ابوطالب در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' آنرا ' به ' آن را '
جز (جایگزینی متن - 'پرونده:13681048.jpg|22px]] 22px دین‌پرور، سیدجمال‌الدین، [[دانشنامه نهج البلاغه')
جز (جایگزینی متن - ' آنرا ' به ' آن را ')
خط ۲۰: خط ۲۰:
[[روایت]] شده [[ابوطالب]]، [[امانتدار]] وصیت‌ها و آثار [[انبیاء]] بود و آنها را به [[پیامبر]]{{صل}} تحویل داد<ref>{{متن حدیث|حَدَّثَنِي دُرُسْتُ بْنُ أَبِي مَنْصُورٍ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ الْأَوَّلَ ع أَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَحْجُوجاً بِأَبِي طَالِبٍ فَقَالَ لَا وَ لَكِنَّهُ كَانَ مُسْتَوْدَعاً لِلْوَصَايَا فَدَفَعَهَا إِلَيْهِ ص قَالَ قُلْتُ فَدَفَعَ إِلَيْهِ الْوَصَايَا عَلَى أَنَّهُ مَحْجُوجٌ بِهِ فَقَالَ لَوْ كَانَ مَحْجُوجاً بِهِ مَا دَفَعَ إِلَيْهِ الْوَصِيَّةَ قَالَ فَقُلْتُ فَمَا كَانَ حَالُ أَبِي طَالِبٍ قَالَ أَقَرَّ بِالنَّبِيِّ وَ بِمَا جَاءَ بِهِ وَ دَفَعَ إِلَيْهِ الْوَصَايَا وَ مَاتَ مِنْ يَوْمِهِ}}؛ اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۴۵.</ref>. در [[روایات]] بسیاری آمده است که [[مَثَل]] ابوطالب، مَثَل [[اصحاب کهف]] است و او [[ایمان]] خود را پنهان کرد تا بتواند پیامبر{{صل}} را [[یاری]] کند و [[شرّ]] [[کفار]] [[قریش]] را از آن [[حضرت]] دور کند<ref>الأمالی، شیخ صدوق، ص۷۱۲.</ref>. همچنین روایت شده [[نور]] ابوطالب، نورهای دیگر [[مردم]] به جز پنج نور ([[محمد]] و [[علی]]، [[فاطمه]]، [[حسن]] و [[حسین]]{{عم}}) را خاموش می‌کند<ref>الأمالی، شیخ طوسی، ص۳۰۵.</ref> و اگر [[ایمان ابوطالب]] در کفه ترازویی و ایمان مردم در کفه دیگر گذاشته شود، ایمان ابوطالب بر ایمان آنها [[برتری]] خواهد داشت<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۵، ص۱۱۲؛ الغدیر، علامه امینی، ج۷، ص۳۸۰.</ref>.
[[روایت]] شده [[ابوطالب]]، [[امانتدار]] وصیت‌ها و آثار [[انبیاء]] بود و آنها را به [[پیامبر]]{{صل}} تحویل داد<ref>{{متن حدیث|حَدَّثَنِي دُرُسْتُ بْنُ أَبِي مَنْصُورٍ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ الْأَوَّلَ ع أَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَحْجُوجاً بِأَبِي طَالِبٍ فَقَالَ لَا وَ لَكِنَّهُ كَانَ مُسْتَوْدَعاً لِلْوَصَايَا فَدَفَعَهَا إِلَيْهِ ص قَالَ قُلْتُ فَدَفَعَ إِلَيْهِ الْوَصَايَا عَلَى أَنَّهُ مَحْجُوجٌ بِهِ فَقَالَ لَوْ كَانَ مَحْجُوجاً بِهِ مَا دَفَعَ إِلَيْهِ الْوَصِيَّةَ قَالَ فَقُلْتُ فَمَا كَانَ حَالُ أَبِي طَالِبٍ قَالَ أَقَرَّ بِالنَّبِيِّ وَ بِمَا جَاءَ بِهِ وَ دَفَعَ إِلَيْهِ الْوَصَايَا وَ مَاتَ مِنْ يَوْمِهِ}}؛ اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۴۵.</ref>. در [[روایات]] بسیاری آمده است که [[مَثَل]] ابوطالب، مَثَل [[اصحاب کهف]] است و او [[ایمان]] خود را پنهان کرد تا بتواند پیامبر{{صل}} را [[یاری]] کند و [[شرّ]] [[کفار]] [[قریش]] را از آن [[حضرت]] دور کند<ref>الأمالی، شیخ صدوق، ص۷۱۲.</ref>. همچنین روایت شده [[نور]] ابوطالب، نورهای دیگر [[مردم]] به جز پنج نور ([[محمد]] و [[علی]]، [[فاطمه]]، [[حسن]] و [[حسین]]{{عم}}) را خاموش می‌کند<ref>الأمالی، شیخ طوسی، ص۳۰۵.</ref> و اگر [[ایمان ابوطالب]] در کفه ترازویی و ایمان مردم در کفه دیگر گذاشته شود، ایمان ابوطالب بر ایمان آنها [[برتری]] خواهد داشت<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۵، ص۱۱۲؛ الغدیر، علامه امینی، ج۷، ص۳۸۰.</ref>.


همچنین درباره [[ابوطالب]] باید گفت او [[مقام]] بسیار والایی نزد [[اهل مکه]] داشته است؛ به گونه‌ای که وی را در [[اختلافات]] خود [[حکم]] و [[قاضی]] قرار می‌دادند؛ زیرا از روی [[انصاف]] و [[عدالت]] [[حکم]] می‌کرد. گفته‌اند [[ابوطالب]] در [[عصر جاهلیت]] نخستین کسی بود که [[سوگند]] را برای اولیای دم بنا نهاد و این روش بعدها جزء [[سنت]] و [[حقوق]] [[اسلامی]] شد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۲۱۹-۲۲۰.</ref> و آنرا با عنوان "قسامه" می‌شناسند.
