قانون: تفاوت میان نسخهها
←مقدمه
(←مقدمه) |
(←مقدمه) |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | ||
== | ==رابطه قانون با مقوله آزادی== | ||
زمانی که [[انسان]] وارد عرصه [[اجتماع]] میشود ناچار است برای [[حفظ]] [[آزادی]] خود به برخی محدودیتها مانند قانون، حفظ [[حریم]] دیگران و [[عرف]] [[پسندیده]] [[جامعه]] گردن نهد. ویژگی قانون به گونهای است که گویی آزادی را محدود میکند. این دو با آنکه بسیار به هم نزدیکند، همزادند و به یکدیگر [[خدمت]] میکنند، اما در ظاهر گویی همدیگر را کنار میزنند، زیرا که در نگاه اولی قانون است که در جامعه جلوی بسیاری از رفتارها را میگیرد و آن را محدود میکند؛ اما گویی عرف و [[سیره عقلا]] بر این امر قرار گرفته است که آزادی بدون قانون سر از چندان [[آشفتگی]] در میآورد که بنیاد خود آزادی را از میان میبرد؛ لذا برخی تأکید دارند «آنجا که قانونی در کار نباشد، آزادی نیز [[غایب]] است و این واژه تهی از معناست»<ref>لِشِک کولاکوفسکی، درسهایی کوچک در باب منقولاتی بزرگ، ص۸۰.</ref>. در [[دانش حقوق]]، قانون، ضوابط و اصول کلی معینی است که از طرف یک منبع دارای [[قدرت]] و اعتبار [[اجتماعی]]، مقرر میشود و در آن برای همه کسانی که در [[قلمرو]] آن منبع قدرت، [[زندگی]] میکنند، [[تکالیف]]، [[حقوق]] و مسئولیتهایی معین گردد که همگان، [[قوی]] یا [[ضعیف]]، به رعایت آن ملزم باشند و به عواقب تخلّف از آن گردن نهند<ref>ر.ک: محمدجعفر جعفری لنگرودی، ترمینولوژی حوق، ص۵۱۷-۵۱۸.</ref>؛ پس در کنار تکالیف قانونی و [[مسئولیتهای مدنی]]، [[شهروندان]] به [[حقوقی]] دست مییابند که کسانی نمیتواند آنها را [[انکار]] کنند یا از افراد بگیرند، این حقوق، مقدمهای [[استوار]] است برای رسیدن به آزادی. با این [[وصف]]، پرسندهای شاید چنین بیندیشد که آزادی یکی از حقوق [[قطعی]] انسان است که در عرصه [[سیاسی]]- اجتماعی میتواند دارای مصادیق متعدد از جمله [[آزادی بیان]] و [[حق حاکمیت]] بر [[سرنوشت]] باشد؛ پس قانون در این مجال، میخواهد چه کند و چه جایگاهی دارد، برای پاسخ، توجه به این امر مهم است که [[حق]] در کنار [[تکلیف]]، معنادار میشود، در [[ساحت]] [[اجتماعی]]، هیچ حقی مطلق نیست؛ این [[حق]]، [[فطری]] - طبیعی باشد یا سیاسی۔ اجتماعی؛ به هر روی، از منظر [[قرآن کریم]]، سرچشمه [[الهی]] دارد؛ پروردگاری که [[حقوق]] را برای [[انسان]] [[جعل]] کرده است، همو با توجه به [[علم]] همه جانبهاش به نیازها، [[خواستهها]] و تمایلهای انسان، برای او تکالیفی قرار داده است که میتواند به قانون تبدیل گردد و مرزبند حقوق باشد. این [[قوانین]] را [[انبیای الهی]] بیان میدارند. مرحوم [[کلینی]] نقل میکند [[هشام بن حکم]] از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] کرد که آن [[حضرت]] در جواب زندیقی که از نحوه [[اثبات نبوت]] و [[رسالت]] [[پرسش]] کرد، فرمودند: پس از آنکه [[ثابت]] کردیم، آفریننده و سازندهای برای ما وجود دارد که [[برتر]] از ما و همه آفریدههاست و آن آفریننده، [[حکیم]] و والامقام است... و ثابت شد که برای [[خداوند]]، سفیران و پیامآورانی در خلقش وجود دارد که از سوی او برای [[بندگان]] [[پیام]] میآورد و آنان را به [[مصالح]] و منافعشان، آنچه آنان را [[حفظ]] میکند یا از بین میبرد، [[آگاه]] میسازد و راهبری میکند، وجود آمران و ناهیان از سوی [[خداوند حکیم]] و [[دانا]] در میان [[خلق]]، ثابت شد که از آنان به انبیای الهی تعبیر میشود<ref>محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۶۸.