اَبدال: تفاوت میان نسخهها
←مقدمه
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←مقدمه) |
||
خط ۹: | خط ۹: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
جماعتی خاص از [[بندگان]] [[صالح]] [[خداوند]] در همه اعصار. در [[روایات]] نقل شده از [[امام رضا]]{{ع}} عنوان [[ابدال]] و [[تفسیر]] آن ذکر شده است. این واژه و مفردات آن (بَدَل و بِدل و [[بدیل]]) در [[قرآن کریم]] نیامده است. این معنای خاص از واژه | جماعتی خاص از [[بندگان]] [[صالح]] [[خداوند]] در همه اعصار. در [[روایات]] نقل شده از [[امام رضا]]{{ع}} عنوان [[ابدال]] و [[تفسیر]] آن ذکر شده است. این واژه و مفردات آن (بَدَل و بِدل و [[بدیل]]) در [[قرآن کریم]] نیامده است. این معنای خاص از واژه «اَبدال» ابتدا در برخی [[روایات نبوی]] ملاحظه میشود. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[جماعت]] ابدال را در کنار [[علما]]، زهاد و [[مجاهدان]] (جنگاوران) از جماعات [[برتر]] و [[برگزیده]] در [[اسلام]] دانسته<ref>روضة الواعظین، ج۲، ص۴۰۵.</ref> و در [[وصیت]] خود به [[امام علی]]{{ع}} ذکری از آن به میان آورده است<ref>من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۵۵۴؛ الأمالی، صدوق، ص۵۶۹.</ref>. همچنین از ایشان نقل شده که در [[زمان ظهور حضرت مهدی]]{{ع}} گروهی از ابدال از [[شام]] به [[یاری]] [[قائم آل محمد]]{{صل}} میشتابند<ref>الاختصاص، ص۲۰۸.</ref>. در روایات [[معصومان]]{{عم}}، به ویژه امام علی{{ع}} و [[امام صادق]]{{ع}} نیز از ابدال و برخی [[اعمال]] ایشان سخن رفته<ref>روضة الواعظین، ج۱، ص۹؛ ج۲، ص۲۸۷؛ مختصر البصائر، ص۴۷۱.</ref> است. حتی امام صادق{{ع}}، در دعایی بر ابدال [[درود]] فرستاده و ایشان را در شمار بندگان صالح خداوند یاد کرده است<ref>مصباح المتهجد، ج۲، ص۸۰۹؛ فضائل شهر رجب، ص۵۰۸.</ref>. امام رضا{{ع}} نیز ضمن روایتی که در ادامه به آن خواهیم پرداخت، تعریفی از ابدال ارائه میکند<ref>الاحتجاج، ج۲، ص۴۳۷؛ بحار الأنوار، ج۲۷، ص۴۸.</ref>. [[سیدرضی]] در مقدمه [[نهج البلاغة]] امام علی{{ع}} را با [[لقب]] «بدل الابدال» میخواند<ref>نهج البلاغة، صبحی صالح، ص۳۶.</ref>. شارحان این کتاب برای این تعبیر سیدرضی وجوه مختلفی را بیان کردهاند. از جمله اینکه [[امام]] را از آن رو بدین لقب خوانده که ایشان پیشوای [[صالحان]] است و نیز اینکه چون [[ائمه معصوم]]{{عم}} یا همان ابدالاند، امام علی{{ع}} را پیشوای آنان دانسته است<ref>منهاج البراعة، خویی، ج۱، ص۲۸۵؛ شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، ج۱، ص۴۹-۵۱.</ref>. در کتب رجالی نیز برخی از [[اصحاب خاص]] [[ائمه]]{{عم}} را از شمار ابدال دانستهاند و از ایشان به بزرگی یاد کردهاند. از جمله افرادی که همه منابع رجالی ایشان را از [[ابدال]] دانستهاند، [[حجر بن عدی]] و [[زید بن صوحان]] از [[اصحاب خاص امام علی]]{{ع}} هستند<ref>اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۲۵۳؛ رجال الطوسی، ص۶۰، ۶۴؛ کتاب الرجال، ابن داود، ص۱۶۳؛ خلاصة الأقوال، ص۱۴۸، ۳۰۹.</ref>. در [[منابع اسلامی]] بحث از ابدال، عمدتاً در متون [[عرفانی]] مطرح شده است که بدون تردید متأثر از فضای [[روایات]] [[معصومان]]{{عم}} بوده است، چنان که [[ابوطالب]] مکی صراحتاً به روایتی از [[امام علی]]{{ع}} توجه میدهد که در آن در باب ابدال و خصوصیات ایشان سخن رفته است<ref>قوت القلوب، ج۱، ص۲۰۰.</ref>. از این رو، شگفت نیست که ابنخلدون مطرح شدن بحث ابدال را در [[تاریخ اسلام]] متأثر از منابع [[شیعی]] میداند<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۶۲۱.</ref>. نخستین کسانی که به طور گسترده این بحث را در متون عرفانی مطرح کردهاند [[حارث]] محاسبی (۲۴۳ق)، [[سهل]] تستری (۲۸۳ق) و ابوطالب مکی بودهاند<ref>الرعایة لحقوق الله، ص۳۱۳؛ المسائل فی أعمال القلوب و الجوارح، ص۵۰؛ تفسیر التستری، ص۷۷؛ قوت القلوب، ج۱، ص۱۷۵-۱۷۷.</ref>. | ||