همچنین درباره [[ابوطالب]] باید گفت او [[مقام]] بسیار والایی نزد [[اهل مکه]] داشته است؛ به گونه‌ای که وی را در [[اختلافات]] خود [[حکم]] و [[قاضی]] قرار می‌دادند؛ زیرا از روی [[انصاف]] و [[عدالت]] [[حکم]] می‌کرد. گفته‌اند [[ابوطالب]] در [[عصر جاهلیت]] نخستین کسی بود که [[سوگند]] را برای اولیای دم بنا نهاد و این روش بعدها جزء [[سنت]] و [[حقوق]] [[اسلامی]] شد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۲۱۹-۲۲۰.</ref> و آن را با عنوان "قسامه" می‌شناسند.


با اینکه [[ابوطالب]]، مردی تاجر بود و از سخاوتمندان [[قریش]] به شمار می‌رفت، در دورانی که [[خشکسالی]] همه جا را فراگرفته بود، برای تأمین [[آب]] [[زائران]] [[خانه خدا]] با مشکل روبه رو شد؛ از این‌رو، برای رفع آن، دو سال پیاپی، مجموعاً ۲۴۰۰۰ درهم از برادرش، [[عباس]] قرض گرفت. [[ابوطالب]] در سال سوم و در پی [[توانایی]] در بازپرداخت بدهی‌اش مجبور شد سقایت [[حجاج]] را به [[عباس]] واگذار کند<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۲۴۷؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۷.</ref>؛ سقایت، منصبی بود که [[عبدالمطلب]] در روزهای پایانی [[عمر]] خود برای او [[تعیین]] کرده بود<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۲۴۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۳. </ref>.
با اینکه [[ابوطالب]]، مردی تاجر بود و از سخاوتمندان [[قریش]] به شمار می‌رفت، در دورانی که [[خشکسالی]] همه جا را فراگرفته بود، برای تأمین [[آب]] [[زائران]] [[خانه خدا]] با مشکل روبه رو شد؛ از این‌رو، برای رفع آن، دو سال پیاپی، مجموعاً ۲۴۰۰۰ درهم از برادرش، [[عباس]] قرض گرفت. [[ابوطالب]] در سال سوم و در پی [[توانایی]] در بازپرداخت بدهی‌اش مجبور شد سقایت [[حجاج]] را به [[عباس]] واگذار کند<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۲۴۷؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۷.</ref>؛ سقایت، منصبی بود که [[عبدالمطلب]] در روزهای پایانی [[عمر]] خود برای او [[تعیین]] کرده بود<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۲، ص۲۴۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۳. </ref>.
خط ۴۶: خط ۴۶:
==ابوطالب و [[پشتیبانی]] از پیامبر{{صل}}==
==ابوطالب و [[پشتیبانی]] از پیامبر{{صل}}==
===نمونه اول از [[پشتیبانی]] ابوطالب===
===نمونه اول از [[پشتیبانی]] ابوطالب===
روزی [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از کنار جمعیتی از [[قریش]] که شتری را برای [[بت‌ها]] [[نذر]] کرده بودند، بدون [[سلام کردن]] گذشت، آنها گفتند: [[یتیم]] ابوطالب از کنار ما می‌گذرد و بر ما [[سلام]] نمی‌کند؛ چه کسی داوطلب می‌شود تا برود و نمازش را تباه سازد؟ [[عبدالله زبعری]] برخاست و مقداری از کثافات شکمبه و خون‌های ریخته شده را برداشت و به [[مسجد]] رفت و موقعی که پیامبر{{صل}} به [[سجده]] رفته بود [[لباس]] ایشان را [[آلوده]] ساخت. پیامبر{{صل}} به [[خانه]] آمد و هنگامی که ابوطالب به خانه بازگشت، [[رسول خدا]]{{صل}} از او پرسید: من کیستم؟ ابوطالب گفت: "فرزند برادرم چه شده؟" و آنگاه پیامبر{{صل}} ماجرا را شرح داد. ابوطالب با صدای بلند گفت: "ای [[فرزندان عبدالمطلب]]؛ [[فرزندان هاشم]] و [[فرزندان]] [[عبدمناف]]!" و آنها نیز دور او جمع شدند. ابوطالب پرسید: چند نفرید؟ گفتند: [[چهل]] نفر، به آنها فرمود: "اسلحه خود را بردارید و همراه من بیایید". آنها آمدند تا اینکه در [[ابطح]] با [[جماعت]] قریش روبه‌رو شدند؛ [[مردم]] خواستند فرار کنند اما ابوطالب گفت: "به [[پروردگار]] [[کعبه]] قسم، هر یک از شما حرکت کند او را از دم [[شمشیر]] می‌گذرانم". سپس نزدیک سنگ بزرگی که در ابطح بود آمد و سه بار شمشیر را بر آن سنگ فرود آورد و در هر بار قطعه بزرگی از آنرا جدا ساخت؛ آنگاه به پیامبر نگاه کرد و گفت: پرسیدی من کیستم، اینک بشنو تو کیستی: [[پیغمبری]] هستی [[شجاع]] و پیشانی سفید و [[سرور]]. از بزرگانی که [[پاکیزه]] و [[پاک]] نژاد بودند.<ref>{{عربی|أَنْتَ النَّبِيُّ مُحَمَّدٌ *** قَرْمٌ أَغَرُّ مُسَوَّدٌ}}