</ref>. | زمانی که [[انسان]] وارد عرصه [[اجتماع]] میشود ناچار است برای [[حفظ]] [[آزادی]] خود به برخی محدودیتها مانند قانون، حفظ [[حریم]] دیگران و [[عرف]] [[پسندیده]] [[جامعه]] گردن نهد. ویژگی قانون به گونهای است که گویی آزادی را محدود میکند. این دو با آنکه بسیار به هم نزدیکند، همزادند و به یکدیگر [[خدمت]] میکنند، اما در ظاهر گویی همدیگر را کنار میزنند، زیرا که در نگاه اولی قانون است که در جامعه جلوی بسیاری از رفتارها را میگیرد و آن را محدود میکند؛ اما گویی عرف و [[سیره عقلا]] بر این امر قرار گرفته است که آزادی بدون قانون سر از چندان [[آشفتگی]] در میآورد که بنیاد خود آزادی را از میان میبرد؛ لذا برخی تأکید دارند «آنجا که قانونی در کار نباشد، آزادی نیز [[غایب]] است و این واژه تهی از معناست»<ref>لِشِک کولاکوفسکی، درسهایی کوچک در باب منقولاتی بزرگ، ص۸۰.</ref>. در [[دانش حقوق]]، قانون، ضوابط و اصول کلی معینی است که از طرف یک منبع دارای [[قدرت]] و اعتبار [[اجتماعی]]، مقرر میشود و در آن برای همه کسانی که در [[قلمرو]] آن منبع قدرت، [[زندگی]] میکنند، [[تکالیف]]، [[حقوق]] و مسئولیتهایی معین گردد که همگان، [[قوی]] یا [[ضعیف]]، به رعایت آن ملزم باشند و به عواقب تخلّف از آن گردن نهند<ref>ر.ک: محمدجعفر جعفری لنگرودی، ترمینولوژی حوق، ص۵۱۷-۵۱۸.</ref>؛ پس در کنار تکالیف قانونی و [[مسئولیتهای مدنی]]، [[شهروندان]] به [[حقوقی]] دست مییابند که کسانی نمیتواند آنها را [[انکار]] کنند یا از افراد بگیرند، این حقوق، مقدمهای [[استوار]] است برای رسیدن به آزادی. با این [[وصف]]، پرسندهای شاید چنین بیندیشد که آزادی یکی از حقوق [[قطعی]] انسان است که در عرصه [[سیاسی]]- اجتماعی میتواند دارای مصادیق متعدد از جمله [[آزادی بیان]] و [[حق حاکمیت]] بر [[سرنوشت]] باشد؛ پس قانون در این مجال، میخواهد چه کند و چه جایگاهی دارد، برای پاسخ، توجه به این امر مهم است که [[حق]] در کنار [[تکلیف]]، معنادار میشود، در [[ساحت]] [[اجتماعی]]، هیچ حقی مطلق نیست؛ این [[حق]]، [[فطری]] - طبیعی باشد یا سیاسی۔ اجتماعی؛ به هر روی، از منظر [[قرآن کریم]]، سرچشمه [[الهی]] دارد؛ پروردگاری که [[حقوق]] را برای [[انسان]] [[جعل]] کرده است، همو با توجه به [[علم]] همه جانبهاش به نیازها، [[خواستهها]] و تمایلهای انسان، برای او تکالیفی قرار داده است که میتواند به قانون تبدیل گردد و مرزبند حقوق باشد. این [[قوانین]] را [[انبیای الهی]] بیان میدارند. مرحوم [[کلینی]] نقل میکند [[هشام بن حکم]] از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] کرد که آن [[حضرت]] در جواب زندیقی که از نحوه [[اثبات نبوت]] و [[رسالت]] [[پرسش]] کرد، فرمودند: پس از آنکه [[ثابت]] کردیم، آفریننده و سازندهای برای ما وجود دارد که [[برتر]] از ما و همه آفریدههاست و آن آفریننده، [[حکیم]] و والامقام است... و ثابت شد که برای [[خداوند]]، سفیران و پیامآورانی در خلقش وجود دارد که از سوی او برای [[بندگان]] [[پیام]] میآورد و آنان را به [[مصالح]] و منافعشان، آنچه آنان را [[حفظ]] میکند یا از بین میبرد، [[آگاه]] میسازد و راهبری میکند، وجود آمران و ناهیان از سوی [[خداوند حکیم]] و [[دانا]] در میان [[خلق]]، ثابت شد که از آنان به انبیای الهی تعبیر میشود<ref>محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۶۸.</ref>. | ||