ازدواج امام علی با حضرت فاطمه زهرا: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - ' آنرا ' به ' آن را '
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - ' آنرا ' به ' آن را ') |
||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
==مراحل [[ازدواج]] [[امام علی]] با [[حضرت فاطمه]]== | ==مراحل [[ازدواج]] [[امام علی]] با [[حضرت فاطمه]]== | ||
===[[امر الهی]]=== | ===[[امر الهی]]=== | ||
این مرحله را میتوان مرحله آغازین [[ازدواج]] [[فاطمه]]{{س}} به شمار آورد که در آن، [[پروردگار]] [[متعال]] زمانی که رسول خدا{{صل}} در [[معراج]]، به نزدیکترین فاصله میان خود و او رسید و [[قرآن]] از آن به {{متن قرآن|ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى}}<ref>«سپس نزدیک شد و فروتر آمد * آنگاه (میان او و پیامبر) به اندازه دو کمان یا نزدیکتر رسید» سوره نجم، آیه ۸-۹.</ref> تعبیر میکند، در این هنگام میانشان فاصلهای جز ظرفی از جنس لؤلؤء که نوری طلایی از آن بود، تصویری را دید، به آن [[حضرت]] گفته شد: ای [[محمد]]! آیا این تصویر را میشناسی؟ فرمود: "بله، این، تصویر [[علی بن ابیطالب]] است". [[خداوند]] به او [[وحی]] کرد [[فاطمه]] را زیر درخت طوبای<ref>عیون المعجزات، حسین بن عبدالوهاب، ۴۸.</ref> [[بهشت]] به همسری او درآورد<ref>مضمون روایتی است که حمران از امام باقر{{ع}} درباره آیه میپرسد و امام{{ع}} جواب میدهد. تنظر المحتضر، حسن بن سلیمان حلی، ۲۲۲؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۱۸، ص۳۰۲ و ۴۱۰ و نیز مشابه | این مرحله را میتوان مرحله آغازین [[ازدواج]] [[فاطمه]]{{س}} به شمار آورد که در آن، [[پروردگار]] [[متعال]] زمانی که رسول خدا{{صل}} در [[معراج]]، به نزدیکترین فاصله میان خود و او رسید و [[قرآن]] از آن به {{متن قرآن|ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى}}<ref>«سپس نزدیک شد و فروتر آمد * آنگاه (میان او و پیامبر) به اندازه دو کمان یا نزدیکتر رسید» سوره نجم، آیه ۸-۹.</ref> تعبیر میکند، در این هنگام میانشان فاصلهای جز ظرفی از جنس لؤلؤء که نوری طلایی از آن بود، تصویری را دید، به آن [[حضرت]] گفته شد: ای [[محمد]]! آیا این تصویر را میشناسی؟ فرمود: "بله، این، تصویر [[علی بن ابیطالب]] است". [[خداوند]] به او [[وحی]] کرد [[فاطمه]] را زیر درخت طوبای<ref>عیون المعجزات، حسین بن عبدالوهاب، ۴۸.</ref> [[بهشت]] به همسری او درآورد<ref>مضمون روایتی است که حمران از امام باقر{{ع}} درباره آیه میپرسد و امام{{ع}} جواب میدهد. تنظر المحتضر، حسن بن سلیمان حلی، ۲۲۲؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۱۸، ص۳۰۲ و ۴۱۰ و نیز مشابه آن را میتوان در این منابع دید: من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۳، ص۴۰۱؛ دلائل الامامه، محمد بن جریر طبری، ص۱۰۰؛ مکارم الاخلاق، طبرسی، ص۲۰۸؛ حلیة الأبرار، سید هاشم بحرانی، ج۱، ص۱۸۷. درباره فرمان پروردگار عالمیان بودن این ازدواج در منابع اهل سنت، تعابیر مختلفی به چشم میخورد که به برخی از آنها اشاره میکنیم: ۱. رسول خدا{{صل}} به عبدالله بن مسعود فرمود: "خداوند به من امر فرمود تا فاطمه را به ازدواج علی درآورم و من نیز این کار را کردم و جبرئیل گفت: خداوند باغ (و یا بهشتی) از جنس لولوء و... بنا کرد به جبرئیل گفتم: خداوند این باغ را برای چه کسی بنا نمود؟ گفت: برای دخترت فاطمه و علی بن ابی طالب و غیر از این باغها هدیهای است که به او خواهد داد و چشمانت را روشن خواهد کرد" (المعجم الکبیر، طبرانی، ج۲۲، ص۴۰۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۱۲۹)؛ ۲. رسول خدا{{صل}} به امیرمؤمنان{{ع}} فرمود: "در امر ازدواج تو از آسمان مأمور شدهام" (جزء فضائل فاطمه، ابن شاهین، ج۱، ص۴۵؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۱۲۵ و ۱۳۱)؛ ۳. انس روایت میکند نزد رسول خدا{{صل}} نشسته بودم که حالت نزول وحی به آن حضرت دست داد و وقتی از آن حال خارج شد، رو به من کرد و فرمود: "ای انس! آیا میدانی جبرئیل{{ع}} چه پیامی از سوی خداوند صاحب عرش ـ عزوجل ـ آورده بود؟" گفتم: پدر و مادرم به فدای شما. جبرئیل چه پیامی از سوی خداوند صاحب عرش ـ عزوجل ـ آورده بود؟ فرمود: "خداوند عزوجل به من امر کرده فاطمه را به ازدواج علی درآورم" (الشریعه، آجری، ج۵، ص۲۱۲۹؛ نثر الدر فی المحاضرات، آبی، ج۱، ص۱۳۰؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۳۷، ص۱۳).</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۳۲؛ [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۳۳-۳۸؛ [[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابیطالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابیطالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۴۲-۱۴۶.</ref> | ||
===[[ازدواج]] در [[بهشت]]=== | ===[[ازدواج]] در [[بهشت]]=== | ||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
===پیشنهاد [[رسول خدا]]{{صل}}=== | ===پیشنهاد [[رسول خدا]]{{صل}}=== | ||
حدود یک ماه و اندی از پیوندی که در [[آسمان]] منعقد شد، میگذشت و خواستگاران مختلف، جواب رد میشنیدند و [[امیرمؤمنان]]{{ع}} بسیار [[مشتاق]] این [[ازدواج]] بود و [[شب]] و روز در این [[فکر]] به سر میبرد اما [[حیا]] مانع میشد | حدود یک ماه و اندی از پیوندی که در [[آسمان]] منعقد شد، میگذشت و خواستگاران مختلف، جواب رد میشنیدند و [[امیرمؤمنان]]{{ع}} بسیار [[مشتاق]] این [[ازدواج]] بود و [[شب]] و روز در این [[فکر]] به سر میبرد اما [[حیا]] مانع میشد آن را با [[رسول خدا]]{{صل}} در میان گذارد تا آنکه روزی به حضور [[رسول خدا]]{{صل}} رسید. [[رسول خدا]]{{صل}} از او پرسید: آیا قصد [[ازدواج]] داری؟ [[امیرمؤمنان]]{{ع}} فرمود: "[[رسول خدا]]{{صل}} بهتر میداند". [[علی]]{{ع}} با خود گفت: شاید آن [[حضرت]]، زنی از [[قریش]] را برای وی در نظر دارد و میخواهد به همسری او درآورد. بنابراین از اینکه [[فاطمه]] را از [[دست]] دهد نگران شد تا آنکه روزی [[رسول خدا]]{{صل}} [[علی]]{{ع}} را به [[خانه]] [[ام سلمه]] [[دعوت]] کرد. وقتی [[علی]]{{ع}} به [[خانه]] وارد شد و نگاه [[رسول خدا]]{{صل}} به او افتاد، چهره مبارکش از [[شادی]] درخشید و تبسمی کرد به طوری که [[علی]]{{ع}} سفیدی دندانهای مبارکش را که برق میزد، دید. [[رسول خدا]]{{صل}} لب به سخن گشود و فرمود: "[[بشارت]] ده که [[خداوند]] - تبارک و تعالی - [[غم]] مرا درباره [[ازدواج]] تو برطرف کرد". [[علی]]{{ع}} پرسید: چگونه ای [[رسول خدا]]{{صل}}؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "[[جبرئیل]]{{ع}} نزد من آمد در حالی که سنبل و قرنفلی<ref>گیاه خوشبوی هندی که در کشورهای عربی نمیروید (لسان العرب، ابن منظور، ج۱۱، ص۵۵۶).