روزی [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از کنار جمعیتی از [[قریش]] که شتری را برای [[بت‌ها]] [[نذر]] کرده بودند، بدون [[سلام کردن]] گذشت، آنها گفتند: [[یتیم]] ابوطالب از کنار ما می‌گذرد و بر ما [[سلام]] نمی‌کند؛ چه کسی داوطلب می‌شود تا برود و نمازش را تباه سازد؟ [[عبدالله زبعری]] برخاست و مقداری از کثافات شکمبه و خون‌های ریخته شده را برداشت و به [[مسجد]] رفت و موقعی که پیامبر{{صل}} به [[سجده]] رفته بود [[لباس]] ایشان را [[آلوده]] ساخت. پیامبر{{صل}} به [[خانه]] آمد و هنگامی که ابوطالب به خانه بازگشت، [[رسول خدا]]{{صل}} از او پرسید: من کیستم؟ ابوطالب گفت: "فرزند برادرم چه شده؟" و آنگاه پیامبر{{صل}} ماجرا را شرح داد. ابوطالب با صدای بلند گفت: "ای [[فرزندان عبدالمطلب]]؛ [[فرزندان هاشم]] و [[فرزندان]] [[عبدمناف]]!" و آنها نیز دور او جمع شدند. ابوطالب پرسید: چند نفرید؟ گفتند: [[چهل]] نفر، به آنها فرمود: "اسلحه خود را بردارید و همراه من بیایید". آنها آمدند تا اینکه در [[ابطح]] با [[جماعت]] قریش روبه‌رو شدند؛ [[مردم]] خواستند فرار کنند اما ابوطالب گفت: "به [[پروردگار]] [[کعبه]] قسم، هر یک از شما حرکت کند او را از دم [[شمشیر]] می‌گذرانم". سپس نزدیک سنگ بزرگی که در ابطح بود آمد و سه بار شمشیر را بر آن سنگ فرود آورد و در هر بار قطعه بزرگی از آن را جدا ساخت؛ آنگاه به پیامبر نگاه کرد و گفت: پرسیدی من کیستم، اینک بشنو تو کیستی: [[پیغمبری]] هستی [[شجاع]] و پیشانی سفید و [[سرور]]. از بزرگانی که [[پاکیزه]] و [[پاک]] نژاد بودند.<ref>{{عربی|أَنْتَ النَّبِيُّ مُحَمَّدٌ *** قَرْمٌ أَغَرُّ مُسَوَّدٌ}}
{{عربی|لمسودين أكارم *** طابوا و طاب المولد}}</ref> سپس پرسید: فرزندم، چه کسی به تو بی‌احترامی کرد؟ [[پیامبر]]{{صل}} به [[عبدالله زبعری]] اشاره کرد. [[ابوطالب]] مقداری از خون‌های شتر را برداشت و به دماغ [[عبدالله زبعری]] مالید و بعد [[دستور]] داد از آن کثافات بر سر تمامی آن جمعیت ریختند، سپس فرمود: "پسر برادرم [[راضی]] شدی؟"
{{عربی|لمسودين أكارم *** طابوا و طاب المولد}}</ref> سپس پرسید: فرزندم، چه کسی به تو بی‌احترامی کرد؟ [[پیامبر]]{{صل}} به [[عبدالله زبعری]] اشاره کرد. [[ابوطالب]] مقداری از خون‌های شتر را برداشت و به دماغ [[عبدالله زبعری]] مالید و بعد [[دستور]] داد از آن کثافات بر سر تمامی آن جمعیت ریختند، سپس فرمود: "پسر برادرم [[راضی]] شدی؟"


خط ۱۱۴: خط ۱۱۴:


==[[ابوطالب]] و [[ابولهب]]==
==[[ابوطالب]] و [[ابولهب]]==
روزی که [[قریش]] [[تصمیم]] به کشتن [[رسول خدا]] گرفتند، با خود اندیشیدند با ابولهب چه کنند، چراکه می‌دانستند او در این کار با آنها موافقت نخواهد کرد. پس ام جمیل، [[همسر ابولهب]] را با خود همراه کردند و قرار شد او شوهرش را در [[خانه]] سرگرم کند تا قریش کار خود را انجام دهند. صبح [[روز]] [[تعیین]] شده وقتی ابولهب خواست از خانه خارج شود همسرش به او گفت: "امروز وسایل [[عیش و نوش]] را مهیا ساخته و شراب بسیار عالی تهیه نموده‌ام، در خانه بنشین که امروز روز [[خوشی]] ماست". در این حال ابوطالب به [[علی]]{{ع}} فرمود: "به خانه عمویت ابولهب برو، در بزن، چنانچه در را گشودند وارد شو وگرنه در را شکسته و داخل خانه شو و به ابولهب بگو: کسی که مثل شما عمویی دارد و او [[رئیس]] و بزرگ [[قوم]] است، نباید [[خوار]] گردد". علی{{ع}} به خانه ابولهب آمد و هر چه در را کوبید جوابی نشنید، پس ضربه محکمی به در زد و آنرا شکسته و وارد خانه شد. ابولهب که علی را چنین دید گفت: "پسر برادرم! چه خبر است؟" علی{{ع}} فرمود: "پدرم گفت، کسی که مثل شما عمویی بزرگ و رئیس قوم داشته باشد خوار نمی‌گردد". ابولهب گفت: "پدرت راست می‌گوید، مگر چه شده است؟ علی{{ع}} فرمود: پسر برادرت را می‌کشند، آنگاه تو به [[خوردن و آشامیدن]] مشغولی؟ ابولهب به سرعت حرکت کرد؛ در این حال ام جمیل مانع شد و گفت: "کجا می‌روی؟" [[ابولهب]] مشت محکمی به صورتش زد، به طوری که چشمش را [[نابینا]] ساخت. پس حرکت کرد و با [[شمشیر]] کشیده وارد جمعیت [[قریش]] شد، قریش که او را به حال [[خشم]] و [[غضب]] دیدند، گفتند: ابولهب! چه شده است؟ ابولهب گفت: "در [[مخالفت]] با پسر برادرم با شما موافقت کردم اینک آنقدر [[جسور]] شده‌اید که می‌خواهید او را بکشید، [[تصمیم]] دارم [[مسلمان]] شوم؛ آنگاه خواهید دید چه می‌کنم". قریش بسیار از او عذرخواهی کرده و از تصمیم‌شان دست کشیدند<ref>روضه کافی، کلینی، ج۸، ص۲۷۶، ح۴۱۸.</ref>.
