پرش به محتوا

آزادی مدنی: تفاوت میان نسخه‌ها

۳۲٬۶۲۵ بایت حذف‌شده ،  ‏۱۴ آوریل ۲۰۲۱
خط ۲۹: خط ۲۹:
==ششم: [[آزادی تشکیل انجمن‌ها و اجتماعات]]==
==ششم: [[آزادی تشکیل انجمن‌ها و اجتماعات]]==


==آزادی عقیده==
==هفتم: [[آزادی عقیده]]==
مقصود از [[آزادی عقیده]]، [[آزادی]] [[انسان]] در [[انتخاب]] ایده و نظری از میان نظریات و آرای مختلف در مقولات گوناگون است. انسان در مواجهه با یک موضوع در بادی نظر موضعی را اتخاذ کند که پس از تحلیل و مقایسه آن با آرای دیگر، ممکن است موضع خود را [[حفظ]] یا از آن [[عدول]] کرده، [[عقیده]] دیگری را اتخاذ کند.
 
آزادی عقیده می‌تواند در عرصه‌های [[سیاست]]، [[فرهنگ]]، [[اخلاق]]، [[علوم]] نظری و [[تجربی]]، [[هنر]] و به ویژه [[دین]] مطرح و جاری باشد؛ برای مثال انسان می‌تواند بعد از مطالعه درباره نظریه‌های [[دولت]]، از شکل خاصی از آن طرفداری کند. [[تأمل]] در ماهیت آزادی عقیده این نکته را روشن می‌کند که آزادی [[حقیقی]] نه در اتخاذ و [[گزینش]] عقیده، بلکه در راهکار و مقدمه آن است؛ به این معنا که انسان ابتدائاً [[آزاد]] است درباره آرای مختلف - برای مثال در مورد [[انواع حکومت]] - مطالعه و تحقیق کند و ابعاد مثبت و منفی هرکدام را بسنجد؛ ره‌آورد چنین تحقیقی، انتخاب و [[اختیار]] یک نظریه خاصی است که از آن به “عقیده” تعبیر می‌شود. انسان در تحقیق خود وقتی به [[صدق]] و [[درستی]] نظریه‌ای رسید نمی‌تواند دست‌کم در [[وجدان]] خود آن را نپذیرد و به نوعی [[پذیرفتن]] آن جبری و نه اجباری می‌شود. پس آزادی عقیده مربوط به مقدمات و راهکار آن می‌شود<ref>علامه طباطبائی در این باره می‌نویسد: «عقیده یعنی پدید آمدن یک ادرا ک تصدیقی در ذهن انسان، عقیده یک عمل اختیاری نیست که بشود از آن منع کرد یا آن را اجازه داد. چیزی که قابل اجازه و منع است، التزام به یک سلسله اعمالی است که از عقیده ناشی می‌شود، مثلاً دعوت کردن به آن عقیده، قانع ساختن مردم نسبت به یک عقیده، نوشتن و نشر عقیده» (بررسی‌های اسلامی، ج۳، ص۴۲۹؛ همچنین مرتضی مطهری، کتاب جهاد، ص۴۸).</ref>(...)<ref>[[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[آزادی در فقه و حدود آن (کتاب)|آزادی در فقه و حدود آن]]، ص ۱۰۱.</ref>
 
'''مبانی [[فقهی]] [[آزادی]] [[انتخاب]] [[دین]] و [[عقیده]]''': از تقدم [[اندیشه]] بر عقیده سخن گفته شد که بر آن اساس، اندیشه و [[سعادت]] را هر چند با [[اکراه]] و [[اجبار]] باید به [[جامعه]] تزریق کرد، چنان که برخی از [[فقها]] طرفدار آن هستند. حال این سؤال مطرح می‌شود که با این پیش‌فرض و مبنا، آیا [[فقه]] غیر [[مسلمانان]] اعم از [[اهل کتاب]]، [[کافر]] و [[مشرک]] را بر انتخاب [[دین اسلام]] [[الزام]] و اجبار می‌کند به گونه‌ای که در صورت عدم [[پذیرش اسلام]]، با آن [[جنگ]] شود یا این که فقه [[پذیرفتن]] [[اعتقاد]] را اجباربردار ندانسته و [[مخالف]] را در [[گزینش]] دین [[آزاد]] می‌داند؟ [[تأمل]] در مبانی فقهی ما را به نظریه دوم رهنمون می‌شود که به تقریر آن می‌پردازیم:
 
