مشروعیت در فقه سیاسی: تفاوت میان نسخهها
←مشروعیت در نظام سیاسی اسلام
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
البته ترجمه [[نادرست]] این واژه باعث شده است که در مفهوم [[مشروعیّت]] و نظریهپردازی آن، خطاهای جدی صورت پذیرد. | البته ترجمه [[نادرست]] این واژه باعث شده است که در مفهوم [[مشروعیّت]] و نظریهپردازی آن، خطاهای جدی صورت پذیرد. | ||
اصطلاح Legitimacy از قدیمالایام در [[فلسفه]] و [[کلام]] سیاسی، مورد توجه قرار گرفته و از قرن نوزدهم در [[جامعهشناسی]] سیاسی (یکی از شاخههای [[علوم سیاسی]])، مطرح گردیده است. [[فلسفه]]، [[کلام]] و [[فقه سیاسی]] به مسایل هنجاری، باید و نبایدهای [[حقوقی]] و ارزشی در حوزه [[سیاست]] میپردازند؛ بر این اساس، مشروعیتی که در این شاخهها از علوم سیاسی مورد بحث قرار میگیرد، “مشروعیت هنجاری” نام دارد<ref>بشریه، حسین، جامعهشناسی سیاسی، ص۱۷.</ref>. در تعبیری دیگر، “منظور از [[مشروعیت]]، این است که کسی [[حق حاکمیت]] و در دست گرفتن [[قدرت]] و [[حکومت]] را داشته باشد و [[مردم]] [[وظیفه]] خواهند داشت از آن [[حاکم]] [[اطاعت]] کنند”<ref>آیتالله مصباح یزدی، حکومت و مشروعیت.</ref>.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۲۶۱.</ref> | اصطلاح Legitimacy از قدیمالایام در [[فلسفه]] و [[کلام]] سیاسی، مورد توجه قرار گرفته و از قرن نوزدهم در [[جامعهشناسی]] سیاسی (یکی از شاخههای [[علوم سیاسی]])، مطرح گردیده است. [[فلسفه]]، [[کلام]] و [[فقه سیاسی]] به مسایل هنجاری، باید و نبایدهای [[حقوقی]] و ارزشی در حوزه [[سیاست]] میپردازند؛ بر این اساس، مشروعیتی که در این شاخهها از علوم سیاسی مورد بحث قرار میگیرد، “مشروعیت هنجاری” نام دارد<ref>بشریه، حسین، جامعهشناسی سیاسی، ص۱۷.</ref>. در تعبیری دیگر، “منظور از [[مشروعیت]]، این است که کسی [[حق حاکمیت]] و در دست گرفتن [[قدرت]] و [[حکومت]] را داشته باشد و [[مردم]] [[وظیفه]] خواهند داشت از آن [[حاکم]] [[اطاعت]] کنند”<ref>آیتالله مصباح یزدی، حکومت و مشروعیت.</ref>.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۲۶۱.</ref> | ||
آنچه ولایت فقیه را در بحث مشروعیت از سایر [[نظامهای سیاسی]] متمایز میکند، آن است که این نظام، ریشه مشروعیت خود را در، [[رضایت]] و خواست [[خداوند سبحان]] جستجو کند، بدین معنی که: | |||
#در [[اصل هدایت]] و [[سرپرستی]] در [[نظام الهی]]، متعلق به [[خداوند]] است که [[خالق]]، [[ربّ]]، صاحب [[اختیار]] و [[مالک]] مطلق هستی بوده و [[حق]] هرگونه [[تصرف در هستی]] و [[انسانها]] را دارد، و هرگونه تصرفی در [[شؤون]] آنها باید با اجازه او انجام شود. | |||
# خداوند بر [[پیغمبر]] [[حضرت محمد]]{{صل}} و پس از او به [[دوازده جانشین]] [[معصوم]]{{عم}} او [[اذن]] تصرف در هستی و شؤون انسانها را اعطا فرموده [[مسؤولیت]] سرپرستی و [[امامت]] [[تاریخی]] و [[اجتماعی]] را به آنها سپرده است؛ چنانچه فرموده است: {{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ}}<ref>«پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.</ref> و نیز در [[سوره مائده]] میفرماید: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}<ref>«سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref>؛ هیچ کس تردید ندارد که ادامه [[آیه]] در [[شأن]] [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} است؛ بنابراین آیه، [[ولایت]] بر [[مؤمنین]] را حداقل برای آن [[حضرت]] [[ثابت]] میکند<ref>تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۲۱۱؛ تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۵۴۵.</ref>. همانطور که در [[سوره نساء]] آمده است: {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>؛ مراد از [[اولی الامر]] چه کسانی هستند، [[قدر]] متقن مورد قبول [[مفسرین]]، [[ائمه معصومین]]{{عم}} هستند؛ چنانچه بعضی از [[روایات]] نیز همین معنا را [[تأیید]] میکنند؛ از جمله [[روایت]] مشهور و متواتری است از [[جابر بن عبدالله انصاری]] که گفته است: “از [[رسول خدا]]{{صل}} پرسیدم که من [[خدا]] و [[رسول]] او را میدانم و میشناسم؛ اما [[اولوالامر]] را نمیدانم. آن حضرت فرمود: یا [[جابر]] {{متن حدیث|هم خلفائی و ائمة المسلمین اولهم علی بن ابیطالب{{ع}}...