پرش به محتوا

حق در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

۵۱٬۵۷۳ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۳ فوریهٔ ۲۰۲۱
خط ۵۶: خط ۵۶:
#{{متن قرآن|وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ}}<ref>«و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود» سوره ذاریات، آیه ۱۹.</ref>.
#{{متن قرآن|وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ}}<ref>«و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود» سوره ذاریات، آیه ۱۹.</ref>.
#{{متن قرآن|إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ}}<ref>«جز آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند و یکدیگر را به راستی پند داده‌اند و همدیگر را به شکیبایی اندرز داده‌اند» سوره عصر، آیه ۳.</ref>.<ref>[[عبدالنبی امامی|امامی، عبدالنبی]]، [[فرهنگ قرآن ج۱ (کتاب)|فرهنگ قرآن ج۱]]، ص ۶۰۰.</ref>
#{{متن قرآن|إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ}}<ref>«جز آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند و یکدیگر را به راستی پند داده‌اند و همدیگر را به شکیبایی اندرز داده‌اند» سوره عصر، آیه ۳.</ref>.<ref>[[عبدالنبی امامی|امامی، عبدالنبی]]، [[فرهنگ قرآن ج۱ (کتاب)|فرهنگ قرآن ج۱]]، ص ۶۰۰.</ref>
==حق در [[تفاسیر]]==
[[شیخ طایفه]]، [[علی بن حسن طوسی]] در تبیان فی قوله تعالی: {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ}}<ref>«بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است» سوره یونس، آیه ۱۰۸.</ref>، فرموده: [[خدای تعالی]] در این [[آیه]] به پیامبرش امر می‌کند، به [[خلق]] بگوید: {{عربی|قد جاءکم الحق من الله}}، و آن، چیزی است که هر کسی از [[بندگان]] به آن عمل نماید، [[نجات]] یابد، و ضدّ آن، باطل است، و آن، چیزی است که هر کس بدان عمل کند، هلاک گردد. پس هر کس به حق، عمل کند، [[حکیم]] باشد، و هر کس به باطل عمل نماید، سفیه باشد، و مراد از حق در این آیۀ شریفه، آن چیزهایی است از [[قرآن]]، [[شرایع]] و [[احکام]] و غیر آن از [[آیات]] و دلالات که [[پیامبر]]{{صل}} آنها را آورد<ref>تبیان، ج۵، ص۴۴۳.</ref>.
نیز فی قوله تعالی: {{متن قرآن|ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ}}<ref>«این عیسی پسر مریم است؛ آن سخن راستین که در آن تردید می‌کنند» سوره مریم، آیه ۳۴.</ref>، فرموده: یعنی آنچه از صفت [[عیسی]]{{ع}} که برای شما [[تلاوت]] کردیم، آن، {{متن قرآن|قَوْلَ الْحَقِّ}}<ref>«آن سخن راستین» سوره مریم، آیه ۳۴.</ref>؛ یعنی کلمۀ حق است که در آن، [[شک و تردید]] دارند<ref>تبیان، ج۷، ص۱۱۱.</ref>.
هم‌چنین فی قوله تعالی: {{متن قرآن|خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«خداوند آسمان‌ها و زمین را راستین آفرید بی‌گمان در این نشانه‌ای برای مؤمنان است» سوره عنکبوت، آیه ۴۴.</ref>، فرموده: [[خدای تعالی]] خبر داد به اینکه [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] را [[خلق]] نموده و آن دو را از عدم به وجود آورده است. {{متن قرآن|بِالْحَقِّ}}؛ یعنی بر وجه [[حکمت]]، نه [[بیهوده]] که هیچ فایده و قصدی در آن نباشد، و به اینکه قصد نموده با آن [[خلقت]] دلالت بر [[توحید]] را<ref>تبیان، ج۸، ص۲۱۲.</ref>.
همین‌طور فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ}}<ref>«و به نادرستی به چالش برخاستند تا حق را از میان بردارند و من آنان را فرو گرفتم پس (بنگر) کیفر من چگونه بود» سوره غافر، آیه ۵.</ref>، فرموده: یعنی در دفع حق با گفتار [[باطل]]، با یکدیگر [[مخاصمه]] و [[دشمنی]] کردند، و این جمله، [[دلیل]] است بر اینکه [[جدال]] وقتی به حق باشد، جایز است. {{متن قرآن|لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ}}؛ یعنی تا اینکه باطل کنند و از بین ببرند حقی را که خدای تعالی آن را بیان نموده و به [[ظهور]] رسانیده است. {{متن قرآن|فَأَخَذْتُهُمْ}}؛ یعنی آنان را به [[هلاکت]] رسانیده و تباه و واژگون نمودم<ref>تبیان، ج۹، ص۵۴.</ref>.
فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ}}<ref>«و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود» سوره ذاریات، آیه ۱۹.</ref> هم فرموده: و آن، چیزی است که به مانند [[لزوم]] دیون بر آنان لازم می‌گردد از زکات‌ها و غیر آن، و یا آنچه است که بدان ملتزم شده‌اند از [[مکارم اخلاق]]، پس آن همان چیزی است که خدای تعالی در آن، [[ترغیب]] نموده با قوله: {{متن قرآن|وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ}}<ref>تبیان، ج۹، ص۳۸۲؛ مجمع البیان، ج۹، ص۱۵۵.</ref>.
فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ}}<ref>«و یکدیگر را به راستی پند داده‌اند» سوره عصر، آیه ۳.</ref> هم فرموده: یعنی بعضی از آنان ([[مؤمنان]]) بعضی دیگر را سفارش می‌کنند به [[پیروی]] کردن و [[تبعیت]] نمودن از حق، و اجتناب ورزیدن و دوری کردن از باطل<ref>تبیان، ج۱۰، ص۴۰۵.</ref>.
