خیر در قرآن: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
(←منابع) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[خیر در قرآن]] - [[خیر در حدیث]] - [[خیر در کلام اسلامی]]</div> | : <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[خیر در قرآن]] - [[خیر در حدیث]] - [[خیر در کلام اسلامی]]</div> | ||
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | ||
==مقدمه== | |||
خیر، خلاف [[شر]] <ref>معجم مقاییس اللغه، ج ۲، ص ۲۳۲، «خیر».</ref> و از ماده "خ ـ ی ـ ر" و اصل واحد در این ماده، [[انتخاب]] و اصطفای چیزی و [[برتری]] دادن آن بر غیر است، بنابراین در ماده یاد شده دو قید انتخاب ([[اختیار]]) و [[تفضیل]] هست که در همه صیغههای اشتقاق آن، ملحوظ است.<ref>التحقیق، ج ۳، ص ۱۵۱، «خیر».</ref> به گفته [[علامه طباطبایی]] شیء از آن رو خیر نامیده میشود که با چیز دیگری که [[اراده]] [[گزینش]] یکی از آن دو هست، سنجیده و انتخاب میگردد و گزینش آن بدان [[جهت]] است که در برگیرنده مقصود است، از این رو در [[حقیقت]]، [[خیر]] مقصود است و چنانچه آن نیز بر اثر چیز دیگری مراد باشد، آن چیز دیگر در حقیقت خیر است و خیر بودن جز آن، از اوست، پس خیر در حقیقت چیزی است که به جهت خودش مطلوب است و خیر نامیدن آن از برای مطلوب بودن و [[برگزیده شدن]]، در [[مقام]] مقایسه با غیر آن است؛ بدین صورت که هر گاه میان چند چیز یکی از آنها مراد و در اختیار آن از میان آنها تردید باشد، تنها همان (خیر) است که انتخاب میشود، بنابراین در معنای خیر "نسبتِ به غیر" مندرج است. | |||
بر همین اساس، برخی آن را صیغه تفضیل و اصل آن را "اخیر" دانستهاند، در حالی که افعل تفضیل نیست و تنها پذیرای انطباق معنای تفضیل بر مورد خود است و مانند افعل تفضیل به غیر خود تعلق مییابد (آنچه در افعل تفضیل از [[هیئت]] کلمه استفاده میشود در واژه خیر از ماده آن برداشت میشود)؛ مثلاً همان گونه که گفته میشود {{عربی|"زيد افضل من عمرو و زيد افضلهما"}} همچنین گفته میشود {{عربی|"زيد خير من عمرو و زيد خيرهما"}}. اگر خیر صیغه تفضیل بود، باید مانند {{عربی|"افضل، افاضل، فضلي و فُضليات"}} که در مورد صیغه تفضیل به کار میروند، درباره آن نیز به کار میرفت، حال آنکه در مورد خیر "خیر، [[خیره]]، [[اخیار]] و [[خیرات]]" ـ مانند "شیخ، شیخه، اشیاخ و شیخات" ـ گفته میشود،<ref>المیزان، ج ۳، ص ۱۳۲ ـ ۱۳۳.</ref> در نتیجه خیر، صفت مشبهه و مفاد آن به حسب ماده با افعل [[تفضیل]] یکی است و آن، [[برتری]] چیزی در [[مقام]] مقایسه با غیر است.<ref>المیزان، ج ۱۱، ص ۱۷۵.</ref> | |||
[[خیر]] نزد عقلا چیزی است که مورد [[اشتیاق]] و رغبت آنان باشد؛ مانند [[عقل]]، [[عدل]]، [[فضل]] و شیء سودمند؛ و هیچ گاه امر اعتباری و انتزاعی مطلوب عقلا نیست، بنابراین خیر در واقع، به [[حقیقت]] وجود باز میگردد که واقع بلکه صرف واقع باشد و ماهیات امکانی و اعیان [[ثابت]] [[ذهنی]] و [[عقلی]] فی حد نفسه، به [[خیریت]] یا شریت [[وصف]] نمیشوند، زیرا ماهیت فی حد نفسه، نه موجود است و نه معدوم، از این روست که میتوان گفت [[وجود خیر]] محض است، چنان که عدم [[شر]] محض؛ و خیرِ خیرات، از جمیع جهات و حیثیات، وجودِ اکمل و فوق کمال است که ذات [[حق]] است و به ترتیب، هر [[سلسله]] وجودی که نزدیکتر به مبدأ باشد، خیریت آن فزونتر است؛ تا برسد به هیولای اولی که منبع [[شرور]] است.