واژه ابدال جمع مکسر بَدَل، [[بدیل]] و بِدل است و علاوه بر این شکل، به صورت «بدلاء» نیز جمع بسته میشود<ref>مجمع البحرین، ج۵، ص۳۱۹؛ لسان العرب، ج۱۱، ص۴۹.</ref>. در معنای اصطلاحی این واژه [[اختلاف]] دیدگاههایی وجود دارد. برخی معتقدند ابدال نزد [[اهل عرفان]] - که این اصطلاح بیش از همه در آن حوزه مطرح شده - مشترکی لفظی است که دو معنای نزدیک به یکدیگر را افاده میکند. گاه اصطلاح «ابدال» برای اشاره به مطلق کسانی به کار رفته که [[صفات نکوهیده]] و [[زشت]] خویش را به [[صفات نیکو]] و [[پسندیده]] مبدل کردهاند که عدد مشخصی برایشان [[تعیین]] نشده است. گاه نیز به افراد معدود و معینی از [[بندگان]] خاص [[خدا]] اطلاق میشود که اعداد مختلفی از جمله هفت، [[چهل]] و... برای شمارشان بیان شده است<ref>موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۱، ص۸۷.</ref>. به نظر میرسد که این دو معنا از ابدال، بیش از آنکه با هم متضاد و حتی مغایر باشند تا از اجتماعشان در کلمهای واحد اشتراک لفظ لازم بیاید، واجد نسبت عموم و خصوصاند و معنای نخست آن اعم از معنای دوم است. البته آنچه موجب شده این تلقی درباره این لفظ به وجود بیاید، در هم آمیختگی بحثی لغوی و تبیین وجه تسمیه «[[ابدال]]» با تحدید و تعریف آن است. در برخی مواضع آنچه تعریف پنداشته شده، صرفاً بیان وجه تسمیه این کلمه بوده که در بیشتر موارد امری ذوقی و شخصی است. با این مقدمه میتوان تعدد مطالبی را که در تشریح معنای ابدال آمده، فهمید. آنچه از بررسی منابع به دست میآید این است که متصوفه بیش از آنکه در [[مقام]] تعریف و تحدید این لفظ باشند، به بیان وجه تسمیه آن پرداختهاند. [[میبدی]] دو وجه تسمیه برای این لفظ بیان کرده است. بر اساس وجه نخست، ابدال را بدین نام نامیدهاند، چون قومی از ایشان از [[دنیا]] میروند و قومی دیگر جایگزین میشوند. مطابق وجه دوم، چون ایشان صفات بھیمی را به اوصاف ملکی تبدیل کردهاند، بدین نام خوانده شدهاند<ref>کشف الأسرار، میبدی، ج۱، ص۲۰۴.</ref>. [[احمد]] جام گفته ابدال را بدین نام خواندهاند، زیرا بدل پیامبراناند<ref>کنوز الحکمة، ص۱۳۷.</ref>. مؤیدالدین جندی وجه تسمیه ابدال را این دانسته که [[جسم]] این [[جماعت]] به جهت [[مداومت]] در [[مجاهدت]] و [[ریاضت]]، مبدل به [[جان]] شده است<ref>نفحة الروح، ص۱۴۹.</ref>. [[سهل]] تستری [[معتقد]] است ابدال را بدین جهت چنین نامیدهاند که دائماً از حالی به حالی و از [[علمی]] به علمی دیگر در زیادت و تغییرند<ref>تفسیر التستری، ص۷۷.</ref>. عبدالقادر [[گیلانی]] نیز وجه این نام را آن دانسته که این جماعت از بسیاری امور متعارف [[حیات]] مبدل شدهاند و برای نمونه با وجود [[اختیار الهی]] چیزی را [[اختیار]] نمیکنند<ref>الفتح الربانی، ص۵۳.</ref>. [[سلطان]] ولد نیز وجه تسمیه دیگری برای این واژه آورده و گفته است این [[طایفه]] را بدین نام خواندهاند، زیرا به کیمیای [[مصاحبت]] [[حق]] [[متعال]] از [[صفات بشری]] به [[اوصاف الهی]] تبدل یافتهاند<ref>انتهانامه، ص۹؛ معارف، ص۲۷۴.</ref>. در همه نقلهای مذکور کوشیدهاند که ضمن بیان [[ارتباط]] واژه [[ابدال]] با جماعتی که بدین نام خوانده میشوند، تعریفی از آن بیان کنند که البته تعریفی است شرح الاسمی. رو آوردن به چنین تعاریفی به جهت پنهان بودن [[هویت]] و ماهیت این افراد است و در چنین مواردی ارائه تعریف [[حقیقی]] امکانپذیر نیست. از این رو، اگر تعریف و تحدیدی در آثار [[صوفیه]] ملاحظه گردد، صرفاً به تشریح برخی امور مخصوص بدیشان منحصر میشود. تنها روایتی که از [[امام رضا]]{{ع}} در منابع درباره ابدال موجود است، نیز چنین شیوهای را در تعریف ابدال دنبال میکند. ایشان در [[روایت]] مذکور در ابتدا وجود ابدال را [[تصدیق]] میکند و سپس میفرماید که ابدال همان اوصیایی هستند که [[خداوند]] ایشان را بدل ([[جانشینان]]) [[پیامبران]]{{عم}} در [[زمین]] قرار داده است و این همواره در عصر همه پیامبران{{عم}} از ابتدا تا انتها بوده است<ref>الاحتجاج، ج۲، ص۴۳۷؛ بحار الأنوار، ج۲۷، ص۴۸.</ref>. [[امام]] در این روایت به دقت رابطه میان معنای لغوی این لفظ و وجه استعمال آن را مشخص کرده و نشان داده است که معنای اصلی این واژه مرتبط با [[جانشینی]] پیامبران{{عم}} است و در اصل اصطلاح تبدیل چیزی به چیز دیگر مدنظر نیست، همچنان که در نقلهای مذکور از [[عارفان]] نامبرده، تأکید بسیار بر این وجه وجود دارد. در واقع [[سخن امام]] هم مبین معنای لغوی ابدال و هم معنای اصطلاحی آن است. نکته دیگری که در روایت مذکور قابل توجه است این است که بنا بر سخن امام رضا{{ع}}، ابدال اوصیای پیامبراناند و بیشک [[وصی پیامبر]] باید هم از حیث [[کمالات معنوی]] و هم از حیث کارکرد در [[نظام هستی]]، با وی اشتراکاتی داشته باشد و گرنه مفهوم [[وصایت]] در اینجا بیوجه میگردد. این مطلب این مسأله را پیش میآورد که ابدال چه کسانی هستند که چنین مقامی را حائزند و بنا بر برخی گزارشها مقامشان فوق [[بهشت]] دانسته شده است<ref>انتهانامه، ص۹.