پرش به محتوا

ولید بن عقبه: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۵ مارس ۲۰۲۱
خط ۲۳۰: خط ۲۳۰:
معاویه گفت: "اگر او [[عثمان]] را نکشته بود، و ما را به [[فتنه]] گرفتار نمی‌کرد ما [[علوم]] را از وی گرفته، از آراء و نظریات او استفاده می‌کردیم". بعد از آن، معاویه اندکی [[سکوت]] کرد و سپس به هم نشینانش نگاه کرده، گفت: "ما نمی‌گوئیم این سخنان از نوشته‌های [[علی بن ابی طالب]] است، بلکه می‌گوئیم اینها از نوشته‌های [[ابوبکر]] است، زیرا این نوشته‌ها در [[منزل]] فرزند او به دست آمده است. ما هم به آنها عمل می‌کنیم و [[فتوا]] می‌دهیم". آن نوشته‌ها همچنان در [[خزانه]] [[بنی امیه]] بود تا آنگاه که [[عمر بن عبدالعزیز]] به [[خلافت]] رسید و او به مردم اعلام کرد این نوشته‌ها از علی بن ابی طالب{{ع}} است، و مردم، [[حقیقت]] را دریافتند<ref>الغارات، ثقفی کوفی، ج۱، ص۲۵۱-۲۵۲.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[ولید بن عقبه (مقاله)|مقاله «ولید بن عقبه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۵۰۱-۵۰۲.</ref>
معاویه گفت: "اگر او [[عثمان]] را نکشته بود، و ما را به [[فتنه]] گرفتار نمی‌کرد ما [[علوم]] را از وی گرفته، از آراء و نظریات او استفاده می‌کردیم". بعد از آن، معاویه اندکی [[سکوت]] کرد و سپس به هم نشینانش نگاه کرده، گفت: "ما نمی‌گوئیم این سخنان از نوشته‌های [[علی بن ابی طالب]] است، بلکه می‌گوئیم اینها از نوشته‌های [[ابوبکر]] است، زیرا این نوشته‌ها در [[منزل]] فرزند او به دست آمده است. ما هم به آنها عمل می‌کنیم و [[فتوا]] می‌دهیم". آن نوشته‌ها همچنان در [[خزانه]] [[بنی امیه]] بود تا آنگاه که [[عمر بن عبدالعزیز]] به [[خلافت]] رسید و او به مردم اعلام کرد این نوشته‌ها از علی بن ابی طالب{{ع}} است، و مردم، [[حقیقت]] را دریافتند<ref>الغارات، ثقفی کوفی، ج۱، ص۲۵۱-۲۵۲.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[ولید بن عقبه (مقاله)|مقاله «ولید بن عقبه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۵۰۱-۵۰۲.</ref>


==[[ولید]] و [[عقیل بن ابی طالب]]==
==ولید و [[عقیل بن ابی طالب]]==
روزی عقیل بن ابی طالب در [[کوفه]] نزد [[علی]]{{ع}} آمد تا از وی کمک بگیرد. علی{{ع}} [[حقوق]] او را به وی داد، اما [[عقیل]] گفت: "من می‌خواهم از [[بیت المال]] به من چیزی بدهید". علی{{ع}} فرمود: "تا [[روز جمعه]] [[صبر]] کن". او هم در کوفه ماند و روز جمعه بعد از اینکه علی{{ع}} [[نماز جمعه]] را خواندند، به عقیل فرمودند: "درباره گروهی که به این [[جمعیت]] [[خیانت]] کنند، چه نظری داری؟"
روزی عقیل بن ابی طالب در [[کوفه]] نزد [[علی]]{{ع}} آمد تا از وی کمک بگیرد. علی{{ع}} [[حقوق]] او را به وی داد، اما [[عقیل]] گفت: "من می‌خواهم از [[بیت المال]] به من چیزی بدهید". علی{{ع}} فرمود: "تا [[روز جمعه]] [[صبر]] کن". او هم در کوفه ماند و روز جمعه بعد از اینکه علی{{ع}} [[نماز جمعه]] را خواندند، به عقیل فرمودند: "درباره گروهی که به این [[جمعیت]] [[خیانت]] کنند، چه نظری داری؟"
او گفت: "آنها مردان [[بدی]] هستند".
او گفت: "آنها مردان [[بدی]] هستند".
[[امام علی]]{{ع}} فرمود: "تو هم به من امر می‌کنی که خیانت کرده، [[حق مردم]] را به تو بدهم؟"
[[امام علی]]{{ع}} فرمود: "تو هم به من امر می‌کنی که خیانت کرده، [[حق مردم]] را به تو بدهم؟"
بعد از این‌کار، عققیل از کوفه بیرون آمد و به [[شام]] رفت. روزی نزد [[معاویه]] رفت و او صد هزار [[درهم]] به عقیل داد. معاویه به او گفت: "ای ابویزید، من بهترم [[یا علی]]؟"
 
