پرش به محتوا

سریه عکاشه بن محصن الاسدی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۰: خط ۱۰:


==علت وقوع [[سریه]]==
==علت وقوع [[سریه]]==
*[[رسول خدا]]{{صل}} در [[ربیع الاول]] [[سال ششم هجرت]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۹؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۰؛ شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۰۰.</ref> "[[عکاشه بن محصن]]" را همراه [[چهل]] تن<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۹؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۰؛ شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۰۰.</ref> که از جمله آنان "[[ثابت بن اقرم]]"، "[[شجاع بن وهب]]" و "[[یزید بن رقیش]]" بودند، به این [[سریه]] اعزام فرمود<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۰ و محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۴۰ لازم به ذکر است که دلیل وقوع این سریه در کتب تاریخی ذکر نشده است.</ref>.
[[رسول خدا]]{{صل}} در [[ربیع الاول]] [[سال ششم هجرت]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۹؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۰؛ شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۰۰.</ref> "[[عکاشه بن محصن]]" را همراه [[چهل]] تن<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۹؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۰؛ شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۰۰.</ref> که از جمله آنان "[[ثابت بن اقرم]]"، "[[شجاع بن وهب]]" و "[[یزید بن رقیش]]" بودند، به این [[سریه]] اعزام فرمود<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۰ و محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۴۰ لازم به ذکر است که دلیل وقوع این سریه در کتب تاریخی ذکر نشده است.</ref>.
*[[عکاشه بن محصن]]، شتابان از [[مدینه]] بیرون آمد و به سرعت به سوی "[[غمر مرزوق]]"<ref>غَمر مَرزوق نام آبی است در سرزمین بنی اسد و فاصله آن تا «فِید» که در راه اصلی مدینه واقع شده، دو شب راه فاصله است؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۵.</ref> حرکت کرد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۵.</ref>. [[دشمنان]] که از این حرکت مطلع شده بودند، از کنار آب‌های خود گریختند و به ارتفاعات منطقه خود [[پناه]] بردند. [[عکاشه بن محصن]] به کنار [[چاه]] [[آب]] آنان رسید و متوجه شد که آنان محل کرد خود را ترک کرده‌اند؛ از این رو افرادی را برای کسب خبر و یا یافتن نشانی از آنان اعزام کرد.
 
*"[[شجاع بن وهب]]" بازگشت و به [[عکاشه بن محصن]] خبر داد که در همان نزدیکی، ردّ پای شتران آنها را دیده است. [[مسلمانان]] حرکت کردند و توانستند یکی از جاسوسان و دیده‌بانان [[دشمن]] را که از شب تا صبح بیدار بوده و آن‌گاه به [[خواب]] رفته بود، در [[خواب]] دستگیر کنند. آنان از دیده‌بان [[دشمن]] خواستند که بگوید [[دشمن]] به کدام سو گریخته است؟ دیده‌بان خبر داد که آنان به نقاط مرتفع سرزمین‌های خود رفته‌اند. [[مسلمانان]] از او خواستند تا مکان شتران آنها را به آنان نشان دهد. جاسوس به ایشان خبر داد که شتران خویش را همراه خود برده‌اند <ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۰.</ref>.
[[عکاشه بن محصن]]، شتابان از [[مدینه]] بیرون آمد و به سرعت به سوی "[[غمر مرزوق]]"<ref>غَمر مَرزوق نام آبی است در سرزمین بنی اسد و فاصله آن تا «فِید» که در راه اصلی مدینه واقع شده، دو شب راه فاصله است؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۵.</ref> حرکت کرد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۵.</ref>. [[دشمنان]] که از این حرکت مطلع شده بودند، از کنار آب‌های خود گریختند و به ارتفاعات منطقه خود [[پناه]] بردند. [[عکاشه بن محصن]] به کنار [[چاه]] [[آب]] آنان رسید و متوجه شد که آنان محل کرد خود را ترک کرده‌اند؛ از این رو افرادی را برای کسب خبر و یا یافتن نشانی از آنان اعزام کرد.
*در این حال یکی از [[مسلمانان]] با تازیانه‌ای که در دست داشت، ضربه‌ای به دیده‌بان زد. او که اوضاع را این گونه دید گفت: "اگر به من [[امان]] دهید که جانم [[حفظ]] شود، شما را به مکان نگهداری شتران پسر عموهایشان که از حضور شما در این منطقه [[آگاهی]] ندارند، [[راهنمایی]] می‌کنم"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۵؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۵۴.</ref>. [[مسلمانان]] نیز سخن او را پذیرفتند و همراه وی به راه افتادند. هنگامی که [[مسلمانان]] همراه دیده‌بان [[دشمن]] به راه افتادند و مقدار زیادی را از راه پیمودند، از [[ترس]] اینکه حیله‌ای در کار باشد، به دیده‌بان بدگمان شدند و از او خواستند [[حقیقت]] را بگوید و در غیر این صورت، [[جان]] خویش را از دست خواهد داد. دیده‌بان نیز گفت: "از همین تپه که بالا بروید آنان را خواهید دید"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۰.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه عکاشه بن محصن به غمر (مقاله)|سریه عکاشه بن محصن به غمر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۷۵-۴۷۶.</ref>.
 
"[[شجاع بن وهب]]" بازگشت و به [[عکاشه بن محصن]] خبر داد که در همان نزدیکی، ردّ پای شتران آنها را دیده است. [[مسلمانان]] حرکت کردند و توانستند یکی از جاسوسان و دیده‌بانان [[دشمن]] را که از شب تا صبح بیدار بوده و آن‌گاه به [[خواب]] رفته بود، در [[خواب]] دستگیر کنند. آنان از دیده‌بان [[دشمن]] خواستند که بگوید [[دشمن]] به کدام سو گریخته است؟ دیده‌بان خبر داد که آنان به نقاط مرتفع سرزمین‌های خود رفته‌اند. [[مسلمانان]] از او خواستند تا مکان شتران آنها را به آنان نشان دهد. جاسوس به ایشان خبر داد که شتران خویش را همراه خود برده‌اند <ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۰.</ref>.
 
در این حال یکی از [[مسلمانان]] با تازیانه‌ای که در دست داشت، ضربه‌ای به دیده‌بان زد. او که اوضاع را این گونه دید گفت: "اگر به من [[امان]] دهید که جانم [[حفظ]] شود، شما را به مکان نگهداری شتران پسر عموهایشان که از حضور شما در این منطقه [[آگاهی]] ندارند، [[راهنمایی]] می‌کنم"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۵؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۵۴.</ref>. [[مسلمانان]] نیز سخن او را پذیرفتند و همراه وی به راه افتادند. هنگامی که [[مسلمانان]] همراه دیده‌بان [[دشمن]] به راه افتادند و مقدار زیادی را از راه پیمودند، از [[ترس]] اینکه حیله‌ای در کار باشد، به دیده‌بان بدگمان شدند و از او خواستند [[حقیقت]] را بگوید و در غیر این صورت، [[جان]] خویش را از دست خواهد داد. دیده‌بان نیز گفت: "از همین تپه که بالا بروید آنان را خواهید دید"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۵۰.</ref><ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه عکاشه بن محصن به غمر (مقاله)|سریه عکاشه بن محصن به غمر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۷۵-۴۷۶.</ref>.


==[[غنایم]]==
==[[غنایم]]==
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش