پرش به محتوا

زلیخا در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۴ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۴ مهٔ ۲۰۲۱
جز
جایگزینی متن - '(مقاله)|مقاله "' به '(مقاله)|مقاله «'
جز (جایگزینی متن - '"]]، دائر' به '»، [[دائر')
جز (جایگزینی متن - '(مقاله)|مقاله "' به '(مقاله)|مقاله «')
خط ۱۰: خط ۱۰:
زُلیخا (zolayxa = zoleika) را برخی به ضم "ز" و [[فتح]] "[[لام]]" و برخی دیگر به فتح "ز" و کسر "لام" خوانده‌اند. دهخدا تلفظ دوم را دارای [[شهرت]] و [[نادرست]] دانسته است.<ref>لغت نامه، ج ۹، ص ۱۲۹۰۳ - ۱۲۹۰۴؛ فرهنگ فارسی، ج ۵، ص ۶۵۳، "زلیخا".</ref> درباره [[عربی]] یا غیر عربی بودن این واژه [[اختلاف]] است: فرهنگ‌نویسانی چون [[خلیل]] فراهیدی، جوهری و [[ابن فارس]] این واژه را در کتاب‌های خود نیاورده‌اند؛<ref> العین، ج ۴، ص ۲۰۸؛ الصحاح، ج ۱، ص ۴۲۲؛ معجم مقاییس اللغه، ج ۳، ص ۲۰، "زلخ".</ref> ولی واژه‌پژوهانِ پس از آنها مانند ابن‌منظور، فیروزآبادی و زبیدی، بدون پرداخت صریح به ریشه و معنای لغوی [[زلیخا]]، آن را ذیل ماده "ز ـ ل ـ خ" به معنای "لغزیدن" آورده‌اند <ref> لسان العرب، ج ۳، ص ۲۱ ـ ۲۲؛ القاموس المحیط، ج، ص ۲۶۰؛ تاج العروس، ج ۴، ص ۲۷۴ ـ ۲۷۵، "زلخ".</ref>. زبیدی به [[نقل]] از استاد خود ساختار درست آن را "زَلِیخا" به فتح "ز" و تلفظ آن را به گونه مصغّر (: زُلَیخا) عامیانه و نادرست خوانده است. در مقابل، برخی دیگر به نقل از حاشیه القاموس المحیط تلفظ آن به شکل مصغّر و با هر دو الف ممدوده و [[مقصوره]] را نیز درست دانسته‌اند.<ref>تاج العروس، ج ۴، ص ۲۷۴ - ۲۷۵.</ref> برخی ضبط درست آن را زلیخاء گفته‌اند.<ref> تفسیر ابن عربی، ج ۱، ص ۳۴۰؛ تفسیر قرطبی، ج ۹، ص ۲۱۳، ۲۱۸؛ تفسیر شبر، ص ۲۴۱.</ref> بر همین اساس بعضی، "زُلَیخاء" را مصغر "زَلخاء" (مانند حُمَیراء و حَمراء) دانسته و در سبب نامگذاری وی به این نام گفته‌اند که او زنی بسیار [[زیبا]] بود؛ به گونه‌ای که می‌توانست هر مردی را دچار [[لغزش]] و [[گناه]] کند و تصغیر آن به جهت ترحم و [[محبت]] است؛<ref>لغت نامه، ج ۹، ص ۱۲۹۰۴، "زلیخا".</ref> ولی چنانچه عربی و مصغر بودن آن را بپذیریم، معنای آن "[[زن]] لغزشکار و [[خطاکار]]" خواهد بود. این معنا افزون بر [[زبان عربی]]، با [[شخصیت]] داستانی وی در [[قصه]] [[حضرت یوسف]]{{ع}} نیز سازگارتر است.
زُلیخا (zolayxa = zoleika) را برخی به ضم "ز" و [[فتح]] "[[لام]]" و برخی دیگر به فتح "ز" و کسر "لام" خوانده‌اند. دهخدا تلفظ دوم را دارای [[شهرت]] و [[نادرست]] دانسته است.<ref>لغت نامه، ج ۹، ص ۱۲۹۰۳ - ۱۲۹۰۴؛ فرهنگ فارسی، ج ۵، ص ۶۵۳، "زلیخا".</ref> درباره [[عربی]] یا غیر عربی بودن این واژه [[اختلاف]] است: فرهنگ‌نویسانی چون [[خلیل]] فراهیدی، جوهری و [[ابن فارس]] این واژه را در کتاب‌های خود نیاورده‌اند؛<ref> العین، ج ۴، ص ۲۰۸؛ الصحاح، ج ۱، ص ۴۲۲؛ معجم مقاییس اللغه، ج ۳، ص ۲۰، "زلخ".</ref> ولی واژه‌پژوهانِ پس از آنها مانند ابن‌منظور، فیروزآبادی و زبیدی، بدون پرداخت صریح به ریشه و معنای لغوی [[زلیخا]]، آن را ذیل ماده "ز ـ ل ـ خ" به معنای "لغزیدن" آورده‌اند <ref> لسان العرب، ج ۳، ص ۲۱ ـ ۲۲؛ القاموس المحیط، ج، ص ۲۶۰؛ تاج العروس، ج ۴، ص ۲۷۴ ـ ۲۷۵، "زلخ".</ref>. زبیدی به [[نقل]] از استاد خود ساختار درست آن را "زَلِیخا" به فتح "ز" و تلفظ آن را به گونه مصغّر (: زُلَیخا) عامیانه و نادرست خوانده است. در مقابل، برخی دیگر به نقل از حاشیه القاموس المحیط تلفظ آن به شکل مصغّر و با هر دو الف ممدوده و [[مقصوره]] را نیز درست دانسته‌اند.<ref>تاج العروس، ج ۴، ص ۲۷۴ - ۲۷۵.</ref> برخی ضبط درست آن را زلیخاء گفته‌اند.<ref> تفسیر ابن عربی، ج ۱، ص ۳۴۰؛ تفسیر قرطبی، ج ۹، ص ۲۱۳، ۲۱۸؛ تفسیر شبر، ص ۲۴۱.</ref> بر همین اساس بعضی، "زُلَیخاء" را مصغر "زَلخاء" (مانند حُمَیراء و حَمراء) دانسته و در سبب نامگذاری وی به این نام گفته‌اند که او زنی بسیار [[زیبا]] بود؛ به گونه‌ای که می‌توانست هر مردی را دچار [[لغزش]] و [[گناه]] کند و تصغیر آن به جهت ترحم و [[محبت]] است؛<ref>لغت نامه، ج ۹، ص ۱۲۹۰۴، "زلیخا".</ref> ولی چنانچه عربی و مصغر بودن آن را بپذیریم، معنای آن "[[زن]] لغزشکار و [[خطاکار]]" خواهد بود. این معنا افزون بر [[زبان عربی]]، با [[شخصیت]] داستانی وی در [[قصه]] [[حضرت یوسف]]{{ع}} نیز سازگارتر است.


در مقابل، برخی، واژه [[زلیخا]] را از واژگان دخیل و غیر [[عربی]] دانسته‌اند. بر اساس این دیدگاه، زلیخا، معرّبِ همراه با تصحیف نام آزِنت (Aseneth) است. [[عرب‌ها]]، حرف اول آن را الف و [[لام]] تزیینی [[گمان]] کرده و "الزنت" گفته و سپس بدون الف و لام زنیخا خوانده‌اند یا در آغاز "الزنیخا" نوشته و سپس الف و لام را "ال" تعریف شمرده و با حذف آن، زنیخا و زلیخا شده است.<ref>لغت نامه، ج ۹، ص ۱۲۹۰۴.</ref> بعضی دیگر در تلاشی تفاهم‌طلبانه، زلیخا را در اصل "زَلْیَقه" دانسته‌اند که در هر دو زبان عربی و [[عبری]] به معنای زن لغزشکار و درست در برابر عنوانی است که به حضرت یوسف{{ع}} داده شده است. بنا بر این دیدگاه، [[قرآن]] حضرت یوسف{{ع}} را با عنوان "[[صدیق]]" یاد کرده است {{متن قرآن|يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنَا فِي سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعِ سُنْبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ لَعَلِّي أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ}}<ref>«یوسف، ای (یار) راستگو! درباره (خواب دیدن) هفت گاو فربه که هفت گاو لاغر آنها را می‌خورند و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشک دیگر  نظرت را به ما بگو باشد که من نزد مردم برگردم شاید که (به تعبیر آن) دانا گردند» سوره یوسف، آیه ۴۶.</ref> که ریشه عبری آن صادیگ است.<ref>اعلام قرآن، خزائلی، ص ۶۷۳ ـ ۶۷۴.</ref> لازم به [[یادآوری]] است که دیلمی ([[قرن هشتم هجری]])، نام زن [[عزیز مصر]] را زَلْیَخه گفته است.<ref> اعلام الدین، ص ۴۲۹ و نیز نک: السیرة الحلبیه، ج ۲، ص ۶۱۲.</ref> بر اساس پاره‌ای گزارش‌های [[تاریخی]]، این نام در میان عرب‌ها کاربرد داشته است؛ از جمله آن را نام کنیزی دانسته‌اند که [[زینب]] دختر جَحش، از [[همسران پیامبر اکرم]]{{صل}} به آن [[حضرت]] [[هدیه]] داد.<ref>السیرة الحلبیه، ج ۳، ص ۴۱۹؛ روح المعانی، ج ۲۲، ص ۵۴.</ref> برخی نیز احتمال داده‌اند که [[یهودیان]] نام [[مادر]] یوسف{{ع}}، یعنی "رحیلا" را به [[همسر]] عزیز مصر اطلاق کرده باشند و "رحیلا" با [[قلب]] و تصحیف به صورت زلیخا بر وزن "چَلیپا" یا بر وزن "هُوِیدا" در آمده باشد، چنان که نام [[مصری]] خود عزیز مصر یعنی فوطیفار به صورت قطفیر در آمده است.<ref>اعلام قرآن، خزائلی، ص ۶۷۳.</ref> البته نام [[مادر]] [[یوسف]]{{ع}} راحیل بود نه رحیلا.<ref>قاموس کتاب مقدس، ص ۳۸۹، "راحیل".</ref> در [[منابع تاریخی]]،<ref>البدء و التاریخ، ج ۳، ص ۶۹؛ تاریخ الانبیاء، ص ۱۱۵؛ البدایة والنهایه، ج ۱، ص ۲۴۰.</ref> [[تفسیری]] <ref>برای نمونه: تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۱۴۴، ۱۴۶؛ تفسیر سمرقندی، ج ۲، ص ۱۸۶؛ تفسیر ثعلبی، ج ۵، ص ۲۰۵.</ref> و [[روایی]]،<ref>برای نمونه: تفسیر قمی، ج ۱، ص ۳۴۲؛ علل الشرایع، ج ۱، ص ۵۵؛ بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۲۹۶.</ref> [[زلیخا]] نام [[همسر]] [[عزیز مصر]] معرفی شده است که [[عاشق]] و دلباخته [[حضرت یوسف]]{{ع}} شد. [[قرآن کریم]] بدون تصریح به این نام، از او با عنوان [[زن]] عزیز مصر یاد می‌کند. {{متن قرآن|وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«و آن مرد مصری که او را خریده بود به همسر خود گفت: جایگاه او را نیکو بدار (و با خادمان مگمار) باشد که به ما سود رساند یا او را به فرزندی بگزینیم؛ و بدین‌گونه یوسف را در آن (سر) زمین جای دادیم و (بر آن شدیم) تا بدو از (دانش) خوابگزاری بیاموزیم و خداوند بر کار خویش چیرگی دارد اما بسیاری از مردم نمی‌دانند» سوره یوسف، آیه ۲۱.</ref>، {{متن قرآن|وَقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَاهَا فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}}<ref>«و زنانی در آن شهر گفتند: همسر عزیز (مصر) از برده خویش، کام می‌خواهد، (برده‌اش) او را در عشق، سخت شیفته کرده است؛ بی‌گمان ما او را در گمراهی آشکاری می‌بینیم» سوره یوسف، آیه ۳۰.</ref> داستان دلباختگی زلیخا به حضرت یوسف{{ع}} به عنوان بخشی از [[تاریخ]] [[زندگی]] آن [[حضرت]]، بخش بسیار کوچکی از [[سوره یوسف]]{{ع}} را فراگرفته؛ ولی همواره از سوی برخی نویسندگان، [[شاعران]]، داستان‌پردازان و [[توده]] [[مردم]] به عنوان محوری‌ترین بخش داستان زندگی یوسف{{ع}} مورد توجه قرار گرفته و کتاب‌هایی منثور <ref>برای نمونه: کیدالنساء و عصمة الانبیاء.</ref> و منظوم <ref>برای نمونه: یوسف و زلیخای جامی.</ref> در این باره تألیف و تدوین شده‌اند.<ref>[[علی اسدی|اسدی، علی]]، [[زلیخا (مقاله)|مقاله "زلیخا»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۴.</ref>
در مقابل، برخی، واژه [[زلیخا]] را از واژگان دخیل و غیر [[عربی]] دانسته‌اند. بر اساس این دیدگاه، زلیخا، معرّبِ همراه با تصحیف نام آزِنت (Aseneth) است. [[عرب‌ها]]، حرف اول آن را الف و [[لام]] تزیینی [[گمان]] کرده و "الزنت" گفته و سپس بدون الف و لام زنیخا خوانده‌اند یا در آغاز "الزنیخا" نوشته و سپس الف و لام را "ال" تعریف شمرده و با حذف آن، زنیخا و زلیخا شده است.<ref>لغت نامه، ج ۹، ص ۱۲۹۰۴.</ref> بعضی دیگر در تلاشی تفاهم‌طلبانه، زلیخا را در اصل "زَلْیَقه" دانسته‌اند که در هر دو زبان عربی و [[عبری]] به معنای زن لغزشکار و درست در برابر عنوانی است که به حضرت یوسف{{ع}} داده شده است. بنا بر این دیدگاه، [[قرآن]] حضرت یوسف{{ع}} را با عنوان "[[صدیق]]" یاد کرده است {{متن قرآن|يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنَا فِي سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ يَأْكُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعِ سُنْبُلَاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ يَابِسَاتٍ لَعَلِّي أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَعْلَمُونَ}}<ref>«یوسف، ای (یار) راستگو! درباره (خواب دیدن) هفت گاو فربه که هفت گاو لاغر آنها را می‌خورند و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشک دیگر  نظرت را به ما بگو باشد که من نزد مردم برگردم شاید که (به تعبیر آن) دانا گردند» سوره یوسف، آیه ۴۶.</ref> که ریشه عبری آن صادیگ است.<ref>اعلام قرآن، خزائلی، ص ۶۷۳ ـ ۶۷۴.</ref> لازم به [[یادآوری]] است که دیلمی ([[قرن هشتم هجری]])، نام زن [[عزیز مصر]] را زَلْیَخه گفته است.<ref> اعلام الدین، ص ۴۲۹ و نیز نک: السیرة الحلبیه، ج ۲، ص ۶۱۲.</ref> بر اساس پاره‌ای گزارش‌های [[تاریخی]]، این نام در میان عرب‌ها کاربرد داشته است؛ از جمله آن را نام کنیزی دانسته‌اند که [[زینب]] دختر جَحش، از [[همسران پیامبر اکرم]]{{صل}} به آن [[حضرت]] [[هدیه]] داد.<ref>السیرة الحلبیه، ج ۳، ص ۴۱۹؛ روح المعانی، ج ۲۲، ص ۵۴.</ref> برخی نیز احتمال داده‌اند که [[یهودیان]] نام [[مادر]] یوسف{{ع}}، یعنی "رحیلا" را به [[همسر]] عزیز مصر اطلاق کرده باشند و "رحیلا" با [[قلب]] و تصحیف به صورت زلیخا بر وزن "چَلیپا" یا بر وزن "هُوِیدا" در آمده باشد، چنان که نام [[مصری]] خود عزیز مصر یعنی فوطیفار به صورت قطفیر در آمده است.<ref>اعلام قرآن، خزائلی، ص ۶۷۳.</ref> البته نام [[مادر]] [[یوسف]]{{ع}} راحیل بود نه رحیلا.<ref>قاموس کتاب مقدس، ص ۳۸۹، "راحیل".</ref> در [[منابع تاریخی]]،<ref>البدء و التاریخ، ج ۳، ص ۶۹؛ تاریخ الانبیاء، ص ۱۱۵؛ البدایة والنهایه، ج ۱، ص ۲۴۰.</ref> [[تفسیری]] <ref>برای نمونه: تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۱۴۴، ۱۴۶؛ تفسیر سمرقندی، ج ۲، ص ۱۸۶؛ تفسیر ثعلبی، ج ۵، ص ۲۰۵.</ref> و [[روایی]]،<ref>برای نمونه: تفسیر قمی، ج ۱، ص ۳۴۲؛ علل الشرایع، ج ۱، ص ۵۵؛ بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۲۹۶.</ref> [[زلیخا]] نام [[همسر]] [[عزیز مصر]] معرفی شده است که [[عاشق]] و دلباخته [[حضرت یوسف]]{{ع}} شد. [[قرآن کریم]] بدون تصریح به این نام، از او با عنوان [[زن]] عزیز مصر یاد می‌کند. {{متن قرآن|وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«و آن مرد مصری که او را خریده بود به همسر خود گفت: جایگاه او را نیکو بدار (و با خادمان مگمار) باشد که به ما سود رساند یا او را به فرزندی بگزینیم؛ و بدین‌گونه یوسف را در آن (سر) زمین جای دادیم و (بر آن شدیم) تا بدو از (دانش) خوابگزاری بیاموزیم و خداوند بر کار خویش چیرگی دارد اما بسیاری از مردم نمی‌دانند» سوره یوسف، آیه ۲۱.</ref>، {{متن قرآن|وَقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَاهَا فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}}<ref>«و زنانی در آن شهر گفتند: همسر عزیز (مصر) از برده خویش، کام می‌خواهد، (برده‌اش) او را در عشق، سخت شیفته کرده است؛ بی‌گمان ما او را در گمراهی آشکاری می‌بینیم» سوره یوسف، آیه ۳۰.</ref> داستان دلباختگی زلیخا به حضرت یوسف{{ع}} به عنوان بخشی از [[تاریخ]] [[زندگی]] آن [[حضرت]]، بخش بسیار کوچکی از [[سوره یوسف]]{{ع}} را فراگرفته؛ ولی همواره از سوی برخی نویسندگان، [[شاعران]]، داستان‌پردازان و [[توده]] [[مردم]] به عنوان محوری‌ترین بخش داستان زندگی یوسف{{ع}} مورد توجه قرار گرفته و کتاب‌هایی منثور <ref>برای نمونه: کیدالنساء و عصمة الانبیاء.</ref> و منظوم <ref>برای نمونه: یوسف و زلیخای جامی.</ref> در این باره تألیف و تدوین شده‌اند.<ref>[[علی اسدی|اسدی، علی]]، [[زلیخا (مقاله)|مقاله «زلیخا»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۴.</ref>


==زلیخا در [[عهد قدیم]]==
==زلیخا در [[عهد قدیم]]==
عهد قدیم با جزئیاتی متفاوت از [[قرآن]]، بسیار کمتر از آن و در عین حال با همان کلیات مشترک به [[روایت]] داستان یوسف{{ع}} و زلیخا پرداخته است. در گزارش عهد قدیم نیز هیچ اشاره‌ای به نام همسر عزیز مصر نشده است. بر اساس این گزارش، [[فرمانده سپاه]] سلطنتی [[مصر]] به نام فوطیفار، حضرت یوسف{{ع}} را به عنوان برده و [[غلام]] خرید و به [[خانه]] خود برد. [[رفتار نیک]] و جاذبه‌های [[معنوی]] یوسف{{ع}}، توجه فوطیفار را جلب کرد؛ به گونه‌ای که وی [[اداره امور]] [[خانه]] و همه [[املاک]] و دارایی‌هایش را به او سپرد. به سبب [[زیبایی]] و خوش‌اندامی یوسف{{ع}} و حضور مستمر او در خانه فوطیفار، [[زن]] وی شیفته و دلباخته [[یوسف]]{{ع}} شد و در صدد کامجویی از او بر آمد؛ اما یوسف{{ع}} ضمن خودداری از پاسخ به خواسته وی، آن را [[خیانت]] به فوطیفار و [[ناسپاسی]] در برابر [[خوبی‌ها]] و نیکی‌های فراوان او نسبت به خود خواند. [[اصرار]] [[همسر]] فوطیفار و [[انکار]] یوسف{{ع}} و [[کناره‌گیری]] وی از آن [[زن]] ادامه داشت تا اینکه روزی یوسف{{ع}} در پی کاری وارد [[خانه]] شد و آن را کاملاً [[خلوت]] یافت. [[زن]] فوطیفار [[جامه]] او را به چنگ گرفت و کام دل ‌طلبید. یوسف{{ع}} که چنین دید، [[لباس]] خود را از دست وی رها کرد و گریخت. در این هنگام زن فوطیفار، مردان خانه را صدا کرده و مدعی شد که یوسف{{ع}} می‌خواست به وی [[تجاوز]] کند؛ اما در پی فریاد کشیدن او، یوسف{{ع}} جامه خود را بر جای نهاد و گریخت. هنگامی که فوطیفار به خانه آمد، همین سخنان را به وی بازگو کرد. فوطیفار با شنیدن این سخنان به [[سختی]] از دست یوسف{{ع}} برآشفت و [[دستور]] داد که وی را [[زندانی]] کنند. <ref>کتاب مقدس، پیدایش، ۱: ۳۹، ۱۱ ـ ۲۰.</ref> در گزارش‌های [[عهد قدیم]] پس از زندانی شدن [[حضرت یوسف]]{{ع}} تا [[زمان]] [[مرگ]] وی، دیگر هیچ سخنی از همسر فوطیفار به میان نیامده است.<ref> نک: کتاب مقدس، پیدایش، ۴۰ - ۵۰.</ref> گزارش [[عهد عتیق]] ضمن اشتراک در کلیات، تفاوت‌های مهمی نیز با [[روایت]] [[قرآن کریم]] دارد: برجای ماندن جامه یوسف{{ع}} به جای پاره شدن آن، چگونگی [[رویارویی]] با [[عزیز]] [[مصر]] و واکنش وی به ماجرای یوسف{{ع}} و همسرش از مواردی است که به شکل متفاوتی در [[قرآن]] و عهد عتیق روایت شده‌اند. در مقابل، تلاش [[عزیز مصر]] برای سرپوش نهادن به ماجرای عشقی همسر خویش و [[سرزنش]] وی، انتشار خبر آن، ملامت زن عزیز از سوی [[زنان]] دربار و ماجرای مجلس آنان، پرس و جوی [[پادشاه]] در این باره به درخواست یوسف{{ع}} و [[گواهی]] زنان و اعتراف زن عزیز مصر به بی‌گناهی آن [[حضرت]] از جمله گزارش‌های [[قرآن کریم]]‌اند که در [[عهد عتیق]]، هیچ اشاره‌ای به آنها نشده است.<ref>[[علی اسدی|اسدی، علی]]، [[زلیخا (مقاله)|مقاله "زلیخا»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۴.</ref>
عهد قدیم با جزئیاتی متفاوت از [[قرآن]]، بسیار کمتر از آن و در عین حال با همان کلیات مشترک به [[روایت]] داستان یوسف{{ع}} و زلیخا پرداخته است. در گزارش عهد قدیم نیز هیچ اشاره‌ای به نام همسر عزیز مصر نشده است. بر اساس این گزارش، [[فرمانده سپاه]] سلطنتی [[مصر]] به نام فوطیفار، حضرت یوسف{{ع}} را به عنوان برده و [[غلام]] خرید و به [[خانه]] خود برد. [[رفتار نیک]] و جاذبه‌های [[معنوی]] یوسف{{ع}}، توجه فوطیفار را جلب کرد؛ به گونه‌ای که وی [[اداره امور]] [[خانه]] و همه [[املاک]] و دارایی‌هایش را به او سپرد. به سبب [[زیبایی]] و خوش‌اندامی یوسف{{ع}} و حضور مستمر او در خانه فوطیفار، [[زن]] وی شیفته و دلباخته [[یوسف]]{{ع}} شد و در صدد کامجویی از او بر آمد؛ اما یوسف{{ع}} ضمن خودداری از پاسخ به خواسته وی، آن را [[خیانت]] به فوطیفار و [[ناسپاسی]] در برابر [[خوبی‌ها]] و نیکی‌های فراوان او نسبت به خود خواند. [[اصرار]] [[همسر]] فوطیفار و [[انکار]] یوسف{{ع}} و [[کناره‌گیری]] وی از آن [[زن]] ادامه داشت تا اینکه روزی یوسف{{ع}} در پی کاری وارد [[خانه]] شد و آن را کاملاً [[خلوت]] یافت. [[زن]] فوطیفار [[جامه]] او را به چنگ گرفت و کام دل ‌طلبید. یوسف{{ع}} که چنین دید، [[لباس]] خود را از دست وی رها کرد و گریخت. در این هنگام زن فوطیفار، مردان خانه را صدا کرده و مدعی شد که یوسف{{ع}} می‌خواست به وی [[تجاوز]] کند؛ اما در پی فریاد کشیدن او، یوسف{{ع}} جامه خود را بر جای نهاد و گریخت. هنگامی که فوطیفار به خانه آمد، همین سخنان را به وی بازگو کرد. فوطیفار با شنیدن این سخنان به [[سختی]] از دست یوسف{{ع}} برآشفت و [[دستور]] داد که وی را [[زندانی]] کنند. <ref>کتاب مقدس، پیدایش، ۱: ۳۹، ۱۱ ـ ۲۰.</ref> در گزارش‌های [[عهد قدیم]] پس از زندانی شدن [[حضرت یوسف]]{{ع}} تا [[زمان]] [[مرگ]] وی، دیگر هیچ سخنی از همسر فوطیفار به میان نیامده است.<ref> نک: کتاب مقدس، پیدایش، ۴۰ - ۵۰.</ref> گزارش [[عهد عتیق]] ضمن اشتراک در کلیات، تفاوت‌های مهمی نیز با [[روایت]] [[قرآن کریم]] دارد: برجای ماندن جامه یوسف{{ع}} به جای پاره شدن آن، چگونگی [[رویارویی]] با [[عزیز]] [[مصر]] و واکنش وی به ماجرای یوسف{{ع}} و همسرش از مواردی است که به شکل متفاوتی در [[قرآن]] و عهد عتیق روایت شده‌اند. در مقابل، تلاش [[عزیز مصر]] برای سرپوش نهادن به ماجرای عشقی همسر خویش و [[سرزنش]] وی، انتشار خبر آن، ملامت زن عزیز از سوی [[زنان]] دربار و ماجرای مجلس آنان، پرس و جوی [[پادشاه]] در این باره به درخواست یوسف{{ع}} و [[گواهی]] زنان و اعتراف زن عزیز مصر به بی‌گناهی آن [[حضرت]] از جمله گزارش‌های [[قرآن کریم]]‌اند که در [[عهد عتیق]]، هیچ اشاره‌ای به آنها نشده است.<ref>[[علی اسدی|اسدی، علی]]، [[زلیخا (مقاله)|مقاله «زلیخا»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۴.</ref>


==زلیخا در قرآن و تفاسیر==
==زلیخا در قرآن و تفاسیر==
[[قرآن کریم]] بدون پرداختن به نام زلیخا و بسیاری از جزئیات مربوط به [[هویت]] و [[حیات]] وی، حوادثی از [[زندگی]] او را فقط به سبب [[ارتباط]] با زندگی [[حضرت یوسف]]{{ع}} و به عنوان یکی از شخصیت‌های داستان وی گزارش می‌کند. حضور وی در گزارش‌های قرآن در ادامه [[روایت]] داستان حضرت یوسف{{ع}} و به عنوان [[زن]] [[عزیز مصر]] با ورود [[یوسف]] نوجوان <ref>نک: التبیان، ج ۶، ص ۱۶۶؛ البحر المحیط، ج ۵، ص ۲۹۲.</ref> در شکل غلامی زرخرید به [[خانه]] عزیز مصر و سفارش وی به همسرش مبنی بر گرامیداشت آن حضرت آغاز می‌شود. گزارش مربوط به این دوره بسیار گزیده و گذراست. {{متن قرآن|وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«و آن مرد مصری که او را خریده بود به همسر خود گفت: جایگاه او را نیکو بدار (و با خادمان مگمار) باشد که به ما سود رساند یا او را به فرزندی بگزینیم؛ و بدین‌گونه یوسف را در آن (سر) زمین جای دادیم و (بر آن شدیم) تا بدو از (دانش) خوابگزاری بیاموزیم و خداوند بر کار خویش چیرگی دارد اما بسیاری از مردم نمی‌دانند» سوره یوسف، آیه ۲۱.</ref> بیشترین گزارش قرآن درباره زن عزیز مصر در پیوند با [[دوره جوانی]] حضرت یوسف{{ع}} است. [[عشق]] سوزان آن زن به یوسف{{ع}}، [[شکست]] همه تلاش‌های وی برای کامجویی از آن حضرت، آشکار شدن این [[رسوایی]]، تلاش آن زن برای [[گناهکار]] نشان دادن یوسف{{ع}}، [[گواهی]] شواهد و قراین بر بی‌گناهی وی و [[خطاکاری]] [[زن]] [[عزیز]] و تلاش عزیز مصر برای سرپوش گذاشتن بر این ماجرای عشقی و رسوا، بخش‌های مهمی از گزارش‌های مربوط به این دوره از حیات او هستند. {{متن قرآن|وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَن نَّفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِيصَهُ مِن دُبُرٍ وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَاء مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوءًا إِلاَّ أَن يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ قَالَ هِيَ رَاوَدَتْنِي عَن نَّفْسِي وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّنْ أَهْلِهَا إِن كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْكَاذِبِينَ وَإِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِن الصَّادِقِينَ فَلَمَّا رَأَى قَمِيصَهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِن كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا وَاسْتَغْفِرِي لِذَنبِكِ إِنَّكِ كُنتِ مِنَ الْخَاطِئِينَ }}<ref>«و چون به برنایی خویش رسید بدو (نیروی) داوری و دانش بخشیدیم و بدین گونه به نیکوکاران پاداش می‌دهیم. و آن زن که یوسف در خانه‌اش بود از او، کام خواست  و درها را بست و گفت: پیش آی که از آن توام ! (یوسف) گفت: پناه بر خداوند! او پرورنده من است، جایگاه مرا نیکو داشته است، بی‌گمان ستمکاران رستگار نمی‌گردند. و بی‌گمان آن زن آهنگ وی کرد و وی نیز اگر برهان پروردگار خویش را نمی‌دید آهنگ او می‌کرد  بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود. و هر دو به سوی در پیش تاختند و آن زن پیراهن او را از پشت درید و شویش را کنار در، یافتند؛ زن گفت: کیفر کسی که به همسرت نظر بد داشته باشد جز آنکه زندانی شود یا به عذابی دردناک دچار گردد چیست؟ (یوسف) گفت: او بود که از من، کام می‌خواست و گواهی از کسان آن زن گواهی داد:اگر پیراهن وی از پیش دریده است زن راست می‌گوید و مرد از دروغگویان است. و اگر پیراهنش از پشت دریده است زن دروغ می‌گوید و مرد از راستگویان است. و چون (شویش) دید که پیراهن مرد از پشت دریده است گفت: بی‌گمان این از نیرنگ شما زنان است و نیرنگ شما زنان سترگ است. ای یوسف! از این (رویداد) روی بگردان (و در گذر) و (ای زن!) تو نیز برای گناهت آمرزش بخواه که تو بی‌گمان از خطاکاران بوده‌ای» سوره یوسف، آیه ۲۲-۲۹.</ref>.
[[قرآن کریم]] بدون پرداختن به نام زلیخا و بسیاری از جزئیات مربوط به [[هویت]] و [[حیات]] وی، حوادثی از [[زندگی]] او را فقط به سبب [[ارتباط]] با زندگی [[حضرت یوسف]]{{ع}} و به عنوان یکی از شخصیت‌های داستان وی گزارش می‌کند. حضور وی در گزارش‌های قرآن در ادامه [[روایت]] داستان حضرت یوسف{{ع}} و به عنوان [[زن]] [[عزیز مصر]] با ورود [[یوسف]] نوجوان <ref>نک: التبیان، ج ۶، ص ۱۶۶؛ البحر المحیط، ج ۵، ص ۲۹۲.</ref> در شکل غلامی زرخرید به [[خانه]] عزیز مصر و سفارش وی به همسرش مبنی بر گرامیداشت آن حضرت آغاز می‌شود. گزارش مربوط به این دوره بسیار گزیده و گذراست. {{متن قرآن|وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«و آن مرد مصری که او را خریده بود به همسر خود گفت: جایگاه او را نیکو بدار (و با خادمان مگمار) باشد که به ما سود رساند یا او را به فرزندی بگزینیم؛ و بدین‌گونه یوسف را در آن (سر) زمین جای دادیم و (بر آن شدیم) تا بدو از (دانش) خوابگزاری بیاموزیم و خداوند بر کار خویش چیرگی دارد اما بسیاری از مردم نمی‌دانند» سوره یوسف، آیه ۲۱.</ref> بیشترین گزارش قرآن درباره زن عزیز مصر در پیوند با [[دوره جوانی]] حضرت یوسف{{ع}} است. [[عشق]] سوزان آن زن به یوسف{{ع}}، [[شکست]] همه تلاش‌های وی برای کامجویی از آن حضرت، آشکار شدن این [[رسوایی]]، تلاش آن زن برای [[گناهکار]] نشان دادن یوسف{{ع}}، [[گواهی]] شواهد و قراین بر بی‌گناهی وی و [[خطاکاری]] [[زن]] [[عزیز]] و تلاش عزیز مصر برای سرپوش گذاشتن بر این ماجرای عشقی و رسوا، بخش‌های مهمی از گزارش‌های مربوط به این دوره از حیات او هستند. {{متن قرآن|وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَن نَّفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِيصَهُ مِن دُبُرٍ وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَاء مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوءًا إِلاَّ أَن يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ قَالَ هِيَ رَاوَدَتْنِي عَن نَّفْسِي وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّنْ أَهْلِهَا إِن كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْكَاذِبِينَ وَإِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِن الصَّادِقِينَ فَلَمَّا رَأَى قَمِيصَهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِن كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا وَاسْتَغْفِرِي لِذَنبِكِ إِنَّكِ كُنتِ مِنَ الْخَاطِئِينَ }}<ref>«و چون به برنایی خویش رسید بدو (نیروی) داوری و دانش بخشیدیم و بدین گونه به نیکوکاران پاداش می‌دهیم. و آن زن که یوسف در خانه‌اش بود از او، کام خواست  و درها را بست و گفت: پیش آی که از آن توام ! (یوسف) گفت: پناه بر خداوند! او پرورنده من است، جایگاه مرا نیکو داشته است، بی‌گمان ستمکاران رستگار نمی‌گردند. و بی‌گمان آن زن آهنگ وی کرد و وی نیز اگر برهان پروردگار خویش را نمی‌دید آهنگ او می‌کرد  بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود. و هر دو به سوی در پیش تاختند و آن زن پیراهن او را از پشت درید و شویش را کنار در، یافتند؛ زن گفت: کیفر کسی که به همسرت نظر بد داشته باشد جز آنکه زندانی شود یا به عذابی دردناک دچار گردد چیست؟ (یوسف) گفت: او بود که از من، کام می‌خواست و گواهی از کسان آن زن گواهی داد:اگر پیراهن وی از پیش دریده است زن راست می‌گوید و مرد از دروغگویان است. و اگر پیراهنش از پشت دریده است زن دروغ می‌گوید و مرد از راستگویان است. و چون (شویش) دید که پیراهن مرد از پشت دریده است گفت: بی‌گمان این از نیرنگ شما زنان است و نیرنگ شما زنان سترگ است. ای یوسف! از این (رویداد) روی بگردان (و در گذر) و (ای زن!) تو نیز برای گناهت آمرزش بخواه که تو بی‌گمان از خطاکاران بوده‌ای» سوره یوسف، آیه ۲۲-۲۹.</ref>.


بخش سوم روایت قرآن، انتشار ماجرای عشقی زن عزیز مصر، ملامت او از سوی [[زنان]] دربار و واکنش وی نسبت به این موضوع و باز شدن پای آن زنان به این ماجرا را حکایت می‌کند. {{متن قرآن|وَقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَةُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَن نَّفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَاهَا فِي ضَلالٍ مُّبِينٍ فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَآتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِّنْهُنَّ سِكِّينًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلاَّ مَلَكٌ كَرِيمٌ  قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِن لَّمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِّنَ الصَّاغِرِينَ قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُن مِّنَ الْجَاهِلِينَ فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ }}<ref>«و زنانی در آن شهر گفتند: همسر عزیز (مصر) از برده خویش، کام می‌خواهد، (برده‌اش) او را در عشق، سخت شیفته کرده است؛ بی‌گمان ما او را در گمراهی آشکاری می‌بینیم. و چون (همسر عزیز مصر، ملامت) فریب (آمیز) آنان را شنید (کسی را) نزدشان فرستاد و برای آنها تکیه‌گاهی آماده ساخت  و به هر یک از ایشان کاردی داد و (به یوسف) گفت: خود را به آنان نشان ده! چون او را دیدند بزرگش یافتند و دست خویش را (از خودباختگی) بریدند و گفتند: پاکاکه خداوند است!  این، نه آدمیزاد که جز فرشته‌ای ارجمند نیست ... (آن زن) گفت: این همان است که مرا درباره او سرزنش کردید؛ آری ، از او کام خواستم که خویشتنداری کرد و اگر آنچه به او فرمان می‌دهم انجام ندهد بی‌گمان به زندان افکنده می‌شود و از خوارشدگان  خواهد بود. (یوسف) گفت: پروردگارا! زندان از آنچه مرا به آن فرا می‌خواند خوش‌تر است و اگر فریبشان را از من نگردانی به آنان می‌گرایم و از نادانان خواهم بود. پروردگار وی دعایش را اجابت کرد و فریب آن زنان را از او بگرداند، بی‌گمان اوست که شنوای داناست» سوره یوسف، آیه ۳۰-۳۴.</ref> ناکامی [[همسر]] عزیز مصر و دیگر زنان در کامجویی خویش و [[زندانی]] ساختن یوسف{{ع}} برای مدتی نامعین با [[هدف]] گناهکار نشان دادن و [[تنبیه]] وی، بخش چهارم روایت قرآن در این باره است. {{متن قرآن|ثُمَّ بَدَا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا رَأَوُا الْآيَاتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِينٍ}}<ref>«آنگاه، پس از آنکه آن نشانه‌ها را دیدند بر آن شدند که او را تا زمانی زندانی کنند» سوره یوسف، آیه ۳۵.</ref> در بخش پنجم، با گزارش تحقیق و تفحص [[پادشاه]] [[مصر]] درباره ماجرای مجلس [[زنان]]، [[گواهی]] آنان و اعتراف [[زن]] [[عزیز مصر]] به بی‌گناهی و درستکاری [[حضرت یوسف]]{{ع}} و [[آزادی]] آن [[حضرت]]، حضور[[زن]] عزیز مصر در گزارش‌های [[قرآن]] پایان می‌پذیرد {{متن قرآن|وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ الَّلاتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدتُّنَّ يُوسُفَ عَن نَّفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِن سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَةُ الْعَزِيزِ الآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَاْ رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ ذَلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَأَنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي كَيْدَ الْخَائِنِينَ وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّيَ إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَّحِيمٌ وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي فَلَمَّا كَلَّمَهُ قَالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنَا مَكِينٌ أَمِينٌ }}<ref>« و پادشاه گفت: او را پیش من آورید! چون فرستاده نزد او آمد، وی گفت: نزد سرورت باز گرد و از او بپرس: حال زنانی که دست خود را بریدند چه بود؟ بی‌گمان پروردگار من به نیرنگ آنان داناست. (پادشاه به زنان) گفت: آن هنگام که از یوسف کام می‌خواستید حال و کارتان چه بود؟گفتند: پاکا که خداوند است ! ما او را هیچ گناهکار نمی‌دانیم ؛ همسر عزیز (مصر) گفت: اکنون حقّ آشکار گشت: من از او کام خواستم و او از راستگویان است. (یوسف گفت) آن (پرس و جو، از آن رو) است تا (عزیز مصر) بداند که من در نهان به وی خیانت نورزیده‌ام و اینکه خداوند فریب خیانت‌پیشگان را به جایی نمی‌رساند. و من نفس خویش را تبرئه نمی‌کنم که نفس به بدی بسیار فرمان می‌دهد مگر پروردگارم بخشایش آورد؛ به راستی پروردگارم آمرزنده‌ای بخشاینده است.  و پادشاه گفت: او را نزد من آورید تا او را (ندیم) ویژه خود گردانم و چون با او به گفت و گو پرداخت گفت: بی‌گمان تو امروز نزد ما بلند جایگاهی امینی» سوره یوسف، آیه ۵۰-۵۴.</ref>؛ اما [[مفسران]] در ذیل این [[آیات]] ضمن شرح گزارش‌های یاد شده، به بسیاری از جزئیات از قبیل نام، [[نسب]]، [[شخصیت]] و سرانجام زن عزیز مصر نیز پرداخته‌اند.<ref>[[علی اسدی|اسدی، علی]]، [[زلیخا (مقاله)|مقاله "زلیخا»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۴.</ref>
بخش سوم روایت قرآن، انتشار ماجرای عشقی زن عزیز مصر، ملامت او از سوی [[زنان]] دربار و واکنش وی نسبت به این موضوع و باز شدن پای آن زنان به این ماجرا را حکایت می‌کند. {{متن قرآن|وَقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَةُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَن نَّفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَاهَا فِي ضَلالٍ مُّبِينٍ فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَآتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِّنْهُنَّ سِكِّينًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلاَّ مَلَكٌ كَرِيمٌ  قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِن لَّمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِّنَ الصَّاغِرِينَ قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُن مِّنَ الْجَاهِلِينَ فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ }}<ref>«و زنانی در آن شهر گفتند: همسر عزیز (مصر) از برده خویش، کام می‌خواهد، (برده‌اش) او را در عشق، سخت شیفته کرده است؛ بی‌گمان ما او را در گمراهی آشکاری می‌بینیم. و چون (همسر عزیز مصر، ملامت) فریب (آمیز) آنان را شنید (کسی را) نزدشان فرستاد و برای آنها تکیه‌گاهی آماده ساخت  و به هر یک از ایشان کاردی داد و (به یوسف) گفت: خود را به آنان نشان ده! چون او را دیدند بزرگش یافتند و دست خویش را (از خودباختگی) بریدند و گفتند: پاکاکه خداوند است!  این، نه آدمیزاد که جز فرشته‌ای ارجمند نیست ... (آن زن) گفت: این همان است که مرا درباره او سرزنش کردید؛ آری ، از او کام خواستم که خویشتنداری کرد و اگر آنچه به او فرمان می‌دهم انجام ندهد بی‌گمان به زندان افکنده می‌شود و از خوارشدگان  خواهد بود. (یوسف) گفت: پروردگارا! زندان از آنچه مرا به آن فرا می‌خواند خوش‌تر است و اگر فریبشان را از من نگردانی به آنان می‌گرایم و از نادانان خواهم بود. پروردگار وی دعایش را اجابت کرد و فریب آن زنان را از او بگرداند، بی‌گمان اوست که شنوای داناست» سوره یوسف، آیه ۳۰-۳۴.</ref> ناکامی [[همسر]] عزیز مصر و دیگر زنان در کامجویی خویش و [[زندانی]] ساختن یوسف{{ع}} برای مدتی نامعین با [[هدف]] گناهکار نشان دادن و [[تنبیه]] وی، بخش چهارم روایت قرآن در این باره است. {{متن قرآن|ثُمَّ بَدَا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا رَأَوُا الْآيَاتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِينٍ}}<ref>«آنگاه، پس از آنکه آن نشانه‌ها را دیدند بر آن شدند که او را تا زمانی زندانی کنند» سوره یوسف، آیه ۳۵.</ref> در بخش پنجم، با گزارش تحقیق و تفحص [[پادشاه]] [[مصر]] درباره ماجرای مجلس [[زنان]]، [[گواهی]] آنان و اعتراف [[زن]] [[عزیز مصر]] به بی‌گناهی و درستکاری [[حضرت یوسف]]{{ع}} و [[آزادی]] آن [[حضرت]]، حضور[[زن]] عزیز مصر در گزارش‌های [[قرآن]] پایان می‌پذیرد {{متن قرآن|وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ الَّلاتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدتُّنَّ يُوسُفَ عَن نَّفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِن سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَةُ الْعَزِيزِ الآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَاْ رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ ذَلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَأَنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي كَيْدَ الْخَائِنِينَ وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّيَ إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَّحِيمٌ وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي فَلَمَّا كَلَّمَهُ قَالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنَا مَكِينٌ أَمِينٌ }}<ref>« و پادشاه گفت: او را پیش من آورید! چون فرستاده نزد او آمد، وی گفت: نزد سرورت باز گرد و از او بپرس: حال زنانی که دست خود را بریدند چه بود؟ بی‌گمان پروردگار من به نیرنگ آنان داناست. (پادشاه به زنان) گفت: آن هنگام که از یوسف کام می‌خواستید حال و کارتان چه بود؟گفتند: پاکا که خداوند است ! ما او را هیچ گناهکار نمی‌دانیم ؛ همسر عزیز (مصر) گفت: اکنون حقّ آشکار گشت: من از او کام خواستم و او از راستگویان است. (یوسف گفت) آن (پرس و جو، از آن رو) است تا (عزیز مصر) بداند که من در نهان به وی خیانت نورزیده‌ام و اینکه خداوند فریب خیانت‌پیشگان را به جایی نمی‌رساند. و من نفس خویش را تبرئه نمی‌کنم که نفس به بدی بسیار فرمان می‌دهد مگر پروردگارم بخشایش آورد؛ به راستی پروردگارم آمرزنده‌ای بخشاینده است.  و پادشاه گفت: او را نزد من آورید تا او را (ندیم) ویژه خود گردانم و چون با او به گفت و گو پرداخت گفت: بی‌گمان تو امروز نزد ما بلند جایگاهی امینی» سوره یوسف، آیه ۵۰-۵۴.</ref>؛ اما [[مفسران]] در ذیل این [[آیات]] ضمن شرح گزارش‌های یاد شده، به بسیاری از جزئیات از قبیل نام، [[نسب]]، [[شخصیت]] و سرانجام زن عزیز مصر نیز پرداخته‌اند.<ref>[[علی اسدی|اسدی، علی]]، [[زلیخا (مقاله)|مقاله «زلیخا»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۴.</ref>


==نام==
==نام==
خط ۲۵: خط ۲۵:
در مقابل، برخی از منابع نخست تفسیری <ref>تفسیر ابو حمزه، ص ۲۰۸؛ جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۲۸؛ تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۱۷۵؛ تفسیر قمی، ج، ص ۳۴۲.</ref> و نیز شماری از [[مفسران]] دوره‌های بعد،<ref>تفسیر سمعانی، ج ۳، ص ۳۸؛ زاد المسیر، ج ۴، ص ۱۵۲؛ دقائق التفسیر، ج ۳، ص ۲۲؛ المیزان، ج ۱۱، ص ۱۰۹.</ref> هماهنگ با [[قرآن کریم]]، اغلب با عنوان "[[زن]] [[عزیز مصر]]" از او یاد کرده‌اند.
در مقابل، برخی از منابع نخست تفسیری <ref>تفسیر ابو حمزه، ص ۲۰۸؛ جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۲۸؛ تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۱۷۵؛ تفسیر قمی، ج، ص ۳۴۲.</ref> و نیز شماری از [[مفسران]] دوره‌های بعد،<ref>تفسیر سمعانی، ج ۳، ص ۳۸؛ زاد المسیر، ج ۴، ص ۱۵۲؛ دقائق التفسیر، ج ۳، ص ۲۲؛ المیزان، ج ۱۱، ص ۱۰۹.</ref> هماهنگ با [[قرآن کریم]]، اغلب با عنوان "[[زن]] [[عزیز مصر]]" از او یاد کرده‌اند.


گروه سومی از مفسران <ref>تفسیر بغوی، ج ۲، ص ۴۱۶؛ تفسیر قرطبی، ج ۹، ص ۱۵۸؛ تفسیر ثعالبی، ج ۳، ص ۳۱۷.</ref> هم به [[پیروی]] از [[ابن اسحاق]]،<ref>جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۲۸؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج، ص ۲۱۲؛ الدر المنثور، ج ۴، ص ۱۱.</ref> نام او را "راعیل" خوانده‌اند. برخی دیگر با جمع میان دو دیدگاه یاد شده، راعیل را نام و [[زلیخا]] را [[لقب]] او دانسته‌اند <ref>مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۸۱.</ref>. در این میان [[فخر رازی]] [[معتقد]] است که هیچ مؤیدی از قرآن کریم و [[احادیث صحیح]] درباره اینکه نام وی زلیخا بود یا راعیل، وجود ندارد.<ref>التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۴۳۵.</ref><ref>[[علی اسدی|اسدی، علی]]، [[زلیخا (مقاله)|مقاله "زلیخا»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۴.</ref>
گروه سومی از مفسران <ref>تفسیر بغوی، ج ۲، ص ۴۱۶؛ تفسیر قرطبی، ج ۹، ص ۱۵۸؛ تفسیر ثعالبی، ج ۳، ص ۳۱۷.</ref> هم به [[پیروی]] از [[ابن اسحاق]]،<ref>جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۲۸؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج، ص ۲۱۲؛ الدر المنثور، ج ۴، ص ۱۱.</ref> نام او را "راعیل" خوانده‌اند. برخی دیگر با جمع میان دو دیدگاه یاد شده، راعیل را نام و [[زلیخا]] را [[لقب]] او دانسته‌اند <ref>مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۸۱.</ref>. در این میان [[فخر رازی]] [[معتقد]] است که هیچ مؤیدی از قرآن کریم و [[احادیث صحیح]] درباره اینکه نام وی زلیخا بود یا راعیل، وجود ندارد.<ref>التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۴۳۵.</ref><ref>[[علی اسدی|اسدی، علی]]، [[زلیخا (مقاله)|مقاله «زلیخا»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۴.</ref>


==[[شخصیت]] زلیخا==
==[[شخصیت]] زلیخا==
از لابه‌لای [[آیات]] و تحلیل سخنان و رفتارهای زلیخا و نیز گزارش‌های [[تاریخی]] و [[روایی]] می‌توان به دورنمای نسبتا روشنی از شخصیت وی دست یافت.
از لابه‌لای [[آیات]] و تحلیل سخنان و رفتارهای زلیخا و نیز گزارش‌های [[تاریخی]] و [[روایی]] می‌توان به دورنمای نسبتا روشنی از شخصیت وی دست یافت.
===[[اشراف]] زادگی و [[زیبایی]]===
===[[اشراف]] زادگی و [[زیبایی]]===
[[نسب]] و نام [[پدر]] زلیخا،<ref> البحر المحیط، ج ۵، ص ۲۹۲ - ۲۹۳؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۴۹۰؛ روح البیان، ج ۴، ص ۲۳۱.</ref> همچنین نام [[همسر]] او <ref> تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۷، ص ۲۱۱۷؛ جامع البیان، ج ۱، ص ۲۲۸؛ تفسیر قرطبی، ج ۹، ص ۱۵۸؛ تفسیر ثعالبی، ج ۳، ص ۳۱۷.</ref> مورد [[اختلاف]] است؛ اما درباره همسر عزیز مصر بودن و برخورداری زلیخا از کاخی بزرگ با درهایی متعدد {{متن قرآن|وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«و آن مرد مصری که او را خریده بود به همسر خود گفت: جایگاه او را نیکو بدار (و با خادمان مگمار) باشد که به ما سود رساند یا او را به فرزندی بگزینیم؛ و بدین‌گونه یوسف را در آن (سر) زمین جای دادیم و (بر آن شدیم) تا بدو از (دانش) خوابگزاری بیاموزیم و خداوند بر کار خویش چیرگی دارد اما بسیاری از مردم نمی‌دانند» سوره یوسف، آیه ۲۱.</ref>، {{متن قرآن|وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«و آن زن که یوسف در خانه‌اش بود از او، کام خواست  و درها را بست و گفت: پیش آی که از آن توام ! (یوسف) گفت: پناه بر خداوند! او  پرورنده من است، جایگاه مرا نیکو داشته است، بی‌گمان ستمکاران رستگار نمی‌گردند» سوره یوسف، آیه ۲۳.</ref>.<ref>مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۸۳.</ref> تردیدی نیست؛ نیز گزارش‌های تاریخی و [[تفسیری]] نشان می‌دهند که وی اشراف‌زاده و خود او نیز از اشراف [[مصر]] بوده است.<ref>تاریخ حبیب السیر، ج ۱، ص ۶۴.</ref> برخی گزارش‌ها او را دختر شاه [[مغرب]]<ref> تاریخ حبیب السیر، ج ۱، ص ۶۴؛ اعلام القرآن، شبستری، ص ۴۰۱.</ref>و برخی دیگر خواهرزاده [[پادشاه]] [[مصر]] <ref>تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۴۹۳.</ref> دانسته‌اند. [[زلیخا]] در کاخی بزرگ [[زندگی]] می‌کرد و از هر نوع امکانات رفاهی برخوردار بود.<ref>جامع البیان، ج ۷، ص ۲۲۹.</ref> گزارش‌های [[تاریخی]] و [[تفسیری]] همچنین او را زنی [[جوان]]، بسیار [[زیبا]] و دلفریب و [[ثروتمند]] [[وصف]] کرده‌اند.<ref> جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۲۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۴۵۱؛ تاریخ حبیب السیر، ج ۱، ص ۶۴؛ المیزان، ج ۱، ص ۱۲۲.</ref><ref>[[علی اسدی|اسدی، علی]]، [[زلیخا (مقاله)|مقاله "زلیخا»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۴.</ref>
[[نسب]] و نام [[پدر]] زلیخا،<ref> البحر المحیط، ج ۵، ص ۲۹۲ - ۲۹۳؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۴۹۰؛ روح البیان، ج ۴، ص ۲۳۱.</ref> همچنین نام [[همسر]] او <ref> تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۷، ص ۲۱۱۷؛ جامع البیان، ج ۱، ص ۲۲۸؛ تفسیر قرطبی، ج ۹، ص ۱۵۸؛ تفسیر ثعالبی، ج ۳، ص ۳۱۷.</ref> مورد [[اختلاف]] است؛ اما درباره همسر عزیز مصر بودن و برخورداری زلیخا از کاخی بزرگ با درهایی متعدد {{متن قرآن|وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«و آن مرد مصری که او را خریده بود به همسر خود گفت: جایگاه او را نیکو بدار (و با خادمان مگمار) باشد که به ما سود رساند یا او را به فرزندی بگزینیم؛ و بدین‌گونه یوسف را در آن (سر) زمین جای دادیم و (بر آن شدیم) تا بدو از (دانش) خوابگزاری بیاموزیم و خداوند بر کار خویش چیرگی دارد اما بسیاری از مردم نمی‌دانند» سوره یوسف، آیه ۲۱.</ref>، {{متن قرآن|وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«و آن زن که یوسف در خانه‌اش بود از او، کام خواست  و درها را بست و گفت: پیش آی که از آن توام ! (یوسف) گفت: پناه بر خداوند! او  پرورنده من است، جایگاه مرا نیکو داشته است، بی‌گمان ستمکاران رستگار نمی‌گردند» سوره یوسف، آیه ۲۳.</ref>.<ref>مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۸۳.</ref> تردیدی نیست؛ نیز گزارش‌های تاریخی و [[تفسیری]] نشان می‌دهند که وی اشراف‌زاده و خود او نیز از اشراف [[مصر]] بوده است.<ref>تاریخ حبیب السیر، ج ۱، ص ۶۴.</ref> برخی گزارش‌ها او را دختر شاه [[مغرب]]<ref> تاریخ حبیب السیر، ج ۱، ص ۶۴؛ اعلام القرآن، شبستری، ص ۴۰۱.</ref>و برخی دیگر خواهرزاده [[پادشاه]] [[مصر]] <ref>تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۴۹۳.</ref> دانسته‌اند. [[زلیخا]] در کاخی بزرگ [[زندگی]] می‌کرد و از هر نوع امکانات رفاهی برخوردار بود.<ref>جامع البیان، ج ۷، ص ۲۲۹.</ref> گزارش‌های [[تاریخی]] و [[تفسیری]] همچنین او را زنی [[جوان]]، بسیار [[زیبا]] و دلفریب و [[ثروتمند]] [[وصف]] کرده‌اند.<ref> جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۲۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۴۵۱؛ تاریخ حبیب السیر، ج ۱، ص ۶۴؛ المیزان، ج ۱، ص ۱۲۲.</ref><ref>[[علی اسدی|اسدی، علی]]، [[زلیخا (مقاله)|مقاله «زلیخا»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۴.</ref>
===نازایی===
===نازایی===
بر اساس گزارش [[قرآن کریم]] پس از آنکه [[عزیز مصر]] [[حضرت یوسف]]{{ع}} را خرید، به [[همسر]] خویش گفت: او را گرامی بدار. [[امید]] است که برای ما سودمند باشد یا وی را به [[فرزندی]] خویش برگزینیم: {{متن قرآن|وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«و آن مرد مصری که او را خریده بود به همسر خود گفت: جایگاه او را نیکو بدار (و با خادمان مگمار) باشد که به ما سود رساند یا او را به فرزندی بگزینیم؛ و بدین‌گونه یوسف را در آن (سر) زمین جای دادیم و (بر آن شدیم) تا بدو از (دانش) خوابگزاری بیاموزیم و خداوند بر کار خویش چیرگی دارد اما بسیاری از مردم نمی‌دانند» سوره یوسف، آیه ۲۱.</ref> از این [[آیه]] بر می‌آید که زلیخا تا این [[زمان]] فرزند نداشته <ref>تفسیر ثعالبی، ج ۳، ص ۳۱۷؛ روح البیان، ج ۴، ص ۲۳۲.</ref> و به احتمال بسیار [[زیاد]] [[امیدوار]] به بچه‌دار شدن نیز نبوده است. بر همین اساس، برخی [[مفسران]] گفته‌اند که وی نازا بود و این موضوع وی را به [[رنج]] و شوهرش را به [[فکر]] چاره‌جویی افکنده بود. البته بر اساس برخی از [[احادیث]] <ref> الامالی، ص ۵۳.</ref> و گزارش‌های تاریخی<ref>اخبار الزمان، ص ۲۵۸.</ref> و تفسیری،<ref>تفسیر قمی، ج ۱، ص ۳۵۷؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۸۰؛ الکشاف، ج ۲، ص ۳۱۰.</ref> نازایی او به سبب [[ناتوانی]] جنسی شوهر وی بوده است.
بر اساس گزارش [[قرآن کریم]] پس از آنکه [[عزیز مصر]] [[حضرت یوسف]]{{ع}} را خرید، به [[همسر]] خویش گفت: او را گرامی بدار. [[امید]] است که برای ما سودمند باشد یا وی را به [[فرزندی]] خویش برگزینیم: {{متن قرآن|وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«و آن مرد مصری که او را خریده بود به همسر خود گفت: جایگاه او را نیکو بدار (و با خادمان مگمار) باشد که به ما سود رساند یا او را به فرزندی بگزینیم؛ و بدین‌گونه یوسف را در آن (سر) زمین جای دادیم و (بر آن شدیم) تا بدو از (دانش) خوابگزاری بیاموزیم و خداوند بر کار خویش چیرگی دارد اما بسیاری از مردم نمی‌دانند» سوره یوسف، آیه ۲۱.</ref> از این [[آیه]] بر می‌آید که زلیخا تا این [[زمان]] فرزند نداشته <ref>تفسیر ثعالبی، ج ۳، ص ۳۱۷؛ روح البیان، ج ۴، ص ۲۳۲.</ref> و به احتمال بسیار [[زیاد]] [[امیدوار]] به بچه‌دار شدن نیز نبوده است. بر همین اساس، برخی [[مفسران]] گفته‌اند که وی نازا بود و این موضوع وی را به [[رنج]] و شوهرش را به [[فکر]] چاره‌جویی افکنده بود. البته بر اساس برخی از [[احادیث]] <ref> الامالی، ص ۵۳.</ref> و گزارش‌های تاریخی<ref>اخبار الزمان، ص ۲۵۸.</ref> و تفسیری،<ref>تفسیر قمی، ج ۱، ص ۳۵۷؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۸۰؛ الکشاف، ج ۲، ص ۳۱۰.</ref> نازایی او به سبب [[ناتوانی]] جنسی شوهر وی بوده است.
خط ۴۲: خط ۴۲:
نقشه به [[خلوت]] کشاندن یوسف{{ع}}، قدرت [[تصمیم‌گیری]] و واکنش سریع زلیخا و نیز طرح‌ریزی نقشه‌ای زیرکانه در راستای رسیدن به [[هدف]]، از وی چهره‌ای هوشمند، نیرنگباز و دارای [[ذهنی]] فعال ترسیم می‌کند. [[تصمیم‌گیری]] و صحنه‌سازی [[دروغین]] وی هنگام برخورد ناگهانی با شوهر خویش و ترتیب دادن مجلس بزمی برای [[زنان]] دربار برای [[حق]] به جانب نشان دادن خویش مؤید این معناست، چنان‌که [[عزیز مصر]] به [[خلوت]] کشاندن [[یوسف]]{{ع}} را ناشی از [[نیرنگ]] زنانه [[زلیخا]] خواند. {{متن قرآن|وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِيصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوءًا إِلَّا أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ}}<ref>«و هر دو به سوی در پیش تاختند و آن زن پیراهن او را از پشت درید و شویش را کنار در، یافتند؛ زن گفت: کیفر کسی که به همسرت نظر بد داشته باشد جز آنکه زندانی شود یا به عذابی دردناک دچار گردد چیست؟» سوره یوسف، آیه ۲۵.</ref>،{{متن قرآن|فَلَمَّا رَأَى قَمِيصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ}}<ref>«و چون (شویش) دید که پیراهن مرد از پشت دریده است گفت: بی‌گمان این از نیرنگ شما زنان است و نیرنگ شما زنان سترگ است» سوره یوسف، آیه ۲۸.</ref>،  {{متن قرآن|فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَآتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّينًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ}}<ref>«و چون (همسر عزیز مصر، ملامت) فریب (آمیز) آنان را شنید (کسی را) نزدشان فرستاد و برای آنها تکیه‌گاهی آماده ساخت  و به هر یک از ایشان کاردی داد و (به یوسف) گفت: خود را به آنان نشان ده! چون او را دیدند بزرگش یافتند و دست خویش را (از خودباختگی) بریدند و گفتند: پاکاکه خداوند است!  این، نه آدمیزاد که جز فرشته‌ای ارجمند نیست» سوره یوسف، آیه 31.</ref>، {{متن قرآن|قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِنَ الصَّاغِرِينَ}}<ref>«(آن زن) گفت: این همان است که مرا درباره او سرزنش کردید؛ آری ، از او کام خواستم که خویشتنداری کرد و اگر آنچه به او فرمان می‌دهم انجام ندهد بی‌گمان به زندان افکنده می‌شود و از خوارشدگان  خواهد بود» سوره یوسف، آیه 32.</ref>
نقشه به [[خلوت]] کشاندن یوسف{{ع}}، قدرت [[تصمیم‌گیری]] و واکنش سریع زلیخا و نیز طرح‌ریزی نقشه‌ای زیرکانه در راستای رسیدن به [[هدف]]، از وی چهره‌ای هوشمند، نیرنگباز و دارای [[ذهنی]] فعال ترسیم می‌کند. [[تصمیم‌گیری]] و صحنه‌سازی [[دروغین]] وی هنگام برخورد ناگهانی با شوهر خویش و ترتیب دادن مجلس بزمی برای [[زنان]] دربار برای [[حق]] به جانب نشان دادن خویش مؤید این معناست، چنان‌که [[عزیز مصر]] به [[خلوت]] کشاندن [[یوسف]]{{ع}} را ناشی از [[نیرنگ]] زنانه [[زلیخا]] خواند. {{متن قرآن|وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِيصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوءًا إِلَّا أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ}}<ref>«و هر دو به سوی در پیش تاختند و آن زن پیراهن او را از پشت درید و شویش را کنار در، یافتند؛ زن گفت: کیفر کسی که به همسرت نظر بد داشته باشد جز آنکه زندانی شود یا به عذابی دردناک دچار گردد چیست؟» سوره یوسف، آیه ۲۵.</ref>،{{متن قرآن|فَلَمَّا رَأَى قَمِيصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ}}<ref>«و چون (شویش) دید که پیراهن مرد از پشت دریده است گفت: بی‌گمان این از نیرنگ شما زنان است و نیرنگ شما زنان سترگ است» سوره یوسف، آیه ۲۸.</ref>،  {{متن قرآن|فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَآتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّينًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ}}<ref>«و چون (همسر عزیز مصر، ملامت) فریب (آمیز) آنان را شنید (کسی را) نزدشان فرستاد و برای آنها تکیه‌گاهی آماده ساخت  و به هر یک از ایشان کاردی داد و (به یوسف) گفت: خود را به آنان نشان ده! چون او را دیدند بزرگش یافتند و دست خویش را (از خودباختگی) بریدند و گفتند: پاکاکه خداوند است!  این، نه آدمیزاد که جز فرشته‌ای ارجمند نیست» سوره یوسف، آیه 31.</ref>، {{متن قرآن|قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِنَ الصَّاغِرِينَ}}<ref>«(آن زن) گفت: این همان است که مرا درباره او سرزنش کردید؛ آری ، از او کام خواستم که خویشتنداری کرد و اگر آنچه به او فرمان می‌دهم انجام ندهد بی‌گمان به زندان افکنده می‌شود و از خوارشدگان  خواهد بود» سوره یوسف، آیه 32.</ref>
==داستان یوسف و زلیخا==
==داستان یوسف و زلیخا==
آن دسته از حوادث [[زندگی]] زلیخا که با حضور [[حضرت یوسف]]{{ع}} پیوند خورده، هر چند در مدت [[زمان]] زیاد و در عین حال نامشخصی شکل گرفته است، [[قرآن کریم]] بسیار گزیده و گذرا به [[روایت]] بخش‌های برجسته آن پرداخته است. صحنه‌های مختلف داستان آن از این قرارند<ref>[[علی اسدی|اسدی، علی]]، [[زلیخا (مقاله)|مقاله "زلیخا»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۴.</ref>:
آن دسته از حوادث [[زندگی]] زلیخا که با حضور [[حضرت یوسف]]{{ع}} پیوند خورده، هر چند در مدت [[زمان]] زیاد و در عین حال نامشخصی شکل گرفته است، [[قرآن کریم]] بسیار گزیده و گذرا به [[روایت]] بخش‌های برجسته آن پرداخته است. صحنه‌های مختلف داستان آن از این قرارند<ref>[[علی اسدی|اسدی، علی]]، [[زلیخا (مقاله)|مقاله «زلیخا»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۴.</ref>:


=== زلیخا و یوسف نوجوان===
=== زلیخا و یوسف نوجوان===
مرحله نخست با دوران [[نوجوانی]] یوسف{{ع}} همراه است.<ref>التبیان، ج ۶، ص ۱۹۹؛ البحر المحیط، ج ۵، ص ۲۹۲.</ref> در این مرحله یوسف{{ع}} برده‌ای نوجوان است که از سوی عزیز مصر خریداری شده و به [[خانه]] زلیخا وارد می‌شود. عزیز مصر به همسرش توصیه می‌کند که او را [[تکریم]] و [[احترام]] کند؛ با این [[امید]] که برای آنان سودمند باشد یا اینکه وی را به [[فرزندخواندگی]] خویش بپذیرند: {{متن قرآن|وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«و آن مرد مصری که او را خریده بود به همسر خود گفت: جایگاه او را نیکو بدار (و با خادمان مگمار) باشد که به ما سود رساند یا او را به فرزندی بگزینیم؛ و بدین‌گونه یوسف را در آن (سر) زمین جای دادیم و (بر آن شدیم) تا بدو از (دانش) خوابگزاری بیاموزیم و خداوند بر کار خویش چیرگی دارد اما بسیاری از مردم نمی‌دانند» سوره یوسف، آیه ۲۱.</ref> [[بدیهی]] است که دوران نوجوانی حضرت یوسف{{ع}} در خانه زلیخا و عزیز مصر سپری می‌شود. از این [[آیه]] می‌توان دریافت که زلیخا و عزیز مصر ضمن پذیرش یوسف{{ع}} به فرزندخواندگی خویش، او را بسیار گرامی داشته و [[قدرت]] و هر گونه امکانات لازم برای [[رفاه]] و [[آسایش]] را در اختیارش قرار داده‌اند.<ref>نک: جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۲۹؛ تاریخ الانبیاء، ص ۱۱۵.</ref> در این دوره است که به سبب نشست و برخاست مداوم با یوسف{{ع}} و [[مشاهده]] صورت و [[سیرت]] زیبای او، [[عشق]] و علاقه وی در [[دل]] [[زلیخا]] جوانه می‌زند.<ref>تاریخ الانبیاء، ص ۱۱۵.</ref> واژه {{متن قرآن|فَتَاهَا }} بیانگر نسبت نزدیک میان زلیخا و یوسف است.<ref>[[علی اسدی|اسدی، علی]]، [[زلیخا (مقاله)|مقاله "زلیخا»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۴.</ref>
مرحله نخست با دوران [[نوجوانی]] یوسف{{ع}} همراه است.<ref>التبیان، ج ۶، ص ۱۹۹؛ البحر المحیط، ج ۵، ص ۲۹۲.</ref> در این مرحله یوسف{{ع}} برده‌ای نوجوان است که از سوی عزیز مصر خریداری شده و به [[خانه]] زلیخا وارد می‌شود. عزیز مصر به همسرش توصیه می‌کند که او را [[تکریم]] و [[احترام]] کند؛ با این [[امید]] که برای آنان سودمند باشد یا اینکه وی را به [[فرزندخواندگی]] خویش بپذیرند: {{متن قرآن|وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«و آن مرد مصری که او را خریده بود به همسر خود گفت: جایگاه او را نیکو بدار (و با خادمان مگمار) باشد که به ما سود رساند یا او را به فرزندی بگزینیم؛ و بدین‌گونه یوسف را در آن (سر) زمین جای دادیم و (بر آن شدیم) تا بدو از (دانش) خوابگزاری بیاموزیم و خداوند بر کار خویش چیرگی دارد اما بسیاری از مردم نمی‌دانند» سوره یوسف، آیه ۲۱.</ref> [[بدیهی]] است که دوران نوجوانی حضرت یوسف{{ع}} در خانه زلیخا و عزیز مصر سپری می‌شود. از این [[آیه]] می‌توان دریافت که زلیخا و عزیز مصر ضمن پذیرش یوسف{{ع}} به فرزندخواندگی خویش، او را بسیار گرامی داشته و [[قدرت]] و هر گونه امکانات لازم برای [[رفاه]] و [[آسایش]] را در اختیارش قرار داده‌اند.<ref>نک: جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۲۹؛ تاریخ الانبیاء، ص ۱۱۵.</ref> در این دوره است که به سبب نشست و برخاست مداوم با یوسف{{ع}} و [[مشاهده]] صورت و [[سیرت]] زیبای او، [[عشق]] و علاقه وی در [[دل]] [[زلیخا]] جوانه می‌زند.<ref>تاریخ الانبیاء، ص ۱۱۵.</ref> واژه {{متن قرآن|فَتَاهَا }} بیانگر نسبت نزدیک میان زلیخا و یوسف است.<ref>[[علی اسدی|اسدی، علی]]، [[زلیخا (مقاله)|مقاله «زلیخا»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۴.</ref>


===دلباختگی زلیخا به یوسف{{ع}}===
===دلباختگی زلیخا به یوسف{{ع}}===
دوره دوم با آغاز [[جوانی]] [[حضرت یوسف]]{{ع}} شروع می‌شود. در این دوره حضرت یوسف{{ع}} که جوانی [[زیبا]] و برخوردار از [[حکمت]] و [[دانش]] خداوندی شده و جاذبه‌ها و زیباییش دو چندان شده است، زلیخا را شیفته و دلباخته خویش می‌کند. زلیخا ابتدا علاقه خود را پنهان می‌کرد؛ ولی سرانجام آن را آشکار ساخت: {{متن قرآن|وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ}}<ref>«و چون به برنایی خویش رسید بدو (نیروی) داوری و دانش بخشیدیم و بدین گونه به نیکوکاران پاداش می‌دهیم» سوره یوسف، آیه ۲۲.</ref>، {{متن قرآن|وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«و آن زن که یوسف در خانه‌اش بود از او، کام خواست  و درها را بست و گفت: پیش آی که از آن توام ! (یوسف) گفت: پناه بر خداوند! او  پرورنده من است، جایگاه مرا نیکو داشته است، بی‌گمان ستمکاران رستگار نمی‌گردند» سوره یوسف، آیه ۲۳.</ref><ref> اخبار الزمان، ص ۲۵۸.</ref> برخی [[مفسران]]، مراوده را درخواست همبستر شدن با زبان نرم و ملایم معنا کرده‌اند.<ref> مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۸۳.</ref> [[زیبایی]] صورت و [[سیرت]] یوسف{{ع}} موجب می‌شود که زلیخا نه به عنوان فرزندخوانده یا برده‌ای زرخرید، بلکه با نگاهی عاشقانه و کامجویانه به وی بنگرد و [[روز]] به روز بر [[اشتیاق]] و علاقه وی افزوده شود. افزون بر [[زیبایی]] حضرت یوسف{{ع}}، [[ارتباط]] نزدیک و دایمی و [[دیدار]] پیاپی وی با زلیخا نیز در [[زمینه‌سازی]] برای دلباختگی و عشق جنون‌آمیز وی دخیل بوده است. گفته‌اند که حضرت یوسف{{ع}} پس از [[آگاهی]] از علاقه زلیخا تا حد امکان از رویارو شدن با وی اجتناب کرده و هنگام حضور نزد زلیخا با [[پرهیز]] از نگاه به چهره او، چشمانش را به [[زمین]] می‌دوخت.<ref>تاریخ الانبیاء، ص ۱۱۵؛ تاریخ حبیب السیر، ج ۱، ص ۶۵.</ref> برخی عشق و علاقه زلیخا را از سر [[هوا و هوس]] خوانده و گفته‌اند که اگر وی در [[محبت]] خود صادق بود، هرگز در مواجهه با همسرش و برای [[نجات]] خویش به یوسف{{ع}} [[تهمت]] [[خیانت]] نمی‌زد.<ref>مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۰.</ref><ref>[[علی اسدی|اسدی، علی]]، [[زلیخا (مقاله)|مقاله "زلیخا»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۴.</ref>
دوره دوم با آغاز [[جوانی]] [[حضرت یوسف]]{{ع}} شروع می‌شود. در این دوره حضرت یوسف{{ع}} که جوانی [[زیبا]] و برخوردار از [[حکمت]] و [[دانش]] خداوندی شده و جاذبه‌ها و زیباییش دو چندان شده است، زلیخا را شیفته و دلباخته خویش می‌کند. زلیخا ابتدا علاقه خود را پنهان می‌کرد؛ ولی سرانجام آن را آشکار ساخت: {{متن قرآن|وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ}}<ref>«و چون به برنایی خویش رسید بدو (نیروی) داوری و دانش بخشیدیم و بدین گونه به نیکوکاران پاداش می‌دهیم» سوره یوسف، آیه ۲۲.</ref>، {{متن قرآن|وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«و آن زن که یوسف در خانه‌اش بود از او، کام خواست  و درها را بست و گفت: پیش آی که از آن توام ! (یوسف) گفت: پناه بر خداوند! او  پرورنده من است، جایگاه مرا نیکو داشته است، بی‌گمان ستمکاران رستگار نمی‌گردند» سوره یوسف، آیه ۲۳.</ref><ref> اخبار الزمان، ص ۲۵۸.</ref> برخی [[مفسران]]، مراوده را درخواست همبستر شدن با زبان نرم و ملایم معنا کرده‌اند.<ref> مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۸۳.</ref> [[زیبایی]] صورت و [[سیرت]] یوسف{{ع}} موجب می‌شود که زلیخا نه به عنوان فرزندخوانده یا برده‌ای زرخرید، بلکه با نگاهی عاشقانه و کامجویانه به وی بنگرد و [[روز]] به روز بر [[اشتیاق]] و علاقه وی افزوده شود. افزون بر [[زیبایی]] حضرت یوسف{{ع}}، [[ارتباط]] نزدیک و دایمی و [[دیدار]] پیاپی وی با زلیخا نیز در [[زمینه‌سازی]] برای دلباختگی و عشق جنون‌آمیز وی دخیل بوده است. گفته‌اند که حضرت یوسف{{ع}} پس از [[آگاهی]] از علاقه زلیخا تا حد امکان از رویارو شدن با وی اجتناب کرده و هنگام حضور نزد زلیخا با [[پرهیز]] از نگاه به چهره او، چشمانش را به [[زمین]] می‌دوخت.<ref>تاریخ الانبیاء، ص ۱۱۵؛ تاریخ حبیب السیر، ج ۱، ص ۶۵.</ref> برخی عشق و علاقه زلیخا را از سر [[هوا و هوس]] خوانده و گفته‌اند که اگر وی در [[محبت]] خود صادق بود، هرگز در مواجهه با همسرش و برای [[نجات]] خویش به یوسف{{ع}} [[تهمت]] [[خیانت]] نمی‌زد.<ref>مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۰.</ref><ref>[[علی اسدی|اسدی، علی]]، [[زلیخا (مقاله)|مقاله «زلیخا»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۴.</ref>


=== کامجویی از یوسف{{ع}}===
=== کامجویی از یوسف{{ع}}===
بر اساس برخی گزارش‌ها، زلیخا ابتدا به وسیله ندیمه خود، یوسف{{ع}} را از عشق سوزان خویش [[آگاه]] ساخت و از وی کام دل‌طلبید؛ اما در پی [[امتناع]] [[یوسف]]{{ع}} و حتی بی‌توجهی او نسبت به [[تطمیع]] و تهدیدهای صورت گرفته، [[زلیخا]] خود را [[زیبا]] و آراسته و به یوسف{{ع}} عرضه کرد.{{متن قرآن|وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«و آن زن که یوسف در خانه‌اش بود از او، کام خواست  و درها را بست و گفت: پیش آی که از آن توام ! (یوسف) گفت: پناه بر خداوند! او  پرورنده من است، جایگاه مرا نیکو داشته است، بی‌گمان ستمکاران رستگار نمی‌گردند» سوره یوسف، آیه ۲۳.</ref>.<ref>تاریخ الانبیاء، ص ۱۱۵.</ref> او برای واداشتن یوسف{{ع}} به انجام خواسته خویش، بر اساس نقشه‌ای از پیش طراحی شده، آن [[حضرت]] را به خلوتگاه خویش کشاند و با بستن همه درها که تعداد آن را ۷ در گفته‌اند،<ref>مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۸۳.</ref> [[راه]] [[گریز]] او و ورود دیگران را مسدود ساخت و گفت که خود را برای یوسف آماده کرده است: {{متن قرآن|وَغَلَّقَتِ الأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ}} بر اساس برخی گزارش‌های نه چندان قابل قبول، زلیخا با پیشنهاد ندیمه خود سقف، کف و دیوارهای اتاق خود را آینه‌کاری کرد تا یوسف{{ع}} به هر سو که بنگرد چهره او را ببیند؛ همچنین گفته‌اند که به [[دستور]] زلیخا صورتی از وی را در کنار یوسف{{ع}} کشیده و در اتاق قرار دادند. در این گزارش، ستایش‌های زلیخا درباره زیبایی‌های یوسف{{ع}}، [[پرسش]] زلیخا درباره سبب [[کناره‌گیری]] یوسف{{ع}} از وی و درخواست از او برای نگریستن به وی و پاسخ‌های آن حضرت نیز گزارش شده‌اند.<ref> تاریخ الانبیاء، ص ۱۱۵؛ تاریخ حبیب السیر، ج ۱، ص ۶.</ref> در پی درخواست کامجویی صریح زلیخا، [[حضرت یوسف]]{{ع}} ضمن [[پناه]] بردن به [[خداوند]] و [[یادآوری]] نیکی‌های او درباره خویش،<ref>مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۸۳؛ المیزان، ج ۱۱، ص ۱۲۱.</ref> انجام خواسته زلیخا را [[ستمکاری]] خواند و از عدم [[رستگاری]] [[ستمگران]] [[سخن]] گفت: {{متن قرآن|قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ}} زلیخا بدون توجه به سخنان یوسف{{ع}} به سمت او رفت؛ ولی [[برهان]] ربانی و [[امداد الهی]]، یوسف{{ع}} را از این شرایط بسیار تحریک کننده [[نجات]] داد. او برای [[رهایی]] از دست زلیخا، به سمت در خروجی گریخت. زلیخا که برای جلوگیری از فرار یوسف{{ع}} در پی او می‌دوید، خود را به وی رسانده و از پشت سر با گرفتن و کشیدن پیراهن او، آن را پاره کرد. وی با این کار تلاش کرد به [[زور]] هم که شده به خواسته خود برسد: {{متن قرآن|وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ}}<ref>«و بی‌گمان آن زن آهنگ وی کرد و وی نیز اگر برهان پروردگار خویش را نمی‌دید آهنگ او می‌کرد  بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود» سوره یوسف، آیه ۲۴.</ref>، {{متن قرآن|وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِيصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوءًا إِلَّا أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ}}<ref>«و هر دو به سوی در پیش تاختند و آن زن پیراهن او را از پشت درید و شویش را کنار در، یافتند؛ زن گفت: کیفر کسی که به همسرت نظر بد داشته باشد جز آنکه زندانی شود یا به عذابی دردناک دچار گردد چیست؟» سوره یوسف، آیه ۲۵.</ref>.<ref>مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۰.</ref> برخی گفته‌اند که درها به خودی خود باز شدند و یوسف{{ع}} دریافت که باید بگریزد و به گفته برخی دیگر، خود یوسف{{ع}} شروع به باز کردن درها کرد و در این هنگام [[زلیخا]] به وی رسید و پیراهنش را گرفت.<ref>نک: مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۰.</ref><ref>[[علی اسدی|اسدی، علی]]، [[زلیخا (مقاله)|مقاله "زلیخا»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۴.</ref>
بر اساس برخی گزارش‌ها، زلیخا ابتدا به وسیله ندیمه خود، یوسف{{ع}} را از عشق سوزان خویش [[آگاه]] ساخت و از وی کام دل‌طلبید؛ اما در پی [[امتناع]] [[یوسف]]{{ع}} و حتی بی‌توجهی او نسبت به [[تطمیع]] و تهدیدهای صورت گرفته، [[زلیخا]] خود را [[زیبا]] و آراسته و به یوسف{{ع}} عرضه کرد.{{متن قرآن|وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«و آن زن که یوسف در خانه‌اش بود از او، کام خواست  و درها را بست و گفت: پیش آی که از آن توام ! (یوسف) گفت: پناه بر خداوند! او  پرورنده من است، جایگاه مرا نیکو داشته است، بی‌گمان ستمکاران رستگار نمی‌گردند» سوره یوسف، آیه ۲۳.</ref>.<ref>تاریخ الانبیاء، ص ۱۱۵.</ref> او برای واداشتن یوسف{{ع}} به انجام خواسته خویش، بر اساس نقشه‌ای از پیش طراحی شده، آن [[حضرت]] را به خلوتگاه خویش کشاند و با بستن همه درها که تعداد آن را ۷ در گفته‌اند،<ref>مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۸۳.</ref> [[راه]] [[گریز]] او و ورود دیگران را مسدود ساخت و گفت که خود را برای یوسف آماده کرده است: {{متن قرآن|وَغَلَّقَتِ الأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ}} بر اساس برخی گزارش‌های نه چندان قابل قبول، زلیخا با پیشنهاد ندیمه خود سقف، کف و دیوارهای اتاق خود را آینه‌کاری کرد تا یوسف{{ع}} به هر سو که بنگرد چهره او را ببیند؛ همچنین گفته‌اند که به [[دستور]] زلیخا صورتی از وی را در کنار یوسف{{ع}} کشیده و در اتاق قرار دادند. در این گزارش، ستایش‌های زلیخا درباره زیبایی‌های یوسف{{ع}}، [[پرسش]] زلیخا درباره سبب [[کناره‌گیری]] یوسف{{ع}} از وی و درخواست از او برای نگریستن به وی و پاسخ‌های آن حضرت نیز گزارش شده‌اند.<ref> تاریخ الانبیاء، ص ۱۱۵؛ تاریخ حبیب السیر، ج ۱، ص ۶.</ref> در پی درخواست کامجویی صریح زلیخا، [[حضرت یوسف]]{{ع}} ضمن [[پناه]] بردن به [[خداوند]] و [[یادآوری]] نیکی‌های او درباره خویش،<ref>مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۸۳؛ المیزان، ج ۱۱، ص ۱۲۱.</ref> انجام خواسته زلیخا را [[ستمکاری]] خواند و از عدم [[رستگاری]] [[ستمگران]] [[سخن]] گفت: {{متن قرآن|قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ}} زلیخا بدون توجه به سخنان یوسف{{ع}} به سمت او رفت؛ ولی [[برهان]] ربانی و [[امداد الهی]]، یوسف{{ع}} را از این شرایط بسیار تحریک کننده [[نجات]] داد. او برای [[رهایی]] از دست زلیخا، به سمت در خروجی گریخت. زلیخا که برای جلوگیری از فرار یوسف{{ع}} در پی او می‌دوید، خود را به وی رسانده و از پشت سر با گرفتن و کشیدن پیراهن او، آن را پاره کرد. وی با این کار تلاش کرد به [[زور]] هم که شده به خواسته خود برسد: {{متن قرآن|وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ}}<ref>«و بی‌گمان آن زن آهنگ وی کرد و وی نیز اگر برهان پروردگار خویش را نمی‌دید آهنگ او می‌کرد  بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود» سوره یوسف، آیه ۲۴.</ref>، {{متن قرآن|وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِيصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوءًا إِلَّا أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ}}<ref>«و هر دو به سوی در پیش تاختند و آن زن پیراهن او را از پشت درید و شویش را کنار در، یافتند؛ زن گفت: کیفر کسی که به همسرت نظر بد داشته باشد جز آنکه زندانی شود یا به عذابی دردناک دچار گردد چیست؟» سوره یوسف، آیه ۲۵.</ref>.<ref>مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۰.</ref> برخی گفته‌اند که درها به خودی خود باز شدند و یوسف{{ع}} دریافت که باید بگریزد و به گفته برخی دیگر، خود یوسف{{ع}} شروع به باز کردن درها کرد و در این هنگام [[زلیخا]] به وی رسید و پیراهنش را گرفت.<ref>نک: مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۰.</ref><ref>[[علی اسدی|اسدی، علی]]، [[زلیخا (مقاله)|مقاله «زلیخا»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۴.</ref>


===[[تهمت]] ناروا به یوسف{{ع}}===
===[[تهمت]] ناروا به یوسف{{ع}}===
یوسف{{ع}} و زلیخا هنگام تعقیب و [[گریز]] ناگهان در آستانه در با [[عزیز مصر]] روبه‌رو شدند. زلیخا در یک واکنش سریع و بدون اینکه خود را باخته و دچار [[ترس]] و [[هراس]] شود، با پیش‌دستی کردن، یوسف{{ع}} را به [[خیانت]] و [[سوء]] [[نیت]] متهم کرد.<ref>مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۰.</ref> او در ادامه با تحریک [[احساسات]] همسرش و پیش از [[اثبات]] [[گناه]]، خواستار [[زندانی]] کردن و [[مجازات]] شدید یوسف{{ع}} شد: {{متن قرآن|وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِيصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوءًا إِلَّا أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ}}<ref>«و هر دو به سوی در پیش تاختند و آن زن پیراهن او را از پشت درید و شویش را کنار در، یافتند؛ زن گفت: کیفر کسی که به همسرت نظر بد داشته باشد جز آنکه زندانی شود یا به عذابی دردناک دچار گردد چیست؟» سوره یوسف، آیه ۲۵.</ref> [[حضرت یوسف]]{{ع}} در واکنش به این نسبت ناروا، خود را بی‌گناه خواند و گفت که زلیخا از من خواست تا خود را در [[اختیار]] او قرار دهم. در این میان که عزیز مصر به نوعی دچار سردرگمی شده بود، یکی از بستگان زلیخا با توجه به نوع [[کشمکش]] و ادعای متضاد دو نفر پیشنهاد کرد که به شیوه درگیری توجه شود: اگر [[پیراهن یوسف]]{{ع}} از سمت جلو پاره شده باشد، زلیخا راست می‌گوید و یوسف{{ع}} دروغگوست، زیرا معلوم می‌شود که یوسف{{ع}} قصد تعرض داشته و زلیخا [[مقاومت]] کرده است؛ ولی اگر پشت [[لباس]] او چاک خورده باشد، [[یوسف]]{{ع}} راست می‌گوید و بی‌گناه است، زیرا معلوم می‌شود که در حال فرار بوده و [[زلیخا]] او را از پشت سر گرفته است: {{متن قرآن|قَالَ هِيَ رَاوَدَتْنِي عَنْ نَفْسِي وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا إِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْكَاذِبِينَ}}<ref>«(یوسف) گفت: او بود که از من، کام می‌خواست و گواهی از کسان آن زن گواهی داد:» سوره یوسف، آیه ۲۶.</ref>، {{متن قرآن|وَإِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ}}<ref>«و اگر پیراهنش از پشت دریده است زن دروغ می‌گوید و مرد از راستگویان است» سوره یوسف، آیه ۲۷.</ref>.<ref>جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۵۳؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۱؛ نمونه، ج ۹، ص ۳۸۵.</ref> درباره [[هویت]] [[شاهد]] یاد شده [[اختلاف]] است: به [[ابوهریره]]، [[ابن عباس]] و [[سعید بن جبیر]] منسوب است که وی نوزادی در گهواره بود.<ref>جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۵۴؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۰ - ۳۹۱.</ref> این موضوع در [[روایات شیعه]] و [[سنی]] نیز آمده است.<ref>تفسیر قمی، ج ۱، ص ۳۴۳؛ جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۵۶؛ الصافی، ج ۳، ص ۱۵.</ref> [[طبری]]، این دیدگاه را به سبب وجود [[حدیث نبوی]]، درست می‌داند.<ref> جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۵۶.</ref> البته این [[روایات]]، مرفوعه هستند.<ref> نمونه، ج ۹، ص ۳۸۷ - ۳۸۸.</ref> برخی نوزاد یاد شده را سه ماهه و خواهرزاده زلیخا دانسته‌اند.<ref> نک: مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۱.</ref> بر اساس پاره‌ای [[احادیث]]، [[حضرت یوسف]]{{ع}} با [[هدایت]] و [[الهام الهی]] و با اشاره به نوزادی در گهواره گفت که وی بر بی‌گناهی من [[گواهی]] می‌دهد و آن نوزاد با [[قدرت خداوند]] به سخن درآمد.<ref>بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۲۲۶.</ref> [[حسن]]، [[قتاده]]، [[عکرمه]] و جبایی او را مردی فرزانه از بستگان زلیخا دانسته‌اند. [[سدی]]، وی را پسرعموی زلیخا دانسته که در آن لحظه همراه [[عزیز مصر]] بوده است.<ref>جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۵۵؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۱.</ref> عزیز مصر با دیدن [[پیراهن یوسف]]{{ع}} و پارگی آن از پشت سر، به بی‌گناهی یوسف{{ع}} پی برد و به زلیخا گفت: این حادثه، برخاسته از [[نیرنگ]] شما [[زنان]] است، به [[راستی]] که [[نیرنگ]] شما بزرگ است: {{متن قرآن|فَلَمَّا رَأَى قَمِيصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ}}<ref>«و چون (شویش) دید که پیراهن مرد از پشت دریده است گفت: بی‌گمان این از نیرنگ شما زنان است و نیرنگ شما زنان سترگ است» سوره یوسف، آیه ۲۸.</ref> برخی با استناد به کاربرد [[ضمیر]] جمع مؤنث، گفته‌اند که [[کنیز]] [[زلیخا]] نیز در این [[دسیسه]] با وی همدست بوده است.<ref>الکشاف، ج ۲، ص ۳۱۵.</ref> [[عزیز مصر]] در ادامه ضمن [[خطاکار]] [[خواندن]] زلیخا از او می‌خواهد که از [[گناه]] و [[لغزش]] خود پوزش بطلبد: {{متن قرآن|يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا وَاسْتَغْفِرِي لِذَنْبِكِ إِنَّكِ كُنْتِ مِنَ الْخَاطِئِينَ}}<ref>«ای یوسف! از این (رویداد) روی بگردان (و در گذر) و (ای زن!) تو نیز برای گناهت آمرزش بخواه که تو بی‌گمان از خطاکاران بوده‌ای» سوره یوسف، آیه ۲۹.</ref>.<ref> المیزان، ج ۱۱، ص ۱۴۳.</ref> برخی گفته‌اند که مراد پوزش خواستن از شوهر است تا از [[مجازات]] وی درگذرد.<ref> جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۵۷؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۱.</ref> به [[اعتقاد]] برخی دیگر مراد [[توبه]] کردن و آمرزش‌طلبیدن از خداست، زیرا آنان [[مشرک]] بوده و در کنار [[خداوند]]، [[بت‌ها]] را نیز [[پرستش]] می‌کردند.<ref>نک: مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۱؛ المیزان، ج ۱۱، ص ۱۴۴.</ref> [[مفسران]] با این ذهنیت که عزیز مصر باید برخورد شدیدتری با زلیخا انجام می‌داد، درباره سبب واکنش ملایم وی، موارد مختلفی را گفته‌اند: [[بی‌غیرتی]]،<ref> نک: معانی القرآن، ج ۳، ص ۴۱۸؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۱؛ الکشاف، ج ۲، ص ۳۱۶.</ref>[[بردباری]]<ref>الکشاف، ج ۲، ص ۳۱۶.</ref> و علاقه شدید او به همسرش،<ref>المیزان، ج ۱۱، ص ۱۴۴.</ref> [[حفظ آبرو]] و نیز عادی بودن چنین رفتارهایی در میان درباریان <ref> نمونه، ج ۹، ص ۳۸۸.</ref> از این قبیل است.<ref>[[علی اسدی|اسدی، علی]]، [[زلیخا (مقاله)|مقاله "زلیخا»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۴.</ref>
یوسف{{ع}} و زلیخا هنگام تعقیب و [[گریز]] ناگهان در آستانه در با [[عزیز مصر]] روبه‌رو شدند. زلیخا در یک واکنش سریع و بدون اینکه خود را باخته و دچار [[ترس]] و [[هراس]] شود، با پیش‌دستی کردن، یوسف{{ع}} را به [[خیانت]] و [[سوء]] [[نیت]] متهم کرد.<ref>مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۰.</ref> او در ادامه با تحریک [[احساسات]] همسرش و پیش از [[اثبات]] [[گناه]]، خواستار [[زندانی]] کردن و [[مجازات]] شدید یوسف{{ع}} شد: {{متن قرآن|وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِيصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوءًا إِلَّا أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ}}<ref>«و هر دو به سوی در پیش تاختند و آن زن پیراهن او را از پشت درید و شویش را کنار در، یافتند؛ زن گفت: کیفر کسی که به همسرت نظر بد داشته باشد جز آنکه زندانی شود یا به عذابی دردناک دچار گردد چیست؟» سوره یوسف، آیه ۲۵.</ref> [[حضرت یوسف]]{{ع}} در واکنش به این نسبت ناروا، خود را بی‌گناه خواند و گفت که زلیخا از من خواست تا خود را در [[اختیار]] او قرار دهم. در این میان که عزیز مصر به نوعی دچار سردرگمی شده بود، یکی از بستگان زلیخا با توجه به نوع [[کشمکش]] و ادعای متضاد دو نفر پیشنهاد کرد که به شیوه درگیری توجه شود: اگر [[پیراهن یوسف]]{{ع}} از سمت جلو پاره شده باشد، زلیخا راست می‌گوید و یوسف{{ع}} دروغگوست، زیرا معلوم می‌شود که یوسف{{ع}} قصد تعرض داشته و زلیخا [[مقاومت]] کرده است؛ ولی اگر پشت [[لباس]] او چاک خورده باشد، [[یوسف]]{{ع}} راست می‌گوید و بی‌گناه است، زیرا معلوم می‌شود که در حال فرار بوده و [[زلیخا]] او را از پشت سر گرفته است: {{متن قرآن|قَالَ هِيَ رَاوَدَتْنِي عَنْ نَفْسِي وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِنْ أَهْلِهَا إِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْكَاذِبِينَ}}<ref>«(یوسف) گفت: او بود که از من، کام می‌خواست و گواهی از کسان آن زن گواهی داد:» سوره یوسف، آیه ۲۶.</ref>، {{متن قرآن|وَإِنْ كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصَّادِقِينَ}}<ref>«و اگر پیراهنش از پشت دریده است زن دروغ می‌گوید و مرد از راستگویان است» سوره یوسف، آیه ۲۷.</ref>.<ref>جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۵۳؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۱؛ نمونه، ج ۹، ص ۳۸۵.</ref> درباره [[هویت]] [[شاهد]] یاد شده [[اختلاف]] است: به [[ابوهریره]]، [[ابن عباس]] و [[سعید بن جبیر]] منسوب است که وی نوزادی در گهواره بود.<ref>جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۵۴؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۰ - ۳۹۱.</ref> این موضوع در [[روایات شیعه]] و [[سنی]] نیز آمده است.<ref>تفسیر قمی، ج ۱، ص ۳۴۳؛ جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۵۶؛ الصافی، ج ۳، ص ۱۵.</ref> [[طبری]]، این دیدگاه را به سبب وجود [[حدیث نبوی]]، درست می‌داند.<ref> جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۵۶.</ref> البته این [[روایات]]، مرفوعه هستند.<ref> نمونه، ج ۹، ص ۳۸۷ - ۳۸۸.</ref> برخی نوزاد یاد شده را سه ماهه و خواهرزاده زلیخا دانسته‌اند.<ref> نک: مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۱.</ref> بر اساس پاره‌ای [[احادیث]]، [[حضرت یوسف]]{{ع}} با [[هدایت]] و [[الهام الهی]] و با اشاره به نوزادی در گهواره گفت که وی بر بی‌گناهی من [[گواهی]] می‌دهد و آن نوزاد با [[قدرت خداوند]] به سخن درآمد.<ref>بحار الانوار، ج ۱۲، ص ۲۲۶.</ref> [[حسن]]، [[قتاده]]، [[عکرمه]] و جبایی او را مردی فرزانه از بستگان زلیخا دانسته‌اند. [[سدی]]، وی را پسرعموی زلیخا دانسته که در آن لحظه همراه [[عزیز مصر]] بوده است.<ref>جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۵۵؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۱.</ref> عزیز مصر با دیدن [[پیراهن یوسف]]{{ع}} و پارگی آن از پشت سر، به بی‌گناهی یوسف{{ع}} پی برد و به زلیخا گفت: این حادثه، برخاسته از [[نیرنگ]] شما [[زنان]] است، به [[راستی]] که [[نیرنگ]] شما بزرگ است: {{متن قرآن|فَلَمَّا رَأَى قَمِيصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ}}<ref>«و چون (شویش) دید که پیراهن مرد از پشت دریده است گفت: بی‌گمان این از نیرنگ شما زنان است و نیرنگ شما زنان سترگ است» سوره یوسف، آیه ۲۸.</ref> برخی با استناد به کاربرد [[ضمیر]] جمع مؤنث، گفته‌اند که [[کنیز]] [[زلیخا]] نیز در این [[دسیسه]] با وی همدست بوده است.<ref>الکشاف، ج ۲، ص ۳۱۵.</ref> [[عزیز مصر]] در ادامه ضمن [[خطاکار]] [[خواندن]] زلیخا از او می‌خواهد که از [[گناه]] و [[لغزش]] خود پوزش بطلبد: {{متن قرآن|يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا وَاسْتَغْفِرِي لِذَنْبِكِ إِنَّكِ كُنْتِ مِنَ الْخَاطِئِينَ}}<ref>«ای یوسف! از این (رویداد) روی بگردان (و در گذر) و (ای زن!) تو نیز برای گناهت آمرزش بخواه که تو بی‌گمان از خطاکاران بوده‌ای» سوره یوسف، آیه ۲۹.</ref>.<ref> المیزان، ج ۱۱، ص ۱۴۳.</ref> برخی گفته‌اند که مراد پوزش خواستن از شوهر است تا از [[مجازات]] وی درگذرد.<ref> جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۵۷؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۱.</ref> به [[اعتقاد]] برخی دیگر مراد [[توبه]] کردن و آمرزش‌طلبیدن از خداست، زیرا آنان [[مشرک]] بوده و در کنار [[خداوند]]، [[بت‌ها]] را نیز [[پرستش]] می‌کردند.<ref>نک: مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۱؛ المیزان، ج ۱۱، ص ۱۴۴.</ref> [[مفسران]] با این ذهنیت که عزیز مصر باید برخورد شدیدتری با زلیخا انجام می‌داد، درباره سبب واکنش ملایم وی، موارد مختلفی را گفته‌اند: [[بی‌غیرتی]]،<ref> نک: معانی القرآن، ج ۳، ص ۴۱۸؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۱؛ الکشاف، ج ۲، ص ۳۱۶.</ref>[[بردباری]]<ref>الکشاف، ج ۲، ص ۳۱۶.</ref> و علاقه شدید او به همسرش،<ref>المیزان، ج ۱۱، ص ۱۴۴.</ref> [[حفظ آبرو]] و نیز عادی بودن چنین رفتارهایی در میان درباریان <ref> نمونه، ج ۹، ص ۳۸۸.</ref> از این قبیل است.<ref>[[علی اسدی|اسدی، علی]]، [[زلیخا (مقاله)|مقاله «زلیخا»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۴.</ref>