</ref> بهشتی همراه او بود. پس آن دو را به من داد و من آنها را بوییدم و گفتم: این سنبل و قرنفل برای چیست؟ پاسخ داد: "[[خداوند]] ـ تبارک و تعالی ـ [[فرشتگان]] و غیر فرشتگانی را که در [[بهشت]] ساکناند [[مأمور]] ساخت تا تمام [[بهشت]] را با شاخهها و نهرها و میوهها و قصرهای بهشتی بیارایند و به گلهای آن [[فرمان]] داده که انواع بوی خوش را از خود بپراکنند و نیز به حوریان [[دستور]] داده تا [[سوره طه]] و طس و حم عسق را در [[بهشت]] بخوانند. سپس منادی را [[مأمور]] کرده که چنین ندا دهد: ای فرشتگانم و ای ساکنان بهشتم! [[شاهد]] باشید من [[فاطمه بنت محمد]]{{صل}} را به همسری [[علی بن أبی طالب]]{{ع}} درآوردم. سپس [[حضرت حق]] به خوشسخنترین [[فرشته]] خود که راحیل نام دارد، [[فرمان]] داد تا در آنجا [[سخنرانی]] کند و او چنان [[سخنرانی]] کرد که در [[آسمان]] و [[زمین]] نظیر نداشت. و بعد منادی [[الهی]] ندا داد: ای فرشتگانم و ای [[ساکنان بهشت]] من! به [[علی بن أبیطالب]]{{ع}} [[حبیب]] [[محمد]]{{صل}} و [[فاطمه بنت محمد]]{{صل}} تبریک گویید که من آن دو را [[مبارک]] گردانیدم؛ راحیل پرسید: پروردگارا! افزون بر آنچه به چشم خود در [[بهشت]] میبینم [[برکت]] شما بر آنها چیست؟ [[خداوند]] ـ عزوجل ـ فرمود: "[[برکت]] ویژه من به آنان این است که [[مجتبی]] و [[حسین]]{{ع}} را به آنان داده و آن دو را [[حجت]] خود بر مخلوقاتم قرار میدهم به [[عزت]] و جلالم [[سوگند]]، نسلی از آن دو به وجود خواهم آورد که پایگاه [[علم]] من در [[زمین]] و معادن حکمتم خواهند بود و در [[قیامت]] آنان، پس از [[پیامبران]] و [[رسولان]]، بر مخلوقاتم [[احتجاج]] خواهم کرد". [[امیرمؤمنان]]{{ع}} در حال گوش دادن به [[سخنان رسول خدا]]{{صل}} بود که ناگاه [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "[[بشارت]] بده ای [[علی]]! زیرا که من تو را به همسری دخترم [[فاطمه]] درآوردم همانگونه که [[خداوند]] چنین کرد و [[جبرئیل]] به من خبر داده و [[بهشت]] و اهالی آن [[مشتاق]] تو و فاطمهاند". | ||
[[علی]]{{ع}} که از [[شادی]] وصلت با [[سرور]] [[زنان]] عالم بسیار شادمان بود، لب به [[شکر الهی]] گشود و دعایی را که [[خداوند]] از زبان [[حضرت سلیمان]] [[نقل]] فرموده، به زبان آورد: {{متن قرآن|قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ}}<ref>«گفت: پروردگارا! در دلم افکن تا نعمتت را که به من و به پدر و مادرم بخشیدهای سپاس بگزارم و کردار شایستهای که تو را خشنود کند به جای آرم و مرا به بخشایش خود در زمره بندگان شایسته خویش درآور» سوره نمل، آیه ۱۹.</ref>. و [[رسول خدا]]{{صل}} آمین گفت<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، شیخ صدوق، ج۲، ص۲۰۱-۲۰۲؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۴۵-۱۴۴.</ref>. بعد از این ماجرا گویا برخی باز برای خواستگاری [[فاطمه]]{{س}} به نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آمدند از جمله [[نقل]] شده، روزی [[امیرمؤمنان]]{{ع}} در نزد [[رسول خدا]]{{صل}} حاضر بود [[ابوبکر]] و [[عمر]] به خواستگاری [[فاطمه]]{{س}} آمدند و [[رسول خدا]]{{صل}} رو به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} فرمود: "ای [[علی]]! [[فاطمه]] از آن توست"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۹؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۴، ص۳۴؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۲۰۴؛ عبارت هیثمی چنین است: {{عربی|خطب أبوبكر و عمر فاطمة{{س}} فقال النبيّ{{صل}}: "هي لك يا عليّ". رواه الطبراني و رجاله ثقات}}.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۳۴-۲۳۶؛ [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۳۳-۳۸؛ [[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابیطالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابیطالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۴۲-۱۴۶.</ref> | [[علی]]{{ع}} که از [[شادی]] وصلت با [[سرور]] [[زنان]] عالم بسیار شادمان بود، لب به [[شکر الهی]] گشود و دعایی را که [[خداوند]] از زبان [[حضرت سلیمان]] [[نقل]] فرموده، به زبان آورد: {{متن قرآن|قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ}}<ref>«گفت: پروردگارا! در دلم افکن تا نعمتت را که به من و به پدر و مادرم بخشیدهای سپاس بگزارم و کردار شایستهای که تو را خشنود کند به جای آرم و مرا به بخشایش خود در زمره بندگان شایسته خویش درآور» سوره نمل، آیه ۱۹.</ref>. و [[رسول خدا]]{{صل}} آمین گفت<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، شیخ صدوق، ج۲، ص۲۰۱-۲۰۲؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۴۵-۱۴۴.</ref>. بعد از این ماجرا گویا برخی باز برای خواستگاری [[فاطمه]]{{س}} به نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آمدند از جمله [[نقل]] شده، روزی [[امیرمؤمنان]]{{ع}} در نزد [[رسول خدا]]{{صل}} حاضر بود [[ابوبکر]] و [[عمر]] به خواستگاری [[فاطمه]]{{س}} آمدند و [[رسول خدا]]{{صل}} رو به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} فرمود: "ای [[علی]]! [[فاطمه]] از آن توست"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۹؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۴، ص۳۴؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۲۰۴؛ عبارت هیثمی چنین است: {{عربی|خطب أبوبكر و عمر فاطمة{{س}} فقال النبيّ{{صل}}: "هي لك يا عليّ". رواه الطبراني و رجاله ثقات}}.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۳۴-۲۳۶؛ [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۳۳-۳۸؛ [[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابیطالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابیطالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۴۲-۱۴۶.</ref> | ||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