شیخ ابی‌علی، [[فضل]] بن [[حسن]] [[طبرسی]] در [[مجمع‌البیان]]، فی قوله تعالی: {{متن قرآن|قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ}}<ref>«بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است» سوره یونس، آیه ۱۰۸.</ref>، در معنای حق فرموده: و آن، [[قرآن]]، [[دین اسلام]] و دلایلی است که بر صحّت آن دلالت دارد، و گفته‌اند: مراد از حق، [[پیامبر]]{{صل}} و [[معجزات]] ظاهرة آن [[حضرت]] می‌باشد<ref>مجمع‌البیان، ج۵، ص۱۴۰.</ref>.
نیز فی قوله تعالی: {{متن قرآن|ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ}}<ref>«این عیسی پسر مریم است؛ آن سخن راستین که در آن تردید می‌کنند» سوره مریم، آیه ۳۴.</ref>، فرموده: معنای {{متن قرآن|ذَلِكَ}}، {{متن قرآن|قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ}}<ref>«(نوزاد) گفت: بی‌گمان من بنده خداوندم» سوره مریم، آیه ۳۰.</ref> است؛ یعنی آن کس که گفت: {{متن قرآن|إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ}}، او [[عیسی بن مریم]] است، نه آنچه [[نصاری]] می‌گویند، از اینکه: همانا او “ابن الله” بوده و همانا او “اله” است، و این [[کلام]]، سخن حق است، و جایز می‌باشد که “هو” تقدیر گردد و آن را کنایه از [[عیسی]]{{ع}} قرار داد؛ یعنی: {{عربی|هو قول الحق}}؛ زیرا گاهی دربارۀ او گفته می‌شود: {{عربی|روح الله و کلمة الله}}<ref>مجمع‌البیان، ج۶، ص۵۱۳.</ref>.
همین‌طور فی قوله تعالی: {{متن قرآن|خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ}}<ref>«خداوند آسمان‌ها و زمین را راستین آفرید» سوره عنکبوت، آیه ۴۴.</ref> فرموده: یعنی آن دو را ([[آسمان‌ها]] و [[زمین]] را) از نیستی خارج نمود و به آن دو هستی داد، و آن دو را [[عبث]] و [[بیهوده]] نیافرید، بلکه آن دو را [[خلق]] نمود تا خلقش را در آنها ساکن گرداند، و به واسطۀ آن دو بر وجود او (تعالی) و وحدانیتش [[استدلال]] کنند و آن را [[ثابت]] نمایند، و {{متن قرآن|بِالْحَقِّ}}؛ یعنی بر وجه [[حکمت]]، آفرید، و گفته‌اند: معنای آن برای حق و اظهار حق است<ref>مجمع البیان، ج۸، ص۲۸۴.</ref>.
هم‌چنین فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ}}<ref>«و به نادرستی به چالش برخاستند تا حق را از میان بردارند» سوره غافر، آیه ۵.</ref>، فرموده: یعنی با پیامبرانشان [[دشمنی]] کردند، به اینکه گفتند: {{عربی|ما انتم الا بشر مثلنا و هلا ارسل الله الینا ملائکه}}، و امثال این گونه اقوال، {{متن قرآن|لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ}}؛ یعنی [[دشمنی]] کردند تا حق را؛ یعنی آن چیزی را که [[خدای تعالی]] آن را بیان نموده و رسولانش آن را آورده‌اند، آن را [[باطل]] نمایند<ref>مجمع البیان، ج۸، ص۵۱۴.</ref>.
فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ}}<ref>«و یکدیگر را به راستی پند داده‌اند و همدیگر را به شکیبایی اندرز داده‌اند» سوره عصر، آیه ۳.</ref> هم فرموده: یعنی بعضی از آنان به بعضی دیگر توصیه به [[پیروی از حق]] و اجتناب از باطل می‌کنند، و گفته‌اند: {{متن قرآن|الْحَقَّ}}؛ یعنی [[قرآن]]، و گفته‌اند: یعنی [[ایمان]] و [[توحید]]، و گفته‌اند: این که به هنگام [[مرگ]] به بازماندگان بعد از خود، بگوید {{متن قرآن|وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! از خداوند چنان که سزاوار پروا از اوست پروا کنید و جز در مسلمانی نمیرید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۲.</ref><ref>مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۳۶.</ref>.
[[ابوالقاسم جارالله محمود بن عمر زمخشری خوارزمی]]، در [[تفسیر کشّاف]]، فی قوله تعالی: {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ}}<ref>«بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، هر که رهیاب شد به سود خویش رهیاب می‌شود و هر که گمراه گشت بی‌گمان به زیان خویش گمراه می‌گردد و من کارگزار شما نیستم» سوره یونس، آیه ۱۰۸.</ref>، فرموده: پس برای شما عذری باقی نمانده است و بر [[خدا]] حجتی نیست. پس هر که به [[اختیار]] خودش [[هدایت]] را اختیار کرد و پیروی از حق نمود، سود آن برای خودش است، و هر کس [[ضلالت]] را اختیار نمود، ضرر آن برای خودش است، و “لام” و “علی” دلالت بر معنای نفع و ضرر دارد<ref>کشّاف، ج۲، ص۲۵۶.</ref>.