===[[قرآن مجید]]===
نخست به آیاتی اشاره می‌کنیم که با عناوین مختلف بر مدعا دلالت می‌کنند:
 
#'''[[نفی اکراه]] و اجبار در دین''': معروف‌ترین [[آیه]] قرآن مجید در این خصوص، آیه ۲۵۶ [[سوره بقره]] است که می‌فرماید: {{متن قرآن|لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ}}<ref>«در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است» سوره بقره، آیه ۲۵۶.</ref>. این آیه درباره [[فرزندان]] بعضی از مسلمانان [[مدینه]] نازل شد<ref>ر.ک: المیزان، ج۲، ص۳۵۱. نکته قابل ذکر این که برای شأن نزول آیه علاوه بر مورد فوق، موارد دیگر مانند مسیحی شدن فرزندان بعضی مسلمانان ذکر شده است.</ref> که به [[آیین یهود]] گرویده بودند و هنگام کوچ [[یهودیان]] به همراه آنان مدینه را ترک می‌کردند و [[پدران]] این [[جوانان]] از [[پیامبر]] می‌خواستند که فرزندانشان را با [[زور]] و اکراه [[مسلمان]] کنند، در پاسخ به این درخواست، آیه فوق نازل شد. [[نص]] آیه، نفی اکراه و زور برای [[تحمیل]] عقیده درست مانند [[اسلام]] به جای عقیده [[باطل]] مثل [[یهودیت]] می‌باشد. نکته دیگر این که آیه در [[مکه]] و موقعیت [[ضعیف]] اسلام نازل نشده تا ادعا شود [[دستور]] فوق متعلق به دوران [[ضعف]] و عدم [[قدرت اسلام]] بوده و با [[آیات]] [[قتال]] و [[سیف]] [[نسخ]] شده است؛ چنان که مفسرانی چون [[فیض کاشانی]]<ref>ر.ک: تفسیر صافی، ج۱، ص۲۱۵.</ref>، [[خواجه]] [[عبدالله]] [[انصاری]]<ref>ر.ک: کشف الأسرار وعدة الأبرار، ج۱، ص۶۹۵.</ref>، و [[بیضاوی]]<ref>ر.ک: تفسیر بیضاوی، ج۱، ص۱۳۵.</ref> مدعی آن بودند. [[شهید مطهری]] درباره موضع [[قرآن]] درباره [[آزادی]] [[انتخاب]] [[دین]] می‌گوید: یک [[سلسله]] آیات، ما در قرآن داریم که در آن آیات تصریح می‌کند که دین باید با [[دعوت]] درست بشود نه با [[اجبار]]، این هم باز مؤید این مطلب است که [[اسلام]] نظریه‌اش این نیست که به [[زور]] به [[مردم]] بگوید یا باید [[مسلمان]] بشوی و اگر نه کشته می‌شوی<ref>جهاد، ص۳۲.</ref>. ایشان آن‌گاه در [[تفسیر آیه]] فوق می‌گوید: در کار دین اجبار وجود ندارد، [[راه]] [[حق]] از راه [[باطل]] آشکار است، یعنی راه را شما روشن برای مردم بیان کنید که [[حقیقت]] خودش آشکار است. اجباری نباید در کار دین باشد، یعنی کسی را نباید مجبور کرد به این که [[دین اسلام]] اتخاذ کند. این [[آیه]] صریح است در مدعا<ref>جهاد، ص۳۳ و ۳۴.</ref>. از معاصران، [[آیت الله]] مکارم شیرازی<ref>تفسیر نمونه، ج۲، ص۲۷۹.</ref> و [[آیت الله سبحانی]]<ref>منشور جاوید، ج۳، ص۲۹.</ref> در [[نفی اکراه]] به این آیه [[استشهاد]] کرده‌اند.
#'''اسلام دین [[حکمت]]، [[موعظه]] و [[جدال احسن]]''': [[قرآن کریم]] [[شیوه]] [[تبلیغ اسلام]] را بر [[پیامبر اکرم]] مشخص می‌کند و سه راهکار [[برهان]] و حکمت، [[نصیحت]] و [[ارشاد]] و [[مجادله]] احسن را ارائه می‌کند: {{متن قرآن|ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ}}<ref>«(مردم را) به راه پروردگارت با حکمت و پند نیکو فرا خوان و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز!» سوره نحل، آیه ۱۲۵.</ref>. نکته شایان ذکر این که آیه در [[مقام]] تقنین و وضع [[حکم شرعی]] برای [[پیامبر]] است و در آن از راهکار [[خشونت]] و [[توسل]] به [[اکراه]] سخن نگفته است. شهید مطهری در [[تفسیر]] این آیه می‌گوید: مردم را بخوان به سوی پروردگارت، با چی؟ با زور؟ با [[شمشیر]]؟ نه با حکمت، با [[منطق]]، با [[برهان]] و دیگر با [[موعظه]] [[نیک]]. آنها که با تو [[مجادله]] می‌کنند تو هم به نحو [[نیکی]] با آنها مجادله کن. این [[آیه]] هم که صریحاً [[راه]] [[اسلام آوردن]] را [[دعوت]] معرفی می‌کند<ref>جهاد، ص۳۵؛ جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج۲، ص۲۹.</ref>. ذیل آیه مدعای فوق را [[تأیید]] می‌کند: {{متن قرآن|إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ}}<ref>«بی‌گمان پروردگارت به آن کس که راه وی را گم کرده داناتر است و او به رهیافتگان داناتر است» سوره نحل، آیه ۱۲۵.</ref>. از اینکه تنها [[خداوند]] از [[هدایت‌یافتگان]] و [[گمراهان]] [[آگاه]] است و [[پیامبر]] در این باره مسؤولیتی ندارد، روشن می‌شود که اساس [[وظیفه پیامبر]] در سه جهت فوق است.
