آزادی در فقه سیاسی: تفاوت میان نسخهها
←منابع
(←منابع) |
(←منابع) |
||
خط ۸۴: | خط ۸۴: | ||
پیشتر گفته شد که [[آزادی]] از دو حیث اثباتی و سلبی به مثبت و منفی تقسیم میشود و این به معنای عدم انقسام [[حقیقی]] آزادی به دو قسم فوق است که لازمه آن تحقق گوهر آزادی با [[اجتماع]] دو حیثیت مزبور و نه یکی از آن دو است، چنانکه برخی متفکران به این نکته [[اذعان]] کردهاند<ref>کارل کوهن مینویسد: «اگر نیک بنگریم در مییابیم که اینها دو نوع آزادی نیستند، بلکه دو جنبه اساسی هرگونه آزادی اصیل به شمار میآیند، برای تأمین آزادی حقیقی آدمی باید به هر دو توجه واقعی داشته باشد» (دموکراسی، ص۱۸۱).</ref>»<ref>[[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[آزادی در فقه و حدود آن (کتاب)|آزادی در فقه و حدود آن]]، ص ۲۸-۳۷.</ref> | پیشتر گفته شد که [[آزادی]] از دو حیث اثباتی و سلبی به مثبت و منفی تقسیم میشود و این به معنای عدم انقسام [[حقیقی]] آزادی به دو قسم فوق است که لازمه آن تحقق گوهر آزادی با [[اجتماع]] دو حیثیت مزبور و نه یکی از آن دو است، چنانکه برخی متفکران به این نکته [[اذعان]] کردهاند<ref>کارل کوهن مینویسد: «اگر نیک بنگریم در مییابیم که اینها دو نوع آزادی نیستند، بلکه دو جنبه اساسی هرگونه آزادی اصیل به شمار میآیند، برای تأمین آزادی حقیقی آدمی باید به هر دو توجه واقعی داشته باشد» (دموکراسی، ص۱۸۱).</ref>»<ref>[[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[آزادی در فقه و حدود آن (کتاب)|آزادی در فقه و حدود آن]]، ص ۲۸-۳۷.</ref> | ||
==هدف آزادی== | |||
[[آزادی]] در عرصهها و اقسام مختلف آن از آرمانهای [[بشر]] است، که همه در دستیابی به آن میکوشند. اما این سؤال اساسی مطرح میشود که آیا آزادی به [[تنهایی]] مطلوب و [[هدف]] نهائی [[انسان]] به شمار میآید؟ یا اینکه انسان میخواهد در پرتو آزادی به [[غایت]] و مطلوب دیگری دست یابد؟ دو دیدگاه در پاسخ به این سؤال وجود دارد. یکی، [[لیبرالیسم]] است و دیگری، [[سوسیالیسم]]. لیبرالیستها آزادی را هدف و غایت تلقی میکنند. آربلاستر در این باره مینویسد: تأکید لیبرالیسم بر این اصل به حدی است که [[مفسران]] [[هوادار]] این [[مکتب]] به خود اجازه میدهند فقط براساس این اصل، تعریف محدودی از لیبرالیسم ارائه دهند<ref>لیبرالیسم غرب، ص۸۲.</ref>. | |||
وی خاطر نشان میسازد که با هدفانگاری آزادی در لیبرالیسم، اصول دیگری که برای بسیاری از [[مردم]] اهمیت بیشتری دارند، مانند [[خوشبختی]] [[برابری]]، [[عدالت اجتماعی]]، [[دموکراسی]] و [[حفظ]] [[پیوستگی]] یا [[نظم]] و [[ثبات]] [[اجتماعی]]، باید در [[رقابت]] با اصل آزادی، حذف شوند. وی آنگاه نظریه لرد اکتون را گزارش میکند که “آزادی وسیله رسیدن به یک هدف [[سیاسی]] متعالیتر نیست، بلکه فینفسه عالیترین هدف سیاسی است”<ref>لیبرالیسم غرب، ص۸۳.</ref>. سوسیالیسم برخلاف لیبرالیسم، آزادیهای [[جامعه]] را بر آزادیهای فرد ترجیح میدهد. | |||
اما برای پاسخ سوال فوق و [[شناخت]] گوهر [[حقیقت]] در هدف یا وسیلهانگاری آزادی، نخست باید متعلق آزادی یعنی “انسان” معنا و تبیین شود، چرا که سؤالی نه از مطلق آزادی، بلکه از آزادی انسان است. بنابر این فرض، بحث “انسانشناسی” مطرح میشود که درباره آن، [[ادیان]] و مکاتب [[کلامی]] و [[فلسفی]] حتی سیاسی دیدگاههای مختلفی عرضه کردهاند. مواضع و نظریات مطرح شده در باب انسان را میتوان به دو رویکرد کلی تقسیم کرد: رویکرد نخست، نظریهای که هستی و [[حقیقت انسان]] را در کالبد مادی و دنیای کنونی وی [[تفسیر]] میکند. مطابق این نظریه، خوشبختی و کسب [[لذایذ]] از قبیل [[شهوت]]، [[ریاست]] و [[جاهطلبی]] در این [[دنیا]] منحصر شده و اساساً هدف انسان نیز نیل بدانهاست، لکن طرفداران این نگرش، گاهی [[خوشبختی]] و [[سعادت]] فرد را بر [[جامعه]] مقدم میدارد ([[لیبرالیسم]]) و گاهی برعکس، خوشبختی و [[رفاه]] جامعه را بر [[منافع]] فرد ترجیح میدهد ([[سوسیالیسم]]). با این نگرش و رویکرد به “انسان”، [[هدف]] از [[آزادی]] همان آزادی، و به عبارتی آزادی منافع، سود، [[لذت]] و... است. این نوع نگرش به [[انسان]] با نگرش [[ادیان آسمانی]] و برخی از [[فلاسفه]] در اصطکاک است. | |||