نیز فی قوله تعالی: {{متن قرآن|ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ}}<ref>«این عیسی پسر مریم است؛ آن سخن راستین که در آن تردید می‌کنند» سوره مریم، آیه ۳۴.</ref>، فرموده: و البتّه، برای [[عیسی]]، {{متن قرآن|كَلِمَةُ اللَّهِ}} و {{متن قرآن|قَوْلَ الْحَقِّ}} گفته شده؛ زیرا او متولّد نشد، مگر به [[کلمة الله]] به [[تنهایی]]، و آن، قوله: {{متن قرآن|کُن}}، بدون واسطۀ [[پدر]] بود، تا نامگذاری مسبّب باشد به اسم سبب، و احتمال دارد هنگامی که از {{متن قرآن|قَوْلَ الْحَقِّ}}، عیسی [[اراده]] شده باشد، این {{متن قرآن|الْحَقِّ}} اسم برای خدای عزّوجلّ باشد، و اینکه به معنای [[ثابت]] و [[صدق]] باشد، و قوله: {{متن قرآن|الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ}}<ref>«این عیسی پسر مریم است؛ آن سخن راستین که در آن تردید می‌کنند» سوره مریم، آیه ۳۴.</ref>، آن را کمک می‌کند؛ یعنی امر او حق [[یقین]] است، در حالی که آنان در او [[شک]] می‌کنند<ref>کشّاف، ج۲، ص۵۰۹.</ref>.
فی قوله تعالی: {{متن قرآن|خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ}}<ref>«خداوند آسمان‌ها و زمین را راستین آفرید بی‌گمان در این نشانه‌ای برای مؤمنان است» سوره عنکبوت، آیه ۴۴.</ref> هم فرموده: {{متن قرآن|بِالْحَقِّ}}؛ یعنی به غرض صحیحی که آن، [[حقّ]] است نه [[باطل]]، و آن اینکه آنها محلّ سکنای بندگانش بوده و عبرتی‌اند برای عبرت‌گیرندگان از آنان، و دلایلی می‌باشند بر [[عظمت]] [[قدرت]] او<ref>کشّاف، ج۳، ص۲۰۷.</ref>.
همین‌طور فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ}}، فرموده: {{متن قرآن|وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ}}، به امر ثابتی که غیر قابل [[انکار]] است، و آن خیر است همه‌اش: از [[توحید]] [[خدا]] و [[طاعت]] او است، و [[پیروی]] از کتاب‌ها و [[پیامبران]] اوست، و [[پارسایی]] در [[دنیا]]، و رغبت به [[آخرت]] است<ref>کشّاف، ج۴، ص۳۸۲.</ref>.<ref>.کشّاف، ج۴، ص۳۸۲.</ref>.
[[مولی]] الاجل، [[سید عبدالله ابن محمد رضا حسینی]]، معروف به شُبَّر، در تفسیرش، فی قوله تعالی: {{متن قرآن|قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ}}<ref>«بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است» سوره یونس، آیه ۱۰۸.</ref>، فرموده: [[پیامبر]] او و کتاب او<ref>تفسیر شبّر، ص۴۶۷.</ref>.
نیز فی قوله تعالی: {{متن قرآن|ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ}}<ref>«این عیسی پسر مریم است؛ آن سخن راستین که در آن تردید می‌کنند» سوره مریم، آیه ۳۴.</ref>، فرموده: یعنی آن‌که ما او را توصیف نمودیم، او [[عیسی]] [[پسر مریم]] است، نه آن‌که [[نصاری]] او را توصیف می‌کنند، و آن، قول حق است که در آن [[شک]] می‌کنند. پس [[یهود]] گفتند: ساحر است، و نصاری گفتند: [[ابن الله]] است<ref>تفسیر شبّر، ص۶۳۸.</ref>.
فی قوله تعالی: {{متن قرآن|لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ}}، فرموده: یعنی تا زایل کنند و از بین ببرند حق را<ref>تفسیر شبّر، ص۹۵۸.</ref>.
همچنین فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ}}<ref>«و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود» سوره ذاریات، آیه ۱۹.</ref>، فرموده: یعنی [[حقّ]] معلوم است که آن را بر خودشان لازم نموده‌اند<ref>تفسیر شبّر، ص۱۰۵۶.</ref>.
همین طور فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ}}<ref>«و یکدیگر را به راستی پند داده‌اند» سوره عصر، آیه ۳.</ref>، فرموده: یعنی بعضی از آنان بعضی دیگر را به [[اعتقاد]] به حق، یا به عمل به حق سفارش می‌کنند<ref>تفسیر شبّر، ص۱۲۲۹.</ref>.
استاد [[علامه]] [[سید محمد حسین طباطبایی]] در [[تفسیر المیزان]] فی قوله تعالی: {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ}}<ref>«بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است» سوره یونس، آیه ۱۰۸.</ref>، فرموده: و آن، [[قرآن]] است و یا آنچه مشتمل بر آن است، از [[دعوت]] حقه<ref>المیزان، ج۱۰، ص۱۳۶.</ref>.
نیز فی قوله تعالی: {{متن قرآن|ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ}}<ref>«این عیسی پسر مریم است؛ آن سخن راستین که در آن تردید می‌کنند» سوره مریم، آیه ۳۴.</ref> فرموده: {{متن قرآن|ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ}}، در آن اشاره است به مجموع آنچه قصه نمود از امرش و شرح وصفش؛ یعنی آن کسی که ما چگونگی ولادت او را و آنچه را که او خود به [[مردم]] گفته بود، از عبودیتش و اینکه بدو کتاب داده شده و [[پیامبر]] گشته است، ذکر کردیم، او عیسی ابن [[مریم]] است، و قوله: {{متن قرآن|قَوْلَ الْحَقِّ}}، [[منصوب]] به مقدر است؛ یعنی قول حق را می‌گویم، و گفته‌اند: مراد به {{متن قرآن|قَوْلَ الْحَقِّ}}، “کلمة الحق” است، و آن، عیسی{{ع}} باشد؛ زیرا [[خدای سبحان]] او را فی قوله: {{متن قرآن|وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ}}<ref>«مسیح عیسی پسر مریم، پیامبر خداوند و “کلمه اوست” که آن را به (دامان) مریم افکند» سوره نساء، آیه ۱۷۱.</ref>، و قوله: {{متن قرآن|يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ}}<ref>«خداوند تو را به کلمه‌ای از خویش نوید می‌دهد» سوره آل عمران، آیه ۴۵.</ref>، و و قوله: {{متن قرآن|يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ}}<ref>«ای مریم! خداوند تو را به کلمه‌ای از خویش نوید می‌دهد» سوره آل عمران، آیه ۴۵.</ref> “کلمه” نامید<ref>المیزان، ج۱۴، ص۴۸.</ref>.