در اواخر ماه صفر<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۱۵؛ الحاوی الکبیر، ماوردی، ج۱۴، ص۲۴؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۳، ص۸۴.</ref> [[سال اول هجرت]]<ref>با توجه به اینکه مبدأ تاریخ اسلامی هجرت رسول خدا{{صل}} است و هجرت در اول ربیع الاول صورت گرفته، ماه صفر جزء همان سال اول به حساب میآید نه آنکه مبدا تاریخ اسلامی، اول محرم باشد تا صفر که ماه پس از آن است جزء سال دوم به حساب آید. لازم به یادآوری است، عمر بن الخطاب اولین کسی بود که آغاز تاریخ اسلامی را که اول ربیع الاول بود در زمان حکومتش دو ماه به عقب کشید و متأسفانه این مسئله تاکنون نیز ادامه دارد.</ref>، یعنی چند روز مانده به اولین سالگشت [[هجرت]] و سپری شدن دوازدهمین ماه [[هجرت]]، [[رسول خدا]]{{صل}} که قبلاً [[عقد]] آسمانی این دو [[معصوم]] را در زیر درخت طوبای [[بهشت]] خوانده بود، آنها را به همسری هم درآورد و در [[زمین]] نیز بین این دو [[نور]] عرشی، [[پیمان]] [[ازدواج]] منعقد شد<ref>الحاوی، ماوردی، ج۱۴، ص۲۴.</ref>. | در اواخر ماه صفر<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۱۵؛ الحاوی الکبیر، ماوردی، ج۱۴، ص۲۴؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۳، ص۸۴.</ref> [[سال اول هجرت]]<ref>با توجه به اینکه مبدأ تاریخ اسلامی هجرت رسول خدا{{صل}} است و هجرت در اول ربیع الاول صورت گرفته، ماه صفر جزء همان سال اول به حساب میآید نه آنکه مبدا تاریخ اسلامی، اول محرم باشد تا صفر که ماه پس از آن است جزء سال دوم به حساب آید. لازم به یادآوری است، عمر بن الخطاب اولین کسی بود که آغاز تاریخ اسلامی را که اول ربیع الاول بود در زمان حکومتش دو ماه به عقب کشید و متأسفانه این مسئله تاکنون نیز ادامه دارد.</ref>، یعنی چند روز مانده به اولین سالگشت [[هجرت]] و سپری شدن دوازدهمین ماه [[هجرت]]، [[رسول خدا]]{{صل}} که قبلاً [[عقد]] آسمانی این دو [[معصوم]] را در زیر درخت طوبای [[بهشت]] خوانده بود، آنها را به همسری هم درآورد و در [[زمین]] نیز بین این دو [[نور]] عرشی، [[پیمان]] [[ازدواج]] منعقد شد<ref>الحاوی، ماوردی، ج۱۴، ص۲۴.</ref>. | ||
شاید همینجا بود که [[رسول خدا]]{{صل}} از [[ام ایمن]]، [[خادم]] خود پرسید: چه همراه داری؟ [[ام ایمن]] جواب داد: اینها نثار (چیزی که بر سر عروس هستند و دیگران | شاید همینجا بود که [[رسول خدا]]{{صل}} از [[ام ایمن]]، [[خادم]] خود پرسید: چه همراه داری؟ [[ام ایمن]] جواب داد: اینها نثار (چیزی که بر سر عروس هستند و دیگران آن را جمع میکنند) است که من جمع کردهام. پس [[ام ایمن]] به [[گریه]] افتاد و [[گریه]] کنان به [[رسول خدا]]{{صل}} گفت: "[[فاطمه]] را به همسری [[علی]]{{ع}} درآوردی اما چیزی بر او نثار نکردی". [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "[[دروغ]] نگو، زیرا آنگاه که [[خداوند متعال]] [[فاطمه]] را به همسری [[علی]]{{ع}} درآورد، به درختان [[بهشت]] [[فرمان]] داد تا زیورها و یاقوت و دُر و زمرد و إستبرق بر [[فاطمه]] نثار کنند و اهالی [[بهشت]] فراوان از آن گرفتند و [[خداوند]]، [[طوبی]] را مهر [[فاطمه]]{{س}} و در منزل [[علی]]{{ع}} قرار داد<ref>الامالی، شیخ صدوق، ص۳۶۲؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۴۶؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۹۸.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۳۶-۲۳۷؛ [[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابیطالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابیطالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۴۲-۱۴۶.</ref> | ||
===مهریه [[فاطمه]]{{س}}=== | ===مهریه [[فاطمه]]{{س}}=== | ||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
طبیعتاً این مقدار مهر، از نظر مادی، پایین بود لذا گروهی از [[قریش]] نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آمده و گفتند: [[فاطمه]] را به مهر ناچیزی به همسری [[علی]] درآوردی! و [[رسول خدا]]{{صل}} به آسمانی بودن این وصلت اشاره کرد<ref>من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۳، ص۴۰۱؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۲۵۷؛ دلائل الامامه، طبری، ص۱۰۰؛ مکارم الاخلاق، طبرسی، ص۲۰۸. {{عربی|فَقَالُوا: إِنَّكَ زَوَّجْتَ عَلِيّاً بِمَهْرٍ خَسِيسٍ...}}.</ref>. | طبیعتاً این مقدار مهر، از نظر مادی، پایین بود لذا گروهی از [[قریش]] نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آمده و گفتند: [[فاطمه]] را به مهر ناچیزی به همسری [[علی]] درآوردی! و [[رسول خدا]]{{صل}} به آسمانی بودن این وصلت اشاره کرد<ref>من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۳، ص۴۰۱؛ الامالی، شیخ طوسی، ص۲۵۷؛ دلائل الامامه، طبری، ص۱۰۰؛ مکارم الاخلاق، طبرسی، ص۲۰۸. {{عربی|فَقَالُوا: إِنَّكَ زَوَّجْتَ عَلِيّاً بِمَهْرٍ خَسِيسٍ...}}.</ref>. | ||
اما درباره جنبه دوم؛ یعنی [[پرداخت مهریه]]، آنچه مسلم است آنکه [[امیرمؤمنان]]{{ع}} به همین جهت در هنگام بردن [[فاطمه]]{{س}} به منزل خود<ref>المعجم الکبیر، الطبرانی، ج۱۱، ص۳۵۵.</ref>، [[زره]] حُطمی<ref>چون زرهسازانی که از نسل حطمة بن محارب بود | اما درباره جنبه دوم؛ یعنی [[پرداخت مهریه]]، آنچه مسلم است آنکه [[امیرمؤمنان]]{{ع}} به همین جهت در هنگام بردن [[فاطمه]]{{س}} به منزل خود<ref>المعجم الکبیر، الطبرانی، ج۱۱، ص۳۵۵.</ref>، [[زره]] حُطمی<ref>چون زرهسازانی که از نسل حطمة بن محارب بود آن را ساخته بودند، به آن حطمی گفته میشد؛ السیرة النبویة، ابن کثیر، ج۲، ص۵۴۳.</ref> خود را که [[رسول خدا]]{{صل}} به او بخشیده بود<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۱؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۱، ص۸۰؛ سنن الکبری، بیهقی، ج۷، ص۲۳۴؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۲، ص۵۴۳.</ref> به [[دستور]] آن [[حضرت]]{{صل}} به [[فاطمه]] بخشید<ref>المعجم الکبیر، طبرانی، ج۱۱، ص۳۵۵؛ مجمع الزوائد، الهیثمی، ج۴، ص۲۸۳.