#'''ماهیت [[انسان]] و [[مشیت الهی]]''': [[تأمل]] در [[آفرینش انسان]] و [[فلسفه خلقت]] آن، ما را به این نکته رهنمون می‌شود که خداوند گوهر وجودی انسان را [[آزاد]] و مختار قرار داد تا وی با [[انتخاب]] آزاد به [[سیر]] و [[تکامل]] [[روحی]] بپردازد. لازمه چنین اختیاری، [[عصیان]] و [[الحاد]] و روگردانی از [[فطرت]] خویش نیز است. آیاتی که بر این اصل دلالت می‌کنند، مانند: {{متن قرآن|إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا}}<ref>«ما به او راه را نشان داده‌ایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.</ref>. اگر انتخاب [[دین]] و سایر [[اعمال]] [[نیکو]] با [[اکراه]] و [[اجبار]] باشد، اولاً، برخلاف [[فلسفه]] [[خلقت انسان]] است و ثانیاً، ناسازگار با خواست و مشیت الهی در چگونگی [[ایمان]] [[مردم]] است، چرا که مشیت الهی بر [[ایمان آوردن]] مردم از روی [[اختیار]] و [[آگاهی]] و انتخاب آزاد تعلق گرفته است و به این اصل در ضمن چندین آیه تصریح شده است: {{متن قرآن|قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ}}<ref>«بگو که این (قرآن) راستین و از سوی پروردگار شماست، هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر پیشه کند» سوره کهف، آیه ۲۹.</ref>. [[شهید مطهری]] در [[تفسیر آیه]] می‌گوید: هر که دلش می‌خواهد ایمان بیاورد، ایمان بیاورد، هر که هم دلش نمی‌خواهد [[ایمان]] بیاورد، [[کافر]] باشد، کافر زیست کند. پس این [[آیه]] هم که گفته ایمان و [[کفر]] اختیاری است، بنابراین اجباری نیست؛ پس [[اسلام]] نمی‌گوید که باید به [[زور]] اینها را وارد اسلام کرد؛ اگر [[مسلمان]] شدند خوب، اگر مسلمان نشدند بکشید، [[اختیار]] با خودشان، هرکه می‌خواهد [[مؤمن]] بشود مؤمن بشود، هر که نمی‌خواهد نه<ref>جهاد، ص۲۵ و ۳۶.</ref>. آیه دیگر از دغدغه و [[دل‌نگرانی]] [[زیاد]] [[پیامبر اسلام]] خبر می‌دهد که در [[دعوت]] و [[ایمان آوردن]] [[کافران]] بیش از حد خود را به تلاش و [[زحمت]] انداخته و تا مرز [[هلاکت]] نفس نزدیک شده بود. [[خداوند]] در این آیه به [[پیامبر]] یادآور می‌شود که چنین نکند، چرا که [[سنت]] کافران در عدم ایمان، اختصاص به [[زمان]] وی نداشته و در عصر [[پیامبران پیشین]] نیز چنین بوده است، آیه در ادامه تأکید می‌کند که اگر [[مشیت الهی]] بر ایمان جبری کافران تعلق می‌گرفت، این کار با نازل کردن عذابی آسمانی کاملاً میسور بود: {{متن قرآن|لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ * إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ}}<ref>«مبادا خود را از اینکه (مشرکان) ایمان نمی‌آورند به هلاکت افکنی * اگر بخواهیم از آسمان بر آنان نشانه ای فرو می‌فرستیم تا فروتنانه بدان گردن نهند» سوره شعراء، آیه ۳-۴.</ref>. [[شهید مطهری]] نیز در [[تفسیر آیه]] می‌نویسد: ای [[پیغمبر]]، تو مثل اینکه خودت را می‌خواهی بکشی که اینها ایمان نمی‌آورند، خودت را می‌خواهی هلاک کنی که اینها ایمان نمی‌آورند، این‌قدر [[غصه]] اینها را نخور، ما اگر بخواهیم با [[اراده تکوینی]] و به زور [[مردم]] را با ایمان بکنیم که راهمان باز است و آسان. ما اگر بخواهیم از [[آسمان]] آیه‌ای نازل می‌کنیم، عذابی نازل می‌کنیم، به مردم می‌گوییم یا باید ایمان بیاورید یا با این [[عذاب]] شما را هلاک می‌کنیم، همه مردم بالاجبار ایمان خواهند آورد، ولی ما این کار را نمی‌کنیم، چون می‌خواهیم ایمان را مردم خودشان اختیار کنند<ref>جهاد، ص۲۶.</ref>. [[خداوند]] در [[آیه]] دیگر ضمن خطاب [[پیامبر]] به این [[مشیت]] خود اشاره کرده و او را از [[اکراه]] و [[اجبار]] [[مردم]] به [[دین]] [[نهی]] می‌کند: {{متن قرآن|وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ}}<ref>«و اگر پروردگارت می‌خواست، تمام آن کسان که روی زمین‌اند همگی ایمان می‌آوردند؛ آیا تو مردم را ناگزیر می‌کنی که مؤمن باشند؟» سوره یونس، آیه ۹۹.</ref>. [[شهید مطهری]] در [[تفسیر]] این آیه می‌گوید: خطاب به [[پیغمبر]] است، [[پیغمبر اکرم]] خیلی مایل بود مردم [[مؤمن]] بشوند، [[قرآن]] می‌گوید: [[زور]] در مورد [[ایمان]] معنا ندارد، اگر زور صحیح بود [[خدا]] خودش به [[اراده تکوینی]] خودش می‌توانست همه مردم را مؤمن بکند. پس به همان دلیل که خود خدا با اراده تکوینی و اجباری مردم را مؤمن نکرده است و مردم را مختار و [[آزاد]] گذاشته است تو هم ای پیامبر، مردم را باید آزاد بگذاری هرکه دلش بخواهد ایمان بیاورد، هرکه دلش می‌خواهد ایمان نیاورد<ref>جهاد، ص۳۶.</ref>. [[آیات]] متعددی وجود دارد که در آن به [[مشیت الهی]] مبنی بر [[ایمان آوردن]] مردم با [[انتخاب]] آزاد تصریح شده است، که این جا مجال پرداختن به آنها نیست<ref>{{متن قرآن|وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكُوا}} «و اگر خداوند می‌خواست شرک نمی‌ورزیدند» سوره انعام، آیه ۱۰۷؛ {{متن قرآن|وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى}} «و اگر خداوند می‌خواست همه آنان را بر رهنمود (خود) گرد می‌آورد» سوره انعام، آیه ۳۵؛ {{متن قرآن|وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِنْ يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ}} «و اگر خداوند می‌خواست شما را امّتی یگانه می‌کرد امّا هر که را بخواهد بیراه وا می‌نهد و هر که را بخواهد راهنمایی می‌کند» سوره نحل، آیه ۹۳.</ref>.