روزی که [[قریش]] [[تصمیم]] به کشتن [[رسول خدا]] گرفتند، با خود اندیشیدند با ابولهب چه کنند، چراکه می‌دانستند او در این کار با آنها موافقت نخواهد کرد. پس ام جمیل، [[همسر ابولهب]] را با خود همراه کردند و قرار شد او شوهرش را در [[خانه]] سرگرم کند تا قریش کار خود را انجام دهند. صبح [[روز]] [[تعیین]] شده وقتی ابولهب خواست از خانه خارج شود همسرش به او گفت: "امروز وسایل [[عیش و نوش]] را مهیا ساخته و شراب بسیار عالی تهیه نموده‌ام، در خانه بنشین که امروز روز [[خوشی]] ماست". در این حال ابوطالب به [[علی]]{{ع}} فرمود: "به خانه عمویت ابولهب برو، در بزن، چنانچه در را گشودند وارد شو وگرنه در را شکسته و داخل خانه شو و به ابولهب بگو: کسی که مثل شما عمویی دارد و او [[رئیس]] و بزرگ [[قوم]] است، نباید [[خوار]] گردد". علی{{ع}} به خانه ابولهب آمد و هر چه در را کوبید جوابی نشنید، پس ضربه محکمی به در زد و آن را شکسته و وارد خانه شد. ابولهب که علی را چنین دید گفت: "پسر برادرم! چه خبر است؟" علی{{ع}} فرمود: "پدرم گفت، کسی که مثل شما عمویی بزرگ و رئیس قوم داشته باشد خوار نمی‌گردد". ابولهب گفت: "پدرت راست می‌گوید، مگر چه شده است؟ علی{{ع}} فرمود: پسر برادرت را می‌کشند، آنگاه تو به [[خوردن و آشامیدن]] مشغولی؟ ابولهب به سرعت حرکت کرد؛ در این حال ام جمیل مانع شد و گفت: "کجا می‌روی؟" [[ابولهب]] مشت محکمی به صورتش زد، به طوری که چشمش را [[نابینا]] ساخت. پس حرکت کرد و با [[شمشیر]] کشیده وارد جمعیت [[قریش]] شد، قریش که او را به حال [[خشم]] و [[غضب]] دیدند، گفتند: ابولهب! چه شده است؟ ابولهب گفت: "در [[مخالفت]] با پسر برادرم با شما موافقت کردم اینک آنقدر [[جسور]] شده‌اید که می‌خواهید او را بکشید، [[تصمیم]] دارم [[مسلمان]] شوم؛ آنگاه خواهید دید چه می‌کنم". قریش بسیار از او عذرخواهی کرده و از تصمیم‌شان دست کشیدند<ref>روضه کافی، کلینی، ج۸، ص۲۷۶، ح۴۱۸.</ref>.


وقتی عده‌ای از [[مهاجران به حبشه]] به [[مکه]] بازگشتند، [[ابوسلمه]]، خواهرزاده [[ابوطالب]] نیز در میان آنها بود. ابوسلمه به ابوطالب [[پناهنده]] شد تا [[مشرکین]] او را [[آزار]] ندهند. در این هنگام جمعی از [[قبیله]] [[بنی مخزوم]] به نزد ابوطالب رفتند و گفتند: تو برادرزاده‌ات، [[محمّد]] را در [[پناه]] خویش درآورده‌ای و به این وسیله جلوی آزار او را گرفته‌ای، اکنون به این اکتفا نکرده و مردی از [[عشیره]] ما را نیز پناه داده‌ای؟ ابوطالب گفت: "او خواهرزاده من است و به من پناه آورده و اگر من خواهرزاده‌ام را پناه ندهم، نمی‌توانم برادرزاده‌ام را در پناه خود گیرم!"
وقتی عده‌ای از [[مهاجران به حبشه]] به [[مکه]] بازگشتند، [[ابوسلمه]]، خواهرزاده [[ابوطالب]] نیز در میان آنها بود. ابوسلمه به ابوطالب [[پناهنده]] شد تا [[مشرکین]] او را [[آزار]] ندهند. در این هنگام جمعی از [[قبیله]] [[بنی مخزوم]] به نزد ابوطالب رفتند و گفتند: تو برادرزاده‌ات، [[محمّد]] را در [[پناه]] خویش درآورده‌ای و به این وسیله جلوی آزار او را گرفته‌ای، اکنون به این اکتفا نکرده و مردی از [[عشیره]] ما را نیز پناه داده‌ای؟ ابوطالب گفت: "او خواهرزاده من است و به من پناه آورده و اگر من خواهرزاده‌ام را پناه ندهم، نمی‌توانم برادرزاده‌ام را در پناه خود گیرم!"
خط ۲۰۹: خط ۲۰۹:
[[بندگان خدا]] علاقه ویژه‌ای به وی دارند و نسبت به کسی که [[خدا]] او را به [[محبت]] خود اختصاص داده است این علاقه بی‌مورد نیست.
[[بندگان خدا]] علاقه ویژه‌ای به وی دارند و نسبت به کسی که [[خدا]] او را به [[محبت]] خود اختصاص داده است این علاقه بی‌مورد نیست.