</ref> و نیز طبق [[حدیث]] [[امام صادق]]{{ع}} مسلم است که این [[زره]] سی [[درهم]] قیمت داشته است <ref>فروع کافی، کلینی، ج۵، ص۳۷۷؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۴۳. عکرمه قیمت آن را چهار درهم گفته (الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۰)، و یا چهارصد و هشتاد درهم نقل شده است (مسند ابی یعلی، ابویعلی موصلی، ج۱، ص۳۶۲؛ جزء فضائل فاطمة، ابن شاهین، ج۱، ص۳۹).</ref>. لذا به نظر میرسد [[امیرمؤمنان]]{{ع}} [[زره]] خود را به عنوان مقداری از مهر به [[همسر]] خویش داده باشند<ref>نظر برخی علمای شیعه استحباب پرداخت مقداری از مهر قبل از ورود است، از جمله: الوسیله، ابن حمزه طوسی، ص۲۹۸. عبارت ایشان چنین است: {{عربی|یستحب أن لا یدخل الرجل بامرأته زفاف إلا بعد تقدیم شیء من المهر إلیها}}؛ و نیز ر.ک: الینابیع الفقهیه، مروارید، ج۱۸، ص۹۲. </ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۳۸-۲۳۹؛ [[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابیطالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابیطالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۴۲-۱۴۶.</ref> | ||
===[[اعتراض]] و [[سرزنش]] [[قریش]]=== | ===[[اعتراض]] و [[سرزنش]] [[قریش]]=== | ||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
===تهیه لوازم اولیه [[زندگی]]=== | ===تهیه لوازم اولیه [[زندگی]]=== | ||
در این باره دو [[نقل]] آمده است: | در این باره دو [[نقل]] آمده است: | ||
#[[امیرمؤمنان]]{{ع}} شتری داشت که | #[[امیرمؤمنان]]{{ع}} شتری داشت که آن را به چهارصد و هشتاد [[درهم]] فروخت و [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "دو سوم [[پول]] را برای [[عطر]] و یک سوم را برای [[لباس]] قرار دهید"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۱؛ در روایت سیوطی این گونه آمده که امیرمؤمنان{{ع}} سپر و برخی دیگر از لوازم خود را به چهارصد و هشتاد در هم فروخت و... (جامع الاحادیث الجامع الصغیر و زوائده و الجامع الکبیر، ج۱۸، ص۲۲۴).</ref> و به زنهای حاضر امر فرمود تا منزل [[فاطمه]]{{س}} را با زیراندازی که از لیف خرما پر گشته و بالش و روپوش خیبری و طشت و چند ظرف سفالی و ظرفی برای [[نظافت]] و دو پرده نازک، آماده سازند و [[سلمان]] و [[بلال]] را برای خرید تمام این وسایل فرستاد<ref>کشف الیقین، علامه حلی، ص۱۹۷.</ref>. | ||
#[[رسول خدا]]{{صل}} [[امیرمؤمنان]]{{ع}} را [[مأمور]] کرد تا همان زرهای را که به امر [[رسول خدا]]{{صل}} به [[فاطمه]]{{س}} بخشیده بود، برای تهیه لوازم اولیه [[زندگی]] بفروشد و [[علی]]{{ع}} نیز چنین کرد و [[پول]] | #[[رسول خدا]]{{صل}} [[امیرمؤمنان]]{{ع}} را [[مأمور]] کرد تا همان زرهای را که به امر [[رسول خدا]]{{صل}} به [[فاطمه]]{{س}} بخشیده بود، برای تهیه لوازم اولیه [[زندگی]] بفروشد و [[علی]]{{ع}} نیز چنین کرد و [[پول]] آن را نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آورد. [[حضرت]] دو سوم آن را برداشت و [[دستور]] داد تا با آن برای [[فاطمه]] [[عطر]] بخرند و یک سوم باقی مانده را به [[بلال]] و [[ابوبکر]] داد تا وسایل [[زندگی]] بخرند و آن دو به بازار رفتند و این وسایل را تهیه کردند. یک عدد پیراهن به هفت [[درهم]]؛ یک عدد روسری به چهار [[درهم]]؛ یک عدد عبای خیبری سیاه؛ دو زیرانداز از جنس کتان؛ دو عدد لحاف که لایه یکی از آنها پشم و دیگری لیف خرما بود؛ چهار عدد پشتی که از پوستهای دباغی شده [[شهر]] طایف درست شده و از گیاه خشک شده بود؛ پرده نازک پشمی؛ یک عدد [[حصیر]] که از بافتههای [[شهر]] هجرِ [[بحرین]] بود؛ دستاسی برای آرد کردن گندم و جو؛ طشت مسی؛ لیوانی چوبی برای شیر؛ مشک آب؛ ظرف دماغه دار سفالی؛ برای [[تطهیر]] که بیرون آن رنگ شده بود؛ ظرف آب سفالی؛ چند کوزه سفالی سبز رنگ؛ زیرپایی پوستین؛ عبای سفید [[قطوانی]]<ref>(قطوان، منطقهای در [[کوفه]]) و ظرف آبخوری (پارچ)؛ المناقب، موفق خوارزمی، ص۳۴۹؛ کشف الغمه، ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۶۹؛ أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۳۱۲.</ref>. | ||
[[نقل]] شده، آنگاه که لوازم خریداری شده را در برابر [[رسول خدا]]{{صل}} آوردند در حالی که [[اشک]] از چشمان مبارکش جاری بود، سر به [[آسمان]] بلند کرد و فرمود: "خدایا! [[زندگی]] کسانی را که بیشتر ظروفشان سفال است، [[مبارک]] فرما"<ref>المناقب، خوارزمی، ص۳۴۹؛ کشف الیقین، علامه حلی، ص۱۹۶ و کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۶۹.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۰-۲۴۱.</ref> | [[نقل]] شده، آنگاه که لوازم خریداری شده را در برابر [[رسول خدا]]{{صل}} آوردند در حالی که [[اشک]] از چشمان مبارکش جاری بود، سر به [[آسمان]] بلند کرد و فرمود: "خدایا! [[زندگی]] کسانی را که بیشتر ظروفشان سفال است، [[مبارک]] فرما"<ref>المناقب، خوارزمی، ص۳۴۹؛ کشف الیقین، علامه حلی، ص۱۹۶ و کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۶۹.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۰-۲۴۱.</ref> | ||
===فاصله میان [[عقد]] تا رفتن به منزل [[امام علی]]{{ع}}=== | ===فاصله میان [[عقد]] تا رفتن به منزل [[امام علی]]{{ع}}=== | ||
میان [[عقد]] [[فاطمه]]{{س}} و رفتن به [[خانه]] [[همسر]] معصومش{{ع}} مدتی فاصله شد<ref>درباره این مدت دو [[نقل]] وجود دارد: الف) یک ماه فاصله شده است (الامالی، [[شیخ طوسی]]، ص۴۱؛ [[کشف]] الغمه، أبی الفتح [[اربلی]]، ج۱، ص۳۶۹؛ [[بحارالانوار]]، [[علامه مجلسی]]، ج۴۳، ص۹۵). ب) ده ماه فاصله شده است: این احتمال با ضمیمه دو نکته ثابت میشود؛ نکته اول: زمان اجرای [[عقد]] که اواخر صفر سال اول بوده است و نکته دوم: ورود [[فاطمه]]{{س}} به منزل [[امیرمؤمنان]]{{ع}} دو ماه بعد از [[جنگ بدر]] در ماه ذی الحجه سال دوم یعنی بیست و دو ماه پس از [[هجرت]] [[رسول خدا]]{{صل}} (منابع [[نقل]] اول: [[تاریخ]] الطبری، [[طبری]]، ج۲، ص۱۵، الحاوی الکبیر، ماوردی، ج۱۴، ص۲۴ مختصر [[تاریخ]] [[دمشق]]، ابن منظور، ج۱، ص۲۳۸؛ منابع [[نقل]] دوم: [[تاریخ]] الطبری، [[طبری]]، ج۲، ص۵۱؛ الذریة الطاهرة النبویه، [[دولابی]]، ج۱، ص۶۳؛ ذخائر العقبی، [[طبری]]، ج۱، ص۲۷)؛ در نتیجه با توجه به [[تاریخ]] [[ازدواج]] که ماه صفر است و [[تاریخ]] انتقال که ماه ذی [[الحجة]] است، فاصله ده ماههای در میان