پرش به محتوا

اسامة بن زید بن حارثه کلبی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'قطع' به 'قطع'
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-]]| + - [[))
جز (جایگزینی متن - 'قطع' به 'قطع')
خط ۶۳: خط ۶۳:


==[[اسامه]] و [[بیعت با ابوبکر]]==
==[[اسامه]] و [[بیعت با ابوبکر]]==
از [[امام باقر]]{{ع}} [[نقل]] شده [[عمر بن خطاب]] به [[ابوبکر]] گفت: نامه‌ای به [[اسامة بن زید]] بفرست تا نزد تو بیاید، زیرا حضور او نزد تو موجب [[قطع]] [[منازعه]] [[قوم]] خواهد بود. [[ابوبکر]] نیز نامه‌ای بدین مضمون به او نوشت: از [[ابوبکر]] [[خلیفه رسول خدا]] به [[اسامة بن زید]]، امّا بعد؛ چون [[نامه]] من به دستت رسید با همه اطرافیانت به سوی من حرکت کن، زیرا همه [[مسلمانان]] اطراف من [[اجتماع]] نموده و مرا [[امیر]] و پیشوای خود قرار داده‌اند، پس شما نیز [[مخالفت]] نکنید که کارتان به [[سرکشی]] و [[عصیان]] کشد در این صورت از من به تو آن رسد که انتظارش را نداری، والسّلام. [[اسامه]] نیز در جواب؛ این [[نامه]] را نوشت: از [[اسامة بن زید]] [[کارگزار]] و عامل [[رسول خدا]] در [[غزوه]] [[شام]]، نامه‌ات به من رسید ولی اول آن با آخرش متناقض است؛ در آغاز [[نامه]] نوشته‌ای من [[خلیفه رسول خدا]]{{صل}} هستم و سپس ادعای تو چنین است که [[مسلمین]] اطراف تو [[اجتماع]] کرده و تو را [[امیر]] نموده‌اند، ولی از این نکته [[غفلت]] ورزیدی من و کسانی که همراه من هستند از [[مسلمین]] هستیم و به [[خدا]] قسم، هرگز به [[ولایت]] تو [[رضایت]] ندهیم؛ پس متوجه باش و [[حق]] را به صاحب [[حق]] واگذار و آنان را از [[حق]] خودشان [[محروم]] مکن. آیا [[عهد]] و [[پیمان]] [[رسول خدا]]{{صل}} را در [[روز غدیر]] فراموش کرده‌ای؟ مگر [[رسول اکرم]]{{صل}} [[اطاعت]] مرا بر تو و دوستانت [[واجب]] نکرد، پس چگونه [[مخالفت]] [[امر]] نمودید و از حوزه [[فرماندهی]] من خارج شده و به [[شهر مدینه]] مراجعت کردید؟ مگر نه آنکه [[پیامبر]]{{صل}} تا آخرین [[ساعت]] مرا بر کنار نکرد، پس چرا بدون اجازه من در [[مدینه]] اقامت نموده‌اید؟
از [[امام باقر]]{{ع}} [[نقل]] شده [[عمر بن خطاب]] به [[ابوبکر]] گفت: نامه‌ای به [[اسامة بن زید]] بفرست تا نزد تو بیاید، زیرا حضور او نزد تو موجب قطع [[منازعه]] [[قوم]] خواهد بود. [[ابوبکر]] نیز نامه‌ای بدین مضمون به او نوشت: از [[ابوبکر]] [[خلیفه رسول خدا]] به [[اسامة بن زید]]، امّا بعد؛ چون [[نامه]] من به دستت رسید با همه اطرافیانت به سوی من حرکت کن، زیرا همه [[مسلمانان]] اطراف من [[اجتماع]] نموده و مرا [[امیر]] و پیشوای خود قرار داده‌اند، پس شما نیز [[مخالفت]] نکنید که کارتان به [[سرکشی]] و [[عصیان]] کشد در این صورت از من به تو آن رسد که انتظارش را نداری، والسّلام. [[اسامه]] نیز در جواب؛ این [[نامه]] را نوشت: از [[اسامة بن زید]] [[کارگزار]] و عامل [[رسول خدا]] در [[غزوه]] [[شام]]، نامه‌ات به من رسید ولی اول آن با آخرش متناقض است؛ در آغاز [[نامه]] نوشته‌ای من [[خلیفه رسول خدا]]{{صل}} هستم و سپس ادعای تو چنین است که [[مسلمین]] اطراف تو [[اجتماع]] کرده و تو را [[امیر]] نموده‌اند، ولی از این نکته [[غفلت]] ورزیدی من و کسانی که همراه من هستند از [[مسلمین]] هستیم و به [[خدا]] قسم، هرگز به [[ولایت]] تو [[رضایت]] ندهیم؛ پس متوجه باش و [[حق]] را به صاحب [[حق]] واگذار و آنان را از [[حق]] خودشان [[محروم]] مکن. آیا [[عهد]] و [[پیمان]] [[رسول خدا]]{{صل}} را در [[روز غدیر]] فراموش کرده‌ای؟ مگر [[رسول اکرم]]{{صل}} [[اطاعت]] مرا بر تو و دوستانت [[واجب]] نکرد، پس چگونه [[مخالفت]] [[امر]] نمودید و از حوزه [[فرماندهی]] من خارج شده و به [[شهر مدینه]] مراجعت کردید؟ مگر نه آنکه [[پیامبر]]{{صل}} تا آخرین [[ساعت]] مرا بر کنار نکرد، پس چرا بدون اجازه من در [[مدینه]] اقامت نموده‌اید؟


وقتی [[ابوبکر]] [[نامه]] [[اسامه]] را خواند، سخت تکان خورد و خواست کنار برود اما [[عمر بن خطاب]] به او گفت: “پیراهنی را که [[خدا]] بر قامت تو آراسته از تن بیرون مکن وگرنه پشیمان خواهی شد و نمی‌توانی چاره‌ای برای آن داشته باشی لازم است به وسیله نامه‌های متعدد و پیام‌های پی در پی در این باره [[اصرار]] کنی و بلکه دیگران را وادار کن که به وی [[نامه]] بنویسند تا [[اختلاف]] به وجود نیاید”. [[ابوبکر]] و جمعی دیگر نامه‌هایی به همین مضمون به [[اسامه]] نوشته و یادآور شدند که از [[برانگیختن]] [[فتنه]] و [[اختلاف]] دوری کند و حال افرادی را که تازه [[مسلمان]] هستند رعایت کرده و با نظر سران [[قوم]] [[مخالفت]] نکند.
وقتی [[ابوبکر]] [[نامه]] [[اسامه]] را خواند، سخت تکان خورد و خواست کنار برود اما [[عمر بن خطاب]] به او گفت: “پیراهنی را که [[خدا]] بر قامت تو آراسته از تن بیرون مکن وگرنه پشیمان خواهی شد و نمی‌توانی چاره‌ای برای آن داشته باشی لازم است به وسیله نامه‌های متعدد و پیام‌های پی در پی در این باره [[اصرار]] کنی و بلکه دیگران را وادار کن که به وی [[نامه]] بنویسند تا [[اختلاف]] به وجود نیاید”. [[ابوبکر]] و جمعی دیگر نامه‌هایی به همین مضمون به [[اسامه]] نوشته و یادآور شدند که از [[برانگیختن]] [[فتنه]] و [[اختلاف]] دوری کند و حال افرادی را که تازه [[مسلمان]] هستند رعایت کرده و با نظر سران [[قوم]] [[مخالفت]] نکند.
۲۱۷٬۴۹۱

ویرایش