</ref> و میتوانند [[جانشین]] [[پیامبران]] گردند. پاسخهای متعددی به این [[پرسش]] داده شده است. چنان که در ادامه ذکر خواهد شد برخی برای [[ابدال]] مصادیق مشخص و خاصی را برشمردهاند و گاه عدد خاصی را برای ایشان مطرح کردهاند و برخی نیز بی آنکه چنین کنند، از [[عظمت]] [[روحی]] و [[معنوی]] ابدال سخن گفتهاند. [[مجلسی]] وجوه مختلفی را جهت [[تعیین]] مصادیق ابدال بیان میکند. وی [[معتقد]] است از برخی [[روایات]] استفاده میشود که ابدال در [[عصر پیامبر اسلام]]، همان [[امامان معصوم]]{{عم}} هستند. وی پس از این، توضیح میدهد که البته با توجه به [[دعای امام]] صادق{{ع}} در [[حق]] ابدال، احتمال اینکه [[ائمه]]{{عم}} همان ابدال نباشند، وجود دارد و شاید ابدال همان [[اصحاب خاص]] [[ائمه معصوم]]{{عم}} باشند. البته خود وی این وجه را نیز مطرح میکند که میتوان دعای امام صادق{{ع}} را حمل بر تأکید بر ابدال بودن خود ائمه{{عم}} کرد. او دیدگاه [[صوفیه]] را درباره ابدال دانستن [[مشایخ]] عرفا [[نادرست]] میداند<ref>بحار الأنوار، ج۲۷، ص۴۸.</ref>. ابدال دانستن ائمه، ریشه در برخی روایات منقول در منابع [[شیعی]] دارد. یکی از مهمترین آنها [[نقلی]] است که [[نعمانی]] ذکر کرده است. وی [[حدیثی]] را نقل میکند که بر اساس آن [[امام صادق]]{{ع}} از [[جابر بن عبدالله انصاری]] میخواهد که محتوای [[لوح]] موجود نزد [[حضرت زهرا]]{{س}} را برای آن [[حضرت]] تشریح کند. در موضعی از این لوح از ائمه معصوم{{عم}} تعبیر به {{متن حدیث|أَبْدَالُ الْأَرْضِ}} شده است<ref>کتاب الغیبة، نعمانی، ص۶۵.</ref>. در میان عرفا نیز اقوال دیگری وجود دارد. روزبهان بقلی بر این [[باور]] است که ابدال همان [[اهل بیت]]{{عم}} و [[صحابه پیامبر اکرم]]{{صل}} هستند<ref>المصباح فی مکاشفة بعث الأرواح، ص۷۳.</ref>. سعدالدین حمویه، چنان که [[نسفی]] گزارش میکند، معتقد است که ابدال مرتبهای [[پایینتر]] از [[مقام]] ایشان است و [[دوازده امام]]، اولیای خاص خداوندند که مقامشان را هیچ فرد دیگری دارا نیست و اساساً جز این [[دوازده نفر]] کسی را نباید «ولی» خواند<ref>الإنسان الکامل، ص۳۱۹-۳۲۱.</ref>. سهروردی [[معتقد]] است که [[ابدال]] همان [[مشایخ]] [[راستین]] صوفیهاند که سخنانشان همان [[کلام]] [[پیامبران الهی]] است<ref>عوارف المعارف، ج۱، ص۹۵.</ref>. ابونصر سراج به نقل از [[یحیی بن معاذ]] اظهار میکند هر کس به [[کرامات]] و [[آیات]] اشاره میکند، از ابدال است<ref>اللمع فی التصوف، ص۳۲۷. </ref>. در منابع، علاوه بر تنوع مصادیق ابدال، با تعدد عدد ایشان نیز مواجه میشویم. برخی منابع تعداد ابدال را هفت نفر دانستهاند<ref>نفحات الأنس، ص۱۵. </ref>. قائلان این نظر بر این باورند که ابدال هفت کساند، نه زیاد میشوند، نه کم و [[خداوند]] اقالیم هفتگانه را به واسطه آنان [[حفظ]] میکند که برای هر اقلیمی بدلی است که [[ولایت]] او در آن اقلیم است. بدل اقلیم اول بر قدم [[خلیل]]، بدل اقلیم دوم بر قدم کلیم، بدل اقلیم سوم بر قدم [[هارون]]، بدل اقلیم چهارم بر قدم [[ادریس]]، بدل اقلیم پنجم بر قدم [[یوسف]]، بدل اقلیم ششم بر قدم [[عیسی]] و بدل اقلیم هفتم بر قدم [[آدم]] است. ایشان به رموز و اسراری که خداوند در حرکات سیارات و [[نزول]] آنها در منازل مقدر [[ودیعه]] نهاده، [[عارف]] و آگاهاند و به نامهای عبدالحی، عبدالعلیم، عبدالودود، عبدالقادر، عبدالشکور، عبدالسمیع و عبدالبصیر نامیده شدهاند<ref>الفتوحات المکیة، ج۲، ص۷.</ref>. برخی نیز ایشان را [[چهل]] نفر دانستهاند<ref>شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۹۶؛ الرد علی الإخنائی، ص۱۸۷؛ کشف المحجوب، ص۲۶۹؛ تذکرة الخواص، ص۱۴۲.</ref>. برخی نیز تعدادشان را شصت نفر دانستهاند. نقل است که شخصی با [[حضرت]] [[الیاس]]{{ع}} [[ملاقات]] کرد و از ایشان تعداد ابدال را پرسید. ایشان بدو فرمود: ابدال شصت نفرند که پنجاه نفر ایشان از [[شهر]] عریش [[مصر]] تا کنار [[فرات]] حضور دارند و دو نفرشان از شهر مصیصهاند و یک نفرشان از عسقلان است و مابقی از دیگر شهرهایند<ref>بحار الأنوار، ج۱۳، ص۴۰۲.