ای [[قریش]]! آیا نمی‌دانید ما [[محمد]] را همانند [[موسی]]، [[پیامبر]] و [[رسول خدا]] آنرا می‌دانیم و نام و نشان او در [[کتب آسمانی]] قید گردیده است (و ما یافته‌ایم)<ref>{{عربی|والله لن یصلوا إلیک بجمعهم *** حتی اُوسَّد فی التراب دفینا}}
ای [[قریش]]! آیا نمی‌دانید ما [[محمد]] را همانند [[موسی]]، [[پیامبر]] و [[رسول خدا]] آن را می‌دانیم و نام و نشان او در [[کتب آسمانی]] قید گردیده است (و ما یافته‌ایم)<ref>{{عربی|والله لن یصلوا إلیک بجمعهم *** حتی اُوسَّد فی التراب دفینا}}
{{عربی|فأصدع بأمرک ما علیک غضاضه *** وابشر بذاک وقرِّ منک عیونا}}
{{عربی|فأصدع بأمرک ما علیک غضاضه *** وابشر بذاک وقرِّ منک عیونا}}
{{عربی|ودعوتنی وعلمت أنک ناصحی *** ولقد دعوت وکنت ثم أمینا}}
{{عربی|ودعوتنی وعلمت أنک ناصحی *** ولقد دعوت وکنت ثم أمینا}}
خط ۲۳۹: خط ۲۳۹:
٣. در [[احادیث]] [[نقل]] شده از [[اهل‌بیت]]{{عم}} نیز مدارک فراوانی بر [[ایمان]] و [[اخلاص]] ابوطالب دیده می‌شود. این احادیث، آمیخته با استدلالات منطقی و [[عقلی]] است، مانند روایتی از [[امام]] [[زین العابدین]]{{ع}} که ایشان در پاسخ سؤالی بیان می‌دارد، ابوطالب [[مؤمن]] بود و در ادامه می‌فرماید: "در شگفتم که چرا برخی می‌پندارند ابوطالب، [[کافر]] بوده است"<ref>{{متن حدیث|إِنَّ هَاهُنَا قَوْماً يَزْعُمُونَ أَنَّهُ كَافِرٌ}}</ref>. سپس در ادامه می‌فرماید: "آیا نمی‌دانند با این [[عقیده]]، بر [[پیامبر]]{{صل}} و ابوطالب [[طعنه]] می‌زنند؟ مگر نه این است که [[خداوند]] در چندین [[آیه]] از [[آیات قرآن]] از این موضوع منع کرده است که [[زن]] بعد از [[اسلام آوردن]] [[همسر]] شوهر کافر خود باشد و این مسلم است که [[فاطمه بنت اسد]] از پیشگامان در اسلام است و تا پایان [[عمر]] ابوطالب همسرش بود تا اینکه ابوطالب از [[دنیا]] رفت<ref>{{متن حدیث| وَا عَجَبَاهْ أَ يَطْعَنُونَ عَلَى أَبِي طَالِبٍ أَوْ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ قَدْ نَهَاهُ اَللَّهُ أَنْ يُقِرَّ مُؤْمِنَةً مَعَ كَافِرٍ فِي غَيْرِ آيَةٍ مِنَ اَلْقُرْآنِ وَ لاَ يَشُكُّ أَحَدٌ أَنَّ بِنْتَ أَسَدٍ مِنَ اَلْمُؤْمِنَاتِ اَلسَّابِقَاتِ وَ أَنَّهَا لَمْ تَزَلْ تَحْتَ أَبِي طَالِبٍ حَتَّى مَاتَ أَبُو طَالِبٍ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ }}؛ الغدیر، علامه امینی، ج۸، ص۳۸۰؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۹. البته لازم به ذکر است این تحریم در سوره مدنی ممتحنه که پس از صلح حدیبیه در سال هفتم پس از هجرت نازل گردیده، آمده است؛ مگر اینکه اثبات شود این تحریم قبلاً از سنت نبوی بوده است و شاید مؤید آن این باشد که پیامبر{{صل}} به دخترش، زینب، درباره همسرش، ابی العاص بن الربیع، در سال سوم هجرت چنین فرموده است. (یوسفی غروی).</ref>.
٣. در [[احادیث]] [[نقل]] شده از [[اهل‌بیت]]{{عم}} نیز مدارک فراوانی بر [[ایمان]] و [[اخلاص]] ابوطالب دیده می‌شود. این احادیث، آمیخته با استدلالات منطقی و [[عقلی]] است، مانند روایتی از [[امام]] [[زین العابدین]]{{ع}} که ایشان در پاسخ سؤالی بیان می‌دارد، ابوطالب [[مؤمن]] بود و در ادامه می‌فرماید: "در شگفتم که چرا برخی می‌پندارند ابوطالب، [[کافر]] بوده است"<ref>{{متن حدیث|إِنَّ هَاهُنَا قَوْماً يَزْعُمُونَ أَنَّهُ كَافِرٌ}}</ref>. سپس در ادامه می‌فرماید: "آیا نمی‌دانند با این [[عقیده]]، بر [[پیامبر]]{{صل}} و ابوطالب [[طعنه]] می‌زنند؟ مگر نه این است که [[خداوند]] در چندین [[آیه]] از [[آیات قرآن]] از این موضوع منع کرده است که [[زن]] بعد از [[اسلام آوردن]] [[همسر]] شوهر کافر خود باشد و این مسلم است که [[فاطمه بنت اسد]] از پیشگامان در اسلام است و تا پایان [[عمر]] ابوطالب همسرش بود تا اینکه ابوطالب از [[دنیا]] رفت<ref>{{متن حدیث| وَا عَجَبَاهْ أَ يَطْعَنُونَ عَلَى أَبِي طَالِبٍ أَوْ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ قَدْ نَهَاهُ اَللَّهُ أَنْ يُقِرَّ مُؤْمِنَةً مَعَ كَافِرٍ فِي غَيْرِ آيَةٍ مِنَ اَلْقُرْآنِ وَ لاَ يَشُكُّ أَحَدٌ أَنَّ بِنْتَ أَسَدٍ مِنَ اَلْمُؤْمِنَاتِ اَلسَّابِقَاتِ وَ أَنَّهَا لَمْ تَزَلْ تَحْتَ أَبِي طَالِبٍ حَتَّى مَاتَ أَبُو طَالِبٍ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ }}؛ الغدیر، علامه امینی، ج۸، ص۳۸۰؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۹. البته لازم به ذکر است این تحریم در سوره مدنی ممتحنه که پس از صلح حدیبیه در سال هفتم پس از هجرت نازل گردیده، آمده است؛ مگر اینکه اثبات شود این تحریم قبلاً از سنت نبوی بوده است و شاید مؤید آن این باشد که پیامبر{{صل}} به دخترش، زینب، درباره همسرش، ابی العاص بن الربیع، در سال سوم هجرت چنین فرموده است. (یوسفی غروی).</ref>.


