عمرو بن حمق خزاعی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'تمام' به 'تمام'
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{ویرایش غیرنهایی}} +)) |
جز (جایگزینی متن - 'تمام' به 'تمام') |
||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
==[[عمرو بن حمق خزاعی]] و [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}== | ==[[عمرو بن حمق خزاعی]] و [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}== | ||
عمرو یکی از هواداران محکم [[امیرمؤمنان]]{{ع}} میباشد که در | عمرو یکی از هواداران محکم [[امیرمؤمنان]]{{ع}} میباشد که در تمام دوران زندگیاش کوچکترین [[انحرافی]] از مرام و [[هدف]] آن بزرگوار دیده نشد و از تمام جهات خود را آماده [[پذیرش]] [[تربیت]] آن [[حضرت]] مینمود.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[عمرو بن حمق خزاعی (مقاله)|مقاله «عمرو بن حمق خزاعی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۶۱.</ref> | ||
==[[عمرو بن حمق خزاعی]] و شرکت در [[جنگ جمل]]== | ==[[عمرو بن حمق خزاعی]] و شرکت در [[جنگ جمل]]== | ||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
[[حجر بن عدی]] و [[عمرو بن حمق]] بیرون آمدند و به اظهار تنفر و [[لعنت]] بر [[شامیان]] پرداختند. امام علی{{ع}} به ایشان [[پیام]] فرستاد: "از آنچه درباره شما گزارش میدهند، [[دست]] بکشید و نزد من بیایید. (چون آن دو آمدند) گفتند: ای [[امیرمؤمنان]]، آیا ما حق نداریم؟ فرمودند: "چرا". گفتند: آیا آنان بر [[باطل]] نیستند؟ فرمود: "چرا". گفتند: پس از چه رو ما را از [[دشنام]] گویی به آنان بازداشتی؟ فرمود: "بر شما روا ندانستم که نفرینگر و دشنامگو باشید، و [[فحش]] دهید و اظهار [[نفرت]] کنید. ولی اگر کردارهای [[زشت]] آنان را توصیف میکردید و میگفتید: [[رفتار]] آنان چنین و چنان و کردارشان چنین و چنان بوده، سخنی درستتر گفته و عذری رساتر آورده بودید و اگر به جای [[نفرین]] بر آنها و اظهار [[بیزاری]] خود از آنان (این گونه [[دعا]] میکردید) و میگفتید: بار خدایا! [[خون]] ما و ایشان را مریز و میان ما و آنان سازشی به [[سازگاری]] آنها برقرار فرما و آنان را از گمراهیشان به [[راه هدایت]] باز آر تا پارهای از آنها که [[حق]] را نمیشناسند، بشناسندش و آنکه به گردنکشی و [[ستم]] پرداخته، از پافشاری در آن دست کشد، این مرا خوشتر و برای خود شما نیکوتر میبود". | [[حجر بن عدی]] و [[عمرو بن حمق]] بیرون آمدند و به اظهار تنفر و [[لعنت]] بر [[شامیان]] پرداختند. امام علی{{ع}} به ایشان [[پیام]] فرستاد: "از آنچه درباره شما گزارش میدهند، [[دست]] بکشید و نزد من بیایید. (چون آن دو آمدند) گفتند: ای [[امیرمؤمنان]]، آیا ما حق نداریم؟ فرمودند: "چرا". گفتند: آیا آنان بر [[باطل]] نیستند؟ فرمود: "چرا". گفتند: پس از چه رو ما را از [[دشنام]] گویی به آنان بازداشتی؟ فرمود: "بر شما روا ندانستم که نفرینگر و دشنامگو باشید، و [[فحش]] دهید و اظهار [[نفرت]] کنید. ولی اگر کردارهای [[زشت]] آنان را توصیف میکردید و میگفتید: [[رفتار]] آنان چنین و چنان و کردارشان چنین و چنان بوده، سخنی درستتر گفته و عذری رساتر آورده بودید و اگر به جای [[نفرین]] بر آنها و اظهار [[بیزاری]] خود از آنان (این گونه [[دعا]] میکردید) و میگفتید: بار خدایا! [[خون]] ما و ایشان را مریز و میان ما و آنان سازشی به [[سازگاری]] آنها برقرار فرما و آنان را از گمراهیشان به [[راه هدایت]] باز آر تا پارهای از آنها که [[حق]] را نمیشناسند، بشناسندش و آنکه به گردنکشی و [[ستم]] پرداخته، از پافشاری در آن دست کشد، این مرا خوشتر و برای خود شما نیکوتر میبود". | ||