<ref> اسفار، ج ۱، ص ۳۴۰ ـ ۳۴۱؛ فرهنگ اصطلاحات فلسفی، ص ۲۳۵.</ref> عرفا وجود را خیر مینامند و [[خدا]] را خیر محضِ مطلق،<ref>فرهنگ نور بخش، ص ۱۵۰.</ref> چنان که صاحب [[فتوحات]] اطلاق وجود را بی هبچ گونه تقییدی از آنِ حق و وی را خیر محضی میشمرد که فاقد هر گونه شرّیّتی است و در مقابل، اطلاق عدم را شر محضی میخواند که فاقد هر گونه خیریتی است.<ref> الفتوحات المکیه، ج ۱، ص ۲۱۳.</ref> برخی از [[حکما]] نیز درباره قضیه خیر بودن وجود، [[بداهت]] را ادعا کردهاند.<ref>اسفار، ج ۱، ص ۳۴۰؛ شرح المنظومه، ج ۲، ص ۶۸.</ref> بر پایه آنچه گذشت، [[خدای سبحان]] خیر علیالاطلاق است، زیرا هر چیزی به وی ختم گشته و [[مرجع]]، مطلوب و مقصود همه چیز است؛ لیکن [[قرآن کریم]] واژه خیر را اسمی مانند دیگر نامهای حسنا بر وی اطلاق نکرده و تنها او را به خیر ستوده؛ البته [[قرآن]] در ۱۰ مورد [[خدا]] را به اسم خیر نامیده است و این در حالی است که واژه مذکور به کلمه دیگری اضافه گشته <ref> المیزان، ج ۳، ص ۱۳۳.</ref> و از مجموع آنها [[اسماء]] مرکبی به دست آمدهاند که همه آنها از گونه اسماء فعل <ref> دانشنامه قرآن، ج ۱، ص ۱۰۲۳.</ref> و در موضوعاتی بحث میشوند که مربوط به «مضاف الیه» در آنهاست. | |||
[[آیات]] ده گانه یاد شده چنیناند: {{متن قرآن|وَاللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ}}<ref>«خداوند بهترین روزیدهندگان است» سوره جمعه، آیه ۱۱.</ref>؛ {{متن قرآن|وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ}}<ref>« و او بهترین داوران است» سوره اعراف، آیه ۸۷.</ref>؛ {{متن قرآن|َّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ}}<ref>« و او بهترین جداکنندگان (حق از باطل) است» سوره انعام، آیه ۵۷.</ref>؛ {{متن قرآن|ْ وَهُوَ خَيْرُ النَّاصِرِينَ}}<ref>«و او بهترین یاریکنندگان است» سوره آل عمران، آیه ۱۵۰.</ref>؛ {{متن قرآن|وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ}}<ref>« خداوند بهترین تدبیر کنندگان است» سوره آل عمران، آیه ۵۴.</ref>؛ {{متن قرآن|ِّ وَأَنْتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ}}<ref>« و تو بهترین داورانی» سوره اعراف، آیه ۸۹.</ref>؛ {{متن قرآن|وَأَنْتَ خَيْرُ الْغَافِرِينَ}}<ref>« و تو بهترین آمرزندگانی» سوره اعراف، آیه ۱۵۵.</ref>؛ {{متن قرآن|وَأَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ}}<ref>« تو بهترین بازماندگانی!» سوره انبیاء، آیه ۸۹.</ref>؛ {{متن قرآن|وَأَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ}}<ref>« و تو بهترین میزبانانی» سوره مؤمنون، آیه ۲۹.</ref>؛ {{متن قرآن|وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ}}<ref>« و تو بهترین بخشایندگانی» سوره مؤمنون، آیه ۱۰۹.</ref> به گفته برخی شاید وجه عدم اطلاق خیر به صورت اسم بر خدا معنای [[انتخاب]] باشد که در ماده خیر معتبر است، تا [[ساحت]] حقِ متعالی از مقایسه با غیر خود به شکل اطلاق، مصون ماند، زیرا در برابر وی همه چیز خاضعاند: {{متن قرآن|وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا}}<ref>«چهرهها در برابر (خداوند) زنده بسیار پایدار فروتن میشود » سوره طه، آیه ۱۱۱.</ref> [[بلی]]! در صورت اضافه و نسبت خیر به چیزی مانند [[رزق]]، [[حکم]] و... نامگذاری یا [[وصف]] خدا به خیر، محذوری ندارد.<ref> المیزان، ج ۳، ص ۱۳۳ ـ ۱۳۴.</ref> | |||