٤. در این [[حقیقت]] هیچ کس نمی‌تواند تردید کند که [[ابوطالب]] از حامیان [[درجه]] اول [[اسلام]] و [[پیامبر]] بود. [[حمایت]] او از پیامبر و اسلام به حدی بود که هرگز نمی‌توان آنرا با علایق و [[پیوندهای خویشاوندی]] و [[تعصبات قبیله‌ای]] [[تفسیر]] کرد. نمونه مهم آن داستان [[شعب]] [[ابی‌طالب]] است. ابوطالب به منظور حمایت از اسلام و حراست از پیامبر{{صل}} سه سال آوارگی و [[زندگی]] در [[شعب]] را در کنار [[رسول خدا]]، به [[ریاست]] بر [[قریش]] ترجیح داد و تا پایان [[محاصره اقتصادی]] [[مسلمانان]]، در کنار ایشان باقی ماند و همه [[مشکلات]] را در آن شرایط طاقت‌فرسا [[تحمل]] نمود.  
٤. در این [[حقیقت]] هیچ کس نمی‌تواند تردید کند که [[ابوطالب]] از حامیان [[درجه]] اول [[اسلام]] و [[پیامبر]] بود. [[حمایت]] او از پیامبر و اسلام به حدی بود که هرگز نمی‌توان آن را با علایق و [[پیوندهای خویشاوندی]] و [[تعصبات قبیله‌ای]] [[تفسیر]] کرد. نمونه مهم آن داستان [[شعب]] [[ابی‌طالب]] است. ابوطالب به منظور حمایت از اسلام و حراست از پیامبر{{صل}} سه سال آوارگی و [[زندگی]] در [[شعب]] را در کنار [[رسول خدا]]، به [[ریاست]] بر [[قریش]] ترجیح داد و تا پایان [[محاصره اقتصادی]] [[مسلمانان]]، در کنار ایشان باقی ماند و همه [[مشکلات]] را در آن شرایط طاقت‌فرسا [[تحمل]] نمود.  


هر کس بدون [[تعصب]] [[تاریخ]] زندگی ابوطالب را مطالعه کند با [[ابن ابی الحدید]] هم صدا خواهد بود که می‌گوید: اگر ابوطالب و فرزند برومندش نبودند هرگز [[دین]] و [[مکتب اسلام]] قد راست نمی‌کرد. ابوطالب در [[مکه]] به [[یاری پیامبر]]{{صل}} شتافت و [[علی]]{{ع}} در [[یثرب]] ([[مدینه]]) در راه حمایت از اسلام با [[مرگ]] در تماس بود<ref>{{عربی|و لولا أبوطالب و ابنه *** لما مثل الدين شخصاً و قاما}}
هر کس بدون [[تعصب]] [[تاریخ]] زندگی ابوطالب را مطالعه کند با [[ابن ابی الحدید]] هم صدا خواهد بود که می‌گوید: اگر ابوطالب و فرزند برومندش نبودند هرگز [[دین]] و [[مکتب اسلام]] قد راست نمی‌کرد. ابوطالب در [[مکه]] به [[یاری پیامبر]]{{صل}} شتافت و [[علی]]{{ع}} در [[یثرب]] ([[مدینه]]) در راه حمایت از اسلام با [[مرگ]] در تماس بود<ref>{{عربی|و لولا أبوطالب و ابنه *** لما مثل الدين شخصاً و قاما}}
خط ۲۷۸: خط ۲۷۸:
در نتیجه از نظر [[شیعه]] در [[مؤمن]] بودن ابوطالب جای تردید نیست و همه [[اتفاق نظر]] دارند که وی با ایمان از [[دنیا]] رفته است. [[روایات]] در این باره نیز بی‌شمار است و در این جا امکان [[نقل]] همه آنها نیست و از اشعار ابوطالب و [[تاریخ]] [[زندگی]] وی مؤمن بودنش کاملاً روشن می‌شود.
در نتیجه از نظر [[شیعه]] در [[مؤمن]] بودن ابوطالب جای تردید نیست و همه [[اتفاق نظر]] دارند که وی با ایمان از [[دنیا]] رفته است. [[روایات]] در این باره نیز بی‌شمار است و در این جا امکان [[نقل]] همه آنها نیست و از اشعار ابوطالب و [[تاریخ]] [[زندگی]] وی مؤمن بودنش کاملاً روشن می‌شود.


اما روایتی را که برخی [[دانشمندان]] [[اهل سنت]] نقل کرده‌اند، بسیاری از ایشان آنرا مردود دانسته و این [[روایت]] از روایات دوران [[معاویة بن ابی‌سفیان]]، یعنی دوران [[جعل]] [[احادیث]] است. باعث تعجب است که چگونه برخی علمای اهل سنت به این روایت اعتنا کرده‌اند، با آنکه ناقل آن، [[مغیره بن شعبه]]، یعنی همان شخص [[فاسق]] و زناکاری است که داستان زنای او در شرح حال [[ابوبکره]] بیان شد و به همین [[دلیل]]، دانشمندان آنرا مردود و مجعول دانسته‌اند.
اما روایتی را که برخی [[دانشمندان]] [[اهل سنت]] نقل کرده‌اند، بسیاری از ایشان آن را مردود دانسته و این [[روایت]] از روایات دوران [[معاویة بن ابی‌سفیان]]، یعنی دوران [[جعل]] [[احادیث]] است. باعث تعجب است که چگونه برخی علمای اهل سنت به این روایت اعتنا کرده‌اند، با آنکه ناقل آن، [[مغیره بن شعبه]]، یعنی همان شخص [[فاسق]] و زناکاری است که داستان زنای او در شرح حال [[ابوبکره]] بیان شد و به همین [[دلیل]]، دانشمندان آن را مردود و مجعول دانسته‌اند.