#'''[[تشویق]] به [[صلح]] و متارکه [[جنگ با کفار]]''': آیاتی از قرآن [[مسلمانان]] را در [[روابط]] با [[مخالفان]]، به صلح و [[متارکه جنگ]] [[دعوت]] و تشویق می‌کند. بنابر مفهوم این گونه آیات، [[قتال]] با [[کفار]] در صورتی [[مشروعیت]] دارد که آنان [[اهل]] [[صلح]] و [[سازش]] نباشند و در صدد نابودی [[جبهه]] [[اسلام]] و [[مسلمانان]] برنیایند، این جا به برخی از این [[آیات]] اشاره می‌کنیم: {{متن قرآن|وَإِنْ جَنَحُوا... عَلَى اللَّهِ}}<ref>«و اگر به سازش گرایند، تو نیز بدان گرای و بر خداوند توکّل کن که او شنوای داناست» سوره انفال، آیه ۶۱.</ref>. این [[آیه]] بعد از [[دستور]] [[آماده‌باش]] کامل به مسلمانان {{متن قرآن|وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ}}<ref>«و آنچه در توان دارید در برابر آنان فراهم سازید» سوره انفال، آیه ۶۰.</ref> و [[اعلان]] [[جنگ]] با [[مخالفان]] آمده است که آشکارا نه تنها [[پیامبر]] را به پذیرش صلح [[دعوت]] می‌کند، بلکه عبارت {{متن قرآن|فَاجْنَحْ لَهَا}}<ref>«و اگر به سازش گرایند، تو نیز بدان گرای و بر خداوند توکّل کن که او شنوای داناست» سوره انفال، آیه ۶۱.</ref> - که به معنای پر و بال گشادن در [[پذیرفتن]] دعوت صلح است- هرگونه تردید را در پذیرش صلح از بین می‌برد<ref>ر.ک: تفسیر نمونه، ج۷، ص۲۳۰.</ref>. [[شهید مطهری]] بعد از اشاره به آیه {{متن قرآن|وَالصُّلْحُ خَيْرٌ}}<ref>«و سازش نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۱۲۸.</ref><ref>آیت الله سبحانی درباره این آیه می‌نویسد: «این آیه هر چند در اختلاف زناشویی وارد شده است، اما اصل کلی است که باید از آن در موارد دیگر با حفظ شرایط استفاده کرد» (منشور جاوید، ج۳، ص۳۰).</ref> و {{متن قرآن|ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً}}<ref>«همگی به فرمانبرداری (خداوند) درآیید» سوره بقره، آیه ۲۰۸.</ref>، در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ}}<ref>«و اگر به سازش گرایند، تو نیز بدان گرای و بر خداوند توکّل کن که او شنوای داناست» سوره انفال، آیه ۶۱.</ref> که می‌گوید: از اینها صریح‌تر این آیه است: {{متن قرآن|وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ...}}، ای [[پیغمبر]] اگر [[مخالفین]] تو طرفدار صلح بشوند و بال خودشان را برای صلح پهن بکنند تو هم آماده صلح باش، یعنی اگر آنها صلح‌طلب باشند تو هم صلح‌طلب باش<ref>جهاد، ص۳۷.</ref>. آیه فوق هر چند درباره [[اهل کتاب]] و [[یهودیان]] است، اما پذیرفتن صلح اختصاص به اهل کتاب ندارد، بلکه شامل [[مشرکان]] و [[کفار]] هم می‌شود؛ برای مثال، گروهی از مشرکان [[مکه]] که به ظاهر [[مسلمان]] شده بودند، بعد از مدت‌ها برای اهداف [[پلید]] خودشان از مکه خارج و می‌خواستند وارد [[مدینه]] شوند. [[قرآن کریم]] [[دستور]] [[جنگ]] با آنان را صادر کرد؛ اما با این حال، [[پیامبر]] را به [[ترک مخاصمه]] با گروهی که با [[مسلمانان]] هم‌پیمانند یا گروه بی‌تفاوت آنان و همچنین گروهی که پیشنهاد [[صلح]] بدهند، فرا می‌خواند: {{متن قرآن|فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقَاتِلُوكُمْ وَأَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلًا}}<ref>«باری، اگر اینان از شما کناره‌جویی کردند و با شما نبرد نکردند و از در سازش درآمدند، خداوند برای شما (در تجاوز) بر آنان راهی ننهاده است» سوره نساء، آیه ۹۰.</ref>. [[شهید مطهری]]<ref>ر.ک: جهاد، ص۳۷.</ref>، مکارم شیرازی<ref>تفسیر نمونه، ج۴، ص۵۵.</ref>، و [[جعفر سبحانی]]<ref>منشور جاوید، ج۳، ص۳۰.</ref> در این بحث به این [[آیه]] [[استشهاد]] کرده‌اند.
#'''[[حق حیات]] و [[حرمت]] [[قتل]]''': همان طور که در فصل اول اشاره شد، [[آزادی حق حیات]] از آزادی‌های [[فطری]] و طبیعی [[انسان]] است و احدی نمی‌تواند این [[حق]] اولیه را سلب کند، به طوری که بنا به فرمایش [[قرآن]]، کشتن یک انسان بی‌گناه مانند قتل تمامی انسان‌هاست. پس کشتن یک فرد، هر چند برای [[دعوت به اسلام]] باشد بر خلاف [[آیات]] حق حیات است، مگر اینکه دلیل خاصی بر [[مشروعیت]] آن باشد؛ اما [[آیات جهاد]] نمی‌تواند این مشروعیت را بدهد، چرا که اطلاق آیات فوق با آیات دیگری [[مقید]] شده است که به بعضی از آنها اشاره شد.
 
