جز
جایگزینی متن - 'تمام' به 'تمام'
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{ویرایش غیرنهایی}} +)) |
جز (جایگزینی متن - 'تمام' به 'تمام') |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
[[قیس]] [[فرزند]] [[سعد بن عباده بن دلیم]] [[خزرجی]]، کنیهاش [[ابوالفضل]] و به قولی [[ابو عبدالله]] یا ابو [[عبدالملک]] از بزرگان [[اصحاب پیامبر]]{{صل}}<ref>اسدالغابه، ج۴، ص۲۱۵.</ref> و از [[شیعیان]] راستین [[امیرالمؤمنین]] و [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} بود<ref>رجال طوسی، ص۲۶، ش۱ و ص۵۴، ش۱ و ص۶۹، ش۱.</ref>. او از نظر جسمی مردی کشیده قامت و از همگان بلندتر و دارای موهای بلند و صاف بود؛ اما [[محاسن]] در صورت نداشت و بعضی از [[انصار]] به [[مزاح]] به او میگفتند: [[دوست]] داریم با [[ثروت]] و اموالمان برای [[قیس]] [[محاسن]] (ریش) خریداری کنیم. در [[عین]] حال مردی [[خوش سیما]] و [[زیبا]] منظر بود. وی از نظر خصایص [[معنوی]] و [[روحی]]، مردی [[زاهد]] و [[شب]] زندهدار، دلیر، [[شجاع]]، کارآمد و [[بخشنده]] بود. او در نطق و سخنوری، ناطقی [[توانمند]] و سخنگویی [[مقتدر]] و در [[عقل]] و [[خردورزی]] نمونه روزگار و در [[شعر]] و [[شاعری]] قریحهای عالی داشت. در مجموع [[قیس]] دارای صفات ارزنده [[انسانی]] و دارای [[جمال]] و [[کمال]] تام و | [[قیس]] [[فرزند]] [[سعد بن عباده بن دلیم]] [[خزرجی]]، کنیهاش [[ابوالفضل]] و به قولی [[ابو عبدالله]] یا ابو [[عبدالملک]] از بزرگان [[اصحاب پیامبر]]{{صل}}<ref>اسدالغابه، ج۴، ص۲۱۵.</ref> و از [[شیعیان]] راستین [[امیرالمؤمنین]] و [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} بود<ref>رجال طوسی، ص۲۶، ش۱ و ص۵۴، ش۱ و ص۶۹، ش۱.</ref>. او از نظر جسمی مردی کشیده قامت و از همگان بلندتر و دارای موهای بلند و صاف بود؛ اما [[محاسن]] در صورت نداشت و بعضی از [[انصار]] به [[مزاح]] به او میگفتند: [[دوست]] داریم با [[ثروت]] و اموالمان برای [[قیس]] [[محاسن]] (ریش) خریداری کنیم. در [[عین]] حال مردی [[خوش سیما]] و [[زیبا]] منظر بود. وی از نظر خصایص [[معنوی]] و [[روحی]]، مردی [[زاهد]] و [[شب]] زندهدار، دلیر، [[شجاع]]، کارآمد و [[بخشنده]] بود. او در نطق و سخنوری، ناطقی [[توانمند]] و سخنگویی [[مقتدر]] و در [[عقل]] و [[خردورزی]] نمونه روزگار و در [[شعر]] و [[شاعری]] قریحهای عالی داشت. در مجموع [[قیس]] دارای صفات ارزنده [[انسانی]] و دارای [[جمال]] و [[کمال]] تام و تمام بود. | ||
پدرش سعد، از بزرگان [[اصحاب]] و سالار و بزرگ [[خزرجیان]] بود و در [[بزرگواری]] او همین بس موقعی که با [[خلافت حضرت علی]]{{ع}} پس از [[رحلت پیامبر]]{{صل}} [[مخالفت]] شد، [[انصار]] در این [[فکر]] بودند که [[قیس]] را به عنوان [[جانشین پیامبر]]{{صل}} [[منصوب]] نمایند که [[عمر بن خطاب]] و دیگران پیشی گرفتند و [[ابوبکر]] را به [[خلافت]] رساندند<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۱۲۸-۱۱۲۹.</ref> | پدرش سعد، از بزرگان [[اصحاب]] و سالار و بزرگ [[خزرجیان]] بود و در [[بزرگواری]] او همین بس موقعی که با [[خلافت حضرت علی]]{{ع}} پس از [[رحلت پیامبر]]{{صل}} [[مخالفت]] شد، [[انصار]] در این [[فکر]] بودند که [[قیس]] را به عنوان [[جانشین پیامبر]]{{صل}} [[منصوب]] نمایند که [[عمر بن خطاب]] و دیگران پیشی گرفتند و [[ابوبکر]] را به [[خلافت]] رساندند<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۱۲۸-۱۱۲۹.</ref> | ||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