</ref>. برخی منابع تعداد ابدال را هفتاد دانستهاند و تشریح کردهاند که چهل نفر از ایشان در [[شام]] و سی نفر در دیگر بلاد [[زندگی]] میکنند<ref>مجمع البحرین، ج۵، ص۳۱۹؛ منهاج البراعة، خویی، ج۱، ص۲۸۵.</ref>. مستملی [[بخاری]] تعداد [[ابدال]] را چهارصد نفر میداند و البته توضیح میدهد که [[اوتاد]] و برخی جماعات دیگر نیز جزو این چهارصد نفرند<ref>شرح التعرف لمذهب التصوف، ج۱، ص۹۴.</ref>. تعدد و تنوع مصادیق و عدد ابدال در منابع مختلف، رسیدن به دیدگاه واحدی را در این باب دشوار میسازد، اما واقع این است که با مراجعه به همین سنخ منابع میتوان مطالبی را یافت که بر اساس آن وجه [[اختلافات]] مذکور دانسته شود. سعیدالدین [[فرغانی]] مراتب ابدال را متفاوت دانسته و گفته که در هر مرتبه تعداد خاصی از ابدال حضور دارند. او سه مرتبه را ذکر کرده که در هر یک تعدادی خاص از ابدال وجود دارند. «در مرتبه اول، ابدال سیصدگانهاند که [[غالب]] بر هر یکی خُلقی باشد از [[اخلاق]] سیصدگانه، با [[تخلق]] هر یک به جمله این اخلاق که در [[حدیث]] آمده است که: {{متن حدیث|إن لله تعالى ثلاثمائة خلق، من لقي الله بواحد منها مع التوحيد، دخل الجنة}}. در مرتبه دوم، ابدال چهلگانهاند که متحققاند به حقایق اطوار چهلگانه و حکمتهای ایشان و [[غلبه]] بر هر یک، یکی از آن حکمتها را باشد، چنان که در حدیث آمده است که: {{متن حدیث|مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً ظَهَرَتْ يَنَابِيعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ}}. اما مرتبه سوم، ابدال هفتگانهاند، چهار نفر از ایشان او تاد و دو نفر [[امام]] [[یمین]] و [[یسار]] عالم و یک نفر قطبی است که [[غوث]] و کامل و ولی جمله اوست، و مدار این افراد خصوصاً و جمله عالم عموماً بر اوست»<ref>مشارق الدراری، ص۵۳۳-۵۴۴.</ref>. به نظر میآید [[قرابت]] بسیاری میان آنچه فرغانی درباره [[قطب]] ابدال گفته با عبارت {{عربی|بدل الأبدال}} که [[شریف رضی]] در مقدمه [[نهج البلاغه]] برای [[امام علی]] به کار برده<ref>نهج البلاغة، صبحی صالح، ص۳۶.</ref> وجود دارد. در [[عرف]] [[اهل عرفان]]، قطب، [[رئیس]] ابدال است<ref>شرح شطحیات، ص۳۶۸.</ref> و در [[عرفان]] [[شیعی]] قطب همان امام است، چنان که کفعمی و [[سید حیدر آملی]] تصریح کردهاند<ref>بحار الأنوار، ج۵۳، ص۳۰۱؛ المقدمات من کتاب نص النصوص، ص۲۱۷.</ref>. قریب به بیان [[فرغانی]] در سخنان مستملی [[بخاری]] نیز دیده میشود و او نیز [[ابدال]] را صاحب مراتب میشمارد و [[اوتاد]] و [[قطب]] و... را در دایره آن میداند<ref>شرح التعرف لمذهب التصوف، ج۱، ص۹۴.</ref>. تفاوت مراتب [[کمالات معنوی]] ابدال به حدی است که برخی عرفا آوردهاند که گروهی از ایشان، از [[مقامات]] گروهی دیگر بیخبرند، چنان که [[موسی]]{{ع}} از [[خضر]]{{ع}} بیخبر بود. حتی اگر برخی ابدال بر احوال بعضی دیگر اطلاع یابند، ایشان را خواهند گشت<ref>شرح شطحیات، ص۴۲۵.</ref>. چنان که در آغاز سخن گذشت، مفهوم ابدال نزد [[اهل عرفان]] گاه معنایی اعم دارد و میتواند برخی از اعداد و مصادیق متعلق به همین وجه باشد. به این جهت است که عرفا حتی برای [[انبیا]] و [[مرسلین]]{{عم}} نیز قائل به وجود ابدالاند و معتقدند که ابدال مرسلین از ابدال نبیین افضلاند<ref>قوت القلوب، ج۲، ص۱۱۲؛ الفتح الربانی، ص۲۶۹.</ref>. با این توضیحات میتوان دانست که همه اعداد و مصادیق گفته شده میتواند با توجه به مراتب ابدال وجه [[درستی]] داشته باشد و نیازی نیست که برخی اقوال را بر بعضی دیگر ترجیح بدهیم، هر چند برخی [[شهرت]] افزونتری دارند. | واژه ابدال جمع مکسر بَدَل، [[بدیل]] و بِدل است و علاوه بر این شکل، به صورت «بدلاء» نیز جمع بسته میشود<ref>مجمع البحرین، ج۵، ص۳۱۹؛ لسان العرب، ج۱۱، ص۴۹.</ref>. در معنای اصطلاحی این واژه [[اختلاف]] دیدگاههایی وجود دارد. برخی معتقدند ابدال نزد [[اهل عرفان]] - که این اصطلاح بیش از همه در آن حوزه مطرح شده - مشترکی لفظی است که دو معنای نزدیک به یکدیگر را افاده میکند. گاه اصطلاح «ابدال» برای اشاره به مطلق کسانی به کار رفته که [[صفات نکوهیده]] و [[زشت]] خویش را به [[صفات نیکو]] و [[پسندیده]] مبدل کردهاند که عدد مشخصی برایشان [[تعیین]] نشده است. گاه نیز به افراد معدود و معینی از [[بندگان]] خاص [[خدا]] اطلاق میشود که اعداد مختلفی از جمله هفت، [[چهل]] و... برای شمارشان بیان شده است<ref>موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۱، ص۸۷.