قرآن کریم در ۵ [[آیه]] ۶ بار خدا را به واژه خیر ستوده است و دو بارِ آن در آیه {{متن قرآن|هُنَالِكَ الْوَلَايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَوَابًا وَخَيْرٌ عُقْبًا}}<ref>«آنجا، سروری از آن خداوند راستین است، او در پاداش دادن نیکوتر و در بخشیدن بهتر است» سوره کهف، آیه ۴۴.</ref> است که در آن [[ولایت امر]] [[انسان]] و هر چیزی و [[مالکیت]] [[تدبیر]] آنها را هنگام احاطه هلاک و [[سقوط]] اسباب از تأثیر و تبیین [[عجز]] [[انسانی]] که خویشتن را مستقل و [[بینیاز]] میدید، ویژه [[خدا]] دانسته و او را در سنجش با اسباب ظاهری که [[شریک]] در تدبیر و تأثیر خوانده میشوند، دارای پاداشی [[برتر]] و فرجامی نیکوتر، خوانده است، زیرا [[ثواب]] خدا به کسی که به وی نزدیک شده است [[حق]] است و ثواب اسباب مذکور به کسی که به آنها نزدیک شده، [[باطل]] و زوالپذیر است، هر چند در عین اینکه همان ثواب هم از خدا و به [[اذن]] اوست؛ همچنین از نظر فرجام خدا حقِ ثابتی است که فنا، زوال و [[تغییر]] در او [[راه]] ندارد و اسباب پیش گفته فانی و متغیرند و خدا آنها را تنها [[زینت]] [[زندگی دنیا]] نهاده است<ref>المیزان، ج ۱۳، ص ۳۱۷.</ref>، چنان که در [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَمَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَى}}<ref>«ما به پروردگار خویش ایمان آوردهایم تا از گناهان ما و از جادویی که تو ما را بدان وادار کردی درگذرد و خداوند بهتر و پایندهتر است» سوره طه، آیه ۷۳.</ref> از زبان ساحران [[فرعون]] در جواب [[تهدید]] وی که "هر آینه خواهید دانست که کدام یک از ما سختتر از حیث [[عذاب]] و پایندهتر است": {{متن قرآن|ِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَى}}<ref>« بیگمان خواهید دانست که از ما کدام در عذاب کردن» سوره طه، آیه ۷۱.</ref> پس از آنکه آنان در مقابل [[معجزه]] [[حضرت موسی]]{{ع}} به [[سجده]] افتاده و به [[پروردگار]] [[ایمان]] آوردند، خدا را نسبت به فرعون [[نیک]] و ثواب وی را پایدارتر از ثواب فرعون <ref> مجمع البیان، ج ۷، ص ۳۵.</ref> یا خدا را به دلیل اطلاق آیه در مقایسه با هر [[نیکی]]، برتر و پایدارتر از هر امر باقی دانسته است: {{متن قرآن|وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَى}}<ref>«خداوند بهتر و پایندهتر است» سوره طه، آیه ۷۳.</ref>.<ref>المیزان، ج ۱۴، ص ۱۸۲.</ref>.<ref>[[سید رضا اسحاقنیا تربتی|اسحاقنیا تربتی، سید رضا]]، [[خیر (مقاله)|مقاله «خیر»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]] ج۱۲.</ref> | |||
==تنها [[معبود]] نیک== | |||
