|
|
خط ۱۱: |
خط ۱۱: |
|
| |
|
| ==[[اسارت]] نوفل در [[غزوه بدر]]== | | ==[[اسارت]] نوفل در [[غزوه بدر]]== |
| هنگامی که [[کفار]] [[قریش]] خود را برای [[نبرد]] با [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} آماده میکردند، [[أبو جهل]] و گروهی از سران قریش به [[خانه]] [[عباس]] رفتند و به او گفتند: باید همراه ما به [[جنگ]] بیایی. عباس در جواب آنها گفت که من پیرم و نمیتوانم بیایم ولی چهار تن از فرزندانم را همراه شما میفرستم. ولی [[ابوجهل]] گفت: "ما میدانیم که [[دل]] تو و [[بنی هاشم]] با [[محمد]] است ولیکن اگر ما [[پیروز]] شدیم بنی هاشم را از [[مکه]] بیرون میکنیم و تو باید همراه ما در این جنگ شرکت کنی. برادرزادگان عباس اطراف او جمع شدند و گفتند تو پیر هستی ما تو را تنها نمیگذاریم و با تو میآییم. سه تن از برادر زادگان به نامهای [[طالب بن ابی طالب]]، [[عقیل بن ابی طالب]] و [[نوفل بن حارث]] با او رفتند. نوفل بن حارث این اشعار را سرود: [[جنگ]] با [[احمد]] بر من [[حرام]] است زیرا پیوند [[خویشاوندی]] او به من نزدیک است. اگر [[قبیله]] فهر بر ضد او دستهبندی کردهاند بدون تردید [[خداوند]]، [[ناصر]] [[محمد]] خواهد بود".
| |
|
| |
| هنگامی که [[لشکر]] [[مسلمانان]] و [[کفار]] مقابل هم قرار گرفتند، [[پیامبر]]{{صل}} به [[یاران]] خود فرمود: "در میان کفار مردانی از [[بنی هاشم]] هستند که به [[زور]] به [[جنگ]] آمدهاند؛ هر کس از شما یکی از آنها را دید، او را نکشد. گویند، در [[جنگ بدر]] هفتاد نفر از [[قریش]] کشته و هفتاد نفر از آنها نیز [[اسیر]] شدند که پیامبر{{صل}} [[دستور]] [[قتل]] دو نفر از آنها به نامهای [[عقبة بن ابی معیط]] و [[نضر بن حارث]] را صادر کردند و از شصت و هشت نفر باقیمانده فدیه گرفتند. و در میان [[اسیران]]، پنج نفر از بنی هاشم به نامهای [[عباس بن عبدالمطلب]]، [[عقیل بن ابی طالب]]، [[نوفل بن حارث]]، [[نعمان بن عمرو]] و [[سائد بن عدی]] بودند که قرار شد فدیه خود را بپردازند. [[نوفل]] گفت: "من [[مالی]] ندارم". پیامبر{{صل}} فرمودند: "با [[پول]] نیزههایی که در [[جده]] داری فدیه خودت را بپرداز". البته مشهور آن است که عباس بن عبدالمطلب فدیه خود و دو برادرزادهاش [[عقیل]] و نوفل و فدیهی هم [[پیمان]] آن دو از بنی فهر را پرداخت کرد. ولی از این [[روایت]] چنین برمیآید که نوفل فدیه خود را از پول همان نیزههائی که پیامبر خبر داده بود، پرداخت کرده است<ref>تاریخ نامه طبری، بلعمی، ج۳، ص۱۱۲-۱۱۳؛ نیز ر.ک: السیرة النبویة، ابن هشام، ج۲، ص۳؛ المغازی، واقدی، ج۱، ص۱۳۸؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۳۵- ۳۴.</ref>.
| |
|
| |
| نقل شده، [[آیه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرَى إِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا مِمَّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ}}<ref>«ای پیامبر! به اسیرانی که در دست دارید بگو: اگر خداوند در دلهایتان خیری ببیند به شما بهتر از آنچه از شما ستاندهاند خواهد رساند و شما را میآمرزد و خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره انفال، آیه ۷۰.</ref>. درباره [[اسیران جنگ بدر]] نازل شده است که [[عباس]] و [[نوفل]] و [[عقیل]] هم از [[اسرا]] بودند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۴، ص۱۰.</ref>.<ref>[[شیرزاد ارازش|ارازش، شیرزاد]]، [[نوفل بن حارث (مقاله)|مقاله «نوفل بن حارث»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص ۴۲۴-۴۲۶.</ref>
| |
|
| |
|
| ==[[مسلمان]] شدن نوفل== | | ==[[مسلمان]] شدن نوفل== |
| بعضی گویند، نوفل به هنگام [[اسارت]] در [[جنگ بدر]] مسلمان شد و برخی دیگر گفتهاند که وی در [[جنگ خندق]] مسلمان شد. البته [[سند]] این مطلب [[ضعیف]] است. نوفل هنگامی که مسلمان شد، پیرترین [[مرد]] [[بنی هاشم]] بود و از عمویش [[حمزه]] بزرگتر بود و تقریباً هم سن سن و و سال سا عباس، [[عموی پیامبر]] [[علی]] بود و از برادرانش [[ربیعه]] و [[ابوسفیان]] و [[عبدشمس]]، دیگر پسران [[حارث]]، هم بزرگتر بود. نوفل پس از [[مسلمانی]] به [[مکه]] برگشت و سپس او و عباس به هنگام جنگ خندق از مکه بیرون آمدند تا به حضور [[پیامبر]]{{صل}} برسند. [[ربیعة بن حارث بن عبدالمطلب]] آن دو را تا [[ابواء]] (نام جایی در [[راه]] مکه و [[مدینه]]) بدرقه کرد و چون خواست به مکه برگردد، عمویش عباس و برادرش نوفل به او گفتند: کجا؟ به مرکز [[شرک]] که با [[رسول خدا]] [[جنگ]] میکنند، برمیگردی؟ آنان پیامبر را [[تکذیب]] میکنند و حال آنکه پیامبر نیرومند است و شمار یارانش بسیار شدهاند، همراه ما بیا. [[ربیعه]] هم همراه ایشان رفت و هر سه نفر در حالی که مسلمان بودند، به حضور پیامبر{{صل}} رسیدند.