===[[سیره عملی معصومان]]{{عم}}===
نگاهی به [[سیره عملی]] [[پیامبر اسلام]] در مواجهه با [[مخالفان]]، اصل [[آزادی]] [[انتخاب]] [[دین]] و [[عدم توسل به زور]] و [[اکراه]] در [[پذیرش دین]] را به ما نشان می‌دهد. پیامبر به [[تبعیت]] از [[آیات الهی]] - که اشاره شد - بنیان جنگ‌های خود را بر [[دفاع]] از [[کیان اسلام]] و مسلمانان پی‌ریزی می‌کرد و [[جنگ با کفار]] به منظور دفع [[توطئه‌ها]] و نقشه‌های آنان علیه [[اسلام]] بود. دلیل و [[شاهد]] مدعای فوق، [[آزاد]] گذاشتن [[مشرکان]] [[مکه]] در جریان [[فتح]] آن بود. این فتح و [[پیروزی]] در اوج [[قدرت]] [[جبهه]] اسلام و [[ضعف]] [[کافران]] صورت گرفت. اگر [[اکراه]] در [[دین]]، صواب بود، [[فتح مکه]] [[بهترین]] [[فرصت]] برای [[اجبار]] اهالی آن به [[اسلام آوردن]] بود، اما [[تاریخ]] هیچ گزارشی از چنین اکراهی را ارائه نکرده است<ref>آیت الله خامنه‌ای در این باره می‌گوید: «ما در تاریخ نداریم که پیغمبر وقتی وارد مکه شد، مردم را اجبار کرده باشد که باید همه شما به اسلام بگروید» (مجله اندیشه حوزه، سال چهارم، ش۲، ص۳۹).</ref>.
 