===واکنش زلیخا به [[سرزنش]] [[زنان]] دربار===
===واکنش زلیخا به [[سرزنش]] [[زنان]] دربار===
عزیز مصر برای جلوگیری از انتشار خبر ماجرای پیش آمده از یوسف{{ع}} خواست که آن را نادیده گرفته و در جایی بازگو نکند: {{متن قرآن|يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا}}<ref>تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۱۷۵؛ المیزان، ج ۱۱، ص ۱۴۴.</ref>؛ اما به رغم همه تلاش‌های صورت گرفته، قصه یوسف{{ع}} و زلیخا در میان [[مردم]] و درباریان انتشار یافت و در نتیجه شماری از زنان دربار <ref> تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۱۴۶؛ الکشاف، ج ۲، ص ۳۱۶؛ المیزان، ج ۱۱، ص ۱۴۴.</ref> ضمن [[نکوهش]] و تخطئه شدید [[زلیخا]]، دلباختگی وی به [[غلام]] خویش و کامجویی از او را [[گمراهی]] آشکار خواندند: {{متن قرآن|وَقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَاهَا فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}}<ref>«و زنانی در آن شهر گفتند: همسر عزیز (مصر) از برده خویش، کام می‌خواهد، (برده‌اش) او را در عشق، سخت شیفته کرده است؛ بی‌گمان ما او را در گمراهی آشکاری می‌بینیم» سوره یوسف، آیه ۳۰.</ref> برخی [[حضرت یوسف]]{{ع}} را عامل انتشار خبر دانسته‌اند.<ref>تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۱۷۵؛ نور الثقلین، ج ۲، ص ۴۱۴.</ref> [[علامه طباطبایی]] با [[نفی]] این دیدگاه [[معتقد]] است که چنین چیزی از [[آیات قرآن]] برنمی‌آید و آن [[حضرت]]، [[حقیقت]] را حتی برای [[عزیز مصر]] زمانی آشکار ساخت که مورد [[اتهام]] واقع شد. دلباختگی زلیخا و تلاش مکرر وی برای کامجویی از یوسف{{ع}} مربوط به مدت [[زمان]] زیادی پیش از این حادثه بود و این به صورت طبیعی آشکار شدن آن را به دنبال می‌آورد.<ref> المیزان، ج ۱۱، ص ۱۴۳.</ref> برخورد بعدی حضرت یوسف{{ع}} با این مسئله نیز [[تأیید]] می‌کند که وی عامل انتشار آن نبوده است، زیرا آن حضرت در آستانه [[آزادی]] از [[زندان]]، برای روشن شدن حقیقت، بدون اشاره به نام زلیخا، از [[پادشاه]] خواست تا درباره ماجرای زنانی که دستان خود را بریدند، پرس و جو کند. {{متن قرآن|وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ}}<ref>«و پادشاه گفت: او را پیش من آورید! چون فرستاده نزد او آمد، وی گفت: نزد سرورت باز گرد و از او بپرس: حال زنانی که دست خود را بریدند چه بود؟ بی‌گمان پروردگار من به نیرنگ آنان داناست» سوره یوسف، آیه ۵۰.</ref> [[مفسران]] اشاره نکردن به نام زلیخا را برخاسته از [[بزرگواری]] و [[ادب]] یوسف{{ع}} دانسته‌اند.<ref> مجمع البیان، ج ۵، ص ۴۱۳؛ الصافی، ج ۳، ص ۲۵.</ref> به [[عقیده]] برخی از مفسران، [[زنان]] دربار، در پی شنیدن [[وصف]] [[جمال]] یوسف{{ع}}، می‌خواستند از نزدیک وی را ببینند، برای همین با [[هدف]] تحریک زلیخا برای نشان دادن یوسف{{ع}} پشت سر وی [[بدگویی]] کردند،<ref> جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۶۳؛ تفسیر شبر، ص ۲۴۲؛ نمونه، ج ۹، ص ۳۹۳.</ref> برای همین، [[قرآن کریم]] بدگویی آنان را "[[مکر]]" و [[نیرنگ]] نامیده است. {{متن قرآن|فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَآتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّينًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ}}<ref>«و چون (همسر عزیز مصر، ملامت) فریب (آمیز) آنان را شنید (کسی را) نزدشان فرستاد و برای آنها تکیه‌گاهی آماده ساخت  و به هر یک از ایشان کاردی داد و (به یوسف) گفت: خود را به آنان نشان ده! چون او را دیدند بزرگش یافتند و دست خویش را (از خودباختگی) بریدند و گفتند: پاکاکه خداوند است!  این، نه آدمیزاد که جز فرشته‌ای ارجمند نیست» سوره یوسف، آیه ۳۱.</ref>.<ref> نک: مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۱.</ref> زلیخا در پی شنیدن سخنان زنان و با [[هدف]] بستن دهان آنها و [[حق]] به جانب نشان دادن خود، مجلس بزمی ترتیب داد و [[زنان]] دربار را به آن [[دعوت]] کرد.<ref> المیزان، ج ۱۱، ص ۱۴۵؛ نمونه، ج ۹، ص ۳۹۴.</ref>درست در لحظه‌ای که [[مهمانان]]، مشغول پوست کندن میوه‌ها بودند، [[یوسف]]{{ع}} به [[دستور]] [[زلیخا]] وارد مجلس شد. زنان با دیدن [[جمال]] او چنان دچار [[شگفتی]] و بهت و [[حیرت]] گشته و از خود بی‌خود شدند که ناخودآگاه دستان خویش را بریدند. آنها وی را به سبب [[زیبایی]] [[خیره]] کننده‌اش فرشته‌ای بزرگوار و نه یک [[انسان]] نامیدند: {{متن قرآن|فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَآتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّينًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ}}<ref>«و چون (همسر عزیز مصر، ملامت) فریب (آمیز) آنان را شنید (کسی را) نزدشان فرستاد و برای آنها تکیه‌گاهی آماده ساخت  و به هر یک از ایشان کاردی داد و (به یوسف) گفت: خود را به آنان نشان ده! چون او را دیدند بزرگش یافتند و دست خویش را (از خودباختگی) بریدند و گفتند: پاکاکه خداوند است!  این، نه آدمیزاد که جز فرشته‌ای ارجمند نیست» سوره یوسف، آیه ۳۱.</ref> [[تأمل]] در تعبیرهای [[قرآن]] نشان می‌دهد نقشه زلیخا بسیار زیرکانه و غافلگیرانه بود. ظاهرا مهمانان تا آن [[روز]] یوسف{{ع}} را ندیده بودند و او به دستور زلیخا در جایی به دور از چشم زنان، [[منتظر]] مانده بود تا آنان پیش از [[زمان]] [[تعیین]] شده وی را نبینند. دیدن یکباره یوسف{{ع}} در مجلس بزم، آن هم در هنگام خوردن میوه موجب شد تا زنان با دیدن چهره زیبای او [[اختیار]] از دست داده و نتوانند [[احساس]] درونی خود را [[کتمان]] کنند. بریدن ناخواسته دستان و نیز سخنان و ابراز شگفتی آنها مؤید این معناست و به خوبی نشان می‌دهد که چگونه زیبایی سحرآمیز یوسف{{ع}} همه آنان را افسون کرد.<ref> نک: تفسیر شبر، ص ۲۴۲؛ نمونه، ج ۹، ص ۳۹۵.</ref> با بروز چنین واکنشی که چه بسا در شرایط دیگری امکان بروز و [[ظهور]] نداشت، [[راه]] هرگونه توجیه و [[تأویل]] بسته می‌شد و همان گونه که خواست و هدف زلیخا بود، [[زن‌ها]] او را حق به جانب دانسته و از ملامت وی دست می‌کشیدند. سخنان زلیخا و گفته‌های [[مفسران]] نشان می‌دهد که این گونه هم شد، زیرا وی پس از دیدن واکنش [[زنان]]، با سخنانی [[حق]] به جانب گفت: این همان کسی است که مرا به سبب [[عشق]] و دلباختگی به وی ملامت کردید؛ آن‌گاه برای نخستین بار، بدون ابراز [[ندامت]] و [[حفظ]] ظاهر، آشکارا در نزد آنان به عشق و کامجویی مصرّانه از [[یوسف]]{{ع}} و [[امتناع]] شدید وی اعتراف کرد و در ادامه برای حفظ جایگاه خویش و به [[انقیاد]] درآوردن یوسف{{ع}} [[تهدید]] کرد که اگر از [[فرمان]] وی [[سرپیچی]] کند او را [[زندانی]] کرده و به [[خواری]] و [[ذلت]] خواهد کشاند: {{متن قرآن|قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِنَ الصَّاغِرِينَ}}<ref>«(آن زن) گفت: این همان است که مرا درباره او سرزنش کردید؛ آری ، از او کام خواستم که خویشتنداری کرد و اگر آنچه به او فرمان می‌دهم انجام ندهد بی‌گمان به زندان افکنده می‌شود و از خوارشدگان  خواهد بود» سوره یوسف، آیه ۳۲.</ref>.<ref>المیزان، ج ۱۱، ص ۱۵۱؛ نمونه، ج ۹، ص ۳۹۶.</ref> ظاهر گزارش [[قرآن]] نشان می‌دهد که زنان یاد شده پس از مهمانی به نوعی با [[زلیخا]] همداستان شدند، زیرا [[حضرت یوسف]]{{ع}} پس از این مجلس، [[زندان]] را محبوب‌تر از تن دادن به خواسته زنان خواند و از [[خدا]] خواست که او را از [[شر]] [[حیله]] و [[نیرنگ]] آنان حفظ کند که در غیر این صورت به آنان [[گرایش]] یافته و در جرگه [[جاهلان]] در خواهد آمد: {{متن قرآن|قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُنْ مِنَ الْجَاهِلِينَ}}<ref>«(یوسف) گفت: پروردگارا! زندان از آنچه مرا به آن فرا می‌خواند خوش‌تر است و اگر فریبشان را از من نگردانی به آنان می‌گرایم و از نادانان خواهم بود» سوره یوسف، آیه ۳۳.</ref> بر اساس گزارش‌های [[تاریخی]] و [[تفسیری]]، شماری از زنان یاد شده به درخواست زلیخا تلاش کردند که با روش‌هایی گوناگون مانند تحریک [[احساسات]] و [[عواطف]] یوسف{{ع}}، [[تطمیع]] و تهدید، او را برای پذیرش درخواست بانوی خود وادارند؛ همچنین خود آنها نیز درخواست کامجویی کردند.<ref>اخبار الزمان، ص ۲۶۰؛ تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۱۴۷؛ نمونه، ج ۹، ص ۳۹۹.</ref> ظاهر تعابیری چون {{متن قرآن|قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُنْ مِنَ الْجَاهِلِينَ}}<ref>«(یوسف) گفت: پروردگارا! زندان از آنچه مرا به آن فرا می‌خواند خوش‌تر است و اگر فریبشان را از من نگردانی به آنان می‌گرایم و از نادانان خواهم بود» سوره یوسف، آیه ۳۳.</ref>، {{متن قرآن|قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدْتُنَّ يُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ}}<ref>«(پادشاه به زنان) گفت: آن هنگام که از یوسف کام می‌خواستید حال و کارتان چه بود؟» سوره یوسف، آیه ۵۱.</ref> مؤید این معناست. مجموع این شرایط چنان عرصه را بر یوسف{{ع}} تنگ کرد که رفتن به [[زندان]] را ترجیح داد.
عزیز مصر برای جلوگیری از انتشار خبر ماجرای پیش آمده از یوسف{{ع}} خواست که آن را نادیده گرفته و در جایی بازگو نکند: {{متن قرآن|يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا}}<ref>تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۱۷۵؛ المیزان، ج ۱۱، ص ۱۴۴.</ref>؛ اما به رغم همه تلاش‌های صورت گرفته، قصه یوسف{{ع}} و زلیخا در میان [[مردم]] و درباریان انتشار یافت و در نتیجه شماری از زنان دربار <ref> تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۱۴۶؛ الکشاف، ج ۲، ص ۳۱۶؛ المیزان، ج ۱۱، ص ۱۴۴.</ref> ضمن [[نکوهش]] و تخطئه شدید [[زلیخا]]، دلباختگی وی به [[غلام]] خویش و کامجویی از او را [[گمراهی]] آشکار خواندند: {{متن قرآن|وَقَالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَاهَا فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}}<ref>«و زنانی در آن شهر گفتند: همسر عزیز (مصر) از برده خویش، کام می‌خواهد، (برده‌اش) او را در عشق، سخت شیفته کرده است؛ بی‌گمان ما او را در گمراهی آشکاری می‌بینیم» سوره یوسف، آیه ۳۰.</ref> برخی [[حضرت یوسف]]{{ع}} را عامل انتشار خبر دانسته‌اند.<ref>تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۱۷۵؛ نور الثقلین، ج ۲، ص ۴۱۴.</ref> [[علامه طباطبایی]] با [[نفی]] این دیدگاه [[معتقد]] است که چنین چیزی از [[آیات قرآن]] برنمی‌آید و آن [[حضرت]]، [[حقیقت]] را حتی برای [[عزیز مصر]] زمانی آشکار ساخت که مورد [[اتهام]] واقع شد. دلباختگی زلیخا و تلاش مکرر وی برای کامجویی از یوسف{{ع}} مربوط به مدت [[زمان]] زیادی پیش از این حادثه بود و این به صورت طبیعی آشکار شدن آن را به دنبال می‌آورد.<ref> المیزان، ج ۱۱، ص ۱۴۳.</ref> برخورد بعدی حضرت یوسف{{ع}} با این مسئله نیز [[تأیید]] می‌کند که وی عامل انتشار آن نبوده است، زیرا آن حضرت در آستانه [[آزادی]] از [[زندان]]، برای روشن شدن حقیقت، بدون اشاره به نام زلیخا، از [[پادشاه]] خواست تا درباره ماجرای زنانی که دستان خود را بریدند، پرس و جو کند. {{متن قرآن|وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ}}<ref>«و پادشاه گفت: او را پیش من آورید! چون فرستاده نزد او آمد، وی گفت: نزد سرورت باز گرد و از او بپرس: حال زنانی که دست خود را بریدند چه بود؟ بی‌گمان پروردگار من به نیرنگ آنان داناست» سوره یوسف، آیه ۵۰.</ref> [[مفسران]] اشاره نکردن به نام زلیخا را برخاسته از [[بزرگواری]] و [[ادب]] یوسف{{ع}} دانسته‌اند.<ref> مجمع البیان، ج ۵، ص ۴۱۳؛ الصافی، ج ۳، ص ۲۵.</ref> به [[عقیده]] برخی از مفسران، [[زنان]] دربار، در پی شنیدن [[وصف]] [[جمال]] یوسف{{ع}}، می‌خواستند از نزدیک وی را ببینند، برای همین با [[هدف]] تحریک زلیخا برای نشان دادن یوسف{{ع}} پشت سر وی [[بدگویی]] کردند،<ref> جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۶۳؛ تفسیر شبر، ص ۲۴۲؛ نمونه، ج ۹، ص ۳۹۳.</ref> برای همین، [[قرآن کریم]] بدگویی آنان را "[[مکر]]" و [[نیرنگ]] نامیده است. {{متن قرآن|فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَآتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّينًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ}}<ref>«و چون (همسر عزیز مصر، ملامت) فریب (آمیز) آنان را شنید (کسی را) نزدشان فرستاد و برای آنها تکیه‌گاهی آماده ساخت  و به هر یک از ایشان کاردی داد و (به یوسف) گفت: خود را به آنان نشان ده! چون او را دیدند بزرگش یافتند و دست خویش را (از خودباختگی) بریدند و گفتند: پاکاکه خداوند است!  این، نه آدمیزاد که جز فرشته‌ای ارجمند نیست» سوره یوسف، آیه ۳۱.</ref>.<ref> نک: مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۱.</ref> زلیخا در پی شنیدن سخنان زنان و با [[هدف]] بستن دهان آنها و [[حق]] به جانب نشان دادن خود، مجلس بزمی ترتیب داد و [[زنان]] دربار را به آن [[دعوت]] کرد.<ref> المیزان، ج ۱۱، ص ۱۴۵؛ نمونه، ج ۹، ص ۳۹۴.</ref>درست در لحظه‌ای که [[مهمانان]]، مشغول پوست کندن میوه‌ها بودند، [[یوسف]]{{ع}} به [[دستور]] [[زلیخا]] وارد مجلس شد. زنان با دیدن [[جمال]] او چنان دچار [[شگفتی]] و بهت و [[حیرت]] گشته و از خود بی‌خود شدند که ناخودآگاه دستان خویش را بریدند. آنها وی را به سبب [[زیبایی]] [[خیره]] کننده‌اش فرشته‌ای بزرگوار و نه یک [[انسان]] نامیدند: {{متن قرآن|فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَآتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّينًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ}}<ref>«و چون (همسر عزیز مصر، ملامت) فریب (آمیز) آنان را شنید (کسی را) نزدشان فرستاد و برای آنها تکیه‌گاهی آماده ساخت  و به هر یک از ایشان کاردی داد و (به یوسف) گفت: خود را به آنان نشان ده! چون او را دیدند بزرگش یافتند و دست خویش را (از خودباختگی) بریدند و گفتند: پاکاکه خداوند است!  این، نه آدمیزاد که جز فرشته‌ای ارجمند نیست» سوره یوسف، آیه ۳۱.</ref> [[تأمل]] در تعبیرهای [[قرآن]] نشان می‌دهد نقشه زلیخا بسیار زیرکانه و غافلگیرانه بود. ظاهرا مهمانان تا آن [[روز]] یوسف{{ع}} را ندیده بودند و او به دستور زلیخا در جایی به دور از چشم زنان، [[منتظر]] مانده بود تا آنان پیش از [[زمان]] [[تعیین]] شده وی را نبینند. دیدن یکباره یوسف{{ع}} در مجلس بزم، آن هم در هنگام خوردن میوه موجب شد تا زنان با دیدن چهره زیبای او [[اختیار]] از دست داده و نتوانند [[احساس]] درونی خود را [[کتمان]] کنند. بریدن ناخواسته دستان و نیز سخنان و ابراز شگفتی آنها مؤید این معناست و به خوبی نشان می‌دهد که چگونه زیبایی سحرآمیز یوسف{{ع}} همه آنان را افسون کرد.<ref> نک: تفسیر شبر، ص ۲۴۲؛ نمونه، ج ۹، ص ۳۹۵.</ref> با بروز چنین واکنشی که چه بسا در شرایط دیگری امکان بروز و [[ظهور]] نداشت، [[راه]] هرگونه توجیه و [[تأویل]] بسته می‌شد و همان گونه که خواست و هدف زلیخا بود، [[زن‌ها]] او را حق به جانب دانسته و از ملامت وی دست می‌کشیدند. سخنان زلیخا و گفته‌های [[مفسران]] نشان می‌دهد که این گونه هم شد، زیرا وی پس از دیدن واکنش [[زنان]]، با سخنانی [[حق]] به جانب گفت: این همان کسی است که مرا به سبب [[عشق]] و دلباختگی به وی ملامت کردید؛ آن‌گاه برای نخستین بار، بدون ابراز [[ندامت]] و [[حفظ]] ظاهر، آشکارا در نزد آنان به عشق و کامجویی مصرّانه از [[یوسف]]{{ع}} و [[امتناع]] شدید وی اعتراف کرد و در ادامه برای حفظ جایگاه خویش و به [[انقیاد]] درآوردن یوسف{{ع}} [[تهدید]] کرد که اگر از [[فرمان]] وی [[سرپیچی]] کند او را [[زندانی]] کرده و به [[خواری]] و [[ذلت]] خواهد کشاند: {{متن قرآن|قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِنَ الصَّاغِرِينَ}}<ref>«(آن زن) گفت: این همان است که مرا درباره او سرزنش کردید؛ آری ، از او کام خواستم که خویشتنداری کرد و اگر آنچه به او فرمان می‌دهم انجام ندهد بی‌گمان به زندان افکنده می‌شود و از خوارشدگان  خواهد بود» سوره یوسف، آیه ۳۲.</ref>.<ref>المیزان، ج ۱۱، ص ۱۵۱؛ نمونه، ج ۹، ص ۳۹۶.</ref> ظاهر گزارش [[قرآن]] نشان می‌دهد که زنان یاد شده پس از مهمانی به نوعی با [[زلیخا]] همداستان شدند، زیرا [[حضرت یوسف]]{{ع}} پس از این مجلس، [[زندان]] را محبوب‌تر از تن دادن به خواسته زنان خواند و از [[خدا]] خواست که او را از [[شر]] [[حیله]] و [[نیرنگ]] آنان حفظ کند که در غیر این صورت به آنان [[گرایش]] یافته و در جرگه [[جاهلان]] در خواهد آمد: {{متن قرآن|قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُنْ مِنَ الْجَاهِلِينَ}}<ref>«(یوسف) گفت: پروردگارا! زندان از آنچه مرا به آن فرا می‌خواند خوش‌تر است و اگر فریبشان را از من نگردانی به آنان می‌گرایم و از نادانان خواهم بود» سوره یوسف، آیه ۳۳.</ref> بر اساس گزارش‌های [[تاریخی]] و [[تفسیری]]، شماری از زنان یاد شده به درخواست زلیخا تلاش کردند که با روش‌هایی گوناگون مانند تحریک [[احساسات]] و [[عواطف]] یوسف{{ع}}، [[تطمیع]] و تهدید، او را برای پذیرش درخواست بانوی خود وادارند؛ همچنین خود آنها نیز درخواست کامجویی کردند.<ref>اخبار الزمان، ص ۲۶۰؛ تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۱۴۷؛ نمونه، ج ۹، ص ۳۹۹.</ref> ظاهر تعابیری چون {{متن قرآن|قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُنْ مِنَ الْجَاهِلِينَ}}<ref>«(یوسف) گفت: پروردگارا! زندان از آنچه مرا به آن فرا می‌خواند خوش‌تر است و اگر فریبشان را از من نگردانی به آنان می‌گرایم و از نادانان خواهم بود» سوره یوسف، آیه ۳۳.</ref>، {{متن قرآن|قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدْتُنَّ يُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ}}<ref>«(پادشاه به زنان) گفت: آن هنگام که از یوسف کام می‌خواستید حال و کارتان چه بود؟» سوره یوسف، آیه ۵۱.</ref> مؤید این معناست. مجموع این شرایط چنان عرصه را بر یوسف{{ع}} تنگ کرد که رفتن به [[زندان]] را ترجیح داد.


