تقیه در فقه سیاسی: تفاوت میان نسخهها
←منابع
(←منابع) |
(←منابع) |
||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
#'''[[تقیه]] تحبیبی''': یعنی برای جلب [[محبت]] طرف مقابل، [[عقیده]] خود را مکتوم کند تا نظر او، برای [[همکاری]] در اهداف مشترک جلب شود<ref>القواعد الفقهیه، ج۲، ص۱۲۱.</ref>؛ | #'''[[تقیه]] تحبیبی''': یعنی برای جلب [[محبت]] طرف مقابل، [[عقیده]] خود را مکتوم کند تا نظر او، برای [[همکاری]] در اهداف مشترک جلب شود<ref>القواعد الفقهیه، ج۲، ص۱۲۱.</ref>؛ | ||
#'''[[تقیه]] پوششی''': آن است که برای رسیدن به [[هدف]]، نقشهها و مقدمات کار [[کتمان]] گردد. دو نوع اخیر از [[تقیه]] را میتوان در [[زندگی]] [[پیامبران]] - به ویژه [[پیامبر اسلام]]{{صل}} و [[ائمه]]{{عم}} - کاملاً [[مشاهده]] کرد<ref>مجمع البیان، ج۸، ص۵۲۱، ذیل آیه ۲۸ از سورۀ مؤمن؛ تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۳۳۴-۳۳۳.</ref>. برخی، [[تقیه]] را به [[اضطراری]]، سرّی و مداراتی، و برخی دیگر به اجباری (اکراهیه)، احتیاطی (خوفیه)، نهانی (کتمانیه) و تجانسی (مداراتی) تقسیم نمودهاند<ref>الرسائل، ج۲، ص۱۹۶.</ref><ref>[[اباصلت فروتن|فروتن، اباصلت]]، [[علی اصغر مرادی|مرادی، علی اصغر]]، [[واژهنامه فقه سیاسی (کتاب)|واژهنامه فقه سیاسی]]، ص ۶۷.</ref>. | #'''[[تقیه]] پوششی''': آن است که برای رسیدن به [[هدف]]، نقشهها و مقدمات کار [[کتمان]] گردد. دو نوع اخیر از [[تقیه]] را میتوان در [[زندگی]] [[پیامبران]] - به ویژه [[پیامبر اسلام]]{{صل}} و [[ائمه]]{{عم}} - کاملاً [[مشاهده]] کرد<ref>مجمع البیان، ج۸، ص۵۲۱، ذیل آیه ۲۸ از سورۀ مؤمن؛ تفسیر نمونه، ج۱۷، ص۳۳۴-۳۳۳.</ref>. برخی، [[تقیه]] را به [[اضطراری]]، سرّی و مداراتی، و برخی دیگر به اجباری (اکراهیه)، احتیاطی (خوفیه)، نهانی (کتمانیه) و تجانسی (مداراتی) تقسیم نمودهاند<ref>الرسائل، ج۲، ص۱۹۶.</ref><ref>[[اباصلت فروتن|فروتن، اباصلت]]، [[علی اصغر مرادی|مرادی، علی اصغر]]، [[واژهنامه فقه سیاسی (کتاب)|واژهنامه فقه سیاسی]]، ص ۶۷.</ref>. | ||
==تقیه در درسنامه فقه سیاسی== | |||
یکی دیگر از [[قواعد]] [[فقه]]، [[قاعده تقیه]] است که در عرصه [[سیاست]] و [[اجتماع]] کاربرد وسیعی دارد. این قاعده هرچند اصلی عقلایی است که [[پیروان]] همه [[ادیان]] و مکاتب بدان عمل میکنند، اما [[شیعیان]] به [[دلیل]] تأکید و سفارش [[پیشوایان معصوم]] خود، مبنی بر اتخاذ این رویکرد در طول [[تاریخ]] که همواره در [[اقلیت]] بودهاند، به رعایت این اصل شهرهاند. [[تقیه]] در لغت از ریشه “وقی، یقی” به معنای نگهداری است. بهکارگیری نوعی روش معقول در [[مبارزه]] است برای [[حفظ]] بهتر و بیشتر نیروها. [[بدیهی]] است که هر فرد یا گروهی، چه از نظر [[جان]] و چه از نظر امکانات [[اقتصادی]] و چه از نظر حیثیات [[اجتماعی]]، برای جبههای که در آن [[جبهه]] [[پیکار]] میکند، یک نیرو و [[سرمایه]] است. باید حداکثر [[کوشش]] برای حفظ این نیروها و سرمایهها بهکار برده شود. | |||