[[سیره امام علی]]{{ع}} نیز بر [[آزادی عقیده]] و عدم [[تحمیل]] اسلام با نیروی اجبار و [[زور]] [[گواهی]] میدهد؛ برای مثال [[امام]]{{ع}} در سخنرانی‌ای فرمودند: {{متن حدیث|سَلُونِي‏ قَبْلَ‏ أَنْ‏ تَفْقِدُونِي‏}}. در این حال، فردی به ظاهر [[یهودی]] که نمی‌توانست چنین ادعایی را بپذیرد، ضمن [[اتهام]] [[جهالت]] به [[حضرت]]، خواستار طرح سؤالی شد. [[یاران]] حضرت که چنین تعرضی را برنمی‌تابیدند، خواستند وی را [[ادب]] کنند، اما حضرت به نکته ظریفی اشاره فرمود و [[اصحاب]] خود را از برخورد فیزیکی منع کرد: {{متن حدیث|دَعُوهُ‏ وَ لَا تُعْجِلُوهُ‏ فَإِنَّ الْعَجَلَةَ وَ الْبَطْشَ وَ الطَّيْشَ لَا يَقُومُ بِهِ حُجَجُ اللَّهِ وَ لَا بِإِعْجَالِ السَّائِلِ يَظْهَرُ بَرَاهِينُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ}}<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۰، ص۱۲۶.</ref>.
 