[[مشرکان]] [[زمان]] [[حضرت یوسف]]{{ع}} [[ملائکه]] را [[صفات خدا]] یا تعینّات [[ذات مقدس]] وی میدانستند که تمام جهات خیر و [[سعادت]] در [[جهان]] به آنان استناد مییابند. آنها به [[پرستش فرشتگان]] میپرداختند و به الههای [[علم]]، [[قدرت]]، [[سماء]]، [[ارض]]، [[حسن]]، [[حب]] و... [[معتقد]] بودند؛ همچنین [[جنیّان]] را [[عبادت]] میکردند و آنها را ریشه [[شر]] از قبیل [[مرگ]]، فنا، [[فقر]]، [[زشتی]]، درد، [[غم]] و... در [[جهان]] میدانستند؛ نیز اولیای کامل و [[سلاطین]] و [[ملوک]] [[جابر]] را میپرستیدند. همه اینها اربابی هستند که از نظر اعیان و [[اصنام]] و تماثیلی که برای آنان اتخاذ کرده تا به آنها رو کنند، پراکندهاند.<ref>المیزان، ج ۱۱، ص ۱۷۵.</ref> | |||
[[قرآن کریم]] در [[آیه]] {{متن قرآن|يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ}}<ref>«ای دو یار زندان! آیا خدایان پراکنده بهتر است یا خداوند یگانه دادفرما؟» سوره یوسف، آیه ۳۹.</ref> به [[بیان استدلالی]] بر تعیّن [[خدا]] برای [[عبادت]]، بر فرض تردد امر میان او و دیگر اربابی پرداخته است که [[مشرکان]] یاد شده آنان را میپرستیدند و در [[مقام]] بیان موجودِ [[حق]] بودن خدا در مقایسه با ارباب یاد شده نبوده و به [[مبدأ و معاد]] بودن وی برای اشیا نیز نپرداخته است، زیرا واژه خیر درباره چیزی به کار میرود که از [[جهت]] مطلوب بودن و [[انتخاب]]، به گونهای تعیّن داشته باشد، بنابراین مراد [[حضرت یوسف]]{{ع}} از این سخن خود. [[پرسش]] از [[تعیین]] یکی از دو طرف از جهت اخذِ به آن است و اتخاذ [[رب]]، عبادت اوست.<ref>المیزان، ج ۱۱، ص ۱۷۵.</ref> | |||
آیه {{متن قرآن|قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَسَلَامٌ عَلَى عِبَادِهِ الَّذِينَ اصْطَفَى آللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ}}<ref>«بگو: سپاس خداوند را و درود بر آن بندگان وی که برگزیده است؛ آیا خداوند بهتر است یا آنچه (برای او) شریک میآورند؟» سوره نمل، آیه ۵۹.</ref> نیز به گفته برخی به بیان [[حجت]] الزامی [[ضد]] مشرکان پرداخته است که به [[پرستش]] [[بتها]] روی آورده بودند و نخست به [[پیامبر]]{{صل}} [[فرمان]] میدهد که خدا را بر [[نعمت]] [[توفیق]] [[ایمان]] یا بر هلاک امتهای [[کافر]] [[شکر]] گذارد و بر [[بندگان]] [[برگزیده خدا]] [[سلام]] فرستد و در پایان میفرماید: آیا خدا برای پرستندگان خود بهتر است یا بتهای بیجان و بیخاصیت برای پرستندگان خودشان. یعنی خدا کسی را که به عبادت وی پرداخت، از هلاک [[نجات]] داد؛ اما بتها [[بینیاز]] کننده چیزی از عبادت کنندگانشان به هنگام [[نزول عذاب]] نبودند. این گفته در مقابل توّهم خیری است که آنان در [[پرستش]] [[بتها]] داشتهاند.<ref>مجمع البیان، ج ۷، ص ۳۵۶.</ref> برخی با تصریح به افعل [[تفضیل]] بودن واژه خیر در [[آیه]]، بازگشت پرستش یاد شده را به [[تعریض]] [[خدا]] به تبکیتِ (اسکات) [[کافران]] و نسبت دادن آراء [[سست]] آنان به [[سفاهت]] و [[استهزاء]] ایشان دانستهاند، زیرا روشن است که در آنچه [[مشرکان]] با آن [[شرک]] ورزیدند، شائبه خیری نیست، تا موازنه میان آن و کسی که خیر محض و مبدأ هر خیری است، شدنی باشد.<ref>روح المعانی، ج ۲، ص ۵ ـ ۶؛ حاشیه شیخ زاده، ج ۶، ص ۴۰۸.