فی قوله تعالی: {{متن قرآن|خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«خداوند آسمان‌ها و زمین را راستین آفرید بی‌گمان در این نشانه‌ای برای مؤمنان است» سوره عنکبوت، آیه ۴۴.</ref> فرموده: مراد از اینکه [[خلقت]] [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] به حق است، [[نفی]] لعب در [[خلق]] آن است؛ هم‌چنان‌که [[خدای تعالی]] فرمود: {{متن قرآن|وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ * مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«و ما آسمان‌ها و زمین و آنچه را میان آنهاست به بازیچه نیافریده‌ایم * ما آن دو را جز به حقّ نیافریده‌ایم ولی بیشتر آنان نمی‌دانند» سوره دخان، آیه ۳۸-۳۹.</ref>. پس [[آفرینش]] آسمان‌ها و زمین، بر [[نظام]] [[ثابت]] [[لایتغیر]] و بر [[سنت]] الهیه [[جاریه]] که نه مختلف می‌گردد و نه تخلّف می‌کند<ref>المیزان، ج۱۶، ص۱۳۸.</ref>.
نیز فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ}}<ref>«و به نادرستی به چالش برخاستند تا حق را از میان بردارند» سوره غافر، آیه ۵.</ref>، فرموده: ادحاض؛ یعنی ازاله و ابطال؛ یعنی به وسیلۀ [[باطل]] [[مجادله]] کردند تا با آن، حق را از جای خود برگردانند و آن را باطل کنند<ref>المیزان، ج۱۷، ص۳۲۳.</ref>.
همین‌طور فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ}}<ref>«و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود» سوره ذاریات، آیه ۱۹.</ref>، فرموده: “سایل” کسی است که با اظهار [[فقر]] و بی‌چیزی خود، درخواست اعطا و [[بخشش]] می‌کند، و “محروم” کسی است که روزی‌اش [[بریده]] شده؛ پس تلاش او در [[طلب]] آن موفقیت‌آمیز نیست، و به لحاظ پارسایی‌اش از کسی سؤال نمی‌کند، و اختصاص حق برای سایل و [[محروم]] در [[اموال]] آنان؛ یعنی [[محسنین]]، با اینکه در هر [[مالی]]، این حق، [[ثابت]] است، [[دلیل]] است بر اینکه مراد از آن این است که آنان با صفای [[فطرت]]، آن حق را در اموالشان می‌بینند. پس برای آن دو گروه، چیزی را عمل می‌کنند که عمل به آن از لحاظ نشر و گسترش، [[رحمت]] بوده و از لحاظ [[ایثار]]، نیکویی و خوبی است<ref>المیزان، ج۱۸، ص۴۰۱.</ref>.
هم‌چنین فی قوله تعالی: {{متن قرآن|إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ}}<ref>«جز آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند و یکدیگر را به راستی پند داده‌اند و همدیگر را به شکیبایی اندرز داده‌اند» سوره عصر، آیه ۳.</ref>، فرموده: “تواصی به حق” عبارت است از سفارش نمودن بعضی به بعض دیگر به حق؛ یعنی به [[پیروی]] نمودن از حق و تداوم بر آن، پس [[دین]]، حق نیست، مگر با پیروی نمودن از حق، هم از لحاظ [[اعتقاد]]، و هم از لحاظ عمل، و توصیه نمودن به حق، وسیع‌تر از [[امر به معروف و نهی از منکر]] است؛ زیرا آن، شامل اعتقادیات و مطلق [[ترغیب]] و [[تشویق]] به [[عمل صالح]] است. سپس “تواصی به حق”، از عمل صالح است. پس ذکر نمودن آن بعد از عمل صالح، از قبیل [[ذکر خاص]] بعد از عام است تا اهتمام به امر آن گردد؛ چنان‌که “تواصی به صبر”، از مصادیق “تواصی به حق” بوده و ذکر آن بعد از “تواصی به حق”، از قبیل ذکر خاص بعد از عام است تا اهتمام به امر آن شود و تکرار ذکر {{متن قرآن|تَوَاصَوْا}} که فرمود: {{متن قرآن|وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ}}، و نفرمود: {{عربی|و تواصوا بالحق و بالصبر}}، دلیل بر تأکید آن است، و اجمالاً ذکر تواصی آنان به حق و به [[صبر]]، بعد از تلبّس آنان به [[ایمان]] و به عمل صالح، اشاره به زنده بودن [[دل]] ایشان، و شرح صدرشان برای [[اسلام]] است. پس برای آنان است، اهتمام خاص و اعتنای تام به [[ظهور]] [[سلطنت]] حق و گسترش آن بر [[خلق]] تا اینکه آن را [[پیروی]] نمایند، و این پیروی را تداوم دهند، قال تعالی: {{متن قرآن|أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ أُولَئِكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}}<ref>«آیا کسی که خداوند دلش را برای اسلام گشاده داشته است و او از پروردگار خویش با خود فروغی دارد (چون سنگدلان بی‌فروغ است)؟ بنابراین وای بر سخت‌دلان در یاد خداوند! آنان در گمراهی آشکارند» سوره زمر، آیه ۲۲.</ref>.<ref>المیزان، ج۲۰، ص۵۰۳.</ref>
در [[تفسیر نمونه]] فی قوله تعالی: {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ}}<ref>«بگو: ای مردم! حق از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است» سوره یونس، آیه ۱۰۸.</ref>، فرموده: به عنوان یک [[دستور]] عمومی می‌فرماید: به همۀ [[مردم]] بگو، از طرف پروردگارتان، حق به سوی شما آمده است. این تعلیمات، این [[کتاب آسمانی]]، این برنامه، و این [[پیامبر]]، همه، حق است و [[نشانه‌های حق]] بودنش آشکار<ref>تفسیر نمونه، ج۸، ص۳۹۹.</ref>.
نیز فی قوله تعالی: {{متن قرآن|ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ}}<ref>«این عیسی پسر مریم است؛ آن سخن راستین که در آن تردید می‌کنند» سوره مریم، آیه ۳۴.</ref>. مخصوصاً در این عبارت، روی [[فرزند مریم]] بودن او تأکید می‌کند تا مقدمه‌ای باشد برای [[نفی]] [[فرزندی]] [[خدا]]، و بعد، اضافه می‌نماید: این قول حقی است که آنها در آن، [[شک و تردید]] کرده و هر یک، در جاده‌ای [[انحرافی]] گام نهاده: {{متن قرآن|قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ}}.. این عبارت، در [[حقیقت]]، تأکیدی است بر صحّت تمام مطالب گذشته در مورد [[حضرت مسیح]]{{ع}}، و اینکه کمترین خلافی در آن وجود ندارد؛ اما اینکه [[قرآن]] می‌گوید: آنها در این زمینه در [[شکّ و تردید]] هستند، گویا اشاره به [[دوستان]] و [[دشمنان]] [[مسیح]]{{ع}}، یا به تعبیر دیگر [[مسیحیان]] و [[یهودیان]] است. از یک سو، گروهی در اینکه او یک [[انسان]] باشد، اظهار [[شک]] نمودند، حتی همین گروه نیز به شعبه‌های مختلف تقسیم شدند؛ بعضی او را صریحاً [[فرزند خدا]] دانسته (فرزند [[روحانی]] و [[جسمانی]]، [[حقیقی]] نه مجازی!!)، و به دنبال آن، مسأله [[تثلیث]] و [[خدایان]] سه‌گانه را به وجود آوردند. بعضی مسأله تثلیث را از نظر [[عقل]]، نامفهوم خواندند و [[معتقد]] شدند که باید تعبداً آن را پذیرفت، و بعضی برای توجیه منطقی آن، به سخنان بی‌اساسی دست زدند. خلاصه، همۀ آنها چون ندیدند [[حقیقت]]، یا چون نخواستند حقیقت، ره افسانه زدند<ref>تفسیر نمونه، ج۱۳، ص۶۱.</ref>.
همچنین فی قوله تعالی: {{متن قرآن|خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«خداوند آسمان‌ها و زمین را راستین آفرید بی‌گمان در این نشانه‌ای برای مؤمنان است» سوره عنکبوت، آیه ۴۴.</ref>، فرموده: [[خداوند]] [[آسمان‌ها]] و [[زمین]] را به حق [[آفریده]]، و در این، نشانۀ عظیمی است برای افراد با [[ایمان]]<ref>تفسیر نمونه، ج۱۶، ص۲۸۱.</ref>.
همین‌طور فی قوله تعالی: {{متن قرآن|كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَالْأَحْزَابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَهَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ}}<ref>«پیش از آنان (نیز) قوم نوح و گروه‌هایی که پس از ایشان آمدند (پیامبرانشان را) دروغگو شمردند و هر امتی آهنگ پیامبر خویش کردند تا او را فرو گیرند و به نادرستی به چالش برخاستند تا حق را از میان بردارند و من آنان را فرو گرفتم پس (بنگر) کیفر من چگونه بود» سوره غافر، آیه ۵.</ref>، فرموده: پیش از آنها، [[قوم نوح]] و اقوامی که بعد از آنها آمدند، پیامبرشان را [[تکذیب]] کردند: {{متن قرآن|كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَالْأَحْزَابُ مِنْ بَعْدِهِمْ}}. منظور از [[احزاب]]، [[قوم عاد]]، [[ثمود]]، [[حزب]] [[فرعونیان]] و [[لوط]] و مانند آنها است که در آیۀ ۱۲ و ۱۳ [[سورۀ ص]]، به عنوان “احزاب” به آنها اشاره شده، آنجا که می‌گوید: {{متن قرآن|كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتَادِ * وَثَمُودُ وَقَوْمُ لُوطٍ وَأَصْحَابُ الْأَيْكَةِ أُولَئِكَ الْأَحْزَابُ}}<ref>«پیش از ایشان قوم نوح و عاد و فرعون دارنده میخ‌ها هم، (پیامبران را) دروغگو انگاشتند * و ثمود و قوم لوط و “اصحاب ایکه” همان گروه‌ها (ی شکست خورده) بودند» سوره ص، آیه ۱۲-۱۳.</ref> آری، آنها احزابی بودند که دست به دست هم دادند و به [[تکذیب]] [[پیامبران الهی]] که دعوتشان با [[منافع]] [[نامشروع]] و هوا و هوس‌های آنها هماهنگ نبود، برخاستند. سپس می‌افزاید: به این مقدار نیز [[قناعت]] نکردند؛ بلکه هر امّتی از آنان توطئه‌ای چیدند که پیامبرشان را بگیرند و [[آزار]] دهند و به [[زندان]] بیفکنند و یا به [[قتل]] برسانند: {{متن قرآن|وَهَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ}} باز هم به این اکتفا نکردند و برای محو و نابودی حق، به سخنان [[باطل]] دست زدند و برای [[گمراه]] ساختن [[مردم]] [[اصرار]] ورزیدند: {{متن قرآن|وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ}}؛ امّا این امور، برای همیشه ادامه نیافت و به موقع، من آنها را گرفتم و سخت [[مجازات]] کردم، ببین [[عذاب الهی]] چگونه بود: {{متن قرآن|فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ}}. ویرانه‌های شهرهای آنها در مسیر مسافرت‌های شما به چشم می‌خورد، و [[سرنوشت]] شوم و [[عاقبت]] سیاه و تاریکشان بر صفحات [[تاریخ]] و سینه‌های صاحبدلان [[ثبت]] است، بنگرید و [[عبرت]] گیرید. این [[کفّار]] [[سرکش]] [[مکّه]] و [[مشرکان]] [[ظالم]] [[عرب]] نیز سرانجامی بهتر از آنها نخواهند داشت، مگر اینکه به خود آیند و در کار خویش تجدیدنظر کنند. آیۀ فوق، برنامۀ [[احزاب]] [[طغیانگر]] را در سه قسمت خلاصه می‌کند: “تکذیب و انکار”، “توطئه برای نابود کردن مردان حق” و “تبلیغات مستمر برای گمراه ساختن توده‌های مردم”. مشرکان عرب نیز تمام این برنامه‌ها را در برابر [[پیامبر اسلام]]{{صل}} تکرار کردند، بنابراین چه جای [[تعجب]] که [[قرآن]] آنها را به همان سرنوشت [[اقوام]] پیشین [[تهدید]] کند<ref>تفسیر نمونه، ج۲۰، ص۱۷ – ۱۸.</ref>.