}}. ایشان خلفای من و [[امامان]] [[مسلمانان]] بعد از من، اول ایشان علی بن ابیطالب{{ع}} است و بعد از آن [[حسن بن علی]] و بعد از آن [[حسین بن علی]] و بعد از آن [[علی بن الحسین]] و به دنبال او [[محمد بن علی]] و او در [[تورات]] معروف است به [[باقر]] و تو او را در یابی. ای جابر، چون او را ببینی [[سلام]] من به وی رسان و بعد از آن یک یک [[ائمه]] را نام میبرد تا آنکه چون به [[حجت قائم]]{{ع}} رسید، فرمود که نام او نام من باشد و کنیتش کنیت من و [[حجت خدا]] است و بقیه او در میان [[مردمان]]، [[حق تعالی]] مشارق و مغارب را توسط او بگشاند و او از [[شیعه]] خود [[غایب]] گردد...” <ref>مولا فتحالله کاشان، تفسیر منهج الصادقین، بیتا، ج۳و ۴، ص۵۴.</ref>. | |||
# [[ادله نقلی]] [[ولایت فقیه]] که در فصل اول همین بخش گذشت. برخی از [[آیات]] و روایاتی را که در آنها از [[انتصاب]] [[فقها]] ([[علمای دین]]، [[دینشناسان]]) بر [[مسند]] [[زعامت]] و [[رهبری جامعه]] حکایت میشود، در بردارد؛ چنانچه برخی، فقها و علمای دین را از مصادیق “اولیالامر” میدانند. “از [[ابن عباس]] منقول است که در [[تفسیر آیه]] میگفت: [[اولیالامر]] یعنی [[اهل دین]] و [[فقاهت]] و [[اهل]] [[اطاعت خداوند]]، کسانی که به [[مردم]] [[آموزش]] [[دین]] میدهند و آنان را [[امر به معروف و نهی از منکر]] مینمایند و از [[جابر]] [[نقل]] شده که در [[تفسیر]] {{متن قرآن|وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}} میگفت: اولیالامر، همان افراد [[فقیه]] در دین و خیراندیشانند و از [[مجاهد]] نیز نقل شده که در تفسیر آیه میگفت: اولیالامر، همان فقها و علمای [[زمان]] هستند”<ref>الدر المنثور، ج۲، ص۱۷۶، به نقل از: مبانی فقهی حکومت اسلامی، ج۱، ص۱۶۵.</ref>. | |||
# [[رهبری]] در [[نظام]] [[ولایت الهی]]، طولی است یعنی [[خداوند]] ولی مطلق هستی است و [[ولایت پیامبر]] و [[امامان معصوم]] در ادامه [[ولایت خداوند]] قرار دارد، و [[ولی فقیه]] با [[اذن پیامبر]] و [[امام]] [[معصوم]] در امور و [[شؤون]] [[اجتماعی]] [[تصرف]] میکند. [[امام خمینی]] میفرمایند: “حکومت شعبهای از [[ولایت مطلقه]] [[رسول الله]]{{صل}}و مقدم بر تمام [[احکام]] فرعیه، حتی [[نماز]]، [[روزه]] و [[حج]] است”<ref>امام خمینی، ۱۷ / ۱۰ / ۶۶، صحیفه نور.</ref>. | |||
# [[نصب]] فقها به [[امامت]] اجتماعی در لسان [[شریعت]]، ناظر به فرد و شخص معینی نیست؛ بلکه شرایط موردنظر [[شارع]] بیان شده است که مشروحاً در فصول [[آینده]] بررسی میشود؛ به هر حال هر کدام از فقها که موفق گردد و [[حکومت]] تشکیل دهد و [[جامعه]] با [[اعلان]] [[پیروی]]، [[آمادگی]] لازم برای جریان [[ولایت الهی]] را داشته باشد، [[ولایت فقیه]] برای وی متعین میشود. | |||
#بر خلاف نظریهای که همه [[فقها]] را صاحب [[حق]] [[اعمال]] [[ولایت]] در [[نظام]] [[اجماعی]] میداند<ref>کدیور، محسن، نظریههای دولت در فقه شیعه، ص۸۰-۹۶.</ref>، [[نظام اجتماعی]] واحد، عقلاً و عملاً فقط [[تحمل]] [[پذیرش ولایت]] و [[سرپرستی]] [[اجتماعی]] واحدی را دارد؛ چرا که در صورت تعدد مراکز ولایت و [[رهبری جامعه]]، نتیجه، چیزی جز [[هرج و مرج]] و از هم گسیختگی [[جامعه]] نیست. | |||
همچنین معقول و پذیرفته نیست که گفته شود: فقها همگی ولایت دارند؛ ولی در عمل فقط یکی حق اعمال آن را دارد. چگونه میتوان آنها را در صورت داشتن [[حق ولایت]]، از این حق [[ممنوع]] کرد؟ | |||
بنابراین میتوان گفت از بین فقهایی که واجد صفات و [[شرایط رهبری]] هستند، فقط یکی از آنها به تشخیص خبرگان و با دارا بودن [[مقبولیت]] و [[محبوبیت]] اجتماعی امکان [[تصدی]] [[امور جامعه]] و [[زعامت]] اجتماعی را پیدا میکند. | |||
در نتیجه اولین شرط تحقق ولایت فقیه، [[نصب]] او از طرف [[خداوند]]، [[پیامبر]] و [[امامان معصوم]] است؛ اما این نصب به شکل شخصی نیست؛ بلکه با بیان شرایط خاص، فردی که دارای صلاحیت است، این [[مسند]] را عهدهدار میشود.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۲۶۳.</ref> | |||
==مشروعیت در فقه سیاسی امام خمینی== | ==مشروعیت در فقه سیاسی امام خمینی== |