</ref> برخی، استفهام ذیل آیه را بر طریق [[انکار]] و [[توبیخ]] دانسته و در پاسخ این اشکال که «لفظ خیر در دو چیزی به کار میرود که هر دو، [[خیر]] و برای یکی از آن دو مزیتی است» گفتهاند: مطلق لفظ خیر، چنین اقتضایی ندارد و دلیل آن را آیه {{متن قرآن|أَصْحَابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُسْتَقَرًّا وَأَحْسَنُ مَقِيلًا}}<ref>«بهشتیان در آن روز آرامشگاهی بهتر و خوابگاهی نیکوتر دارند» سوره فرقان، آیه ۲۴.</ref> دانستهاند که مستلزم آن نیست که برای [[اهل]] [[آتش]] مقیلِ (محل استراحت نیمروز)<ref> فرهنگ فارسی، ج ۴، ص ۴۳۰۷، «مقیل».</ref> حَسَن باشد.<ref>کشف الاسرار، ج ۷، ص ۲۳۹.</ref> در نگاهی دیگر، {{متن قرآن|آللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ}}}} بدین معناست که آیا [[ثواب]] خدا خیر است؛ یا [[عقاب]] [[شرک]] ورزی؛ و این [[پرسش]] بر پایه [[باور]] آنان است که [[معتقد]] بودند در [[عبادت بتها]] خیر است.<ref>تفسیر قرطبی، ج ۱۳، ص ۱۴۶ ـ ۱۴۷.</ref> بر پایه [[نقلی]]، هر گاه [[رسول خدا]]{{صل}} این آیه را میخواند، میفرمود: {{متن حدیث|بل الله خير وأبقى وأجل وأكرم}}<ref>کشف الاسرار، ج ۷، ص ۲۳۹.</ref> البته شاید بتوان تفضیلی بودن صفت خیر را درباره خدا به لحاظ [[مقام اثبات]] و مرحله دلالت پذیرفت و آن با تعیینی بودن خیر و دیگر صفات تفضیلی در مورد وی به [[جهت]] [[مقام ثبوت]] و واقع منافات ندارد، چنان که به گفته برخی خیر به صورت صفت [[تفضیلی]] (به معنای [[برتر]] و بافضیلتتر) در مورد جز [[خدا]] به کار رفته است؛ مانند {{متن قرآن|نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا}}<ref> سوره بقره، آیه ۱۰۶.</ref>، {{متن قرآن|وَأَنْ تَصُومُوا خَيْرٌ لَكُمْ}}<ref>« و اگر بدانید روزه داشتن برای شما بهتر است» سوره بقره، آیه ۱۸۴.</ref> و {{متن قرآن|وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى}}<ref> سوره بقره، آیه ۱۹۷.</ref>، هرچند در پارهای از موارد به صورت اسم (به معنای چیزی که همگان به آن رغبت داشته و آن را برمیگزینند) آمده است؛ نظیر {{متن قرآن|وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ}}<ref>«و باید از میان شما گروهی باشند که (مردم را) به نیکی فرا میخوانند و به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناشایست باز میدارند و اینانند که رستگارند» سوره آل عمران، آیه ۱۰۴.</ref>.<ref> مفردات، ص ۳۰۱، «خیر».</ref>.<ref>[[سید رضا اسحاقنیا تربتی|اسحاقنیا تربتی، سید رضا]]، [[خیر (مقاله)|مقاله «خیر»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]] ج۱۲.</ref> | |||
==تنها نگهدارنده مورد [[اطمینان]]== | |||
[[یعقوب]]{{ع}} در پاسخ درخواست [[برادران یوسف]]{{ع}} که "[[بنیامین]]" را با آنان به سوی [[مصر]] روانه کند تا پیمانه بگیرند و این سخن آنها که "ما او را نگهداری خواهیم کرد": {{متن قرآن|فَلَمَّا رَجَعُوا إِلَى أَبِيهِمْ قَالُوا يَا أَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنَا أَخَانَا نَكْتَلْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ}}<ref>«پس چون نزد پدرشان بازگشتند گفتند: ای پدر پیمانه را از ما بازداشتند؛ برادرمان را با ما بفرست تا پیمانه گیری کنیم و ما نگهدار او خواهیم بود» سوره یوسف، آیه ۶۳.