نیز فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ}}<ref>«و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود» سوره ذاریات، آیه ۱۹.</ref>، فرموده: در [[اموال]] آنها حقی برای سایل و [[محروم]] بود: {{متن قرآن|وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ}}. تعبیر به “حق” در اینجا یا به خاطر این است که [[خداوند]] بر آنها لازم شمرده است (مانند [[زکات]] و [[خمس]] و سایر [[حقوق]] [[واجب شرعی]])، و یا آنها خود بر خویشتن [[الزام]] کرده‌اند و [[تعهّد]] نموده‌اند، و در این صورت غیر حقوق [[واجب]] را نیز شامل می‌گردد. بعضی معتقدند، این [[آیه]] تنها ناظر به قسم دوّم است، و حقوق واجب را نیز شامل نمی‌شود؛ زیرا حقوق واجب در [[اموال]] همۀ [[مردم]] است؛ اعم از [[پرهیزگاران]] و غیر آنها، و حتّی [[کفار]]. بنابراین وقتی می‌گوید: در اموال آنها چنین حقی است؛ یعنی علاوه بر [[واجبات]]، آنها بر خود لازم می‌دانند که در [[راه خدا]] از اموال خویش به سایلان و [[محرومان]] [[انفاق]] کنند، ولی می‌توان گفت که فرق [[نیکوکاران]] با دیگران، آن است که آنها این حقوق را ادا می‌کنند، در حالی که دیگران [[مقید]] به آن نیستند. این [[تفسیر]] نیز گفته شده که تعبیر به “سایل”، در مورد حقوق واجب است؛ چراکه حق سؤال و مطالبه دارد، و تعبیر به “محروم” در حقوق [[مستحب]] است که حق مطالبه در آن نیست. [[فاضل مقداد]] در کنز العرفان جلد ۱، صفحه ۲۲۶، تصریح می‌کند که منظور از [[حقّ]] معلوم، حقی است که خود آنها در اموالشان قرار می‌دهند و خویشتن را موظف به آن می‌دانند.
نظیر این معنا در سورۀ [[معراج]] آیۀ ۲۴ و ۲۵ آمده است؛ می‌فرماید: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ}}<ref>«و آنان که در دارایی‌هایشان حقی معین است، * و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود» سوره معارج، آیه ۲۴-۲۵.</ref>، و با توجّه به اینکه [[حکم]] [[وجوب]] زکات، در [[مدینه]] نازل شده و [[آیات]] این [[سوره]]، همگی مکّی است، نظر اخیر [[تأیید]] می‌شود.
در روایاتی که از منابع [[اهل‌بیت]]{{عم}} رسیده نیز تأکید شده که منظور از حقّ معلوم، چیزی غیر از زکات واجب است. در [[حدیثی]] از [[امام صادق]]{{ع}} می‌خوانیم: {{متن حدیث|لكِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ فِي أَمْوَالِ الْأَغْنِيَاءِ حُقُوقاً غَيْرَ الزَّكَاةِ، فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ}}<ref>«و آنان که در دارایی‌هایشان حقی معین است * و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود» سوره معارج، آیه ۲۴-۲۵.</ref> فَالْحَقُّ‏ الْمَعْلُومُ‏ غَيْرُ الزَّكَاةِ، وَ هُوَ شَيْ‏ءٌ يَفْرِضُهُ الرَّجُلُ عَلى‏ نَفْسِهِ فِي مَالِهِ‏ يَجِبُ عَلَيْهِ أَنْ يَفْرِضَهُ‏ عَلى‏ قَدْرِ طَاقَتِهِ وَ سَعَةِ مَالِهِ، فَيُؤَدِّي‏ الَّذِي فَرَضَ عَلى‏ نَفْسِهِ، إِنْ شَاءَ فِي‏ كُلِّ يَوْمٍ، وَ إِنْ شَاءَ فِي‏ كُلِّ جُمْعَةٍ، وَ إِنْ شَاءَ فِي‏ كُلِّ شَهْرٍ}}: ولی [[خداوند متعال]] در [[اموال]] [[ثروتمندان]] [[حقوقی]] غیر از [[زکات]] قرار داده؛ از جمله اینکه فرموده است: در اموال آنها [[حقّ]] معلومی برای سایل و [[محروم]] است. بنابراین حقّ معلوم، غیر از زکات است، و آن، چیزی است که [[انسان]] شخصاً بر خود لازم می‌کند که از مالش بپردازد... برای هر [[روز]]، و یا اگر بخواهد، در هر [[جمعه]]، و یا در هر ماه.