</ref>. به نظر میرسد که این دو معنا از ابدال، بیش از آنکه با هم متضاد و حتی مغایر باشند تا از اجتماعشان در کلمهای واحد اشتراک لفظ لازم بیاید، واجد نسبت عموم و خصوصاند و معنای نخست آن اعم از معنای دوم است. البته آنچه موجب شده این تلقی درباره این لفظ به وجود بیاید، در هم آمیختگی بحثی لغوی و تبیین وجه تسمیه «[[ابدال]]» با تحدید و تعریف آن است. در برخی مواضع آنچه تعریف پنداشته شده، صرفاً بیان وجه تسمیه این کلمه بوده که در بیشتر موارد امری ذوقی و شخصی است. با این مقدمه میتوان تعدد مطالبی را که در تشریح معنای ابدال آمده، فهمید. آنچه از بررسی منابع به دست میآید این است که متصوفه بیش از آنکه در [[مقام]] تعریف و تحدید این لفظ باشند، به بیان وجه تسمیه آن پرداختهاند. [[میبدی]] دو وجه تسمیه برای این لفظ بیان کرده است. بر اساس وجه نخست، ابدال را بدین نام نامیدهاند، چون قومی از ایشان از [[دنیا]] میروند و قومی دیگر جایگزین میشوند. مطابق وجه دوم، چون ایشان صفات بھیمی را به اوصاف ملکی تبدیل کردهاند، بدین نام خوانده شدهاند<ref>کشف الأسرار، میبدی، ج۱، ص۲۰۴.</ref>. [[احمد]] جام گفته ابدال را بدین نام خواندهاند، زیرا بدل پیامبراناند<ref>کنوز الحکمة، ص۱۳۷.</ref>. مؤیدالدین جندی وجه تسمیه ابدال را این دانسته که [[جسم]] این [[جماعت]] به جهت [[مداومت]] در [[مجاهدت]] و [[ریاضت]]، مبدل به [[جان]] شده است<ref>نفحة الروح، ص۱۴۹.</ref>. [[سهل]] تستری [[معتقد]] است ابدال را بدین جهت چنین نامیدهاند که دائماً از حالی به حالی و از [[علمی]] به علمی دیگر در زیادت و تغییرند<ref>تفسیر التستری، ص۷۷.</ref>. عبدالقادر [[گیلانی]] نیز وجه این نام را آن دانسته که این جماعت از بسیاری امور متعارف [[حیات]] مبدل شدهاند و برای نمونه با وجود [[اختیار الهی]] چیزی را [[اختیار]] نمیکنند<ref>الفتح الربانی، ص۵۳.</ref>. [[سلطان]] ولد نیز وجه تسمیه دیگری برای این واژه آورده و گفته است این [[طایفه]] را بدین نام خواندهاند، زیرا به کیمیای [[مصاحبت]] [[حق]] [[متعال]] از [[صفات بشری]] به [[اوصاف الهی]] تبدل یافتهاند<ref>انتهانامه، ص۹؛ معارف، ص۲۷۴.</ref>. در همه نقلهای مذکور کوشیدهاند که ضمن بیان [[ارتباط]] واژه [[ابدال]] با جماعتی که بدین نام خوانده میشوند، تعریفی از آن بیان کنند که البته تعریفی است شرح الاسمی. رو آوردن به چنین تعاریفی به جهت پنهان بودن [[هویت]] و ماهیت این افراد است و در چنین مواردی ارائه تعریف [[حقیقی]] امکانپذیر نیست. از این رو، اگر تعریف و تحدیدی در آثار [[صوفیه]] ملاحظه گردد، صرفاً به تشریح برخی امور مخصوص بدیشان منحصر میشود. تنها روایتی که از [[امام رضا]]{{ع}} در منابع درباره ابدال موجود است، نیز چنین شیوهای را در تعریف ابدال دنبال میکند. ایشان در [[روایت]] مذکور در ابتدا وجود ابدال را [[تصدیق]] میکند و سپس میفرماید که ابدال همان اوصیایی هستند که [[خداوند]] ایشان را بدل ([[جانشینان]]) [[پیامبران]]{{عم}} در [[زمین]] قرار داده است و این همواره در عصر همه پیامبران{{عم}} از ابتدا تا انتها بوده است<ref>الاحتجاج، ج۲، ص۴۳۷؛ بحار الأنوار، ج۲۷، ص۴۸.</ref>. | ||
[[امام]] در این روایت به دقت رابطه میان معنای لغوی این لفظ و وجه استعمال آن را مشخص کرده و نشان داده است که معنای اصلی این واژه مرتبط با [[جانشینی]] پیامبران{{عم}} است و در اصل اصطلاح تبدیل چیزی به چیز دیگر مدنظر نیست، همچنان که در نقلهای مذکور از [[عارفان]] نامبرده، تأکید بسیار بر این وجه وجود دارد. در واقع [[سخن امام]] هم مبین معنای لغوی ابدال و هم معنای اصطلاحی آن است. نکته دیگری که در روایت مذکور قابل توجه است این است که بنا بر سخن امام رضا{{ع}}، ابدال اوصیای پیامبراناند و بیشک [[وصی پیامبر]] باید هم از حیث [[کمالات معنوی]] و هم از حیث کارکرد در [[نظام هستی]]، با وی اشتراکاتی داشته باشد و گرنه مفهوم [[وصایت]] در اینجا بیوجه میگردد. این مطلب این مسأله را پیش میآورد که ابدال چه کسانی هستند که چنین مقامی را حائزند و بنا بر برخی گزارشها مقامشان فوق [[بهشت]] دانسته شده است<ref>انتهانامه، ص۹.