</ref> فرمود: آیا شما را بر او [[امین]] گردانم و به شما درباره وی اطمینان کنم،<ref>مجمع البیان، ج ۵، ص ۴۲۶؛ المیزان، ج ۱۱، ص ۲۱۴.</ref> آنگونه که شما را بر برادرش یوسف{{ع}} از پیش امین کردم، حال آنکه گفتید او را با ما فردا بفرست، تا در چمنزار بگردد و [[بازی]] کند و ما او را نگه خواهیم داشت {{متن قرآن|أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدًا يَرْتَعْ وَيَلْعَبْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ}}<ref>«فردا او را با ما بفرست تا (در دشت) بگردد و بازی کند و ما نیک نگهدار او خواهیم بود» سوره یوسف، آیه ۱۲.</ref>؛ ولی به آن [[وفا]] نکردید: {{متن قرآن|قَالَ هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلَّا كَمَا أَمِنْتُكُمْ عَلَى أَخِيهِ مِنْ قَبْلُ فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ}}<ref>«گفت: آیا شما را بر او جز همانگونه امین میتوانم داشت که پیش از این بر برادرش امین داشته بودم؟ پس خداوند بهترین نگهبان و او بخشایندهترین بخشایندگان است» سوره یوسف، آیه ۶۴.</ref>.<ref> کشف الاسرار، ج ۵، ص ۱۰۲.</ref> و در ادامه افزود: نگهدارنده، خداست و او [[بهترین]] نگهدارنده است، پس من از او نگهداری وی را خواستارم؛ نه از شما.<ref>کشف الاسرار، ج ۵، ص ۱۰۲.</ref> به گفته برخی، جمله {{متن قرآن|فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ}} [[تفریع]] است بر جمله {{متن قرآن|هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ}} و میفهماند وقتی اطمینان به شما در این مورد [[لغو]] و [[بیهوده]] است، بهترین اطمینان، اتکال به خدا و [[حفظ]] اوست و در جایی که امر مردد باشد میان [[توکل به خدا]] و [[اعتماد]] به غیر او، [[وثوق]] به [[خدا]] بهتر بلکه متعیّن است. جمله {{متن قرآن|وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ}} نیز در جایگاه تعلیل برای جمله {{متن قرآن|فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا}} است؛ یعنی جز خدا بسا [[امین]] بر چیزی باشد و امانتی به او سپرده میشود؛ ولی وی به شخصِ [[امانت]] سپرده، [[رحم]] نکرده و امانت را ضایع میسازد؛ لیکن خدا ارحم الراحمین است و [[رحمت]] را در جای آن ترک نمیکند و بر [[ناتوان]] [[ضعیف]] که امر خود را به او واگذارده و بر وی [[توکل]] کرده است، ترحم میکند: {{متن قرآن|ُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ}}<ref>« هر که بر خدا توکل کند همو وی را بسنده است» سوره طلاق، آیه ۳.</ref> | |||
خلاصه، [[اطمینان]] به [[حفظ]] خدا نسبت به اطمینان به حفظ غیر او بهتر است، چون خدا ارحم الراحمین است و بر بندهاش درباره چیزی که وی را امین بر آن نهاده و به او اطمینان کرده است [[خیانت]] نمیکند؛ بر خلاف [[مردم]] که بسا به [[عهد]] امانت، [[وفا]] نکرده و به کسی که نزد آنان امانتی سپرده و به آنها [[توسل]] یافته است، رحم نمیکنند.<ref>المیزان، ج ۱۱، ص ۲۱۴ ـ ۲۱۵.</ref> به گفته برخی معنای {{متن قرآن|فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا}} آن است که در مورد نگهداری یوسف به شما اطمینان کردم، چنان شد که شد، پس اکنون درباره نگهداری [[بنیامین]] بر خدا توکل میکنم<ref>التفسیر الکبیر، ج ۱۸، ص ۱۶۹.</ref>.<ref>[[سید رضا اسحاقنیا تربتی|اسحاقنیا تربتی، سید رضا]]، [[خیر (مقاله)|مقاله «خیر»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]] ج۱۲.</ref> | |||