[[زندانی]] کردن [[یوسف]]{{ع}} با وجود [[ادله]] متعددی مبنی بر بی‌گناهی [[حضرت یوسف]]{{ع}} همانند شکافته شدن پیراهن وی از پشت، [[گواهی]] [[کودک]]، اعتراف [[زلیخا]] در حضور [[زنان]] و خودداری یوسف{{ع}} از پذیرش درخواست آنان، [[عزیز مصر]] و اطرافیان برخلاف [[تصمیم]] پیشین، بر آن شدند که آن [[حضرت]] را مدتی زندانی کنند: {{متن قرآن|ثُمَّ بَدَا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا رَأَوُا الْآيَاتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِينٍ}}<ref>«آنگاه، پس از آنکه آن نشانه‌ها را دیدند بر آن شدند که او را تا زمانی زندانی کنند» سوره یوسف، آیه ۳۵.</ref>.<ref>جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۷۹؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۹؛ الکشاف، ج ۲، ص ۳۱۹.</ref> اغلب [[مفسران]] زلیخا را عامل اصلی زندانی شدن حضرت یوسف{{ع}} دانسته‌اند.<ref>تفسیر قمی، ج ۱، ص ۳۴۴؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۹؛ الکشاف، ج ۲، ص ۳۱۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۴۵۲.</ref> این دیدگاه با توجه به [[تهدید]] پیشین یوسف{{ع}} به زندان از سوی زلیخا تأییدپذیر است. {{متن قرآن|قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِنَ الصَّاغِرِينَ}}<ref>«(آن زن) گفت: این همان است که مرا درباره او سرزنش کردید؛ آری ، از او کام خواستم که خویشتنداری کرد و اگر آنچه به او فرمان می‌دهم انجام ندهد بی‌گمان به زندان افکنده می‌شود و از خوارشدگان  خواهد بود» سوره یوسف، آیه ۳۲.</ref> بر اساس این دیدگاه، پس از آنکه زلیخا از هیچ راهی نتوانست یوسف{{ع}} را [[مطیع]] خود سازد، شوهرش را به زندانی کردن آن حضرت واداشت تا متنبه شده و به درخواست وی تن دهد. [[حفظ]] آبروی عزیز مصر و [[خانواده]] او با [[مجرم]] وانمود کردن یوسف{{ع}}، جلوگیری از [[رسوایی]] جنسی در میان زنان دربار و به [[فراموشی]] سپردن ماجرای یوسف و زلیخا ادله دیگری هستند که برای زندانی کردن یوسف{{ع}} یاد شده‌اند.<ref>جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۷۹؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۹؛ المیزان، ج ۱۱، ص ۱۷۰.</ref> به [[اعتقاد]] [[علامه طباطبایی]] زلیخا، عزیز مصر را به [[اشتباه]] انداخته و درباره بی‌گناهی یوسف{{ع}} دچار تردید کرده بود و [[اصرار]] بعدی حضرت یوسف{{ع}} مبنی بر اینکه [[پادشاه]] درباره ماجرای مجلس زنان و بریدن دستان آنها بپرسد و نیز اعتراف زلیخا و زنان دربار به بی‌گناهی حضرت یوسف{{ع}} {{متن قرآن|وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ}}<ref>«و پادشاه گفت: او را پیش من آورید! چون فرستاده نزد او آمد، وی گفت: نزد سرورت باز گرد و از او بپرس: حال زنانی که دست خود را بریدند چه بود؟ بی‌گمان پروردگار من به نیرنگ آنان داناست» سوره یوسف، آیه ۵۰.</ref>، {{متن قرآن|قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدْتُنَّ يُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ}}<ref>«(پادشاه به زنان) گفت: آن هنگام که از یوسف کام می‌خواستید حال و کارتان چه بود؟» سوره یوسف، آیه ۵۱.</ref>، مؤید این معناست و نشان می‌دهد که آن حضرت در پی رفع [[اتهام]] از خویش بود.<ref>المیزان، ج ۱۱، ص ۱۶۹ ـ ۱۷۰.</ref> بر اساس برخی گزارش‌ها [[زلیخا]] پس از [[زندانی]] کردن [[یوسف]]{{ع}} پشیمان شد. [[گریه]] وی از سر [[بی‌تابی]]، رسیدگی به یوسف{{ع}} به شکل‌های مختلف، [[توبه]] کردن و [[تصمیم]] به [[آزادی]] او و سپس، انصراف از آن به سبب تاب نیاوردن در برابر وی و در نتیجه ماندن یوسف{{ع}} در [[زندان]] برای چندین سال دیگر، مطالبی‌اند که در این گزارش‌ها آمده‌اند.<ref>تاریخ الانبیاء، ص ۱۱۹.</ref><ref>[[علی اسدی|اسدی، علی]]، [[زلیخا (مقاله)|مقاله "زلیخا»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۴.</ref>
[[زندانی]] کردن [[یوسف]]{{ع}} با وجود [[ادله]] متعددی مبنی بر بی‌گناهی [[حضرت یوسف]]{{ع}} همانند شکافته شدن پیراهن وی از پشت، [[گواهی]] [[کودک]]، اعتراف [[زلیخا]] در حضور [[زنان]] و خودداری یوسف{{ع}} از پذیرش درخواست آنان، [[عزیز مصر]] و اطرافیان برخلاف [[تصمیم]] پیشین، بر آن شدند که آن [[حضرت]] را مدتی زندانی کنند: {{متن قرآن|ثُمَّ بَدَا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا رَأَوُا الْآيَاتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِينٍ}}<ref>«آنگاه، پس از آنکه آن نشانه‌ها را دیدند بر آن شدند که او را تا زمانی زندانی کنند» سوره یوسف، آیه ۳۵.</ref>.<ref>جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۷۹؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۹؛ الکشاف، ج ۲، ص ۳۱۹.</ref> اغلب [[مفسران]] زلیخا را عامل اصلی زندانی شدن حضرت یوسف{{ع}} دانسته‌اند.<ref>تفسیر قمی، ج ۱، ص ۳۴۴؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۹؛ الکشاف، ج ۲، ص ۳۱۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۴۵۲.</ref> این دیدگاه با توجه به [[تهدید]] پیشین یوسف{{ع}} به زندان از سوی زلیخا تأییدپذیر است. {{متن قرآن|قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِنَ الصَّاغِرِينَ}}<ref>«(آن زن) گفت: این همان است که مرا درباره او سرزنش کردید؛ آری ، از او کام خواستم که خویشتنداری کرد و اگر آنچه به او فرمان می‌دهم انجام ندهد بی‌گمان به زندان افکنده می‌شود و از خوارشدگان  خواهد بود» سوره یوسف، آیه ۳۲.</ref> بر اساس این دیدگاه، پس از آنکه زلیخا از هیچ راهی نتوانست یوسف{{ع}} را [[مطیع]] خود سازد، شوهرش را به زندانی کردن آن حضرت واداشت تا متنبه شده و به درخواست وی تن دهد. [[حفظ]] آبروی عزیز مصر و [[خانواده]] او با [[مجرم]] وانمود کردن یوسف{{ع}}، جلوگیری از [[رسوایی]] جنسی در میان زنان دربار و به [[فراموشی]] سپردن ماجرای یوسف و زلیخا ادله دیگری هستند که برای زندانی کردن یوسف{{ع}} یاد شده‌اند.<ref>جامع البیان، ج ۱۲، ص ۲۷۹؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۹۹؛ المیزان، ج ۱۱، ص ۱۷۰.</ref> به [[اعتقاد]] [[علامه طباطبایی]] زلیخا، عزیز مصر را به [[اشتباه]] انداخته و درباره بی‌گناهی یوسف{{ع}} دچار تردید کرده بود و [[اصرار]] بعدی حضرت یوسف{{ع}} مبنی بر اینکه [[پادشاه]] درباره ماجرای مجلس زنان و بریدن دستان آنها بپرسد و نیز اعتراف زلیخا و زنان دربار به بی‌گناهی حضرت یوسف{{ع}} {{متن قرآن|وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ}}<ref>«و پادشاه گفت: او را پیش من آورید! چون فرستاده نزد او آمد، وی گفت: نزد سرورت باز گرد و از او بپرس: حال زنانی که دست خود را بریدند چه بود؟ بی‌گمان پروردگار من به نیرنگ آنان داناست» سوره یوسف، آیه ۵۰.</ref>، {{متن قرآن|قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدْتُنَّ يُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ}}<ref>«(پادشاه به زنان) گفت: آن هنگام که از یوسف کام می‌خواستید حال و کارتان چه بود؟» سوره یوسف، آیه ۵۱.</ref>، مؤید این معناست و نشان می‌دهد که آن حضرت در پی رفع [[اتهام]] از خویش بود.<ref>المیزان، ج ۱۱، ص ۱۶۹ ـ ۱۷۰.</ref> بر اساس برخی گزارش‌ها [[زلیخا]] پس از [[زندانی]] کردن [[یوسف]]{{ع}} پشیمان شد. [[گریه]] وی از سر [[بی‌تابی]]، رسیدگی به یوسف{{ع}} به شکل‌های مختلف، [[توبه]] کردن و [[تصمیم]] به [[آزادی]] او و سپس، انصراف از آن به سبب تاب نیاوردن در برابر وی و در نتیجه ماندن یوسف{{ع}} در [[زندان]] برای چندین سال دیگر، مطالبی‌اند که در این گزارش‌ها آمده‌اند.<ref>تاریخ الانبیاء، ص ۱۱۹.</ref><ref>[[علی اسدی|اسدی، علی]]، [[زلیخا (مقاله)|مقاله «زلیخا»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۴.</ref>