برخی درباره کلمات و اشعار ابوطالب که حاکی از [[تصدیق]] نمودن [[پیامبر]]{{صل}} و [[ایمان آوردن]] اوست، گفته‌اند: آنها نظیر چیزی است که [[خدا]] درباره [[کفار]] [[قریش]] نقل می‌کند: {{متن قرآن|وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ}}<ref>«و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند پس بنگر که سرانجام (کار) تبهکاران چگونه بود» سوره نمل، آیه ۱۴.</ref> و با آنکه دل‌هایشان به آن [[یقین]] داشت از روی [[ظلم]] و [[تکبر]] آن را [[انکار]] کردند. پس ببین فرجام فسادگران چگونه خواهد بود <ref>الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۲۰۰. </ref> و گفته‌اند اینکه ابوطالب، فرزندانش [[علی]]{{ع}} و [[جعفر]] را به [[تبعیت]] از [[پیامبر]]{{صل}} [[امر]] می‌کرد ولی خود این کار را نمی‌کرد، از روی [[عناد]] بوده است<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۲۰۰. </ref>. ولی [[رفتار]] [[ابوطالب]] با پیامبر{{صل}} و حمایت‌هایی که از ایشان در طول زندگی‌شان داشتند، نبود عناد و [[کبر]] را در وجود او مشخص می‌سازد، چرا که این گونه افراد با پیامبر{{صل}} [[مبارزه]] می‌کردند نه اینکه از او [[حمایت]] کنند. علاوه بر این، مطلبی که [[آیه]] می‌خواهد بیان کند این است، [[کفار]] [[قریش]] که به [[زبان]] با پیامبر{{صل}} [[مخالفت]] می‌کردند، در [[دل]] به کار او [[یقین]] داشتند؛ ولی ابوطالب علاوه بر اینکه در دل پیامبر{{ع}} را قبول داشت، با سخنان و کارهای خود نیز [[حضرت]] را [[تأیید]] می‌کرد اما پیش قریش [[ایمان]] خود را اظهار نمی‌کرد.
برخی درباره کلمات و اشعار ابوطالب که حاکی از [[تصدیق]] نمودن [[پیامبر]]{{صل}} و [[ایمان آوردن]] اوست، گفته‌اند: آنها نظیر چیزی است که [[خدا]] درباره [[کفار]] [[قریش]] نقل می‌کند: {{متن قرآن|وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ}}<ref>«و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند پس بنگر که سرانجام (کار) تبهکاران چگونه بود» سوره نمل، آیه ۱۴.</ref> و با آنکه دل‌هایشان به آن [[یقین]] داشت از روی [[ظلم]] و [[تکبر]] آن را [[انکار]] کردند. پس ببین فرجام فسادگران چگونه خواهد بود <ref>الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۲۰۰. </ref> و گفته‌اند اینکه ابوطالب، فرزندانش [[علی]]{{ع}} و [[جعفر]] را به [[تبعیت]] از [[پیامبر]]{{صل}} [[امر]] می‌کرد ولی خود این کار را نمی‌کرد، از روی [[عناد]] بوده است<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۲۰۰. </ref>. ولی [[رفتار]] [[ابوطالب]] با پیامبر{{صل}} و حمایت‌هایی که از ایشان در طول زندگی‌شان داشتند، نبود عناد و [[کبر]] را در وجود او مشخص می‌سازد، چرا که این گونه افراد با پیامبر{{صل}} [[مبارزه]] می‌کردند نه اینکه از او [[حمایت]] کنند. علاوه بر این، مطلبی که [[آیه]] می‌خواهد بیان کند این است، [[کفار]] [[قریش]] که به [[زبان]] با پیامبر{{صل}} [[مخالفت]] می‌کردند، در [[دل]] به کار او [[یقین]] داشتند؛ ولی ابوطالب علاوه بر اینکه در دل پیامبر{{ع}} را قبول داشت، با سخنان و کارهای خود نیز [[حضرت]] را [[تأیید]] می‌کرد اما پیش قریش [[ایمان]] خود را اظهار نمی‌کرد.
خط ۳۱۰: خط ۳۱۰:


==[[وصیت]] ابوطالب==
==[[وصیت]] ابوطالب==
ابوطالب هنگام [[وفات]] بزرگان قریش را جمع نمود و به ایشان چنین فرمود: "ای گروه قریش! شما برگزیدگان [[خلق]] خدا و [[قلب]] [[عرب]] و خزانه‌دار و صاحبان [[حرم]] خدا هستید؛ [[مردمان]] بزرگ در میان شما، دلیران مشهور از شما و مردان با [[جود]] و [[سخاوت]] از [[دودمان]] شما هستند. از افتخارات، برای عرب بهره‌ای نگذاشتید و هیچ [[شرف]] و بزرگی نیست جز آنکه شما دارا هستید؛ بنابراین شما بر همه [[برتری]] دارید و دیگران محتاج شما هستند، اما بدانید این فضایل سبب می‌شود آنان [[دشمن]] شما شده و با شما بجنگند و در [[مبارزه]] علیه شما با دشمنانتان همدست شوند. به شما سفارش می‌کنم [[قدر]] آنرا بدانید و این بنا ([[خانه کعبه]]) را محترم شمارید، زیرا موجب [[خشنودی خدا]] و [[استوار]] داشتن قدم شماست. [[صله رحم]] کنید که [[اجل]] و [[مرگ]] را به تأخیر می‌اندازد و جمعیت را زیاد می‌گرداند؛ از [[ظلم و ستم]] دوری کنید که به علت [[ظلم]]، جمعیت‌های پیشین نابود شدند. کسی که شما را می‌خواند [[اجابت]] کنید