب! آیا درِ خانهام را بر روی من [[آتش]] میزنی؟". گفت: آری، و این، آنچه را پدرت آورْد، استوارتر میکند<ref>أنساب الأشراف، ج ۲، ص ۲۶۸.</ref>. [[تاریخ الطبری (کتاب)|تاریخ الطبری]]- به [[نقل]] از [[زیاد بن کلیب]]-: [[عمر بن خطاب]] به [[خانه علی]]{{ع}} که در آن، [[طلحه]] و [[زبیر]] و مردانی از [[مهاجران]] بودند، آمد و گفت: به [[خدا]] [[سوگند]]، یا [[[خانه]] را] با شما [[آتش]] میزنم، یا برای بیعتْ بیرون آیید. [[زبیر]] با [[شمشیر]] آخته، به سوی او بیرون دوید؛ اما [پایش] لغزید و [[شمشیر]] از دستش به [[زمین]] افتاد. پس بر او ریختند و دستگیرش نمودند<ref>تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۲۰۲.</ref>. |