==دستپاچگی [[معاویه]] و نامههایی برای [[قیس]] و [[پاسخ]] آن== | ==دستپاچگی [[معاویه]] و نامههایی برای [[قیس]] و [[پاسخ]] آن== | ||
[[معاویه]] پس از آنکه از [[پیروزی]] [[سپاه]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بر نیروهای [[جمل]] [[آگاه]] شد، به شدت بیمناک گردید و خود را در مقابل دو جبهۀ خطرناک دید: [[جبهه]] [[عراق]] به [[رهبری علی]]{{ع}} و [[جبهه]] [[مصر]] به [[فرماندهی]] و سپهسالاری [[قیس بن سعد]]. [[معاویه]] به خوبی از [[اقتدار]] [[نظامی]] و [[سیاسی]] متحدالمآل این دو [[سپاه]] [[آگاه]] بود، او بر این مسئله وقوف داشت که هماهنگی این دو [[جبهه]] به [[راحتی]] میتواند [[توان]] [[دفاعی]] او را تحلیل برده و [[مقاومت]] او را در هم بشکند، از این رو | [[معاویه]] پس از آنکه از [[پیروزی]] [[سپاه]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بر نیروهای [[جمل]] [[آگاه]] شد، به شدت بیمناک گردید و خود را در مقابل دو جبهۀ خطرناک دید: [[جبهه]] [[عراق]] به [[رهبری علی]]{{ع}} و [[جبهه]] [[مصر]] به [[فرماندهی]] و سپهسالاری [[قیس بن سعد]]. [[معاویه]] به خوبی از [[اقتدار]] [[نظامی]] و [[سیاسی]] متحدالمآل این دو [[سپاه]] [[آگاه]] بود، او بر این مسئله وقوف داشت که هماهنگی این دو [[جبهه]] به [[راحتی]] میتواند [[توان]] [[دفاعی]] او را تحلیل برده و [[مقاومت]] او را در هم بشکند، از این رو تمام [[همت]] خود را به [[کار]] گرفت تا بلکه به هر ترتیب ممکن، میان این دو [[جبهه]] بزرگ، شکافی پدید آورد و به هر قیمتی شده با خرید و [[فریب]] [[قیس]]، نیروهای [[علی]]{{ع}} را از [[مدیریت]] و [[فرماندهی]] خردمندانۀ [[قیس]] [[محروم]] و او را از [[علی]]{{ع}} جدا نماید؛ لذا قبل از آنکه [[حضرت علی]]{{ع}} از [[کوفه]] به جانب [[صفین]] حرکت کند، [[معاویه]] نامهای برای [[قیس]] نوشت. در این [[نامه]] از [[قیس]] خواسته شده بود دست از [[حمایت]] [[علی]]{{ع}} بردارد تا در عوض اگر [[معاویه]] بر [[علی]]{{ع}} [[پیروز]] شد، [[حکومت]] [[کوفه]] و [[بصره]] و [[حجاز]] را به او و خاندانش واگذارد. البته در این [[نامه]] [[قیس]] و [[علی]]{{ع}} متهم به [[قتل عثمان]] شده بودند. | ||
اما [[پاسخ]] [[قیس]] به [[معاویه]] به نحوی بود که او را تحریک نکند و با [[گذشت]] زمان شاید پایه [[نظامی]] خود را در [[مصر]] محکم کند و بتواند با [[سپاه]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در [[عراق]] [[کار]] [[معاویه]] را یکسره نماید، لذا برای او چنین نوشت: اما بعد، نامهات به دستم رسید و آنچه را دربارۀ [[عثمان]] نوشته بودی، فهمیدم؛ اما من هرگز در ماجرای [[قتل]] [[خلیفه]]، دخالتی نداشتم و اما اینکه نوشته بودی، سالار من کسی است که [[مردم]] را علیه [[عثمان]] شورانیده و تحریک کرده است تا او را کشتند، این [[همکاری]] است که من هرگز از آن اطلاعی ندارم و اما این که [[تذکر]] داده بودی، [[خویشاوندان]] من در ریختن [[خون عثمان]] دخالت داشتهاند، به [[جان]] خودم [[سوگند]]، که [[خاندان]] و [[خویشاوندان]] من از همه [[مردم]] برای [[اصلاح]] [[کار]] او، کوشاتر بودند؛ و اما آنچه از من خواستهای که با تو بر [[خونخواهی عثمان]]، [[بیعت]] کنم و در عوض چیزهایی بر من عرضه داشتی، پیشنهاد تو را فهمیدم، اما این هم موضوعی نیست که بتوان به سرعت دربارۀ آن [[تصمیم]] گرفت، این موضوع نیاز به [[تأمل]] و [[اندیشه]] دارد و باید [[فکر]] کنم، و به هر حال من اینک با تو کاری ندارم و از جانب من کاری که ناخوشایندت باشد، سر نخواهد زد تا به خواست [[خداوند متعال]] تو بیندیشی و ما هم بیندیشیم<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۵۵۰؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۳۵۵؛ شرح ابن ابیالحدید، ج۶، ص۶۰.</ref>. | اما [[پاسخ]] [[قیس]] به [[معاویه]] به نحوی بود که او را تحریک نکند و با [[گذشت]] زمان شاید پایه [[نظامی]] خود را در [[مصر]] محکم کند و بتواند با [[سپاه]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در [[عراق]] [[کار]] [[معاویه]] را یکسره نماید، لذا برای او چنین نوشت: اما بعد، نامهات به دستم رسید و آنچه را دربارۀ [[عثمان]] نوشته بودی، فهمیدم؛ اما من هرگز در ماجرای [[قتل]] [[خلیفه]]، دخالتی نداشتم و اما اینکه نوشته بودی، سالار من کسی است که [[مردم]] را علیه [[عثمان]] شورانیده و تحریک کرده است تا او را کشتند، این [[همکاری]] است که من هرگز از آن اطلاعی ندارم و اما این که [[تذکر]] داده بودی، [[خویشاوندان]] من در ریختن [[خون عثمان]] دخالت داشتهاند، به [[جان]] خودم [[سوگند]]، که [[خاندان]] و [[خویشاوندان]] من از همه [[مردم]] برای [[اصلاح]] [[کار]] او، کوشاتر بودند؛ و اما آنچه از من خواستهای که با تو بر [[خونخواهی عثمان]]، [[بیعت]] کنم و در عوض چیزهایی بر من عرضه داشتی، پیشنهاد تو را فهمیدم، اما این هم موضوعی نیست که بتوان به سرعت دربارۀ آن [[تصمیم]] گرفت، این موضوع نیاز به [[تأمل]] و [[اندیشه]] دارد و باید [[فکر]] کنم، و به هر حال من اینک با تو کاری ندارم و از جانب من کاری که ناخوشایندت باشد، سر نخواهد زد تا به خواست [[خداوند متعال]] تو بیندیشی و ما هم بیندیشیم<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۵۵۰؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۳۵۵؛ شرح ابن ابیالحدید، ج۶، ص۶۰.</ref>. | ||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
==[[معاویه]] و [[نامه]] ساختگی== | ==[[معاویه]] و [[نامه]] ساختگی== | ||
[[معاویه]] چون موفق به جذب [[قیس]] نشد و از سویی [[مردم]] [[شام]] هم از [[قدرت]] او در کنار [[علی]]{{ع}} سخت بیمناک بودند، لذا [[معاویه]] [[دست]] به [[حیله]] زد و برای [[موفقیت]] خود به [[دروغ]] بین [[مردم]] [[شام]] شایع کرد گفت که [[قیس]] با ما هم [[عقیده]] شده و دست از [[حمایت]] و [[اطاعت]] [[علی]] برداشته است و نامهای جعلی را که خود از زبان [[قیس]] نوشته بود، برای [[مردم]] [[شام]] خواند و او را نادم و [[خونخواه]] [[عثمان]] معرفی