</ref> و میتوانند [[جانشین]] [[پیامبران]] گردند. پاسخهای متعددی به این [[پرسش]] داده شده است. چنان که در ادامه ذکر خواهد شد برخی برای [[ابدال]] مصادیق مشخص و خاصی را برشمردهاند و گاه عدد خاصی را برای ایشان مطرح کردهاند و برخی نیز بی آنکه چنین کنند، از [[عظمت]] [[روحی]] و [[معنوی]] ابدال سخن گفتهاند. [[مجلسی]] وجوه مختلفی را جهت [[تعیین]] مصادیق ابدال بیان میکند. وی [[معتقد]] است از برخی [[روایات]] استفاده میشود که ابدال در [[عصر پیامبر اسلام]]، همان [[امامان معصوم]]{{عم}} هستند. وی پس از این، توضیح میدهد که البته با توجه به [[دعای امام]] صادق{{ع}} در [[حق]] ابدال، احتمال اینکه [[ائمه]]{{عم}} همان ابدال نباشند، وجود دارد و شاید ابدال همان [[اصحاب خاص]] [[ائمه معصوم]]{{عم}} باشند. البته خود وی این وجه را نیز مطرح میکند که میتوان دعای امام صادق{{ع}} را حمل بر تأکید بر ابدال بودن خود ائمه{{عم}} کرد. او دیدگاه [[صوفیه]] را درباره ابدال دانستن [[مشایخ]] عرفا [[نادرست]] میداند<ref>بحار الأنوار، ج۲۷، ص۴۸.</ref>. ابدال دانستن ائمه، ریشه در برخی روایات منقول در منابع [[شیعی]] دارد. یکی از مهمترین آنها [[نقلی]] است که [[نعمانی]] ذکر کرده است. وی [[حدیثی]] را نقل میکند که بر اساس آن [[امام صادق]]{{ع}} از [[جابر بن عبدالله انصاری]] میخواهد که محتوای [[لوح]] موجود نزد [[حضرت زهرا]]{{س}} را برای آن [[حضرت]] تشریح کند. در موضعی از این لوح از ائمه معصوم{{عم}} تعبیر به {{متن حدیث|أَبْدَالُ الْأَرْضِ}} شده است<ref>کتاب الغیبة، نعمانی، ص۶۵.</ref>. در میان عرفا نیز اقوال دیگری وجود دارد. روزبهان بقلی بر این [[باور]] است که ابدال همان [[اهل بیت]]{{عم}} و [[صحابه پیامبر اکرم]]{{صل}} هستند<ref>المصباح فی مکاشفة بعث الأرواح، ص۷۳.</ref>. سعدالدین حمویه، چنان که [[نسفی]] گزارش میکند، معتقد است که ابدال مرتبهای [[پایینتر]] از [[مقام]] ایشان است و [[دوازده امام]]، اولیای خاص خداوندند که مقامشان را هیچ فرد دیگری دارا نیست و اساساً جز این [[دوازده نفر]] کسی را نباید «ولی» خواند<ref>الإنسان الکامل، ص۳۱۹-۳۲۱.</ref>. سهروردی [[معتقد]] است که [[ابدال]] همان [[مشایخ]] [[راستین]] صوفیهاند که سخنانشان همان [[کلام]] [[پیامبران الهی]] است<ref>عوارف المعارف، ج۱، ص۹۵.</ref>. ابونصر سراج به نقل از [[یحیی بن معاذ]] اظهار میکند هر کس به [[کرامات]] و [[آیات]] اشاره میکند، از ابدال است<ref>اللمع فی التصوف، ص۳۲۷. </ref>. در منابع، علاوه بر تنوع مصادیق ابدال، با تعدد عدد ایشان نیز مواجه میشویم. برخی منابع تعداد ابدال را هفت نفر دانستهاند<ref>نفحات الأنس، ص۱۵. </ref>. قائلان این نظر بر این باورند که ابدال هفت کساند، نه زیاد میشوند، نه کم و [[خداوند]] اقالیم هفتگانه را به واسطه آنان [[حفظ]] میکند که برای هر اقلیمی بدلی است که [[ولایت]] او در آن اقلیم است. بدل اقلیم اول بر قدم [[خلیل]]، بدل اقلیم دوم بر قدم کلیم، بدل اقلیم سوم بر قدم [[هارون]]، بدل اقلیم چهارم بر قدم [[ادریس]]، بدل اقلیم پنجم بر قدم [[یوسف]]، بدل اقلیم ششم بر قدم [[عیسی]] و بدل اقلیم هفتم بر قدم [[آدم]] است. ایشان به رموز و اسراری که خداوند در حرکات سیارات و [[نزول]] آنها در منازل مقدر [[ودیعه]] نهاده، [[عارف]] و آگاهاند و به نامهای عبدالحی، عبدالعلیم، عبدالودود، عبدالقادر، عبدالشکور، عبدالسمیع و عبدالبصیر نامیده شدهاند<ref>الفتوحات المکیة، ج۲، ص۷.</ref>. برخی نیز ایشان را [[چهل]] نفر دانستهاند<ref>شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۹۶؛ الرد علی الإخنائی، ص۱۸۷؛ کشف المحجوب، ص۲۶۹؛ تذکرة الخواص، ص۱۴۲.</ref>. برخی نیز تعدادشان را شصت نفر دانستهاند. نقل است که شخصی با [[حضرت]] [[الیاس]]{{ع}} [[ملاقات]] کرد و از ایشان تعداد ابدال را پرسید. ایشان بدو فرمود: ابدال شصت نفرند که پنجاه نفر ایشان از [[شهر]] عریش [[مصر]] تا کنار [[فرات]] حضور دارند و دو نفرشان از شهر مصیصهاند و یک نفرشان از عسقلان است و مابقی از دیگر شهرهایند<ref>بحار الأنوار، ج۱۳، ص۴۰۲.</ref>. برخی منابع تعداد ابدال را هفتاد دانستهاند و تشریح کردهاند که چهل نفر از ایشان در [[شام]] و سی نفر در دیگر بلاد [[زندگی]] میکنند<ref>مجمع البحرین، ج۵، ص۳۱۹؛ منهاج البراعة، خویی، ج۱، ص۲۸۵.</ref>. مستملی [[بخاری]] تعداد [[ابدال]] را چهارصد نفر میداند و البته توضیح میدهد که [[اوتاد]] و برخی جماعات دیگر نیز جزو این چهارصد نفرند<ref>شرح التعرف لمذهب التصوف، ج۱، ص۹۴.