خواهد بود. استاد [[یوسفی غروی]] در این باره مینویسد: آنچه را که در مورد [[تاریخ]] [[ازدواج]] ترجیح میدهیم، همان است که [[طبری]] | میان [[عقد]] [[فاطمه]]{{س}} و رفتن به [[خانه]] [[همسر]] معصومش{{ع}} مدتی فاصله شد<ref>درباره این مدت دو [[نقل]] وجود دارد: الف) یک ماه فاصله شده است (الامالی، [[شیخ طوسی]]، ص۴۱؛ [[کشف]] الغمه، أبی الفتح [[اربلی]]، ج۱، ص۳۶۹؛ [[بحارالانوار]]، [[علامه مجلسی]]، ج۴۳، ص۹۵). ب) ده ماه فاصله شده است: این احتمال با ضمیمه دو نکته ثابت میشود؛ نکته اول: زمان اجرای [[عقد]] که اواخر صفر سال اول بوده است و نکته دوم: ورود [[فاطمه]]{{س}} به منزل [[امیرمؤمنان]]{{ع}} دو ماه بعد از [[جنگ بدر]] در ماه ذی الحجه سال دوم یعنی بیست و دو ماه پس از [[هجرت]] [[رسول خدا]]{{صل}} (منابع [[نقل]] اول: [[تاریخ]] الطبری، [[طبری]]، ج۲، ص۱۵، الحاوی الکبیر، ماوردی، ج۱۴، ص۲۴ مختصر [[تاریخ]] [[دمشق]]، ابن منظور، ج۱، ص۲۳۸؛ منابع [[نقل]] دوم: [[تاریخ]] الطبری، [[طبری]]، ج۲، ص۵۱؛ الذریة الطاهرة النبویه، [[دولابی]]، ج۱، ص۶۳؛ ذخائر العقبی، [[طبری]]، ج۱، ص۲۷)؛ در نتیجه با توجه به [[تاریخ]] [[ازدواج]] که ماه صفر است و [[تاریخ]] انتقال که ماه ذی [[الحجة]] است، فاصله ده ماههای در میان خواهد بود. استاد [[یوسفی غروی]] در این باره مینویسد: آنچه را که در مورد [[تاریخ]] [[ازدواج]] ترجیح میدهیم، همان است که [[طبری]] آن را گفته است، یعنی: چند [[شب]] باقی مانده از ماه صفر و در مورد [[تاریخ]] زفاف، [[سخن]] [[دولابی]] را با اضافه کردن [[تعیین]] روز به کمک مصباح المتهجد ترجیح میدهیم که گفته است: در اول ذی الحجه [[سال دوم هجری]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[فاطمه]]{{س}} را به [[خانه]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرستاد ([[تاریخ]] تحقیقی [[اسلام]]، (ترجمه: [[حسین علی]] [[عربی]])، ج۲، ص۲۵۰؛ برای اطلاع بیشتر، ر.ک: [[بحارالانوار]]، [[علامه مجلسی]]، ج۴۳، ص۹۲).</ref>. [[امیرمؤمنان]]{{ع}} درباره این مدت فرموده است: "با [[رسول خدا]]{{صل}} [[نماز]] میگذاردم و به منزلم باز میگشتم و درباره [[فاطمه]] سخنی نمیگفتم"<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۴۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۹۵.</ref>. علت این تأخیر آن بود که [[امیرمؤمنان]]{{ع}} [[اختیار]] این کار را نیز به [[رسول خدا]]{{صل}} واگذار کرده بود و از پیش قدم شدن بر [[رسول خدا]]{{صل}} [[حیا]] میکرد و [[منتظر]] بود تا هر وقت آن [[حضرت]] [[صلاح]] بداند، [[فاطمه]]{{س}} را به منزل او فرستد یا آنکه کسی واسطه شود<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۴۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۹۵.</ref>. تا آنکه [[ام ایمن]] [[خادم]]، [[رسول خدا]]{{صل}} که به فرموده [[رسول خدا]]{{صل}} از [[زنان]] بهشتی است<ref>تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۲، ص۱۵۵.</ref>، پس از اجازه گرفتن از [[امیرمؤمنان]]{{ع}} و در حضور ایشان به [[رسول خدا]]{{صل}} گفت: "ای [[رسول خدا]]؟ اگر [[خدیجه]] زنده بود چشمانش به رفتن [[فاطمه]]{{س}} به منزل [[علی]]{{ع}} روشن میشد؛ از سویی، [[علی]]{{ع}} هم خواهان او است، پس چشم [[فاطمه]] را به دیدن همسرش و چشمان ما را نیز به این پیوند روشن فرمایید". آن [[حضرت]] در جواب فرمود: "چرا [[علی]] خود این مسئله را از من نخواست؟ همیشه در [[انتظار]] درخواست او بودم". [[امیرمؤمنان]]{{ع}} پاسخ داد: "ای [[رسول خدا]]{{صل}} [[حیا]] مانعم میشد"<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۴۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۹۵. </ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۴۱-۲۴۲؛ [[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابیطالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابیطالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۴۲-۱۴۶.</ref> | ||
===انتقال به منزل [[امیرمؤمنان]]{{ع}}=== | ===انتقال به منزل [[امیرمؤمنان]]{{ع}}=== | ||
با وساطت [[ام ایمن]]، [[دوران انتظار]] به سر آمد و [[رسول خدا]]{{صل}} در همان زمان رو به زنهای حاضر کرده، فرمود: "چه کسانی اینجا حاضرند؟" [[أم سلمه]] گفت: "من ام سلمهام و این [[زینب]] است" و یک یک [[زنان]] حاضر را معرفی کرد. [[رسول خدا]]{{صل}} پس از پایان یافتن سخن [[ام سلمه]] فرمود: "در منزلم برای دختر و پسر عمویم اتاقی آماده کنید". [[ام سلمه]] پرسید: در کدام منزل شما ای [[رسول خدا]]؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "در منزل تو" [[ام سلمه]] گوید: به [[فاطمه]]{{س}} گفتم: آیا عطری داری که برای خود [[ذخیره]] کرده باشی؟ فرمود: "بله"؛ رفت و شیشهای با خود آورد که وقتی مقداری از آن را استفاده کردم بویی از آن به مشامم رسید که تاکنون نبوئیده بودم با تعجب پرسیدم: این چیست؟ فرمود: "وقتی [[جبرئیل]] به شکل دحیه به نزد [[رسول خدا]]{{صل}} میآمد<ref>در میان مردم مردی خوشرو به نام [[دحیه کلبی]] بود که گاهی جبرئیل به شکل او برای رسول خدا{{صل}} متمثل شد. مرحوم کلینی در کتاب کلینی حدیثی به این مضمون روایت میکند که روزی ابوذر با رسول خدا{{صل}} کاری داشت که دید دحیه نزد آن حضرت است. با خود گفت شاید او با رسول خدا{{صل}} کاری خصوصی دارد و برگشت به نزد پیامبر{{صل}} نرفت. اما بعد از رفتن جبرئیل رسول خدا{{صل}} به ابوذر فرمود: او جبرئیل بود. (ر.ک: دایرة المعارف صحابه، (دحیه کلبی))</ref>، [[رسول خدا]]{{صل}} به من میفرمود: " [[فاطمه]]! زیراندازی برای عمویت بیاور " و من میآوردم و او بر آن مینشست و وقتی برمیخاست از میان لباسهایش چیزی میریخت که [[رسول خدا]]{{صل}} به من امر میفرمود آنها را جمع کنم". آنگاه که [[علی]]{{ع}} درباره آنها از آن [[حضرت]] پرسید، فرمود: "آن، [[عنبری]] است که از بالهای [[جبرئیل]]{{ع}} میریزد"<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۴۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۹۵.