[[شهید مطهری]] در ترجمه و توضیح آن می‌گوید: این شخص سؤال دارد، از من جواب می‌خواهد، شما [[خشم]] گرفتید می‌خواهید [[خشونت]] به [[خرج]] بدهید، [[غضب]] کردید، [[عصبانیت]] به خرج می‌دهید، با عصبانیت نمی‌شود [[دین خدا]] را [[قائم]] و راست کرد، با عصبانیت [[برهان]] [[خدا]] ظاهر نمی‌شود، بنشینید سرجایتان<ref>پیرامون جمهوری اسلامی، ص۱۲۸.</ref>.
 
آن‌گاه حضرت از فرد یهودی خواست در کمال [[آزادی]] همه سؤالاتش را طرح کند.
 
نکته [[استدلال]]، این عبارت و [[نص]] [[کلام امام]]{{ع}} است که با [[قوه]] قهریه [[حجت]] و [[براهین]] [[دینی]] [[پایدار]] نمی‌ماند. در کتب [[تاریخی]] آمده است که در عصر [[خلافت امام علی]]{{ع}} [[نمایندگان]] متعددی از مکاتب و [[ادیان]] مختلف برای گفت‌وگوهای [[علمی]] به [[کوفه]] رفت و آمد داشتند. [[حضرت]] برای این منظور بیشتر در [[مسجد]] حاضر می‌شد و به [[مذاکره]] می‌پرداخت و به اطرافیان خود توصیه کرده بود در صورت ورود [[نماینده]] مکتبی، فوراً او را با خبر کنند<ref>ر.ک: پیرامون جمهوری اسلامی، ص۱۲۹.</ref>. دیگر [[امامان شیعه]] نیز بر این [[سیره]] [[سلوک]] می‌کردند<ref>ر.ک: محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۳، ص۵۹؛ شیخ طبرسی، الاحتجاج، ص۷۵.</ref>.
 