در این زمنیه، [[احادیث]] متعدد دیگری با تعبیرات مختلف، از [[امام]] [[علی بن حسین]]{{ع}}، [[امام باقر]]{{ع}} و امام صادق{{ع}} [[نقل]] شده است، و به این ترتیب، [[تفسیر آیه]] روشن است.
در اینکه میان “سائل” و “محروم” چه تفاوتی است؟ جمعی گفته‌اند: “سائل” کسی است که از [[مردم]] [[تقاضای کمک]] می‌کند، ولی “محروم”، شخص [[آبرومندی]] است که برای [[معیشت]] خود نهایت تلاش و [[کوشش]] را به [[خرج]] می‌دهد، امّا دستش به جایی نمی‌رسد، و [[کسب و کار]] و زندگی‌اش به هم پیچیده است، و با این حال، [[خویشتن‌داری]] کرده، از کسی تقاضای کمک نمی‌کند. این همان کسی است که از او، تعبیر به “محارف” می‌شود؛ زیرا در [[تفسیر]] “محارف”، در کتب لغت و [[روایات اسلامی]] آمده است: “او کسی است که هر [[قدر]] تلاش می‌کند، درآمدی به دست نمی‌آورد؛ گویی راه‌های [[زندگی]] به روی او بسته شده است. به هر حال، این تعبیر اشاره به این نکته است که هرگز [[منتظر]] ننشینید، [[نیازمندان]] نزد شما آیند و [[تقاضای کمک]] کنند. بر شما است که جستجو کنید و افراد [[آبرومند]] را که به گفتۀ [[قرآن]]: {{متن قرآن|يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ}}<ref>«نادان آنان را -از بس که خویشتندارند- توانگر می‌پندارد» سوره بقره، آیه ۲۷۳.</ref>، افراد بی‌خبر آنها را از شدت [[خویشتن‌داری]]، [[غنی]] می‌پندارند، پیدا کنید، و به آنها کمک نموده، گرۀ مشکلاتشان را بگشایید و آبروی‌شان را [[حفظ]] نمایید، و این، [[دستور]] مهمی است که برای حفظ حیثیتِ [[مسلمانان]] [[محروم]] بسیار مهم است. البتّه، این افراد را (به گفتۀ قرآن در همان آیۀ بقره)، می‌توان از چهره‌هایشان [[شناخت]]: {{متن قرآن|تَعْرِفُهُمْ بِسِيمَاهُمْ}}<ref>«ایشان را به چهره باز می‌شناسی» سوره بقره، آیه ۲۷۳.</ref>. آری، گرچه خاموشند، ولی در عمق چهرۀ آنها نشانه‌های رنج‌های جان‌کاه درونی، برای افراد [[آگاه]] آشکار است و رنگ رخسارۀ آنها از سرّ درونشان خبر می‌دهد.
و در ضمن نکته‌ها در باب [[حق سائل]] و محروم، فرموده: قابل توجّه اینکه در [[آیات]] فوق خواندیم، همیشه در [[اموال]] [[نیکوکاران]] حقی برای [[سائل]] و محروم است. این تعبیر، به خوبی نشان می‌دهد که آنها خودشان را در برابر نیازمندان و [[محرومان]] مدیون می‌بینند و آنان را طلبکار و صاحب حق می‌شمرند؛ حقی که به هر حال باید پرداخته شود و هیچ گونه منّتی در پرداختن آن نیست، درست مانند طلب‌های سایر طلبکاران، و چنان‌که گفتیم قراین مختلفی نشان می‌دهد که این تعبیر، مربوط به [[زکات]] [[واجب]] و امثال آن نیست؛ بلکه ناظر به انفاق‌های مستحبی می‌باشد که [[پرهیزگاران]] آن را دَین خود می‌شمرند<ref>تفسیر نمونه، ج۲۲، ص۳۲۸ - ۳۲۳.</ref>.
فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ}}<ref>«و یکدیگر را به راستی پند داده‌اند و همدیگر را به شکیبایی اندرز داده‌اند» سوره عصر، آیه ۳.</ref>، در ضمن چهار برنامۀ چهار ماده‌ای، [[ایمان]]، [[اعمال صالح]]، تواصی به حق و تواصی به [[صبر]]، در اصل سوّم و چهارم همچنین فرموده: در اصل سوّم، به مسألۀ “تواصی به حق”؛ یعنی [[دعوت]] همگانی و عمومی به سوی حق، اشاره می‌کند، تا همگان حق را از [[باطل]] به خوبی بشناسند و هرگز آن را فراموش نکنند و در مسیر [[زندگی]] از آن [[منحرف]] نگردند، و {{متن قرآن|تَوَاصَوْا}}از مادۀ “تواصی”؛ همان‌گونه که راغب در مفردات آورده، به معنای آن است که بعضی بعض دیگر را سفارش کنند، و “حق” به معنای “واقعیت” یا “مطابقت با واقعیت” است. در کتاب وجوه [[قرآن]]، [[دوازده]] معنا و مورد استعمال برای این کلمه در [[قرآن مجید]] ذکر شده است، مانند: [[خدا]]، قرآن و [[اسلام]]، [[توحید]]، [[عدل]]، [[صدق]]، آشکار بودن، [[واجب]] بودن و مانند اینها، ولی همۀ آنها، به ریشه‌ای که در بالا گفتیم، باز می‌گردد. به هر حال، جملۀ {{متن قرآن|وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ}}، معنای بسیار وسیعی دارد که هم “امر به معروف و [[نهی]] از منکر” را شامل می‌شود و هم “تعلیم و [[ارشاد]] جاهل”، “تنبیۀ غافل” و “تشویق و [[تبلیغ]] [[ایمان]] و عمل صالح” را. [[بدیهی]] است کسانی که یکدیگر را سفارش به حق می‌کنند، خود باید طرفدار حق یا عامل به آن باشند. در اصل چهارم، مسألۀ [[شکیبایی]]، [[صبر]] و [[استقامت]] و سفارش کردن یکدیگر به آن، مطرح است؛ چراکه بعد از مسألۀ [[شناخت]] و [[آگاهی]]، هر کسی در مسیر عمل، در هر گام، با موانعی رو به رو است، اگر استقامت و صبر نداشته باشد، هرگز نمی‌تواند [[احقاق حق]] کند و عمل صالحی انجام دهد و یا ایمان خود را [[حفظ]] کند. آری، احقاق حق، [[اجرای حق]] و [[ادای حق]] در [[جامعه]]، جز با یک حرکت و [[تصمیم‌گیری]] عمومی، و استقامت و [[ایستادگی]] در برابر موانع، ممکن نیست. “صبر” در اینجا نیز معنای وسیع و گسترده‌ای دارد که هم صبر بر [[اطاعت]] را شامل می‌شود، و هم صبر در برابر انگیزه‌های [[معصیت]]، و هم صبر در برابر [[مصایب]] و حوادث ناگوار و از دست دادن نیروها، سرمایه‌ها و ثمرات.
با توجّه به آنچه در بالا در مورد اصول چهارگانه که به حق، [[جامع‌ترین]] برنامۀ [[حیات]] و [[سعادت]] [[انسان‌ها]] است، گفته شده، روشن می‌شود که چرا در [[روایات]] آمده است که: وقتی [[اصحاب]] و [[یاران]] [[پیغمبر اکرم]]{{صل}} به یکدیگر می‌رسیدند، پیش از آن‌که از هم جدا شوند، سورة “العصر” را می‌خواندند، و محتوای بزرگ این سورۀ کوچک را یادآور می‌شدند. سپس با یکدیگر خداحافظی کرده، به سراغ کار خود می‌رفتند<ref>تفسیر نمونه، ج۲۷، ص۳۰۳ - ۳۰۱.</ref>.
استاد محقق، [[یعسوب‌الدین رستگار جویباری]] در [[تفسیر]] بصائر فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ}}<ref>«و به نادرستی به چالش برخاستند تا حق را از میان بردارند» سوره غافر، آیه ۵.</ref>، تفسیر فرموده: و امت‌های گذشته با پیامبرانشان [[جدال]] [[مخاصمه]] و [[دشمنی]] نمودند و گفتند: شما هم کسی نیستید به جز اینکه بشری هستید همانند ما: {{متن قرآن|قَالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا}}<ref>«گفتند: شما (نیز) جز بشری مانند ما نیستید» سوره ابراهیم، آیه ۱۰.</ref>، و چرا [[خدا]] برای ما [[فرشتگان]] را نفرستاد: {{عربی|و هلا ارسل الله الینا ملائکه}}، و این گونه، گفتار سفیهانه و شبهه‌ناک دارند تا بدان حق را که [[خدای تعالی]] بیان فرمود و پیامبرانش را برای آن فرستاد، [[باطل]] کنند و آن را به واسطۀ بطلانشان از محلّ خود خارج سازند. گفته می‌شود: {{عربی|ادحض الله حجته}}؛ یعنی: {{عربی|ازالها}}، یعنی از محلّ خود خارج ساخت. نیز فی قوله تعالی: {{متن قرآن|حُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ}}<ref>«و حجّت آنان که درباره خداوند پس از پذیرفته شدن دعوت وی چالش می‌ورزند نزد پروردگارشان تباه است» سوره شوری، آیه ۱۶.</ref>؛ زائله؛ یعنی از محلّ خود خارج ساخت<ref>بصائر، ج۳۵، ص۸۲۷.</ref>.
نیز فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ}}<ref>«و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود» سوره ذاریات، آیه ۱۹.</ref>، تفسیر فرموده: یعنی این [[نیکوکاران]] [[متّقی]] مقداری از مالشان را جدا کرده و کنار می‌گذارند تا آن را برای طالب [[نیازمندی]] که با اظهار [[فقر]] و نیاز، عطیه‌ای را سؤال می‌نماید، و برای محرومی که از سؤال کردن خودداری می‌کند؛ یعنی آن کسی که [[نیازمند]] است، امّا نیاز خود را سؤال نمی‌کند، قرار دهند، قال [[الله]] تعالی: {{متن قرآن|وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ}}<ref>«و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود» سوره ذاریات، آیه ۱۹.</ref>. پس از جملۀ صفات [[نیکوکاران]] [[متّقی]] به لحاظ صفای فطرتشان، آنان که برای‌شان مقدور است، این می‌باشد که نصیب و بهرۀ معیّنی را در اموالشان برای آن دو [[طایفه]] اختصاص دهند و خود را به [[اخراج]] آن از [[مال]] خود ملزم بدانند<ref>تفسیر بصائر، ج۴۱، ص۹۶.</ref>.<ref>[[عبدالنبی امامی|امامی، عبدالنبی]]، [[فرهنگ قرآن ج۱ (کتاب)|فرهنگ قرآن ج۱]]، ص ۶۰۳-۶۱۶.</ref>


==منابع==
==منابع==
۷۶٬۰۲۵

ویرایش