</ref>. | با وساطت [[ام ایمن]]، [[دوران انتظار]] به سر آمد و [[رسول خدا]]{{صل}} در همان زمان رو به زنهای حاضر کرده، فرمود: "چه کسانی اینجا حاضرند؟" [[أم سلمه]] گفت: "من ام سلمهام و این [[زینب]] است" و یک یک [[زنان]] حاضر را معرفی کرد. [[رسول خدا]]{{صل}} پس از پایان یافتن سخن [[ام سلمه]] فرمود: "در منزلم برای دختر و پسر عمویم اتاقی آماده کنید". [[ام سلمه]] پرسید: در کدام منزل شما ای [[رسول خدا]]؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "در منزل تو" [[ام سلمه]] گوید: به [[فاطمه]]{{س}} گفتم: آیا عطری داری که برای خود [[ذخیره]] کرده باشی؟ فرمود: "بله"؛ رفت و شیشهای با خود آورد که وقتی مقداری از آن را استفاده کردم بویی از آن به مشامم رسید که تاکنون نبوئیده بودم با تعجب پرسیدم: این چیست؟ فرمود: "وقتی [[جبرئیل]] به شکل دحیه به نزد [[رسول خدا]]{{صل}} میآمد<ref>در میان مردم مردی خوشرو به نام [[دحیه کلبی]] بود که گاهی جبرئیل به شکل او برای رسول خدا{{صل}} متمثل شد. مرحوم کلینی در کتاب کلینی حدیثی به این مضمون روایت میکند که روزی ابوذر با رسول خدا{{صل}} کاری داشت که دید دحیه نزد آن حضرت است. با خود گفت شاید او با رسول خدا{{صل}} کاری خصوصی دارد و برگشت به نزد پیامبر{{صل}} نرفت. اما بعد از رفتن جبرئیل رسول خدا{{صل}} به ابوذر فرمود: او جبرئیل بود. (ر.ک: دایرة المعارف صحابه، (دحیه کلبی))</ref>، [[رسول خدا]]{{صل}} به من میفرمود: " [[فاطمه]]! زیراندازی برای عمویت بیاور " و من میآوردم و او بر آن مینشست و وقتی برمیخاست از میان لباسهایش چیزی میریخت که [[رسول خدا]]{{صل}} به من امر میفرمود آنها را جمع کنم". آنگاه که [[علی]]{{ع}} درباره آنها از آن [[حضرت]] پرسید، فرمود: "آن، [[عنبری]] است که از بالهای [[جبرئیل]]{{ع}} میریزد"<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۴۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۹۵.</ref>. | ||
اما درباره دادن [[ولیمه]] که در هر ازدواجی [[نیکو]] است<ref>فروع کافی، کلینی، ج۶، ص۲۸۱.</ref>، [[نقل]] شده در روز [[ولیمه]] این [[عروسی]]، [[منادی آسمانی]] در زیر [[عرش الهی]] به اهالی آن ندا داد: [[آگاه]] باشید امروز روز [[ولیمه]] [[علی بن أبی طالب]]{{ع}} است<ref>الامالی، شیخ صدوق، ص۶۵۴؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۴۵؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۰۲.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} نیز به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} فرمود: "[[یا علی]]! غذای خوبی برای خانوادهات تهیه کن؛ گوشت و نان از ما و خرما و روغن از تو". [[امیرمؤمنان]]{{ع}} خرما و روغن را خرید و نزد آن [[حضرت]] آورد. [[رسول خدا]]{{صل}} آستین [[مبارک]] را بالا زد و خرما را با روغن، خوب به هم آمیخت تا آنکه | اما درباره دادن [[ولیمه]] که در هر ازدواجی [[نیکو]] است<ref>فروع کافی، کلینی، ج۶، ص۲۸۱.</ref>، [[نقل]] شده در روز [[ولیمه]] این [[عروسی]]، [[منادی آسمانی]] در زیر [[عرش الهی]] به اهالی آن ندا داد: [[آگاه]] باشید امروز روز [[ولیمه]] [[علی بن أبی طالب]]{{ع}} است<ref>الامالی، شیخ صدوق، ص۶۵۴؛ روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۴۵؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۰۲.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} نیز به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} فرمود: "[[یا علی]]! غذای خوبی برای خانوادهات تهیه کن؛ گوشت و نان از ما و خرما و روغن از تو". [[امیرمؤمنان]]{{ع}} خرما و روغن را خرید و نزد آن [[حضرت]] آورد. [[رسول خدا]]{{صل}} آستین [[مبارک]] را بالا زد و خرما را با روغن، خوب به هم آمیخت تا آنکه آن را به صورت حلوا در آورد و با دستان [[مبارک]] خود نان زیادی نیز پخت و همچنین قوچ چاقی برای [[امیرمؤمنان]]{{ع}} فرستاد و آن را [[قربانی]] کرد و در پایان به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} فرمود: "هر که را [[دوست]] داری [[دعوت]] کن". [[امیرمؤمنان]]{{ع}} میگوید: "من به [[مسجد]] آمدم و دیدم [[مسجد]] پر از [[صحابه]] است؛ [[حیا]] کردم که گروهی را [[دعوت]] کرده و گروهی را [[دعوت]] نکنم، پس بر مکان بلندی که آنجا بود رفتم و آنان را به [[ولیمه]] [[فاطمه]]{{س}} [[دعوت]] کردم. همه به راه افتادند و من از زیادی میهمانان و کمی [[غذا]] [[ترس]] داشتم. [[رسول خدا]]{{صل}} متوجه شد و فرمود: " [[یا علی]]! از [[خداوند]] [[برکت]] خواستهام. " [[مردم]] همه خوردنیها و نوشیدنیها را خوردند و برایم از [[خداوند]] [[برکت]] خواستند و با اینکه مردان حاضر، بیش از چهار هزار نفر بودند، [[غذا]] کم نیامد. سپس [[رسول خدا]]{{صل}} کنار ظرفهای بزرگ [[غذا]] [[دعا]] فرمود و دوباره آنها از [[غذا]] پر شد که مقداری از آن را به منازل همسرانش فرستاد و ظرفی برداشت و در آن غذایی قرار داد و فرمود: " این برای [[فاطمه]] و همسرش"<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۴۲.</ref>. | ||
[[ولیمه]] [[فاطمه]]{{س}} تمام شد و مهمانها رفتند. [[خورشید]] در حال غروب بود که [[فاطمه]]{{س}} با [[رسول خدا]]{{صل}} حرکت کردند در حالی که چهره [[فاطمه]] پوشیده بود و آرام و باوقار گام برمیداشت و از [[ملاقات]] با [[پدر]] عرق [[حیا]] بر پیشانی پاکش نشسته بود که ناگاه پایش لغزید. [[رسول خدا]]{{صل}} به او فرمود: "[[خداوند]] تو را از [[لغزش]] در [[دنیا]] و [[آخرت]] [[حفظ]] کند". وقتی [[فاطمه]]{{س}} در مقابل [[پدر]] قرار گرفت [[رسول خدا]]{{صل}} [[پوشش]] صورت [[فاطمه]]{{س}} را برداشت تا [[امیرمؤمنان]]{{ع}} [[همسر]] آسمانیاش را ببیند. آنگاه [[دست]] او را گرفت و در [[دست]] [[علی]]{{ع}} قرار داد و به [[علی]]{{ع}} فرمود: "[[خداوند]] همسری دختر [[رسول خدا]] را بر تو [[مبارک]] گرداند. [[یا علی]]! [[فاطمه]] چه خوب همسری است و یا [[فاطمه]]! [[علی]] چه خوب همسری برای تو است". سپس به آنها فرمود: "به منزل خود بروید و [[منتظر]] بمانید تا بیایم"<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۴۲.</ref> و بدین ترتیب کاروان [[عروسی]] [[فاطمه]] در [[شهر مدینه]] به راه افتاد تا آنکه در میان راه، صدایی به [[گوش]] [[مبارک]] [[رسول خدا]]{{صل}} رسید و به دنبال آن ناگهان [[جبرئیل]] با هفتاد هزار [[فرشته]] و نیز [[میکائیل]] با همان تعداد [[فرشته]] خود را به این کاروان [[نورانی]] رساندند. [[رسول خدا]]{{صل}} از علت فرودشان پرسید، گفتند: آمدهایم تا [[فاطمه]]{{س}} را به منزل همسرش برسانیم<ref>من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۳، ص۴۰۱.