کرد. این [[خبر]] به زودی در | [[معاویه]] چون موفق به جذب [[قیس]] نشد و از سویی [[مردم]] [[شام]] هم از [[قدرت]] او در کنار [[علی]]{{ع}} سخت بیمناک بودند، لذا [[معاویه]] [[دست]] به [[حیله]] زد و برای [[موفقیت]] خود به [[دروغ]] بین [[مردم]] [[شام]] شایع کرد گفت که [[قیس]] با ما هم [[عقیده]] شده و دست از [[حمایت]] و [[اطاعت]] [[علی]] برداشته است و نامهای جعلی را که خود از زبان [[قیس]] نوشته بود، برای [[مردم]] [[شام]] خواند و او را نادم و [[خونخواه]] [[عثمان]] معرفی کرد. این [[خبر]] به زودی در تمام [[شامات]] منتشر شد و حتی به [[عراق]] هم رسید و عدهای [[سادهلوح]] هم آن را [[تصدیق]] کردند و باورشان آمد که [[قیس]] در خفا با [[معاویه]] [[پیمان]] [[دوستی]] بسته و از امیرالمؤمنین علی{{ع}} بریده است<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۵۵۳؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۳۵۵؛ شرح ابن ابیالحدید، ج۶، ص۶۱.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۱۳۷.</ref> | ||
==فراخوانی [[قیس]] به [[کوفه]]== | ==فراخوانی [[قیس]] به [[کوفه]]== | ||
خط ۸۳: | خط ۸۳: | ||
[[[[بسر بن ارطات]]]] رجز خواند و به سوی [[قیس]] حمله نمود، ولی رشادتهای کمنظیر [[قیس]] این سردار [[دلاور]] [[سپاه علی]]{{ع}} [[دشمن]] را از دستیابی به [[هدف]] ناکام گذاشت و آنان را مجبور ساخت تا پس از [[تحمل]] تلفات و خسارتهای فراوانی، پا به فرار بگذارند تا این روز نیز به یکی از روزهای غرورآفرین [[سپاه علی]]{{ع}} در [[جنگ صفین]] رقم بخورد. | [[[[بسر بن ارطات]]]] رجز خواند و به سوی [[قیس]] حمله نمود، ولی رشادتهای کمنظیر [[قیس]] این سردار [[دلاور]] [[سپاه علی]]{{ع}} [[دشمن]] را از دستیابی به [[هدف]] ناکام گذاشت و آنان را مجبور ساخت تا پس از [[تحمل]] تلفات و خسارتهای فراوانی، پا به فرار بگذارند تا این روز نیز به یکی از روزهای غرورآفرین [[سپاه علی]]{{ع}} در [[جنگ صفین]] رقم بخورد. | ||
و روزهای بعد، روز چهارم عبیدالله پسر [[عمر]] با | و روزهای بعد، روز چهارم عبیدالله پسر [[عمر]] با تمام نیرو به [[جنگ]] [[مالک اشتر]] آمد و او هم [[شکست]] خورد و بازگشت، روز پنجم [[عبدالرحمان بن خالد]] به مصاف [[عدی بن حاتم]] آمد او نیز با [[شکست]] و [[رسوایی]] بازگشت و بدین ترتیب [[معاویه]] با نقشهای که طرح کرده بود که سران [[یاران علی]]{{ع}} را از پای درآورد، به [[توفیق]] نینجامید<ref>ر.ک: وقعة صفین، ص۴۲۶ - ۴۳۱؛ شرح ابن ابیالحدید، ج۸، ص۶۹.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۱۴۰-۱۱۴۲.</ref> | ||
==[[تمجید]] [[امام]]{{ع}} از [[قیس]] و [[خشم]] [[معاویه]]== | ==[[تمجید]] [[امام]]{{ع}} از [[قیس]] و [[خشم]] [[معاویه]]== | ||
خط ۹۵: | خط ۹۵: | ||
==نقش سازنده [[قیس]] در [[نهروان]]== | ==نقش سازنده [[قیس]] در [[نهروان]]== | ||