</ref>. تعدد و تنوع مصادیق و عدد ابدال در منابع مختلف، رسیدن به دیدگاه واحدی را در این باب دشوار میسازد، اما واقع این است که با مراجعه به همین سنخ منابع میتوان مطالبی را یافت که بر اساس آن وجه [[اختلافات]] مذکور دانسته شود. سعیدالدین [[فرغانی]] مراتب ابدال را متفاوت دانسته و گفته که در هر مرتبه تعداد خاصی از ابدال حضور دارند. او سه مرتبه را ذکر کرده که در هر یک تعدادی خاص از ابدال وجود دارند. «در مرتبه اول، ابدال سیصدگانهاند که [[غالب]] بر هر یکی خُلقی باشد از [[اخلاق]] سیصدگانه، با [[تخلق]] هر یک به جمله این اخلاق که در [[حدیث]] آمده است که: {{متن حدیث|إن لله تعالى ثلاثمائة خلق، من لقي الله بواحد منها مع التوحيد، دخل الجنة}}. در مرتبه دوم، ابدال چهلگانهاند که متحققاند به حقایق اطوار چهلگانه و حکمتهای ایشان و [[غلبه]] بر هر یک، یکی از آن حکمتها را باشد، چنان که در حدیث آمده است که: {{متن حدیث|مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً ظَهَرَتْ يَنَابِيعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ}}. اما مرتبه سوم، ابدال هفتگانهاند، چهار نفر از ایشان او تاد و دو نفر [[امام]] [[یمین]] و [[یسار]] عالم و یک نفر قطبی است که [[غوث]] و کامل و ولی جمله اوست، و مدار این افراد خصوصاً و جمله عالم عموماً بر اوست»<ref>مشارق الدراری، ص۵۳۳-۵۴۴.</ref>. به نظر میآید [[قرابت]] بسیاری میان آنچه فرغانی درباره [[قطب]] ابدال گفته با عبارت {{عربی|بدل الأبدال}} که [[شریف رضی]] در مقدمه [[نهج البلاغه]] برای [[امام علی]] به کار برده<ref>نهج البلاغة، صبحی صالح، ص۳۶.</ref> وجود دارد. در [[عرف]] [[اهل عرفان]]، قطب، [[رئیس]] ابدال است<ref>شرح شطحیات، ص۳۶۸.</ref> و در [[عرفان]] [[شیعی]] قطب همان امام است، چنان که کفعمی و [[سید حیدر آملی]] تصریح کردهاند<ref>بحار الأنوار، ج۵۳، ص۳۰۱؛ المقدمات من کتاب نص النصوص، ص۲۱۷.</ref>. قریب به بیان [[فرغانی]] در سخنان مستملی [[بخاری]] نیز دیده میشود و او نیز [[ابدال]] را صاحب مراتب میشمارد و [[اوتاد]] و [[قطب]] و... را در دایره آن میداند<ref>شرح التعرف لمذهب التصوف، ج۱، ص۹۴.</ref>. تفاوت مراتب [[کمالات معنوی]] ابدال به حدی است که برخی عرفا آوردهاند که گروهی از ایشان، از [[مقامات]] گروهی دیگر بیخبرند، چنان که [[موسی]]{{ع}} از [[خضر]]{{ع}} بیخبر بود. حتی اگر برخی ابدال بر احوال بعضی دیگر اطلاع یابند، ایشان را خواهند گشت<ref>شرح شطحیات، ص۴۲۵.</ref>. چنان که در آغاز سخن گذشت، مفهوم ابدال نزد [[اهل عرفان]] گاه معنایی اعم دارد و میتواند برخی از اعداد و مصادیق متعلق به همین وجه باشد. به این جهت است که عرفا حتی برای [[انبیا]] و [[مرسلین]]{{عم}} نیز قائل به وجود ابدالاند و معتقدند که ابدال مرسلین از ابدال نبیین افضلاند<ref>قوت القلوب، ج۲، ص۱۱۲؛ الفتح الربانی، ص۲۶۹.</ref>. با این توضیحات میتوان دانست که همه اعداد و مصادیق گفته شده میتواند با توجه به مراتب ابدال وجه [[درستی]] داشته باشد و نیازی نیست که برخی اقوال را بر بعضی دیگر ترجیح بدهیم، هر چند برخی [[شهرت]] افزونتری دارند. | |||
یکی از مباحث مهم در بحث از ابدال، چگونگی وصول ایشان به این [[مقام]] است. هم در [[روایات]] [[معصومان]]{{عم}} و هم در منابع اهل عرفان مطالبی در باب این دو موضوع وجود دارد. در باب کمالات معنوی ابدال این مسأله اهمیت بسیار دارد که چگونه ایشان به مقام [[وصایت]] انبیا که جایگاه بسیار شامخی است، نائل شدهاند. چنان که از مطالعه متون مذکور به دست میآید، مجموعهای از امور در وصول به مرتبه ابدال دخیلاند. در [[وصیت پیامبر]]{{صل}} به [[امام علی]]{{ع}} حتی [[زمان]] مجامعت مرد با [[زن]] و زمان شکلگیری نطفه نیز در این امر دخیل دانسته شده است. [[پیامبر]]{{صل}} به [[امام]] میفرماید: اگر مجامعت زن و مرد در [[شب جمعه]] پس از [[نماز]] عشا باشد، [[امید]] است که فرزند ایشان از [[ابدال]] باشد<ref>من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۵۵۴؛ الأمالی، صدوق، ص۵۶۹.</ref>. چنان که از این [[روایت]] استفاده میشود، چنین توجهی میتواند یکی از شروط لازم [[تولد]] شخصی از ابدال باشد و شرط کافی به حساب نمیآید. در [[روایات]] ذکر شده که ابدال [[اهل]] [[طهارت]] [[باطنی]] و [[توبه]] و [[خشوع]] و [[رکوع]] و [[سجود]] بسیارند<ref>مختصر البصائر، ص۴۷۹.</ref>. [[فضائل]] و اعمالی نیز بیان شده که فرد را به موضع ابدال نزدیک میسازد. از [[پیامبر]]{{صل}} نقل شده است: سه چیز است که در هر کس باشد از ابدال است: [[رضا]] به [[قضای الهی]]، صرف نظر کردن از [[محرمات الهی]] و [[خشم]] گرفتن برای [[خدا]]<ref>الفردوس بمأثور الخطاب، ج۲، ص۸۴.