تقیه نوعی سپر در مبارزه است<ref>فقه الرضا، ص۳۳۸، {{متن حدیث|عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} قَالَ: إِنَّ التَّقِيَّةَ تُرْسُ الْمُؤْمِنِ}}.</ref>. وظیفۀ یک فرد در مبارزه تنها این نیست که حریف را بکوبد، [[خود نگهداری]] نیز تا حدّ امکان یک [[وظیفه]] است. بسیاری از [[پیامبران]] و [[اولیای الهی]]، مانند [[اصحاب کهف]] در شرایط تقیه [[زندگی]] میکردند<ref>امام صادق{{ع}} فرمود: {{متن حدیث| مَا بَلَغَتْ تَقِيَّةُ أَحَدٍ تَقِيَّةَ أَصْحَابِ الْكَهْفِ إِنْ كَانُوا لَيَشْهَدُونَ الْأَعْيَادَ وَ يَشُدُّونَ الزَّنَانِيرَ فَأَعْطَاهُمُ اللَّهُ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ}} (کلینی، کافی، ج۲، ص۲۱۸).</ref>. رعایت نکردن این اصل عقلایی در طول تاریخ موجب زوال برخی از جریانات [[فکری]] و [[سیاسی]] شده است. [[خوارج]] در [[تاریخ اسلام]] که تقیه را به معنای صحیح آن هم قبول نداشتند، نمونه بارزی از این جریاناتاند<ref>ر.ک: شهید مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۱۶، جاذبه و دافعه علی{{ع}}، ص۳۰۴.</ref>. | |||
[[دستور]] [[اسلام]] به تقیه [[ارشاد]] به همین اصل عقلایی بهمنظور [[حفظ دین]]، [[ایمان]] و جان است. [[مسلمانان]] در طول سیزده سال در [[مکه]] در شرایط تقیه به سر میبردند، با [[هجرت به مدینه]] از این شرایط خارج شده، [[استقلال]] و هویتی پیدا کردند. در شرایط دشوار [[مکه]]، [[دشمنان اسلام]]، برخی از [[مسلمانان]] را به [[اعلان]] [[بیزاری]] از [[خدا]] و [[پیامبر]] وادار کردند و آنان را به انواع آزارها و اذیتها تحت فشار قرار میدادند. [[عمار]] و [[پدر]] و مادرش، [[یاسر]] و سمیّه، نمونه آشکاری از مسلمانانی هستند که با [[آزار]] و [[شکنجه]] [[مشرکان]] روبهرو شدند. با [[شهادت]] [[والدین]] عمار تحتِ شکنجه مشرکان مکه، او در ظاهر به خواسته مشرکان تن داد و از [[ایمان]] خود [[برائت]] جست، در حالی که قلباً به [[اسلام]] ایمان داشت. با [[رهایی]] از دست مشرکان، در [[درستی]] کاری که کرده بود، دچار تردید شد. برخی از مسلمانان نیز او را بدین خاطر [[سرزنش]] کردند، اما [[قرآن کریم]] [[رفتار]] تقیهآمیز او را [[تأیید]] کرده و بدین وسیله موجب [[آرامش]] وی شد، این [[آیه]] بر پیامبر نازل شد: {{متن قرآن|مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ}}<ref>«بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شدهاند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.</ref>. | |||
در این آیه “کفر پس از ایمان” سرزنش و بدان [[وعید]] [[عذاب]] بزرگ داده شده، اما کسی که مجبور به اظهار [[کفر]] گشته، در حالیکه که قلباً ایمان دارد، استثنا شده است. چنانکه در آیه دیگری [[پذیرش ولایت کفار]] در شرایط [[تقیه]] و [[اضطرار]] مجاز شمرده شده است. | |||
{{متن قرآن|لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً}}<ref>«مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست گیرند و هر که چنین کند با خداوند هیچ رابطهای ندارد مگر آنکه (بخواهید) به گونهای از آنان تقیّه کنید و خداوند، شما را از خویش پروا میدهد و بازگشت (هر چیز) به سوی خداوند است» سوره آل عمران، آیه ۲۸.</ref>. | |||
درباره [[تقیه]] [[احادیث]] فراوانی هم [[نقل]] شده که به بعضی از آنها اشاره میشود: | |||