[[حضور]] [[قیس بن سعد]] و دیگر [[اصحاب]] بزرگ [[رسول خدا]]{{صل}} در جمع [[یاران امیرالمؤمنین]]{{ع}} و برای [[جنگ]] با نهروانیان حجتی [[قاطع]] و دلیلی واضح بر [[حقانیت]] [[حضرت علی]]{{ع}} و بطلان [[راه]] نهروانیان و دیگر معارضان [[حضرت]] بود. لذا [[امیرمؤمنان]]{{ع}} برای آنکه [[حجت]] را بر [[خوارج نهروان]] | [[حضور]] [[قیس بن سعد]] و دیگر [[اصحاب]] بزرگ [[رسول خدا]]{{صل}} در جمع [[یاران امیرالمؤمنین]]{{ع}} و برای [[جنگ]] با نهروانیان حجتی [[قاطع]] و دلیلی واضح بر [[حقانیت]] [[حضرت علی]]{{ع}} و بطلان [[راه]] نهروانیان و دیگر معارضان [[حضرت]] بود. لذا [[امیرمؤمنان]]{{ع}} برای آنکه [[حجت]] را بر [[خوارج نهروان]] تمام کند، افرادی مثل [[ابن عباس]]، [[قیس بن سعد]] و [[سعد بن مسعود انصاری]] را به نزد آن [[مردمان]] [[ظاهر]] الصلاح و [[نادان]] فرستاد تا شاید سخنان ایشان در [[دل]] تاریک و [[افکار]] باطلشان اثر بگذارد و دست از [[خونریزی]] و آدمکشی بردارند. | ||
به [[فرمان امام]]{{ع}}، [[قیس]] نزد [[خوارج]] رفت و به آنان گفت: ای [[بندگان خدا]]، خواستۀ ما از شما این است که به جانب ما بیایید، و در داخل همان چیزی شوید که از آن بیرون رفتهاید و برگردید به طرف ما تا با [[دشمن]] خود و شما بجنگیم، شما کاری بس بزرگ و خطرناک [[انتخاب]] کردهاید، زیرا شما ما را [[مشرک]] دانستهاید و علیه ما [[گواهی]] به [[شرک]] میدهید، در حالی که [[شرک]] [[ظلم]] بزرگی است و [[خون]] [[مسلمانان]] را میریزید و آنان را [[مشرک]] به شمار میآورید! | به [[فرمان امام]]{{ع}}، [[قیس]] نزد [[خوارج]] رفت و به آنان گفت: ای [[بندگان خدا]]، خواستۀ ما از شما این است که به جانب ما بیایید، و در داخل همان چیزی شوید که از آن بیرون رفتهاید و برگردید به طرف ما تا با [[دشمن]] خود و شما بجنگیم، شما کاری بس بزرگ و خطرناک [[انتخاب]] کردهاید، زیرا شما ما را [[مشرک]] دانستهاید و علیه ما [[گواهی]] به [[شرک]] میدهید، در حالی که [[شرک]] [[ظلم]] بزرگی است و [[خون]] [[مسلمانان]] را میریزید و آنان را [[مشرک]] به شمار میآورید! | ||
خط ۱۳۰: | خط ۱۳۰: | ||
==[[بیعت اجباری]] [[قیس]] با [[معاویه]]== | ==[[بیعت اجباری]] [[قیس]] با [[معاویه]]== | ||
پس از آنکه [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} دانست بسیاری از یارانش پراکنده و برخی به [[معاویه]] پیوستهاند و دیگر تاب [[مقاومت]] در برابر نیروهای به هم پیوسته [[معاویه]] را ندارد و از طرفی [[بیم]] نابودی [[شیعیان]] میرود، به ناچار حاضر شد با شرایطی که [[جان]] [[شیعیان]] را [[حفظ]] و [[حقوق]] همگان محفوظ بماند؛ پایان [[جنگ]] را به نفع هر دو گروه اعلام کرد و [[قرارداد صلح]] را [[امضا]] نمود. که شرح [[پیمان]] [[صلح]] [[امام]]{{ع}} با [[معاویه]] فصل طولانی و بسیار مهم [[عصر]] [[خلافت امام مجتبی]]{{ع}} است به اختصار باید [[اذعان]] نمود که | پس از آنکه [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} دانست بسیاری از یارانش پراکنده و برخی به [[معاویه]] پیوستهاند و دیگر تاب [[مقاومت]] در برابر نیروهای به هم پیوسته [[معاویه]] را ندارد و از طرفی [[بیم]] نابودی [[شیعیان]] میرود، به ناچار حاضر شد با شرایطی که [[جان]] [[شیعیان]] را [[حفظ]] و [[حقوق]] همگان محفوظ بماند؛ پایان [[جنگ]] را به نفع هر دو گروه اعلام کرد و [[قرارداد صلح]] را [[امضا]] نمود. که شرح [[پیمان]] [[صلح]] [[امام]]{{ع}} با [[معاویه]] فصل طولانی و بسیار مهم [[عصر]] [[خلافت امام