رویکرد دوم به انسان، رویکرد فراطبیعی است. طرفداران این نظریه، انسان را منحصر به کالبد و دنیای مادی نمیدانند، بلکه معتقدند مؤلفه اساسی انسان، عنصر مجرد و [[روحانی]] اوست و [[طبیعت]] و قوای طبیعی انسان باید [[خادم]] این بعد فراطبیعی باشند. [[تکامل]] [[روح]] و تعالی آن و نیل به [[مقامات]] عالی که در چارچوب دنیای کنونی نمیگنجد، [[غایت]] و هدف اساسی انسان محسوب میشود و در [[حقیقت]]، دنیای کنونی با لوازم و نعمتهای آن، از جمله آزادی و [[اختیار]]، ابزاری برای وصول به آن مقامات فراطبیعی هستند. این رویکرد فراطبیعی به انسان – همانطوری که ذکر شد - رویکرد [[ادیان الهی]] و برخی فلاسفه است که براساس آن، آزادی انسان غایت ذاتی برای انسان نبوده، بلکه وسیلهای بیش نیست. همان طور که در تعریف آزادی مثبت و منفی گفته شد، طرفداران آزادی منفی قائل به مطلق و غایتانگاری آزادی هستند و طرفداران آزادی مثبت به نوعی به تحدید آزادی و وسیلهانگاری آن معتقدند؛ همچنین صرف آزادی از [[سلطه]] و [[جبر]] بیرونی موجب تحریک فاعل و نیل به هدف نمیشود، بلکه تحصیل غایت فاعل، علاوه بر آزادی از جبرهای بیرونی، به [[قدرت]] [[مشروع]] نیز نیاز دارد و این نکته، یعنی عدم کفایت “آزادی از” و احتیاج به “آزادی برای”، دلیلی بر ابزار بودن آزادی است. برخی از [[فلاسفه سیاسی]] [[غرب]] با تعریف اثباتی آزادی، عنصر قدرت و [[اخلاق]] را در تعریف آن گنجانیدهاند. این امر موجب [[سقوط]] لیبرالیسم سنتی و [[جایگزینی]] لیبرالیسم نو شده است. برای مثال میتوان به ت. ه. گرین اشاره کرد که تأکید داشت نباید [[آزادی]] را “صرفاً آزادی از قید یا اجبار” یا “آزادی در آنچه میخواهیم انجام دهیم بدون توجه به نفس کار”، تعریف کرد. | |||
آربلاستر دیدگاه گرین را چنین گزارش میکند: گرین آزادی را از مفهوم منفی - فقدان مانع - به مفهوم مثبت [[قدرت]] یا [[توانایی عملی]] انجام [[کارها]] [[تغییر]] میدهد؛ آزادی به لحاظ مفهومی به قدرت گره خورده است. دومین جنبهای که در [[اندیشه]] گرین به چشم میخورد، عنصر [[اخلاقی]] است. آنچه [[مردم]] باید قدرت و [[فرصت]] انجام آن را داشته باشند، باید [[ارزش]] انجام دادن را نیز داشته باشد<ref>لیبرالیسم غرب، ص۴۴۲.</ref>. | |||
با این رویکرد به آزادی یعنی ابزارانگاری آن، هرچند عملاً برخی اقسام آزادی مانند آزادیهای [[نفسانی]] تحدید میشوند، اما با تحدید این آزادیهای آزادی دیگری در [[انسان]] به نام [[آزادی معنوی]] یا اخلاقی در قلمرو وسیعی قرار میگیرند که مقتضای [[طبیعت]] و [[فطرت انسان]] است و در واقع آزادی انسان یا آزادی خود انسان محدود نمیشود و این به هیچ وجه برخلاف [[حقوق]] طبیعی او نیست؛ برای مثال دستگاه گوارش انسان طبیعتاً میل به بعضی [[خوردنیها]] و نوشیدنیها دارد که در صورت عادی نباید از آزادی این [[امیال]] جلوگیری کرد، اما در صورت [[بیماری]]، به منظور [[مصلحت]] بالاتری، باید جلو آزادی امیال طبیعی انسان را گرفت و این به هیچ وجه بر خلاف انسان و حقوق طبیعی وی تلقی نمیشود. | |||
[[استاد مطهری]] در این باره مینویسد: ما آن مطلبی را که میگویند آزادی را آزادی فقط محدود میکند، قبول داریم، اما به معنای این که آزادی [[اراده]] را آزادی طبیعت فرد و طبیعت [[اجتماع]] محدود میکند، نه به آن معنا که آزادی اراده را آزادی اراده دیگران محدود میکنند<ref>سلسله یادداشتهای استاد مطهری، ج۱، حرف الف، آزادی، ص۱۲۱.</ref>.<ref>[[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[آزادی در فقه و حدود آن (کتاب)|آزادی در فقه و حدود آن]]، ص ۴۸.</ref> | |||
==منابع== | ==منابع== |