| |
|
| |
| [[نوفل بن حارث]] مسلمان شد و این ابیات را سرود: به خود باشید! [[آیین]] شما برای خودتان! من از شما نیستم و از آیین پیرمردان بزرگ [[بیزاری]] جستم. [[سوگند]] به [[جان]] تو [[دین]] من چیزی نیست که آن را بفروشم و اکنون که [[مسلمان]] شدهام هیچ گاه [[کافر]] نخواهم شد. [[گواهی]] میدهم که [[پیامبر]]{{صل}} [[هدایت]] را به امر خدای خود آورده است. و [[رسول خدا]] مایل به [[پرهیزگاری]] فرا میخواند و او شاعر نیست. بر این [[اعتقاد]] [[زندگی]] میکنم و با همین [[عقیده]] در [[قبر]] جای خواهم گرفت و هم بر این اعتقاد و [[یقین]] [[مبعوث]] خواهم شد.<ref>{{عربی|إلیکم إلیکم إننی لست منکم تبرأت من [[دین]] الشیوخ الأکابر
| |
| لعمرک ما [[دینی]] بشیء أبیعه وما أنا إذ أسلمت یوما بکافر
| |
| شهدت علی أن النبی محمدا أتی بالهدی من ربه و البصائر
| |
| و إن [[رسول الله]] یدعو إلی التقی و إن رسول الله لیس بشاعر
| |
| علی ذاک أحیا ثم أبعث موقتا و أثوی علیه میتا فی المقابر}}</ref>
| |
|
| |
| پس از ورود [[نوفل]] و [[عباس بن عبدالمطلب]] به [[مدینه]]، پیامبر{{صل}} میان او و [[عباس]] [[عقد برادری]] بستند. در دوره [[جاهلیت]] هم آن دو [[شریک]] یکدیگر و [[دوستدار]] هم بودند و به یکدیگر [[محبت]] داشتند.
| |
| پیامبر{{صل}} قطعه زمینی را که کنار [[مسجد]] مدینه بود به او و عباس دادند و میان آن دو فقط دیواری فاصله بود. [[خانه]] نوفل در [[محل]] دارالقضای مدینه و مقابل [[دارالاماره]] امروز که به [[خانه]] [[مروان]] معروف است، قرار داشته است. همچنین پیامبر{{صل}} [[زمین]] خانه دیگر نوفل را که در [[راه]] دروازه مدینه و نزدیک بازار بود به او بخشیدند که محل نگهداری شتران نوفل بود و او در [[زمان]] زندگی خود آن را میان پسران خویش تقسیم کرد و بازماندگان و [[نسل]] نوفل تا به امروز همان جا زندگی میکنند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۳۵- ۳۴.</ref>.<ref>[[شیرزاد ارازش|ارازش، شیرزاد]]، [[نوفل بن حارث (مقاله)|مقاله «نوفل بن حارث»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص ۴۲۶-۴۲۷.</ref>
| |
|
| |
|
| ==[[فضائل]] نوفل== | | ==[[فضائل]] نوفل== |
| نوفل به همراه رسول خدا{{صل}} در جنگهای [[فتح مکه]] و [[حنین]] و [[طائف]] شرکت داشت و در [[جنگ حنین]] به همراه رسول خدا{{صل}} [[پایداری]] کرد و در جانب راست پیامبر{{صل}} بود و جزو ده نفری بود که [[استقامت]] ورزید و در مقابل [[شکست]] [[مسلمانان]] فرار نکرد. و در جنگ حنین نیز سه هزار نیزه در [[اختیار]] پیامبر{{صل}} گذاشت و آن [[حضرت]] به او فرمودند: "گویی میبینم که نیزههای تو بر پشت [[دشمنان]] فرو مینشیند"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۳۰؛ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۶۲.</ref>.<ref>[[شیرزاد ارازش|ارازش، شیرزاد]]، [[نوفل بن حارث (مقاله)|مقاله «نوفل بن حارث»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص ۴۲۸.</ref>
| |
|
| |
|
| ==سرانجام نوفل== | | ==سرانجام نوفل== |
| نوفل در سال پانزدهم [[هجری]]، یک سال و سه ماه پس از [[حکومت]] [[عمر]] درگذشت. [[عمر]] بر جنازهاش [[نماز]] گزارد و تا [[بقیع]] او را [[تشییع]] کرد و او را در [[قبرستان بقیع]] [[دفن]] کردند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۳۰؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۵۱۲.</ref>.<ref>[[شیرزاد ارازش|ارازش، شیرزاد]]، [[نوفل بن حارث (مقاله)|مقاله «نوفل بن حارث»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص ۴۲۰.</ref>.<ref>[[شیرزاد ارازش|ارازش، شیرزاد]]، [[نوفل بن حارث (مقاله)|مقاله «نوفل بن حارث»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص ۴۲۸.</ref>
| |
|
| |
|
| == پرسشهای وابسته == | | == پرسشهای وابسته == |