[[امام صادق]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|... فَكُلُّ شَيْءٍ يَعْمَلُ الْمُؤْمِنُ بَيْنَهُمْ لِمَكَانِ التَّقِيَّةِ مِمَّا لَا يُؤَدِّي إِلَى الْفَسَادِ فِي الدِّينِ فَإِنَّهُ جَائِزٌ}}<ref>کلینی، کافی، ج۲، ص۱۰۹.</ref>؛ “هر کاری که [[مؤمن]] از روی تقیه انجام میدهد، مشروط بر اینکه به [[تباهی]] در [[دین]] نینجامد، جایز است”؛ | |||
امام صادق{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|اتَّقُوا عَلَى دِينِكُمْ فَاحْجُبُوهُ بِالتَّقِيَّةِ فَإِنَّهُ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ...}}<ref>کلینی، کافی، ج۲، ص۲۱۷.</ref>؛ “بر دین خود بترسید، پس آن را بهوسیله تقیه بپوشانید، کسی که تقیه نکند، [[ایمان]] ندارد”. | |||
البته [[دانشمندان اسلامی]] [[وجوب]] یا جواز تقیه را مشروط به رعایت [[فلسفه]] آن دانستهاند، به این معنا که اگر تقیه برای [[حفظ دین]]، ایمان یا [[جان آدمی]] است، در مواردی که با تقیه [[اساس دین]] و ایمان به خطر میافتد یا [[جان]] دیگران [[تهدید]] میشود، تقیه جایز نیست<ref>کلینی، کافی، ج۲، ص۲۱۹. امام باقر{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|إِنَّمَا جُعِلَتِ التَّقِيَّةُ لِيُحْقَنَ بِهَا الدِّمَاءُ فَإِذَا بَلَغَ الدَّمَ فَلَا تَقِيَّةَ}}؛ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱، ص۱۷۸؛ ج۸، ص۱۱.</ref>. اگر [[امام حسین]]{{ع}} برخلاف [[امامان]] دیگر، حاضر به تقیه و [[بیعت]] صوری و ظاهری هم با [[یزید بن معاویه]] نشد، بدین خاطر بود که با رسمیت یافتن [[خلافت یزید]]، اصل و [[اساس اسلام]] در [[معرض]] خطر قرار میگرفت<ref>{{متن حدیث|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ}} (ابنطاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ص۲۴).</ref>. | |||
گفتنی است که تقیه انواعی دارد: [[تقیه خوفی]] و [[تقیه مداراتی]]، که هر دو در [[سیره پیشوایان معصوم]] [[شیعیان]] به چشم میخورد. امامان در طول [[تاریخ]] در شرایطی به سر میبردند که ناچار از تقیه بودند، تقیه از [[حکومتهای اموی]] و [[عباسی]] و در عین حال، مبارزهای مؤثر و متناسب با شرایط و مقتضیات [[روز]]، تقیه از فضای [[حاکم]] بر [[جامعه]] و [[عالمان]] درباری [[اهلسنت]] و [[پرهیز]] از بیان [[احکام واقعی]] [[شریعت]] و گاه [[سخن گفتن]] مطابق با جوّ [[حاکم]] بر [[جامعه]]<ref>به همین جهت در علم اصول، بحث تعارض ادله، یکی از مرجحات در تعارض روایات، مخالفت با فتوای اهلسنت است؛ زیرا ممکن است روایت موافق با فتوای آنان در شرایط تقیه صادر شده باشد که طبعاً حکم واقعی شریعت نخواهد بود (ر.ک: آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ص۴۳۳).</ref>، [[تقیه]] بهمنظور [[مدارا]] با [[پیروان]] [[مذاهب]] دیگر [[اسلامی]] با [[هدف]] جلوگیری از [[سوء]] استفاده [[دشمنان]] مشترک [[مسلمانان]]. | |||
در قلمرو [[سیاست داخلی]] اصول و [[قواعد]] دیگری هم وجود دارد که مجال شرح و تفصیل آنها نیست. از آن جمله میتوان از قاعده [[احترام]]، قاعده [[عدالت]]، [[قاعده لاضرر]]، قاعده [[نفی]] [[عسر و حرج]]، قاعده [[تعاون]]، قاعده [[احسان]]، قاعده [[الزام]] و مانند آن نام برد<ref>[[سید جواد ورعی|ورعی، سید جواد]]، [[درسنامه فقه سیاسی (کتاب)|درسنامه فقه سیاسی]]، ص ۷۸.</ref> | |||
==منابع== | ==منابع== |