==یگانه [[بخشنده]] [[نیکی]]ها== | |||
جمله {{متن قرآن|ُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ}}<ref>«ب نیکی در کف توست» سوره آل عمران، آیه ۲۶.</ref> بر انحصار هر خیری در خدای متعالی دلالت دارد، بنابراین زمام امر هر خیر مطلوبی به دست وی و او یگانه اعطا کننده هر خیری است. جمله مذکور در جایگاه تعلیل برای جملههای پیشین در آیه یاد شده و از قبیل تعلیل به مطلبی خاص، برای علتی است که شامل آن و جز آن میگردد، پس خیری که خدا میدهد، اعم از [[ملک]] و [[عزت]] است: {{متن قرآن|قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«بگو خداوندا! ای دارنده فرمانروایی! به هر کس بخواهی فرمانروایی میبخشی و از هر کس بخواهی فرمانروایی را باز میستانی و هر کس را بخواهی گرامی میداری و هر کس را بخواهی خوار میگردانی؛ نیکی در کف توست بیگمان تو بر هر کاری توانایی» سوره آل عمران، آیه ۲۶.</ref>. نکته درخور این است که همان گونه که تعلیلِ دادن [[ملک]] و بخشیدن [[عزت]]، به خیری که به دست خداست درست است، تعلیل گرفتن ملک و [[اذلال]] نیز به آن درست است، زیرا آن دو گرچه شرند، [[شر]] جز عدمِ خیر نیست، بنابراین گرفتن ملک، چیزی جز ندادن ملک و [[ذلت]] چیزی غیر از ندادن عزت نخواهد بود و منتهی شدن هر خیری به [[خدا]]، به شکلی سبب منتهی شدن هر [[محرومیت]] از خیری به اوست؛ البته آنچه انتفای آن از او لازم است، اتصاف به چیزی است که [[شایسته]] [[ساحت]] [[قدس]] وی نیست؛ مانند کاستیهای [[افعال]] [[بندگان]] و زشتیهای [[معاصی]]، مگر به شکل [[خذلان]] و عدم [[توفیق]]. | |||
خلاصه، [[خیر و شر]] گاهی تکوینیاند؛ مانند ملک و عزت و بازستاندن ملک که ذلت و در این صورت، [[خیر]] [[تکوینی]] [[امر]] وجودی و [[بخشش]] [[حق]] است و [[شر]] تکوینی هم عدم بخشش خیر است و انتساب آن به خدا محذور ندارد، زیرا او تنها مالکِ هر خیری است و در صورت اعطای چیزی از آن به دیگری، [[اختیار]] با او و جای [[شکر گزاری]] است و اگر اعطا نکند، حقی برای دیگری بر او نیست، تا او را به اعطا وادارد، در نتیجه [[امتناع]] وی از اعطا [[ظلم]] به شمار آید. به علاوه، اعطا و منع، هر دو مقارن [[مصالح]] عامی است که در [[صلاح]] [[نظام]] دایر میان اجزاء عالم، دخیل است. | |||
گاهی نیز خیر و شر تشریعیاند و آن اقسام [[طاعات]] و معاصی است و طاعات و معاصی، افعالیاند که از [[انسان]] به [[جهت]] انتساب آنها به اختیار وی صادر میگردند، از این قطعا به غیر انسان استنادی ندارند و همین نسبت، ملاک [[حسن و قبح]] آن افعال است و اگر در صدور آنها اختیار فرض نشود، به حسن و قبح [[وصف]] نخواهند گشت. افعال یاد شده از این رو، انتسابی به [[حق]] ندارند، مگر از نظر [[توفیق]] و عدم توفیق[[حق]] بر اثر مصالحی که مقتضی آنهاست. نتیجه آنکه تمام خیر به دست خداست و با آن امر [[جهان]] در اشتمال بر هر [[وجدان]] و [[حرمان]] و هر خیر و شری [[انتظام]] مییابد.<ref>المیزان، ج ۳، ص ۱۳۴ ـ ۱۳۵.</ref> | |||