مجتبی]]{{ع}} است به اختصار باید [[اذعان]] نمود که تمام بندهای آن به نفع [[شیعیان]] و [[امام]]{{ع}} تنظیم بافت و تنها [[جنگ]] پایان یابد و [[معاویه]] [[حکومت]] کند، و البته شرح و تفصیل [[صلحنامه]] در این اثر نمیگنجد، و مجال بیشتری میطلبد. پس از آنکه [[جنگ]] خاتمه یافت، [[قیس بن سعد]] با دلی پر [[خون]] و [[قلبی]] شکسته با همراهان خود به [[کوفه]] بازگشت و چارهای جز [[صبر]] و [[تحمل]] نداشت و [[امام حسن]]{{ع}} - که در اثر ضربه [[شمشیر]] ابن [[بشیر]] [[اسدی]] استخوان پشت او شکسته بود - به [[مدائن]] منتقل شد و آنجا نزد [[سعد بن مسعود ثقفی]] که [[حاکم]] آنجا از جانب [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و [[امام حسن]]{{ع}} بود، بستری و معالجه شد و سپس به [[کوفه]] بازگشت. و [[معاویه]] هم بلافاصله آهنگ [[کوفه]] کرد و در [[نخیله]] فرود آمد و [[مردم]] را جمع کرد و خطبهای خواند و در این [[خطبه]] گفت: "هیچ امتی پس از پیامبرش به [[اختلاف]] نمیافتند، مگر اینکه [[اهل باطل]] بر [[اهل حق]] [[پیروز]] میشوند!" سپس متوجه [[اشتباه]] خود شد و گفت: غیر از اینکه [[امت]] چنین و چنان کند. | ||
[[ابو اسحاق سبیعی]] میگوید: [[معاویه]] در همین [[خطبه]] که در [[نخیله]] ایراد کرد، | [[ابو اسحاق سبیعی]] میگوید: [[معاویه]] در همین [[خطبه]] که در [[نخیله]] ایراد کرد، تمام شرطهایی که با [[حسن بن علی]]{{ع}} به [[امضا]] رسانده بود، [[باطل]] اعلام کرد و گفت: همه آن شرطها زیر دو پای من است و من به آن [[وفا]] نخواهم کرد. آن گاه [[هدف]] از [[لشکرکشی]] خود را تنها [[فرمانروایی]] بر [[مردم]] دانست و آن را هدیهای [[الهی]] تلقی کرد<ref>شرح ابن ابیالحدید، ج۱۶، ص۴۷؛ در این باره نقل دیگری نیز وارد شده ر.ک: شرح ابن ابیالحدید، ج۱۶، ص۴۷؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱۶.</ref>. | ||
[[معاویه]] در مدت اقامتش در [[کوفه]] موفق شد با [[تهدید]] و [[ارعاب]] و یا [[تطمیع]] از اشخاصی [[بیعت]] بگیرد، از جمله به سراغ [[قیس]] فرستاد که او را برای [[بیعت]] حاضر کنند، اما [[قیس]] گفت: من [[سوگند]] خوردهام که با او [[ملاقات]] نکنم مگر این که میان من و او نیزه یا [[شمشیر]] باشد. [[معاویه]] [[فرمان]] داد نیزه و شمشیری آوردند و در میان نهادند تا [[قیس]] به [[سوگند]] خود عمل کرده باشد<ref>شرح ابن ابیالحدید، ج۱۶، ص۴۶.</ref>. و [[معاویه]] بدین ترتیب با [[زور]] از او [[بیعت]] گرفت.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۱۴۹-۱۱۵۰.</ref> | [[معاویه]] در مدت اقامتش در [[کوفه]] موفق شد با [[تهدید]] و [[ارعاب]] و یا [[تطمیع]] از اشخاصی [[بیعت]] بگیرد، از جمله به سراغ [[قیس]] فرستاد که او را برای [[بیعت]] حاضر کنند، اما [[قیس]] گفت: من [[سوگند]] خوردهام که با او [[ملاقات]] نکنم مگر این که میان من و او نیزه یا [[شمشیر]] باشد. [[معاویه]] [[فرمان]] داد نیزه و شمشیری آوردند و در میان نهادند تا [[قیس]] به [[سوگند]] خود عمل کرده باشد<ref>شرح ابن ابیالحدید، ج۱۶، ص۴۶.</ref>. و [[معاویه]] بدین ترتیب با [[زور]] از او [[بیعت]] گرفت.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۱۴۹-۱۱۵۰.</ref> |