[[عمرو بن حمق]] گفت: "راستی، ای [[امیرمؤمنان]]، به [[خدا]] من نه از آن رو تو را دوست دارم و نه به آن سبب با تو [[بیعت]] کردهام که میان من و تو [[خویشاوندی]] است و یا قصد دریافت [[مالی]] دارم که تو به من دهی یا خواستار چیرهدستی و تسلطی هستم که نامم به آن بلند آوازه شود، بلکه از آن روست که من تو را به پنج ویژگیت دوست دارم: این که تو [[پسر عموی پیامبر]] خدا و نخستین کسی هستی که به او [[ایمان]] آورده و [[همسر]] [[سرور]] [[بانوان]] [[امت]]، [[فاطمه دختر محمد]] و [[پدر]] [[خاندان]] [[پاکی]] هستی که [[پیامبر خدا]] در میان ما به جای نهاده و بزرگترین [[مرد]] [[مهاجران]] هستی که سهم عمده در [[جهاد]]، از آن توست. و روا بود من به جابهجا کردن کوههای بلند و [[استوار]] و برکشیدن [[آب]] دریاهای سرشار و انباشته مکلّف میشدم تا چنین ([[خجسته]]) روزیم میرسید که در کاری دوستانت را تقویت کنم و دشمنت را [[زبون]] سازم. [[راستی]] که من نتوانستهام | [[عمرو بن حمق]] گفت: "راستی، ای [[امیرمؤمنان]]، به [[خدا]] من نه از آن رو تو را دوست دارم و نه به آن سبب با تو [[بیعت]] کردهام که میان من و تو [[خویشاوندی]] است و یا قصد دریافت [[مالی]] دارم که تو به من دهی یا خواستار چیرهدستی و تسلطی هستم که نامم به آن بلند آوازه شود، بلکه از آن روست که من تو را به پنج ویژگیت دوست دارم: این که تو [[پسر عموی پیامبر]] خدا و نخستین کسی هستی که به او [[ایمان]] آورده و [[همسر]] [[سرور]] [[بانوان]] [[امت]]، [[فاطمه دختر محمد]] و [[پدر]] [[خاندان]] [[پاکی]] هستی که [[پیامبر خدا]] در میان ما به جای نهاده و بزرگترین [[مرد]] [[مهاجران]] هستی که سهم عمده در [[جهاد]]، از آن توست. و روا بود من به جابهجا کردن کوههای بلند و [[استوار]] و برکشیدن [[آب]] دریاهای سرشار و انباشته مکلّف میشدم تا چنین ([[خجسته]]) روزیم میرسید که در کاری دوستانت را تقویت کنم و دشمنت را [[زبون]] سازم. [[راستی]] که من نتوانستهام تمام و [[کمال]]، حق بزرگی را که تو بر گردن من داری، چنان که باید ادا کنم". امیرمؤمنان{{ع}} به [[دعا]] گفت: "بارالها، [[دل]] او را به [[نور]] [[تقوا]] روشن دار و وی را به [[راه راست]] برگمار" و خطاب به او گفت: "ای کاش در [[سپاه]] من صد تن چون تو میبودند". حجر گفت: "ای امیرمؤمنان، بنابراین تو را به خدا، سپاه خود را پاکسازی کن و از شمار آنان که با تو [[نیرنگ]] میبازند، بکاه"<ref>پیکار صفین، نصر بن مزاحم (ترجمه: اتابکی)، ص۱۴۴-۱۴۶.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[عمرو بن حمق خزاعی (مقاله)|مقاله «عمرو بن حمق خزاعی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۶۲-۴۶۳.</ref> | ||
==بستن [[پرچمها]] و گماشتن [[فرماندهان]]== | ==بستن [[پرچمها]] و گماشتن [[فرماندهان]]== | ||
خط ۸۶: | خط ۸۶: | ||
==حمله [[عمرو بن حمق]]== | ==حمله [[عمرو بن حمق]]== | ||