گفتنی است برخی خیر را به خیر مطلق و [[خیر و شر]] [[مقید]] قسمت کردهاند: [[خیر]] مطلق، مورد رغبت و مطلوب هرکسی و در هر حال است؛ مانند خیری که در [[روایت]] {{متن حدیث|مَا خَيْرٌ بِخَيْرٍ بَعْدَهُ النَّارُ، وَ مَا شَرٌّ بِشَرٍّ بَعْدَهُ الْجَنَّةُ}} [[بهشت]] به آن [[وصف]] شده است؛ و خیر و شر مقیّد، برای کسی خیر و برای دیگری شر است؛ مانند [[مال]]، از این رو [[خدا]] آن را به خیر {{متن قرآن|كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ}}<ref>«بر شما مقرر شده است که هرگاه مرگ یکی از شما فرا رسد، اگر مالی بر جای نهد برای پدر و مادر و خویشان وصیّت شایسته کند؛ بنا به حقّی بر گردن پرهیزگاران» سوره بقره، آیه ۱۸۰.</ref> و شر {{متن قرآن|أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مَالٍ وَبَنِينَ}}<ref>«آیا میپندارند در آنچه از مال و فرزندان که آنان را بدان یاری میرسانیم» سوره مؤمنون، آیه ۵۵.</ref>، {{متن قرآن|نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ بَلْ لَا يَشْعُرُونَ}}<ref>«برای آنان در نیکیها شتاب میورزیم؟ (خیر،) بلکه در نمییابند» سوره مؤمنون، آیه ۵۶.</ref> هر دو وصف کرده؛<ref>مفردات، ص ۳۰۰، «خیر».</ref> البته در [[آیه]] اخیر، خیر بودن از مال [[نفی]] شده است که به وجهی میتواند شر آفرین باشد. به گفته برخی خیر در مال مجازا به کار میرود.<ref>نثر طوبی، ج ۱، ص ۲۴۳، «خیر».</ref> برخی نیز خیر را به [[حقیقی]] و اضافی بخش کردهاند و در نگاهشان آیه {{متن قرآن|ِ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرَارِ}}<ref>« نزد خداوند است برای نیکوکاران بهتر است» سوره آل عمران، آیه ۱۹۸.</ref> به اوّلی و آیه {{متن قرآن|وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَائِمًا قُلْ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ}}<ref>«و چون داد و ستد یا سرگرمییی ببینند، بدان سو شتاب میآورند و تو را ایستاده رها میکنند؛ بگو: آنچه نزد خداوند است از سرگرمی و داد و ستد، نکوتر است و خداوند بهترین روزیدهندگان است» سوره جمعه، آیه ۱۱.</ref> به دومی اشاره دارد.<ref>تفسیر صدرالمتألهین، ج ۷، ص ۲۹۰.</ref> به گفته برخی [[مفسران]]، کار بست خیر در آیه اخیر، از مواردی است که افعل [[تفضیل]] نبودن آن را [[تأیید]] میکند، زیرا در [[لهو]] خیری نیست، بنابراین حق آن است که خیر مفید معنای [[انتخاب]] و اشتمال طرف مقابل و مورد [[قیاس]] با آن بر چیزی از خیر از خصوصیات [[غالب]] در موارد است و [[اعتذار]] از مورد آیه پیش گفته و مانند آن به این شکل که خیر در آن منسلخ از معنای [[تفضیل]] است، صحیح نیست <ref>المیزان، ج ۳، ص ۱۳۳؛ ج ۱۹، ص ۲۷۵.</ref>.<ref>[[سید رضا اسحاقنیا تربتی|اسحاقنیا تربتی، سید رضا]]، [[خیر (مقاله)|مقاله «خیر»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]] ج۱۲.</ref> | |||
==خیر در فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم== | ==خیر در فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم== |