===اعتراف به بی گناهی یوسف{{ع}}===
===اعتراف به بی گناهی یوسف{{ع}}===
زلیخا افزون بر مجلس [[زنان]] و در حضور آنان {{متن قرآن|قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِنَ الصَّاغِرِينَ}}<ref>«(آن زن) گفت: این همان است که مرا درباره او سرزنش کردید؛ آری ، از او کام خواستم که خویشتنداری کرد و اگر آنچه به او فرمان می‌دهم انجام ندهد بی‌گمان به زندان افکنده می‌شود و از خوارشدگان  خواهد بود» سوره یوسف، آیه ۳۲.</ref>، سال‌ها پس از آن و در حضور [[پادشاه]] نیز به بی‌گناهی [[حضرت یوسف]]{{ع}} اعتراف کرد. با تعبیر درست [[خواب]] پادشاه [[مصر]] از سوی حضرت یوسف{{ع}}، وی در صدد آزادی آن [[حضرت]] برآمد؛ ولی یوسف{{ع}} برای رفع هر گونه [[اتهام]] [[خیانت]] از خویش، خارج شدن از زندان را به روشن شدن ماجرای زنانی که دستان خود را بریدند، موکول کرد. {{متن قرآن|وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ}}<ref>«و پادشاه گفت: او را پیش من آورید! چون فرستاده نزد او آمد، وی گفت: نزد سرورت باز گرد و از او بپرس: حال زنانی که دست خود را بریدند چه بود؟ بی‌گمان پروردگار من به نیرنگ آنان داناست» سوره یوسف، آیه ۵۰.</ref>، {{متن قرآن|ذَلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي كَيْدَ الْخَائِنِينَ}}<ref>«(یوسف گفت) آن (پرس و جو، از آن رو) است تا (عزیز مصر) بداند که من در نهان به وی خیانت نورزیده‌ام و اینکه خداوند فریب خیانت‌پیشگان را به جایی نمی‌رساند» سوره یوسف، آیه ۵۲.</ref> زنان در پاسخ پادشاه، بر [[پاکی]]، [[صداقت]] و بی‌گناهی کامل یوسف{{ع}} تأکید کردند و زلیخا در پی [[شهادت]] آنان گفت: اکنون [[حقیقت]] آشکار شد. من بودم که مصرّانه از او خواستم تا خود را در [[اختیار]] من قرار دهد و یوسف در ادعای پاکی کاملاً صادق است: {{متن قرآن|قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدْتُنَّ يُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ}}<ref>«(پادشاه به زنان) گفت: آن هنگام که از یوسف کام می‌خواستید حال و کارتان چه بود؟» سوره یوسف، آیه ۵۱.</ref> شماری از [[مفسران]] به [[پیروی]] از "فراء"<ref>نک: زاد المسیر، ج ۴، ص ۱۸۱.</ref> گفته‌اند: وقتی که زلیخا با شهادت زنان مبنی بر پاکی و بی‌گناهی یوسف{{ع}} روبه‌رو شد، ناگزیر به این اعتراف گردید.<ref> تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۱۵۳؛ تفسیر سمرقندی، ج ۲، ص ۱۹۷؛ تفسیر واحدی، ج ۱، ص ۵۵۰.</ref> او می‌دانست که این پرس و جوها در نهایت به روشن شدن حقیقت خواهد انجامید.<ref>التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۴۶۷.</ref> گزارش [[قرآنی]] اعتراف زلیخا پس از [[گواهی]] آنان می‌تواند مؤید این معنا باشد. {{متن قرآن|قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدْتُنَّ يُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ}}<ref>«(پادشاه به زنان) گفت: آن هنگام که از یوسف کام می‌خواستید حال و کارتان چه بود؟» سوره یوسف، آیه ۵۱.</ref> [[طبرسی]] [[ناامیدی]] [[زلیخا]] از وصال یوسف{{ع}} و [[فرمان‌پذیری]] او را عامل آن دانسته است.<ref>مجمع البیان، ج ۵، ص ۴۱۴.</ref> ماوردی و برخی دیگر [[توبه]]، [[پشیمانی]] و [[عذاب]] [[وجدان]] وی به سبب [[رفتار]] گذشته‌اش با یوسف{{ع}} را سبب آن گفته‌اند.<ref>زاد المسیر، ج ۴، ص ۱۸۱؛ نمونه، ج ۹، ص ۴۳۲.</ref> هماهنگ با دیدگاه سوم، شماری از [[مفسران]] [[آیات]] {{متن قرآن|ذَلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي كَيْدَ الْخَائِنِينَ}}<ref>«(یوسف گفت) آن (پرس و جو، از آن رو) است تا (عزیز مصر) بداند که من در نهان به وی خیانت نورزیده‌ام و اینکه خداوند فریب خیانت‌پیشگان را به جایی نمی‌رساند» سوره یوسف، آیه ۵۲.</ref>، {{متن قرآن|وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ}}<ref>«و من نفس خویش را تبرئه نمی‌کنم که نفس به بدی بسیار فرمان می‌دهد مگر پروردگارم بخشایش آورد؛ به راستی پروردگارم آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره یوسف، آیه ۵۳.</ref> را سخن زلیخا در اشاره به [[دلیل]] اعتراف خویش دانسته‌اند<ref>نک: جامع البیان، ج ۱۲، ص ۳۱۱؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۴۱۴؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۴۷۰.</ref> با این توضیح که زلیخا نادم از رفتار گذشته‌اش با یوسف{{ع}} و با توجه به تجربه [[عینی]] خود درباره پیامد خیانتکاری، نخواست که [[حقیقت]] بیش از این [[مکتوم]] بماند و او در نبود یوسف{{ع}} باز هم وی را [[گنهکار]] بخواند؛<ref>نمونه، ج ۹، ص ۴۳۲.</ref> اما بیشتر مفسران آیات یاد شده را سخن [[حضرت یوسف]]{{ع}} دانسته‌اند.<ref>جامع البیان، ج ۱۲، ص ۳۱۰ - ۳۱۱؛ التبیان، ج ۶، ص ۱۵۴؛ تفسیر سمعانی، ج ۳، ص ۳۸؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۴۶۸.</ref><ref>[[علی اسدی|اسدی، علی]]، [[زلیخا (مقاله)|مقاله "زلیخا»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۴.</ref>
زلیخا افزون بر مجلس [[زنان]] و در حضور آنان {{متن قرآن|قَالَتْ فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِنَ الصَّاغِرِينَ}}<ref>«(آن زن) گفت: این همان است که مرا درباره او سرزنش کردید؛ آری ، از او کام خواستم که خویشتنداری کرد و اگر آنچه به او فرمان می‌دهم انجام ندهد بی‌گمان به زندان افکنده می‌شود و از خوارشدگان  خواهد بود» سوره یوسف، آیه ۳۲.</ref>، سال‌ها پس از آن و در حضور [[پادشاه]] نیز به بی‌گناهی [[حضرت یوسف]]{{ع}} اعتراف کرد. با تعبیر درست [[خواب]] پادشاه [[مصر]] از سوی حضرت یوسف{{ع}}، وی در صدد آزادی آن [[حضرت]] برآمد؛ ولی یوسف{{ع}} برای رفع هر گونه [[اتهام]] [[خیانت]] از خویش، خارج شدن از زندان را به روشن شدن ماجرای زنانی که دستان خود را بریدند، موکول کرد. {{متن قرآن|وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللَّاتِي قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ إِنَّ رَبِّي بِكَيْدِهِنَّ عَلِيمٌ}}<ref>«و پادشاه گفت: او را پیش من آورید! چون فرستاده نزد او آمد، وی گفت: نزد سرورت باز گرد و از او بپرس: حال زنانی که دست خود را بریدند چه بود؟ بی‌گمان پروردگار من به نیرنگ آنان داناست» سوره یوسف، آیه ۵۰.</ref>، {{متن قرآن|ذَلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي كَيْدَ الْخَائِنِينَ}}<ref>«(یوسف گفت) آن (پرس و جو، از آن رو) است تا (عزیز مصر) بداند که من در نهان به وی خیانت نورزیده‌ام و اینکه خداوند فریب خیانت‌پیشگان را به جایی نمی‌رساند» سوره یوسف، آیه ۵۲.</ref> زنان در پاسخ پادشاه، بر [[پاکی]]، [[صداقت]] و بی‌گناهی کامل یوسف{{ع}} تأکید کردند و زلیخا در پی [[شهادت]] آنان گفت: اکنون [[حقیقت]] آشکار شد. من بودم که مصرّانه از او خواستم تا خود را در [[اختیار]] من قرار دهد و یوسف در ادعای پاکی کاملاً صادق است: {{متن قرآن|قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدْتُنَّ يُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ}}<ref>«(پادشاه به زنان) گفت: آن هنگام که از یوسف کام می‌خواستید حال و کارتان چه بود؟» سوره یوسف، آیه ۵۱.</ref> شماری از [[مفسران]] به [[پیروی]] از "فراء"<ref>نک: زاد المسیر، ج ۴، ص ۱۸۱.</ref> گفته‌اند: وقتی که زلیخا با شهادت زنان مبنی بر پاکی و بی‌گناهی یوسف{{ع}} روبه‌رو شد، ناگزیر به این اعتراف گردید.<ref> تفسیر مقاتل، ج ۲، ص ۱۵۳؛ تفسیر سمرقندی، ج ۲، ص ۱۹۷؛ تفسیر واحدی، ج ۱، ص ۵۵۰.</ref> او می‌دانست که این پرس و جوها در نهایت به روشن شدن حقیقت خواهد انجامید.<ref>التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۴۶۷.</ref> گزارش [[قرآنی]] اعتراف زلیخا پس از [[گواهی]] آنان می‌تواند مؤید این معنا باشد. {{متن قرآن|قَالَ مَا خَطْبُكُنَّ إِذْ رَاوَدْتُنَّ يُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَا رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ}}<ref>«(پادشاه به زنان) گفت: آن هنگام که از یوسف کام می‌خواستید حال و کارتان چه بود؟» سوره یوسف، آیه ۵۱.</ref> [[طبرسی]] [[ناامیدی]] [[زلیخا]] از وصال یوسف{{ع}} و [[فرمان‌پذیری]] او را عامل آن دانسته است.<ref>مجمع البیان، ج ۵، ص ۴۱۴.</ref> ماوردی و برخی دیگر [[توبه]]، [[پشیمانی]] و [[عذاب]] [[وجدان]] وی به سبب [[رفتار]] گذشته‌اش با یوسف{{ع}} را سبب آن گفته‌اند.<ref>زاد المسیر، ج ۴، ص ۱۸۱؛ نمونه، ج ۹، ص ۴۳۲.</ref> هماهنگ با دیدگاه سوم، شماری از [[مفسران]] [[آیات]] {{متن قرآن|ذَلِكَ لِيَعْلَمَ أَنِّي لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي كَيْدَ الْخَائِنِينَ}}<ref>«(یوسف گفت) آن (پرس و جو، از آن رو) است تا (عزیز مصر) بداند که من در نهان به وی خیانت نورزیده‌ام و اینکه خداوند فریب خیانت‌پیشگان را به جایی نمی‌رساند» سوره یوسف، آیه ۵۲.</ref>، {{متن قرآن|وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ}}<ref>«و من نفس خویش را تبرئه نمی‌کنم که نفس به بدی بسیار فرمان می‌دهد مگر پروردگارم بخشایش آورد؛ به راستی پروردگارم آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره یوسف، آیه ۵۳.</ref> را سخن زلیخا در اشاره به [[دلیل]] اعتراف خویش دانسته‌اند<ref>نک: جامع البیان، ج ۱۲، ص ۳۱۱؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۴۱۴؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۴۷۰.</ref> با این توضیح که زلیخا نادم از رفتار گذشته‌اش با یوسف{{ع}} و با توجه به تجربه [[عینی]] خود درباره پیامد خیانتکاری، نخواست که [[حقیقت]] بیش از این [[مکتوم]] بماند و او در نبود یوسف{{ع}} باز هم وی را [[گنهکار]] بخواند؛<ref>نمونه، ج ۹، ص ۴۳۲.</ref> اما بیشتر مفسران آیات یاد شده را سخن [[حضرت یوسف]]{{ع}} دانسته‌اند.<ref>جامع البیان، ج ۱۲، ص ۳۱۰ - ۳۱۱؛ التبیان، ج ۶، ص ۱۵۴؛ تفسیر سمعانی، ج ۳، ص ۳۸؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۴۶۸.</ref><ref>[[علی اسدی|اسدی، علی]]، [[زلیخا (مقاله)|مقاله «زلیخا»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۴.</ref>


== فرجام زلیخا==
== فرجام زلیخا==
گزارش [[قرآن کریم]] درباره ماجرای یوسف{{ع}} و زلیخا با اعتراف وی مبنی بر بی‌گناهی آن [[حضرت]] پایان می‌یابد و درباره رخدادهای پس از آن و فرجام کار زلیخا هیچ گزارشی در آن نیامده است؛ اما بر اساس برخی گزارش‌های [[تاریخی]]،<ref>البدء و التاریخ، ج ۳، ص ۶۹ و ۷۲؛ تاریخ حبیب السیر، ج ۱، ص ۶۹.</ref> [[تفسیری]]<ref>تفسیر قمی، ج ۱، ص ۳۵۷؛ جامع البیان، ج ۱۳، ص ۹؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۴۱۸.</ref> و [[حدیثی]]،<ref>بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۲۹۶.</ref> هنگامی که [[عزیز مصر]] در سال‌های [[قحطی]] و [[خشکسالی]] مرد، زلیخا با از دست دادن همه [[اموال]] و [[دارایی]] خود دچار [[فقر]] و نداری و [[نابینایی]] گردید، تا جایی که به گدایی پرداخت. او روزی بر سر [[راه]] [[یوسف]]{{ع}} قرار گرفت و [[خداوند]] را [[ستایش]] کرد که بردگان را به سبب [[طاعت]] و [[بندگی]]، [[حکومت]] و [[فرمانروایی]] داد و [[حاکمان]] را به سبب [[گناه]] و [[معصیت]] به [[بردگی]] و [[خواری]] کشاند. بر اساس این گزارش‌ها، [[حضرت یوسف]]{{ع}} پس از شناختن [[زلیخا]] با وی [[ازدواج]] کرد و از او دارای دو فرزند شد.<ref>جامع البیان، ج ۱۳، ص ۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۹، ص ۲۱۴؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۵۰۰.</ref> در برخی گزارش‌ها از [[جوان]]، [[زیبا]] و [[بینا]] شدن زلیخا بر اثر دعای حضرت یوسف{{ع}} [[سخن]] به میان آمده است.<ref>البدء و التاریخ، ج ۳، ص ۶۹ و ۷۲؛ بحار الانوار، ج ۱، ص ۲۵۳.</ref> بیشتر این گزارش‌ها که به [[محمد بن اسحاق]] و [[وهب بن منبه]] منسوب‌اند<ref>نک: جامع البیان، ج ۱۳، ص ۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۹، ص ۲۱۳؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۵۰۰.</ref> با توجه به آشنایی گسترده آن دو با منابع [[اهل کتاب]]، به احتمال زیاد از طریق آنان از اهل کتاب گرفته شده‌اند. برخی از [[مفسران]] با دیده تردید به این گزارش‌ها نگریسته‌اند<ref>نک: مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۷۱؛ تفسیر قرطبی، ج ۹، ص ۲۱۳ - ۲۱۴.</ref>.<ref>[[علی اسدی|اسدی، علی]]، [[زلیخا (مقاله)|مقاله "زلیخا»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۴.</ref>
گزارش [[قرآن کریم]] درباره ماجرای یوسف{{ع}} و زلیخا با اعتراف وی مبنی بر بی‌گناهی آن [[حضرت]] پایان می‌یابد و درباره رخدادهای پس از آن و فرجام کار زلیخا هیچ گزارشی در آن نیامده است؛ اما بر اساس برخی گزارش‌های [[تاریخی]]،<ref>البدء و التاریخ، ج ۳، ص ۶۹ و ۷۲؛ تاریخ حبیب السیر، ج ۱، ص ۶۹.</ref> [[تفسیری]]<ref>تفسیر قمی، ج ۱، ص ۳۵۷؛ جامع البیان، ج ۱۳، ص ۹؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۴۱۸.</ref> و [[حدیثی]]،<ref>بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۲۹۶.</ref> هنگامی که [[عزیز مصر]] در سال‌های [[قحطی]] و [[خشکسالی]] مرد، زلیخا با از دست دادن همه [[اموال]] و [[دارایی]] خود دچار [[فقر]] و نداری و [[نابینایی]] گردید، تا جایی که به گدایی پرداخت. او روزی بر سر [[راه]] [[یوسف]]{{ع}} قرار گرفت و [[خداوند]] را [[ستایش]] کرد که بردگان را به سبب [[طاعت]] و [[بندگی]]، [[حکومت]] و [[فرمانروایی]] داد و [[حاکمان]] را به سبب [[گناه]] و [[معصیت]] به [[بردگی]] و [[خواری]] کشاند. بر اساس این گزارش‌ها، [[حضرت یوسف]]{{ع}} پس از شناختن [[زلیخا]] با وی [[ازدواج]] کرد و از او دارای دو فرزند شد.<ref>جامع البیان، ج ۱۳، ص ۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۹، ص ۲۱۴؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۵۰۰.</ref> در برخی گزارش‌ها از [[جوان]]، [[زیبا]] و [[بینا]] شدن زلیخا بر اثر دعای حضرت یوسف{{ع}} [[سخن]] به میان آمده است.<ref>البدء و التاریخ، ج ۳، ص ۶۹ و ۷۲؛ بحار الانوار، ج ۱، ص ۲۵۳.</ref> بیشتر این گزارش‌ها که به [[محمد بن اسحاق]] و [[وهب بن منبه]] منسوب‌اند<ref>نک: جامع البیان، ج ۱۳، ص ۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۹، ص ۲۱۳؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۵۰۰.</ref> با توجه به آشنایی گسترده آن دو با منابع [[اهل کتاب]]، به احتمال زیاد از طریق آنان از اهل کتاب گرفته شده‌اند. برخی از [[مفسران]] با دیده تردید به این گزارش‌ها نگریسته‌اند<ref>نک: مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۷۱؛ تفسیر قرطبی، ج ۹، ص ۲۱۳ - ۲۱۴.</ref>.<ref>[[علی اسدی|اسدی، علی]]، [[زلیخا (مقاله)|مقاله «زلیخا»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۴.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==


==منابع==
==منابع==
*[[پرونده:1100408.jpg|22px]] [[علی اسدی|اسدی، علی]]، [[زلیخا (مقاله)|مقاله "زلیخا»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۴ (کتاب)|'''دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۴''']]
*[[پرونده:1100408.jpg|22px]] [[علی اسدی|اسدی، علی]]، [[زلیخا (مقاله)|مقاله «زلیخا»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۴ (کتاب)|'''دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۴''']]


==پانویس==
==پانویس==
۲۱۸٬۸۳۴

ویرایش