</ref>. همچنین از ایشان منقول است: هر کس روزی ۲۵ بار برای مردان و [[زنان]] [[مؤمن]] [[دعا]] کند، [[خداوند]] [[حقد]] و [[کینه]] را از سینه وی بر میدارد و او را از زمره ابدال قرار میدهد<ref>الأشعثیات، ص۲۲۳؛ مستدرک الوسائل، ج۵، ص۲۴۶.</ref>. [[اهل عرفان]] نیز برای وصول به [[مقام]] ابدال مطالبی را بیان کردهاند. [[سمعانی]] [[معتقد]] است اگر کسی خواهان وصول به مقام ابدال است، باید احوال خود را از حالت متعارف [[تغییر]] دهد و خلاف عادات معهود خود عمل کند<ref>روح الأرواح، ص۱۹۳. </ref>. همچنین گفتهاند هر کس لقمه [[حلال]] خورد و به [[سنت پیامبر]]{{صل}} عمل کند از ابدال میگردد<ref>قوت القلوب، ج۲، ص۴۷۷؛ کیمیای سعادت، ج۱، ص۳۰۶.</ref>. [[صوفیه]] برای لقمه حلال در این باب جایگاه مهمی قائلاند. [[ابوحامد غزالی]] نقل میکند: یکی از [[صالحان]] طعامی به یکی از ابدال داد و او آن را نخورد. آن [[صالح]] از او علت را بپرسید و او پاسخ داد ما جز حلال نخوردیم، به سبب آن دلهای ما مستقیم باشد و حال ما دائم بماند و [[ملکوت]] بر ما [[کشف]] شود و [[آخرت]] را [[مشاهده]] کنیم، و اگر سه [[روز]] از آنچه شما میخورید ما بخوریم، به چیزی از [[علم]] [[یقین]] باز نگردیم و [[خوف]] و [[مشاهده]] از دلهای ما برود»<ref>إحیاء علوم الدین، ج۲، جزء۵، ص۲۶.</ref>. | یکی از مباحث مهم در بحث از ابدال، چگونگی وصول ایشان به این [[مقام]] است. هم در [[روایات]] [[معصومان]]{{عم}} و هم در منابع اهل عرفان مطالبی در باب این دو موضوع وجود دارد. در باب کمالات معنوی ابدال این مسأله اهمیت بسیار دارد که چگونه ایشان به مقام [[وصایت]] انبیا که جایگاه بسیار شامخی است، نائل شدهاند. چنان که از مطالعه متون مذکور به دست میآید، مجموعهای از امور در وصول به مرتبه ابدال دخیلاند. در [[وصیت پیامبر]]{{صل}} به [[امام علی]]{{ع}} حتی [[زمان]] مجامعت مرد با [[زن]] و زمان شکلگیری نطفه نیز در این امر دخیل دانسته شده است. [[پیامبر]]{{صل}} به [[امام]] میفرماید: اگر مجامعت زن و مرد در [[شب جمعه]] پس از [[نماز]] عشا باشد، [[امید]] است که فرزند ایشان از [[ابدال]] باشد<ref>من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۵۵۴؛ الأمالی، صدوق، ص۵۶۹.</ref>. چنان که از این [[روایت]] استفاده میشود، چنین توجهی میتواند یکی از شروط لازم [[تولد]] شخصی از ابدال باشد و شرط کافی به حساب نمیآید. در [[روایات]] ذکر شده که ابدال [[اهل]] [[طهارت]] [[باطنی]] و [[توبه]] و [[خشوع]] و [[رکوع]] و [[سجود]] بسیارند<ref>مختصر البصائر، ص۴۷۹.</ref>. [[فضائل]] و اعمالی نیز بیان شده که فرد را به موضع ابدال نزدیک میسازد. از [[پیامبر]]{{صل}} نقل شده است: سه چیز است که در هر کس باشد از ابدال است: [[رضا]] به [[قضای الهی]]، صرف نظر کردن از [[محرمات الهی]] و [[خشم]] گرفتن برای [[خدا]]<ref>الفردوس بمأثور الخطاب، ج۲، ص۸۴.</ref>. همچنین از ایشان منقول است: هر کس روزی ۲۵ بار برای مردان و [[زنان]] [[مؤمن]] [[دعا]] کند، [[خداوند]] [[حقد]] و [[کینه]] را از سینه وی بر میدارد و او را از زمره ابدال قرار میدهد<ref>الأشعثیات، ص۲۲۳؛ مستدرک الوسائل، ج۵، ص۲۴۶.</ref>. [[اهل عرفان]] نیز برای وصول به [[مقام]] ابدال مطالبی را بیان کردهاند. [[سمعانی]] [[معتقد]] است اگر کسی خواهان وصول به مقام ابدال است، باید احوال خود را از حالت متعارف [[تغییر]] دهد و خلاف عادات معهود خود عمل کند<ref>روح الأرواح، ص۱۹۳. </ref>. همچنین گفتهاند هر کس لقمه [[حلال]] خورد و به [[سنت پیامبر]]{{صل}} عمل کند از ابدال میگردد<ref>قوت القلوب، ج۲، ص۴۷۷؛ کیمیای سعادت، ج۱، ص۳۰۶.</ref>. [[صوفیه]] برای لقمه حلال در این باب جایگاه مهمی قائلاند. [[ابوحامد غزالی]] نقل میکند: یکی از [[صالحان]] طعامی به یکی از ابدال داد و او آن را نخورد. آن [[صالح]] از او علت را بپرسید و او پاسخ داد ما جز حلال نخوردیم، به سبب آن دلهای ما مستقیم باشد و حال ما دائم بماند و [[ملکوت]] بر ما [[کشف]] شود و [[آخرت]] را [[مشاهده]] کنیم، و اگر سه [[روز]] از آنچه شما میخورید ما بخوریم، به چیزی از [[علم]] [[یقین]] باز نگردیم و [[خوف]] و [[مشاهده]] از دلهای ما برود»<ref>إحیاء علوم الدین، ج۲، جزء۵، ص۲۶.</ref>. |