===[[عقل]]===
عقل در [[فقه]] از جایگاه رفیعی برخوردار است، به گونه‌ای که در کنار [[قرآن]] و [[روایات]] از منابع و [[ادله]] [[دین]] به شمار می‌آید. [[ارج]] نهادن به [[تفکر]] و [[تعقل]] در قرآن و روایات و [[تشویق]] به آن از مسلمات به حساب می‌آید. شایان ذکر است که همان طور که در [[علم اصول]] [[ثابت]] شده، [[حجیت عقل]] ذاتی است و دارنده آن -هر چند به [[خطا]] رفته باشد- معذور است. این مفاد “اصل تخطئه” است که در فقه [[امامیه]] - بر خلاف [[فقه اهل سنت]] - پذیرفته شده است.
 
از این‌رو [[فقها]] در [[مسائل اعتقادی]] و [[اصول دین]]، [[تقلید]] را برنمی‌تابند و از [[مسلمانان]] می‌خواهند با تفکر و [[تأمل]] در [[حقانیت]] دین و آموزه‌های آن، دین را بپذیرند<ref>ر.ک: مرتضی مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی، ص۹۴ و ۱۲۴.</ref>.
 
روشن است این فراخوان عمومی در کاربرد نیروی تفکر و [[اندیشه]] در دین امر مبارکی است، اما چه بسا پیامدهای [[ناگواری]] را در بر داشته باشد، زیرا ممکن است برخی [[انسان‌ها]] به هنگام تفکر در چیدن مقدمات [[علمی]] آن به خطا رفته باشند و به مواضع و نتایجی برسند که با مواضع پذیرفته دین مطابق نباشد. این مشکل در [[زمان]] خود [[معصومان]]{{عم}} اتفاق افتاده است؛ چنان که شخصی در باره اصل وجود [[خداوند]] دچار [[وسوسه]] و [[تحیر]] شده بود که [[خالق]] خداوند کیست، وی راهیابی چنین وسوسه‌ای به [[ذهن]] خود را با [[هلاکت]] مساوی می‌پنداشت، از این رو نزد [[پیامبر]] آمد و جریان خود را نقل کرد. حضرت فرمود: {{متن حدیث|ذلك‏ مَحْضُ‏ الإِيمانِ‏}}<ref>ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب الشک.</ref>.
 
بنابراین با [[عنایت]] به اهمیت خاص [[تفکر]] و [[اندیشه]] در [[اسلام]]، [[عقل]] [[حکم]] به [[الزام]] در پذیرش آن، به گونه‌ای که [[منکران]] آن - هر چند اهالی یک [[شهر]] یا [[کشور]] باشند- به صرف داشتن [[عقیده]] [[مخالف]] به [[کیفر]] [[قتل]] برسند، را برنمی‌تابد و دست‌کم آن را بعید می‌شمارد. به دیگر سخن، عقل هیچ‌گونه مصلحتی برای اسلام در [[اجبار]] و [[اکراه]] [[مردم]] به [[دین]] [[مشاهده]] نمی‌کند، بلکه چه بسا اجرای چنین احکامی موجب [[احساس]] [[تنفر]] و [[دین‌گریزی]] یا [[دین‌ستیزی]] در میان [[جامعه]] به ویژه نسل‌های جدید گردد که خلاف [[فلسفه]] [[جهاد]] است، چراکه جهاد به [[انگیزه]] بسط اسلام [[تشریع]] شده است.
 
علاوه اینکه عقل بعد از فحص در [[منابع دینی]]، [[آزادی]] [[انتخاب]] دین را جزء آموزه‌های خود دین می‌یابد که نقش عقل در آن، کاشفیت است»<ref>[[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[آزادی در فقه و حدود آن (کتاب)|آزادی در فقه و حدود آن]]، ص ۱۱۰-۱۲۰.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۲۱۸٬۱۴۸

ویرایش