</ref>. [[جبرئیل]] سمت راست قرار گرفت و [[میکائیل]] سمت چپ و سایر [[فرشتگان]] پشتسر مرکب قرار گرفتند<ref>جزء الحمیری، حمیری، ج۱، ص۲۹؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۵، ص۷؛ ذخائر العقبی، طبری، ج۱، ص۳۲.</ref>؛ در حالی که [[جبرئیل]] و [[میکائیل]] و [[فرشتگان]] و [[رسول خدا]]{{صل}} [[الله اکبر]] میگفتند، به راه ادامه میدادند و از همین [[شب]]، گفتن [[الله اکبر]] در عروسیها در [[عرش]] به [[ثبت]] رسید<ref>من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۳، ص۴۰۱.</ref>. و این چنین [[فاطمه]]{{س}} به سوی منزل خود بدرقه شد. | [[ولیمه]] [[فاطمه]]{{س}} تمام شد و مهمانها رفتند. [[خورشید]] در حال غروب بود که [[فاطمه]]{{س}} با [[رسول خدا]]{{صل}} حرکت کردند در حالی که چهره [[فاطمه]] پوشیده بود و آرام و باوقار گام برمیداشت و از [[ملاقات]] با [[پدر]] عرق [[حیا]] بر پیشانی پاکش نشسته بود که ناگاه پایش لغزید. [[رسول خدا]]{{صل}} به او فرمود: "[[خداوند]] تو را از [[لغزش]] در [[دنیا]] و [[آخرت]] [[حفظ]] کند". وقتی [[فاطمه]]{{س}} در مقابل [[پدر]] قرار گرفت [[رسول خدا]]{{صل}} [[پوشش]] صورت [[فاطمه]]{{س}} را برداشت تا [[امیرمؤمنان]]{{ع}} [[همسر]] آسمانیاش را ببیند. آنگاه [[دست]] او را گرفت و در [[دست]] [[علی]]{{ع}} قرار داد و به [[علی]]{{ع}} فرمود: "[[خداوند]] همسری دختر [[رسول خدا]] را بر تو [[مبارک]] گرداند. [[یا علی]]! [[فاطمه]] چه خوب همسری است و یا [[فاطمه]]! [[علی]] چه خوب همسری برای تو است". سپس به آنها فرمود: "به منزل خود بروید و [[منتظر]] بمانید تا بیایم"<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۴۲.</ref> و بدین ترتیب کاروان [[عروسی]] [[فاطمه]] در [[شهر مدینه]] به راه افتاد تا آنکه در میان راه، صدایی به [[گوش]] [[مبارک]] [[رسول خدا]]{{صل}} رسید و به دنبال آن ناگهان [[جبرئیل]] با هفتاد هزار [[فرشته]] و نیز [[میکائیل]] با همان تعداد [[فرشته]] خود را به این کاروان [[نورانی]] رساندند. [[رسول خدا]]{{صل}} از علت فرودشان پرسید، گفتند: آمدهایم تا [[فاطمه]]{{س}} را به منزل همسرش برسانیم<ref>من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۳، ص۴۰۱.</ref>. [[جبرئیل]] سمت راست قرار گرفت و [[میکائیل]] سمت چپ و سایر [[فرشتگان]] پشتسر مرکب قرار گرفتند<ref>جزء الحمیری، حمیری، ج۱، ص۲۹؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۵، ص۷؛ ذخائر العقبی، طبری، ج۱، ص۳۲.</ref>؛ در حالی که [[جبرئیل]] و [[میکائیل]] و [[فرشتگان]] و [[رسول خدا]]{{صل}} [[الله اکبر]] میگفتند، به راه ادامه میدادند و از همین [[شب]]، گفتن [[الله اکبر]] در عروسیها در [[عرش]] به [[ثبت]] رسید<ref>من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۳، ص۴۰۱.</ref>. و این چنین [[فاطمه]]{{س}} به سوی منزل خود بدرقه شد. | ||
[[امیرمؤمنان علی]]{{ع}}، [[فاطمه]]{{س}} را به داخل [[خانه]] برد و هر دو در گوشهای کنار هم نشستند و نگاهشان از [[حیا]] به [[زمین]] دوخته شده بود تا آنکه [[رسول خدا]]{{صل}} آمد و از پشت در پرسید: چه کسی اینجاست؟ [[فاطمه]] و [[امیرمؤمنان]] جواب دادند: بفرمایید ای [[رسول خدا]]!، خوش آمدید که [[بهترین]] وارد شوندهاید. [[رسول خدا]]{{صل}} وارد شد و [[فاطمه]]{{س}} و [[علی]]{{ع}} را در دو طرف خود نشاند. سپس رو به [[فاطمه]]{{س}} کرد و فرمود: "[[فاطمه]]! مقداری آب برایم بیاور!" [[فاطمه]]{{س}} برخاست و ظرف آبی را که در منزل بود پر از آب کرده و به حضور آن [[حضرت]] آورد. [[رسول خدا]] جرعهای از | [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}}، [[فاطمه]]{{س}} را به داخل [[خانه]] برد و هر دو در گوشهای کنار هم نشستند و نگاهشان از [[حیا]] به [[زمین]] دوخته شده بود تا آنکه [[رسول خدا]]{{صل}} آمد و از پشت در پرسید: چه کسی اینجاست؟ [[فاطمه]] و [[امیرمؤمنان]] جواب دادند: بفرمایید ای [[رسول خدا]]!، خوش آمدید که [[بهترین]] وارد شوندهاید. [[رسول خدا]]{{صل}} وارد شد و [[فاطمه]]{{س}} و [[علی]]{{ع}} را در دو طرف خود نشاند. سپس رو به [[فاطمه]]{{س}} کرد و فرمود: "[[فاطمه]]! مقداری آب برایم بیاور!" [[فاطمه]]{{س}} برخاست و ظرف آبی را که در منزل بود پر از آب کرده و به حضور آن [[حضرت]] آورد. [[رسول خدا]] جرعهای از آن را در دهان خود مضمضه کرد و به لیوان برگرداند. آنگاه مقداری از آب لیوان را بر سر [[فاطمه]] ریخت و به او فرمود: "به سمت من بیا" و وقتی [[فاطمه]]{{س}} نزد ایشان رفت مقداری از آب را به سمت [[قلب]] [[فاطمه]]{{س}} پاشید؛ سپس فرمود: "برگرد" و مقداری نیز بین دو کتف او پاشید<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۴۲.</ref> و همین کار را درباره [[علی]]{{ع}} نیز تکرار فرمود<ref>شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۳، ص۲۸؛ جزء فضائل فاطمه، ابن شاهین، ج۱، ص۳۸.</ref>. سپس چنین [[دعا]] فرمود: "خدایا! این دخترم، محبوبترین [[آفریده]] در نزد من است؛ خدایا! این ([[علی]]) [[برادر]] من و محبوبترین [[آفریده]] در نزد من است. خدایا! تو بر ما [[مهربان]] باش و [[اهل]] [[علی]] را بر او [[مبارک]] گردان"<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۴۳؛ ابنسعد نیز با اختلاف کمی این مطلب را نقل کرده است (الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۳).</ref>. | ||
