نسبیت معرفت: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'بهره' به 'بهره'
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{پانویس2}} +{{پانویس}})) |
جز (جایگزینی متن - 'بهره' به 'بهره') |
||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
#خصیصه ذاتی [[علم]] آن است که [[جهان]] خارج را نشان دهد؛ چنان که اگر این خصیصه از [[علم]] جدا شود، چیزی جز [[جهل]] نمیماند. [[علم]] هرگز نسبیت و زمان و مکان نمیپذیرد. نمیتوان حکایت [[علم]] را از واقعیت در شرایط و زمانهای گوناگون، مختلف پنداشت؛ زیرا این موجب زوال آن میشود<ref>شریعت در آینه معرفت، ۲۷۹.</ref>. | #خصیصه ذاتی [[علم]] آن است که [[جهان]] خارج را نشان دهد؛ چنان که اگر این خصیصه از [[علم]] جدا شود، چیزی جز [[جهل]] نمیماند. [[علم]] هرگز نسبیت و زمان و مکان نمیپذیرد. نمیتوان حکایت [[علم]] را از واقعیت در شرایط و زمانهای گوناگون، مختلف پنداشت؛ زیرا این موجب زوال آن میشود<ref>شریعت در آینه معرفت، ۲۷۹.</ref>. | ||
#دلایلی که بر تجرد و غیر مادی بودن [[علم]] [[گواهی]] میدهند، نسبیت و عصری بودنش را برنمیتابند. از آن جمله است اینکه [[علم]]، چیزی جز حضور نیست. اشیای مادی، دارای ابعاد سهگانه یا چهارگانهاند؛ ابعادی که از یکدیگر غایباند. آنچه مادی نیست، از حرکت و تدریج منزه است و [[ثبات]] و دوام دارد. بنابر این، [[علم]] که مجرد از ماده است، ثابت و تغییرنایافتنی است<ref>شریعت در آینه معرفت، ۲۸۰.</ref>. | #دلایلی که بر تجرد و غیر مادی بودن [[علم]] [[گواهی]] میدهند، نسبیت و عصری بودنش را برنمیتابند. از آن جمله است اینکه [[علم]]، چیزی جز حضور نیست. اشیای مادی، دارای ابعاد سهگانه یا چهارگانهاند؛ ابعادی که از یکدیگر غایباند. آنچه مادی نیست، از حرکت و تدریج منزه است و [[ثبات]] و دوام دارد. بنابر این، [[علم]] که مجرد از ماده است، ثابت و تغییرنایافتنی است<ref>شریعت در آینه معرفت، ۲۸۰.</ref>. | ||
#همان گونه که گذشت، طرفداران نظریه نسبیت [[معرفت]]، از پارهای مبادی [[علوم]] جزئی برای اثبات نظریه خود سود میبرند؛ اما هیچ یک از آنها عصری و نسبی بودن [[فهم]] را نتیجه نمیدهد. در یکی از دلیلها، از فعل و [[انفعال]] مادی سخن رفته است که همزمان با وجود یافتن [[علم]] در دستگاه عصبی [[انسان]] رخ میدهد. در دلیلی دیگر از عوامل [[اجتماعی]] و روانی یاد شده است که در پدید آمدن [[علوم]] متناسب با خود، دخیلاند و [[علوم]] دیگر را برنمیتابند. این مقدمات، هر چند از امور مشهودند و در [[علوم]] [[تبیین]] میگردند، اما زمینههای [[فهم]] انسانیاند نه خود آن. توضیح آنکه [[نفس]] [[انسان]]، از [[جهان]] [[طبیعت]] نشئت گرفته و با حرکت جوهری، مراحل گوناگون [[تکامل]] را طی میکند تا به [[مقامات]] [[عالی]] [[روحانی]] دست یابد و تا به تجرد نرسد، با ماده در ارتباط است و از تحصیل [[مقامات]] جدید باز نمیایستد. این حرکت مستمر- که تحت تأثیر عوامل گوناگون است و با اشکال و صور گوناگون ظاهر میشود- زمینه پدید آمدن [[کمالات]] [[علمی]] را نیز فراهم میسازد. [[انسان]] ناگزیر است که برای رسیدن به هر دانشی، از [[قوه]] متناسب | #همان گونه که گذشت، طرفداران نظریه نسبیت [[معرفت]]، از پارهای مبادی [[علوم]] جزئی برای اثبات نظریه خود سود میبرند؛ اما هیچ یک از آنها عصری و نسبی بودن [[فهم]] را نتیجه نمیدهد. در یکی از دلیلها، از فعل و [[انفعال]] مادی سخن رفته است که همزمان با وجود یافتن [[علم]] در دستگاه عصبی [[انسان]] رخ میدهد. در دلیلی دیگر از عوامل [[اجتماعی]] و روانی یاد شده است که در پدید آمدن [[علوم]] متناسب با خود، دخیلاند و [[علوم]] دیگر را برنمیتابند. این مقدمات، هر چند از امور مشهودند و در [[علوم]] [[تبیین]] میگردند، اما زمینههای [[فهم]] انسانیاند نه خود آن. توضیح آنکه [[نفس]] [[انسان]]، از [[جهان]] [[طبیعت]] نشئت گرفته و با حرکت جوهری، مراحل گوناگون [[تکامل]] را طی میکند تا به [[مقامات]] [[عالی]] [[روحانی]] دست یابد و تا به تجرد نرسد، با ماده در ارتباط است و از تحصیل [[مقامات]] جدید باز نمیایستد. این حرکت مستمر- که تحت تأثیر عوامل گوناگون است و با اشکال و صور گوناگون ظاهر میشود- زمینه پدید آمدن [[کمالات]] [[علمی]] را نیز فراهم میسازد. [[انسان]] ناگزیر است که برای رسیدن به هر دانشی، از [[قوه]] متناسب بهره گیرد؛ مثلًا برای پارهای [[دانشها]] از [[قوه]] باصره سود میجوید و برای پارهای دیگر، از [[قوه]] سامعه و .... نیازهای فردی و [[اجتماعی]] و انگیزههای مرتبط با آنها نیز از شرایط بایسته تحصیل [[علوم]] گوناگوناند. بنابراین، آنچه در متن زمان جای دارد و عصری و [[تاریخی]] است و آنچه متناسب با شرایط دگرگونی مییابد و تغییر میکند و نسبی است، تلاشها و حرکتهای [[علمی]] است؛ اما چون [[انسان]] به مطلوب میرسد، از [[تاریخ]] میگذرد و به حقیقتی ثابت دست مییابد که بر زمان و مکان فائق است و از تغییر و تحول فارغ است و آن، همان [[علم]] و [[معرفت]] است<ref>شریعت در آینه معرفت، ۲۸۳.</ref>. | ||
#یکی از دلایلی که [[گواهی]] میدهد، [[علم]] فاقد [[هویت]] جمعی است، این است که هیچ منظومهای نمیتوان یافت که همه عناصر آن نسبی باشد. بیگمان، در هر مجموعهای، عنصر یا عناصری، نفسی و مطلقاند. این بدان سبب است که هر نسبتی تحقق یابد، یا اشراقی است و در تحقق خویش به [[حقیقت]] مطلق [[نیاز]] دارد و یا مقولی است و بر دو ماهیت غیر نسبی [[استوار]] است. بنابراین، اگر [[معرفت]] [[بشر]] را مجموعهای منسجم و هماهنگ به شمار آوریم، چنین نیست که همه عناصر آن نسبی باشند. اگر [[معرفت]]، شهودی باشد، دریافتهای آن در پرتو حقیقتی مطلق معنا مییابند و قوام و دوام دارند و [[جهل]] به بخشی از آنها، بخشهای دیگر را نیز فرو میریزد و اگر حصولی باشد، در مجموعه آن، مقولاتی هستند که [[فهم]] نفسی و استقلالی دارند و به گونه مستقل به [[ادراک]] نمیرسند و مفاهیم نسبی نیز در پرتو ارتباط با این معانی مستقل، از [[ثبات]] و قرار نصیب میبرند<ref>شریعت در آینه معرفت، ۲۸۹.</ref><ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 442-444.</ref>. | #یکی از دلایلی که [[گواهی]] میدهد، [[علم]] فاقد [[هویت]] جمعی است، این است که هیچ منظومهای نمیتوان یافت که همه عناصر آن نسبی باشد. بیگمان، در هر مجموعهای، عنصر یا عناصری، نفسی و مطلقاند. این بدان سبب است که هر نسبتی تحقق یابد، یا اشراقی است و در تحقق خویش به [[حقیقت]] مطلق [[نیاز]] دارد و یا مقولی است و بر دو ماهیت غیر نسبی [[استوار]] است. بنابراین، اگر [[معرفت]] [[بشر]] را مجموعهای منسجم و هماهنگ به شمار آوریم، چنین نیست که همه عناصر آن نسبی باشند. اگر [[معرفت]]، شهودی باشد، دریافتهای آن در پرتو حقیقتی مطلق معنا مییابند و قوام و دوام دارند و [[جهل]] به بخشی از آنها، بخشهای دیگر را نیز فرو میریزد و اگر حصولی باشد، در مجموعه آن، مقولاتی هستند که [[فهم]] نفسی و استقلالی دارند و به گونه مستقل به [[ادراک]] نمیرسند و مفاهیم نسبی نیز در پرتو ارتباط با این معانی مستقل، از [[ثبات]] و قرار نصیب میبرند<ref>شریعت در آینه معرفت، ۲۸۹.</ref><ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص 442-444.</ref>. | ||