بعد از این‌کار، عقیل از کوفه بیرون آمد و به [[شام]] رفت. روزی نزد [[معاویه]] رفت و او صد هزار [[درهم]] به عقیل داد. معاویه به او گفت: "ای ابویزید، من بهترم [[یا علی]]؟"
 
عقیل گفت: "من علی را دیدم که به خودش نگاه می‌کند تا به من، ولی تو به من بیشتر از خودت توجه داری".
عقیل گفت: "من علی را دیدم که به خودش نگاه می‌کند تا به من، ولی تو به من بیشتر از خودت توجه داری".
معاویه به عقیل گفت: "در شما [[بنی هاشم]] خصلتی هست که من از آن خوشم نمی‌آید".
معاویه به عقیل گفت: "در شما [[بنی هاشم]] خصلتی هست که من از آن خوشم نمی‌آید".
عقیل گفت: "آن [[خصلت]] کدام است؟"
عقیل گفت: "آن [[خصلت]] کدام است؟"
گفت: "[[نرمی]] و [[ملایمت]]".
گفت: "[[نرمی]] و [[ملایمت]]".
عقیل گفت: "آن نرمی چیست؟"
عقیل گفت: "آن نرمی چیست؟"
گفت: "برایت خواهم گفت"
گفت: "برایت خواهم گفت"
عقیل گفت: "آری، ای معاویه، در ما [[نرمش]] و ملایمتی هست ولی آن به سبب [[ضعف]] نیست و ما عزتی داریم که با [[زور]] به دست نیامده است؛ اما ای فرزند صخر، نرمش شما به سبب [[مکر]] و [[صلح]] شما به سبب [[کفر]] است".
عقیل گفت: "آری، ای معاویه، در ما [[نرمش]] و ملایمتی هست ولی آن به سبب [[ضعف]] نیست و ما عزتی داریم که با [[زور]] به دست نیامده است؛ اما ای فرزند صخر، نرمش شما به سبب [[مکر]] و [[صلح]] شما به سبب [[کفر]] است".
[[ولید بن عقبه]] به عقیل گفت: "برادرت در [[ثروت]] از تو جلو افتاد".
[[ولید بن عقبه]] به عقیل گفت: "برادرت در [[ثروت]] از تو جلو افتاد".
عقیل گفت: "او به [[بهشت]] از من و تو نزدیک‌تر است".
عقیل گفت: "او به [[بهشت]] از من و تو نزدیک‌تر است".
ولید گفت: "[[خون عثمان]] به گردن اوست".
ولید گفت: "[[خون عثمان]] به گردن اوست".
عقیل گفت: "تو را با قرشیان چه کار؟ تو در میان ما مانند کسی هستی که بزی آن را شاخ زده باشد".
عقیل گفت: "تو را با قرشیان چه کار؟ تو در میان ما مانند کسی هستی که بزی آن را شاخ زده باشد".
ولید در حالی که سخت ناراحت شده بود، گفت: "به [[خداوند]] [[سوگند]]، اگر همه [[اهل]] [[زمین]] در [[خون]] او [[شریک]] باشند به [[دوزخ]] خواهند رفت و [[عذاب]] برادرت از همه این [[امت]] بیشتر است".
ولید در حالی که سخت ناراحت شده بود، گفت: "به [[خداوند]] [[سوگند]]، اگر همه [[اهل]] [[زمین]] در [[خون]] او [[شریک]] باشند به [[دوزخ]] خواهند رفت و [[عذاب]] برادرت از همه این [[امت]] بیشتر است".
[[عقیل]] گفت: ما به [[هم نشینی]] یکی از بردگان [[علی]]، راغب‌تر هستیم تا هم نشینی با پدرت [[عقبة بن ابی معیط]]"<ref>الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۵۵۳- ۵۴۹ (به صورت خلاصه).</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[ولید بن عقبه (مقاله)|مقاله «ولید بن عقبه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۴۶۱.</ref>
 
[[عقیل]] گفت: ما به [[هم نشینی]] یکی از بردگان [[علی]]، راغب‌تر هستیم تا هم نشینی با پدرت [[عقبة بن ابی معیط]]"<ref>الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۵۵۳- ۵۴۹ (به صورت خلاصه).</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[ولید بن عقبه (مقاله)|مقاله «ولید بن عقبه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۵۰۳-۵۰۴.</ref>


==[[ولید]] و [[امام حسن]]{{ع}}==
==[[ولید]] و [[امام حسن]]{{ع}}==
۱۱۵٬۲۱۳

ویرایش