[[رسول خدا]]{{صل}} از زنهای حاضر خواست تا از [[خانه]] خارج شوند و همگی آنها رفتند و تنها [[اسماء بنت عُمیس]]<ref>اربلی مینویسد: روایات زیادی بر این مسئله دلالت دارد که در شب زفاف فاطمه اسماء بنت عمیس حاضر بوده و این در حالی است که اسماء همراه همسرش در حبشه بوده و به همراه او در سال ششم هجری به مدینه بازگشت و لذا در زمان زفاف فاطمه در مدینه نبوده است، زیرا زفاف در ذی حجه سال دوم بوده و زنی که در شب زفاف حاضر بوده، خواهرش سلمی بنت عمیس بوده است که همسر حمزة بن عبدالمطلب بوده است. لکن اسماء نزد راویان حدیث از خواهرش مشهورتر است و لذا از او روایت کردهاند یا اینکه راوی اشتباه کرده است و بقیه از او پیروی کردهاند (کشف الغمة، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۷۶-۳۷۵؛ و نیز ر.ک: تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: حسین علی عربی)، ج۲، ص۳۴۴).</ref> ماند. وقتی [[رسول خدا]]{{صل}} خواست از [[خانه]] خارج شود، وجود زنی را [[حس]] کرد و پرسید: کیستی؟ أسماء خود را معرفی کرد، [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "آیا نگفتم از [[خانه]] خارج شوید؟" اسماء پاسخ داد: "آری، ای [[رسول خدا]]؛ [[پدر]] و مادرم به فدای شما، قصد [[نافرمانی]] نداشتم اما پیمانی با [[خدیجه]] بستهام" و [[پیمان]] خود را با [[خدیجه]] برای آن [[حضرت]] [[نقل]] کرد. با شنیدن سخنان اسماء چشمان [[رسول خدا]]{{صل}} پر از [[اشک]] شد و از او پرسید: برای این ماندی؟ اسماء جواب داد: "بله به [[خدا]] قسم"<ref>کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۷۵؛ کشف الیقین، علامه حلی، ص۱۹۷؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۳۷.</ref>. پس آن [[حضرت]] دیگر او را از ماندن منع نکرد و به سمت در رفت در حالی که برای [[فاطمه]]{{س}} و [[امیرمؤمنان]]{{ع}} چنین [[دعا]] میکرد: "[[خداوند]] شما و نسلتان را [[پاک]] قرار داده است. با هر کس که با شما در [[صلح]] باشد، در [[صلح]] و با هر کس که با شما در [[جنگ]] باشد، در [[جنگ]] هستم. شما را به [[خدا]] سپرده و او را به [[حمایت]] از شما میخوانم"<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۳۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۱۷.</ref>. | [[رسول خدا]]{{صل}} از زنهای حاضر خواست تا از [[خانه]] خارج شوند و همگی آنها رفتند و تنها [[اسماء بنت عُمیس]]<ref>اربلی مینویسد: روایات زیادی بر این مسئله دلالت دارد که در شب زفاف فاطمه اسماء بنت عمیس حاضر بوده و این در حالی است که اسماء همراه همسرش در حبشه بوده و به همراه او در سال ششم هجری به مدینه بازگشت و لذا در زمان زفاف فاطمه در مدینه نبوده است، زیرا زفاف در ذی حجه سال دوم بوده و زنی که در شب زفاف حاضر بوده، خواهرش سلمی بنت عمیس بوده است که همسر حمزة بن عبدالمطلب بوده است. لکن اسماء نزد راویان حدیث از خواهرش مشهورتر است و لذا از او روایت کردهاند یا اینکه راوی اشتباه کرده است و بقیه از او پیروی کردهاند (کشف الغمة، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۷۶-۳۷۵؛ و نیز ر.ک: تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: حسین علی عربی)، ج۲، ص۳۴۴).</ref> ماند. وقتی [[رسول خدا]]{{صل}} خواست از [[خانه]] خارج شود، وجود زنی را [[حس]] کرد و پرسید: کیستی؟ أسماء خود را معرفی کرد، [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "آیا نگفتم از [[خانه]] خارج شوید؟" اسماء پاسخ داد: "آری، ای [[رسول خدا]]؛ [[پدر]] و مادرم به فدای شما، قصد [[نافرمانی]] نداشتم اما پیمانی با [[خدیجه]] بستهام" و [[پیمان]] خود را با [[خدیجه]] برای آن [[حضرت]] [[نقل]] کرد. با شنیدن سخنان اسماء چشمان [[رسول خدا]]{{صل}} پر از [[اشک]] شد و از او پرسید: برای این ماندی؟ اسماء جواب داد: "بله به [[خدا]] قسم"<ref>کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۷۵؛ کشف الیقین، علامه حلی، ص۱۹۷؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۳۷.</ref>. پس آن [[حضرت]] دیگر او را از ماندن منع نکرد و به سمت در رفت در حالی که برای [[فاطمه]]{{س}} و [[امیرمؤمنان]]{{ع}} چنین [[دعا]] میکرد: "[[خداوند]] شما و نسلتان را [[پاک]] قرار داده است. با هر کس که با شما در [[صلح]] باشد، در [[صلح]] و با هر کس که با شما در [[جنگ]] باشد، در [[جنگ]] هستم. شما را به [[خدا]] سپرده و او را به [[حمایت]] از شما میخوانم"<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۳۱؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۱۱۷.</ref>. | ||
خط ۹۰: | خط ۹۰: | ||
===[[لوح]] سبز در دستان [[فاطمه]]{{س}}=== | ===[[لوح]] سبز در دستان [[فاطمه]]{{س}}=== | ||
[[امام صادق]]{{ع}} درباره این [[لوح]] فرموده است: "روزی پدرم، [[امام باقر]]{{ع}} به [[دیدار]] [[جابر بن عبدالله]] رفت و به او فرمود: " میخواهم از لوحی که در دستان مادرم [[فاطمه]] دیدهای و گفتگویی که با ایشان درباره آن داشتی، برایم بگویی". [[جابر]] گفت: " در زمان [[حیات رسول خدا]]{{صل}} برای عرض تبریک ولادت [[امام حسین]]{{ع}} به نزد [[فاطمه]]{{س}} رفتم. پس از عرض تبریک، لوحی سبز را در دستشان دیدم و [[گمان]] بردم از جنس زمرد است و نوشتههای سفیدی را که همچون [[نور]] [[خورشید]] بر آن نقش بسته بود، دیدم و از ایشان پرسیدم: [[پدر]] و مادرم به فدای شما ای دختر [[رسول خدا]]؛ این [[لوح]] چیست؟ " [[فاطمه]]{{س}} فرمود: " لوحی است که [[خداوند]] به پدرم [[رسول خدا]] هدیه کرده و در آن، نامهای پدرم، همسرم و دو پسرانم، [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]] و اوصیای [[نسل]] من نگاشته شده است. پدرم | [[امام صادق]]{{ع}} درباره این [[لوح]] فرموده است: "روزی پدرم، [[امام باقر]]{{ع}} به [[دیدار]] [[جابر بن عبدالله]] رفت و به او فرمود: " میخواهم از لوحی که در دستان مادرم [[فاطمه]] دیدهای و گفتگویی که با ایشان درباره آن داشتی، برایم بگویی". [[جابر]] گفت: " در زمان [[حیات رسول خدا]]{{صل}} برای عرض تبریک ولادت [[امام حسین]]{{ع}} به نزد [[فاطمه]]{{س}} رفتم. پس از عرض تبریک، لوحی سبز را در دستشان دیدم و [[گمان]] بردم از جنس زمرد است و نوشتههای سفیدی را که همچون [[نور]] [[خورشید]] بر آن نقش بسته بود، دیدم و از ایشان پرسیدم: [[پدر]] و مادرم به فدای شما ای دختر [[رسول خدا]]؛ این [[لوح]] چیست؟ " [[فاطمه]]{{س}} فرمود: " لوحی است که [[خداوند]] به پدرم [[رسول خدا]] هدیه کرده و در آن، نامهای پدرم، همسرم و دو پسرانم، [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]] و اوصیای [[نسل]] من نگاشته شده است. پدرم آن را برای شاد کردنم به من بخشیده است." سپس مادرتان [[فاطمه]] [[لوح]] را به من داد و من نیز آن را خوانده و از آن نسخهای برداشتم"<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۵۲۷؛ کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ص۳۰۸؛ الاختصاص، همو، ص۲۰۹.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۲۵۲-۲۵۳.</ref> | ||
===[[فاطمه]]{{س}} و کار در منزل=== | ===[[فاطمه]]{{س}} و کار در منزل=== |