عمرو بن حمق گفت: "کار این مرد را به من سپارید که اینان [[قوم]] منند". این بدیل گفت: "بگذار | عمرو بن حمق گفت: "کار این مرد را به من سپارید که اینان [[قوم]] منند". این بدیل گفت: "بگذار تمام ما با گروه آنان در افتیم"، ولی وی نپذیرفت و حمله کرد و میگفت: | ||
وای بر [[لشکر]] تباه شده [[یمن]] که چون [[گله]] آهو به دنبال هم افتادهاند. | وای بر [[لشکر]] تباه شده [[یمن]] که چون [[گله]] آهو به دنبال هم افتادهاند. | ||
خط ۱۲۶: | خط ۱۲۶: | ||
من هم گفتههای شما را قبول کردم و از آنها دست برداشتم. در آن هنگام که شما از [[جنگیدن]] امتناع کردید و [[سستی]] نمودید، قرار گذاشتید دو نفر [[انتخاب]] شود تا [[حکم خدا]] را از قرآن بیابند و [[داوری]] کنند؛ هر چه قرآن میگوید، زنده کنند و هر چه را قرآن قبول نمیکند، رد کنند. اما آنها با هم در داوری [[اختلاف]] و با قرآن مخالفت کردند. [[خداوند]] آنها را از حق دور کرد و به [[گمراهی]] کشانید؛ حکم آنها به دور انداخته شد و [[شایسته]] هم بود که به دور افکنده شود، زیرا آنان اهلیت آن حکم را نداشتند. | من هم گفتههای شما را قبول کردم و از آنها دست برداشتم. در آن هنگام که شما از [[جنگیدن]] امتناع کردید و [[سستی]] نمودید، قرار گذاشتید دو نفر [[انتخاب]] شود تا [[حکم خدا]] را از قرآن بیابند و [[داوری]] کنند؛ هر چه قرآن میگوید، زنده کنند و هر چه را قرآن قبول نمیکند، رد کنند. اما آنها با هم در داوری [[اختلاف]] و با قرآن مخالفت کردند. [[خداوند]] آنها را از حق دور کرد و به [[گمراهی]] کشانید؛ حکم آنها به دور انداخته شد و [[شایسته]] هم بود که به دور افکنده شود، زیرا آنان اهلیت آن حکم را نداشتند. | ||
بعد از جریان [[حکمیت]]، گروهی از ما خود را کنار کشیدند، ما آنها را ترک کردیم، همانگونه که آنها از ما جدا شدند، اما آنها در [[زمین]] [[فساد]] کردند و عدهای را کشتند. ما به طرف آنها رفتیم و گفتیم: [[قاتلان]] را بدهید تا [[حکم خداوند]] را درباره آنها [[اجرا]] کنیم. در [[پاسخ]] گفتند: ما همه آنها را کشتهایم و ما [[خون]] همه آنها و شما را [[مباح]] میدانیم. بعد از این سواران و پیادگانشان بر ما حمله کردند، ما هم با آنها وارد جنگ شدیم و خداوند همه را به [[خاک]] [[هلاکت]] افکند و به [[سرنوشت]] [[ظالمان]] دچار شدند. سپس به شما [[اعلان]] کردم فورا به طرف [[دشمنان]] خود حرکت کنید اما شما گفتید: شمشیرهای ما کند شده و تیرهای ما | بعد از جریان [[حکمیت]]، گروهی از ما خود را کنار کشیدند، ما آنها را ترک کردیم، همانگونه که آنها از ما جدا شدند، اما آنها در [[زمین]] [[فساد]] کردند و عدهای را کشتند. ما به طرف آنها رفتیم و گفتیم: [[قاتلان]] را بدهید تا [[حکم خداوند]] را درباره آنها [[اجرا]] کنیم. در [[پاسخ]] گفتند: ما همه آنها را کشتهایم و ما [[خون]] همه آنها و شما را [[مباح]] میدانیم. بعد از این سواران و پیادگانشان بر ما حمله کردند، ما هم با آنها وارد جنگ شدیم و خداوند همه را به [[خاک]] [[هلاکت]] افکند و به [[سرنوشت]] [[ظالمان]] دچار شدند. سپس به شما [[اعلان]] کردم فورا به طرف [[دشمنان]] خود حرکت کنید اما شما گفتید: شمشیرهای ما کند شده و تیرهای ما تمام شده و سر نیزههای ما شکسته است. اکثر آنها گفتند: ما ار به طرف [[شهر]] خودمان برگردان تا [[بهترین]] وسایل خود را فراهم کنیم و بعد از بازگشت، نیرومند شویم و جبران کسانی که از ما فرار کردند و یا کشته شدند، بنماییم؛ ما اگر با قوت و نیرو به طرف [[دشمن]] برگردیم بهتر است. من شما را به طرف خانههایتان برگردانیدم، ولی شما در [[کوفه]] بیش از اندازه اقامت کردید. بعد از آن [[دستور]] دادم در [[نخیله]] [[اجتماع]] کنید و از لشکرگاه بیرون نروید، شمشیرهای بران خود را از خود دور نکنید و خود را برای [[جهاد]] آماده کنید و [[آرامش نفس]] پیدا کنید و زیاد به دیدن [[فرزندان]] و [[زنان]] خود نروید. کسانی که در [[جنگها]] [[اهل]] [[صبر]] و [[مقاومت]] میباشند و دامن [[همت]] را به کمر میزنند و جد و جهد دارند، از [[بیداری]] شبها و [[تشنگی]] روزها و [[گرسنگی]] شکم و خستگی [[بدن]] ناراحت نمیشوند و فریاد و ناله سر نمیدهند و عجز و لابه ندارند. گروهی که با من بودند، همه عذر میآوردند؛ آنهایی که به شهر رفتند، دیگر بازنگشتند، نه آنهایی که با من مانده بودند صبر و مقاومت داشتند و نه آنهایی که به منازل خود رفتند، برگشتند. من به لشکرگاه خود نگاه کردم، در آن پنجاه نفر نبود، هنگامی که دیدم کسی نیامد من هم به شهر آمدم و تا امروز در اینجا ماندهام. شما اکنون در [[انتظار]] چه هستید؟ مگر نمیبینید که دشمن اطراف شما را [[تصرف]] میکند و [[شهرها]] را میگیرد و [[شیعیان]] من در شهرها و ولایات کشته میشوند؟ مرزها خالی ماندهاند و دشمن به شهرها حمله میکند؟ تعداد شما زیاد است، [[قدرت]] و [[شوکت]] دارید و نیرومندید پس چرا توقف کردهاید، شما را به [[خدا]] اندکی در این باره [[فکر]] کنید. از کجا به شما دستور میرسد؟ از چه ناحیهای به شما این [[اعمال]] و حرکات [[القاء]] میشود؟ چه کسانی شما را [[منحرف]] میکنند و چه افرادی شما را [[فریب]] میدهند؟ اگر شما [[تصمیم]] بگیرید و با هم [[اتحاد]] داشته باشید کسی نمیتواند به شما صدمهای وارد کند. گروه [[مخالف]] شما با هم متحدند و به یکدیگر پیوستهاند، آنها یک دیگر را [[نصیحت]] میکنند و [[خیر]] و [[صلاح]] خود را با هم در میان میگذارند، اما شما [[سست]] شدهاید و هم دیگر را فریب میدهید و از یک دیگر پراکنده شدهاید. شما چرا چنین هستید؟ اگر [[دستورات]] مرا به [[کار]] گیرید و انجام دهید، [[خوشبخت]] خواهید شد. اینک آنهایی که در [[خواب]] هستند، بیدارشان کنید و برای گرفتن [[حق]] خود [[متحد]] باشید، برای [[جنگ با دشمنان]] خود آماده شوید. اکنون حقایق روشن شده و [[خالص]] از [[ناخالص]] تمیز داده شده است. آنهایی که دیدگان [[بینا]] دارند، صبح روشن را [[مشاهده]] میکنند، شما اکنون با [[آزادشدگان]] و [[فرزندان]] آنها [[مبارزه]] میکنید و با جفاکاران و [[فاسقان]] به [[جهاد]] پرداختهاید. آنها از روی ناچاری [[مسلمان]] شدند و [[اسلام]] را قبول کردند. او ([[معاویه]]) از آغاز اسلام با [[رسول خدا]]{{صل}} [[مخالفت]] میکرد و با [[قرآن]] و [[سنت]] [[دشمن]] بود و با [[اهل]] [[بدعت]] و [[جوانان]] [[فاسد]] [[همکاری]] میکرد. کسانی که اهل [[فسق]] و [[گناه]] بودند و اسلام و اهل آن از آنان در خطر بودند، با او رفت و آمد داشتند رشوهخواران و دنیاپرستان، پیرامون او جمع شدند تا به [[مال و منال]] و [[مقامات]] دنیائی برسند. به من [[خبر]] رسید که [[فرزند]] نابغه با او [[بیعت]] نکرد مگر اینکه بهای آن را بدهد. او شرط کرد که یکی از مهمترین مناطق [[حکومت]] خود را که [[خراج]] فراوان دارد، به او [[عطا]] کند. اما بدانید که دست این فروشندهای که [[دین]] خود را فروخت، خالی خواهد ماند و خریداری که میخواهد به وسیله این [[فاسق]]، که [[اموال]] [[مسلمانان]] را به [[مکر]] و [[فریب]] [[غارت]] کرد، [[یاری]] بخواهد، رسوا خواهد شد. در میان آنها کسانی هستند که شراب خوردند و [[حد]] بر ایشان جاری شد و در آنجا افرادی هستند که از نظر [[دین]] و [[عقیده]] فاسدند و کارهای [[زشت]] از آنها سر میزند و در آن میان افرادی هستند که با گرفتن [[مال]]، [[مسلمان]] شدند. آنها [[رهبران]] مردمند و کسان دیگری هم در آنجا هستند که مانند آنها و بلکه بدترند و آنها نیز بر این [[جماعت]]، [[رهبری]] میکنند. این گروهی که من [[ذکر]] کردم، اگر [[روزی]] بر شما [[حکومت]] کنند، در میانتان [[فساد]] ایجاد خواهند کرد و با [[تکبر]] و [[خودخواهی]] مرتکب [[فسق]] و [[فجور]] خواهند شد و با [[قدرت]] بر شما حکومت خواهند کرد و در [[زمین]] فساد خواهند نمود. آنها دنبال [[هوای نفس]] میروند و [[حکم]] ظالمانه صادر و به [[حق]] عمل نخواهند کرد. با این همه شما [[کارها]] را تأخیر میاندازید و [[سستی]] میکنید و شانه از زیر بار خالی میکنید. شما از آنها بهترید و [[راه هدایت]] را میدانید. [[فقهاء]] و [[اهل]] [[علم]]، حکیمان و نجیبان، دانایان و [[حاملان قرآن]]، [[نماز شب]] خوانان و متهجدان و [[شبزندهداران]]، [[قاریان قرآن]] و آبادکنندگان [[مساجد]] در بین شما هستند. آیا شما به [[خشم]] و [[غضب]] نمیآئید و در این باره [[همت]] به [[خرج]] نمیدهید؟ گروهی از سفیهان و [[اشرار]] و افراد [[پست]] جمع شوند و در [[خلافت]] با شما [[منازعه]] کنند؟! [[خداوند]] شما را [[هدایت]] کند. اکنون هر چه میگویم به سخنان من گوش فرا دهید و [[گفتار]] مرا به [[کار]] گیرید، هر چه میگویم [[اطاعت]] نمائید. | ||
به خداوند [[سوگند]]، اگر از من اطاعت کنید، [[گمراه]] نخواهید شد و اگر سخنان مرا گوش ندهید و به کار نگیرید، [[رستگار]] نخواهید گردید. اکنون برای [[جنگ]] خود را مهیا کنید و وسائل آن را آمادهسازید. اکنون [[آتش]] جنگ برافروخته شده و شعلههای آن نمایان است و [[ننگ]] آن همه جا را فرا گرفته است. [[فاسقان]] خود را آماده کردهاند تا [[بندگان خدا]] را [[عذاب]] کنند و [[نور]] [[خدا]] را خاموش کنند. [[آگاه]] باشید که [[دوستان شیطان]] که [[اهل]] [[طمع]] و [[جفا]] و [[تکبر]] میباشند، در [[گمراهی]] خود و [[راه]] باطلی که در پیش گرفتهاند، از [[دوستان]] خدا در [[کار نیک]] شایستهتر نمیباشند. اگر آنان در [[ضلالت]] و گمراهی کوشش دارند، [[اولیاء]] خدا هم باید در [[کارهای نیک]] مانند آنان بکوشند. | به خداوند [[سوگند]]، اگر از من اطاعت کنید، [[گمراه]] نخواهید شد و اگر سخنان مرا گوش ندهید و به کار نگیرید، [[رستگار]] نخواهید گردید. اکنون برای [[جنگ]] خود را مهیا کنید و وسائل آن را آمادهسازید. اکنون [[آتش]] جنگ برافروخته شده و شعلههای آن نمایان است و [[ننگ]] آن همه جا را فرا گرفته است. [[فاسقان]] خود را آماده کردهاند تا [[بندگان خدا]] را [[عذاب]] کنند و [[نور]] [[خدا]] را خاموش کنند. [[آگاه]] باشید که [[دوستان شیطان]] که [[اهل]] [[طمع]] و [[جفا]] و [[تکبر]] میباشند، در [[گمراهی]] خود و [[راه]] باطلی که در پیش گرفتهاند، از [[دوستان]] خدا در [[کار نیک]] شایستهتر نمیباشند. اگر آنان در [[ضلالت]] و گمراهی کوشش دارند، [[اولیاء]] خدا هم باید در [[کارهای نیک]] مانند آنان بکوشند. |