و به [[سائل]] [[بخشش]] کنید که سبب [[شرافت]] [[دنیا]] و [[آخرت]] است؛ [[راست گفتار]] و [[امانتدار]] باشید تا در چشم‌ها بزرگ شوید و تهمت‌ها از شما دور گردد؛ از [[ایجاد اختلاف]] و [[برتری]] جستن بر دیگران بپرهیزید که باعث [[دوستی]] [[خواص]] و [[احترام]] [[عوام]] و نیروی شماست. به شما درباره [[محمد]]{{صل}} سفارش می‌کنم، زیرا [[امین]] [[قریش]] و راستگوی [[عرب]] و دارای همه صفاتی است که به شما سفارش کردم؛ آنچه را که آورده [[دل]] می‌پذیرد، مگر آنکه [[دشمنی]] مانع [[پذیرش]] آن گردد. به [[خدا]] قسم، می‌بینم که افراد [[ناتوان]] و آنان که در اطراف، عزتی دارند، دعوتش را پذیرفته و او را [[تصدیق]] می‌کنند، فرمانش را بزرگ می‌شمارند، در راه [[پیشرفت]] مقصودش به گرداب‌های مرگ فرو می‌روند و در نتیجه آنان، رؤسا و [[زمامداران]] عرب خواهند شد و بزرگان قریش عقب‌مانده و خانه‌هایشان خراب خواهد گشت؛ یک باره خبر خواهید شد آنکه بزرگتر بوده، محتاج‌تر شده و آنان‌که دور بوده‌اند، از [[نزدیکان]] وی شده‌اند. آن وقت است که تمام عرب [[دوستدار]] او شوند و زمام اختیارات خود را به وی سپارند و شهرهای خود را به او واگذارند. پس ای گروه قریش! دوستدار او و در [[جنگ‌ها]] [[پشتیبان]] وی باشید. به خدا قسم، هر که به راه او برود، [[رستگار]] شود و هر که تعلیمات او را بپذیرد [[سعادتمند]] گردد. اگر مرگم به تأخیر می‌افتاد، در همه پیشامدها او را [[همراهی]] می‌کردم و در برابر همه [[بلاها]] از او [[دفاع]] می‌نمودم؛ ولی چه کنم چاره‌ای ندارم جز آنکه گفته‌اش را بزرگ بدانم و به [[شهادت]] [[اقرار]] نمایم"<ref>الغدیر، علامه امینی، ج۷، ص۳۶۶؛ سبل الهدی و الرشاد، صالحی دمشقی، ج۲، ص۴۲۹؛ السیرة الحلبیه، حلبی، ج۲، ص۵۰ - ۴۹.</ref>.
ابوطالب هنگام [[وفات]] بزرگان قریش را جمع نمود و به ایشان چنین فرمود: "ای گروه قریش! شما برگزیدگان [[خلق]] خدا و [[قلب]] [[عرب]] و خزانه‌دار و صاحبان [[حرم]] خدا هستید؛ [[مردمان]] بزرگ در میان شما، دلیران مشهور از شما و مردان با [[جود]] و [[سخاوت]] از [[دودمان]] شما هستند. از افتخارات، برای عرب بهره‌ای نگذاشتید و هیچ [[شرف]] و بزرگی نیست جز آنکه شما دارا هستید؛ بنابراین شما بر همه [[برتری]] دارید و دیگران محتاج شما هستند، اما بدانید این فضایل سبب می‌شود آنان [[دشمن]] شما شده و با شما بجنگند و در [[مبارزه]] علیه شما با دشمنانتان همدست شوند. به شما سفارش می‌کنم [[قدر]] آن را بدانید و این بنا ([[خانه کعبه]]) را محترم شمارید، زیرا موجب [[خشنودی خدا]] و [[استوار]] داشتن قدم شماست. [[صله رحم]] کنید که [[اجل]] و [[مرگ]] را به تأخیر می‌اندازد و جمعیت را زیاد می‌گرداند؛ از [[ظلم و ستم]] دوری کنید که به علت [[ظلم]]، جمعیت‌های پیشین نابود شدند. کسی که شما را می‌خواند [[اجابت]] کنید و به [[سائل]] [[بخشش]] کنید که سبب [[شرافت]] [[دنیا]] و [[آخرت]] است؛ [[راست گفتار]] و [[امانتدار]] باشید تا در چشم‌ها بزرگ شوید و تهمت‌ها از شما دور گردد؛ از [[ایجاد اختلاف]] و [[برتری]] جستن بر دیگران بپرهیزید که باعث [[دوستی]] [[خواص]] و [[احترام]] [[عوام]] و نیروی شماست. به شما درباره [[محمد]]{{صل}} سفارش می‌کنم، زیرا [[امین]] [[قریش]] و راستگوی [[عرب]] و دارای همه صفاتی است که به شما سفارش کردم؛ آنچه را که آورده [[دل]] می‌پذیرد، مگر آنکه [[دشمنی]] مانع [[پذیرش]] آن گردد. به [[خدا]] قسم، می‌بینم که افراد [[ناتوان]] و آنان که در اطراف، عزتی دارند، دعوتش را پذیرفته و او را [[تصدیق]] می‌کنند، فرمانش را بزرگ می‌شمارند، در راه [[پیشرفت]] مقصودش به گرداب‌های مرگ فرو می‌روند و در نتیجه آنان، رؤسا و [[زمامداران]] عرب خواهند شد و بزرگان قریش عقب‌مانده و خانه‌هایشان خراب خواهد گشت؛ یک باره خبر خواهید شد آنکه بزرگتر بوده، محتاج‌تر شده و آنان‌که دور بوده‌اند، از [[نزدیکان]] وی شده‌اند. آن وقت است که تمام عرب [[دوستدار]] او شوند و زمام اختیارات خود را به وی سپارند و شهرهای خود را به او واگذارند. پس ای گروه قریش! دوستدار او و در [[جنگ‌ها]] [[پشتیبان]] وی باشید. به خدا قسم، هر که به راه او برود، [[رستگار]] شود و هر که تعلیمات او را بپذیرد [[سعادتمند]] گردد. اگر مرگم به تأخیر می‌افتاد، در همه پیشامدها او را [[همراهی]] می‌کردم و در برابر همه [[بلاها]] از او [[دفاع]] می‌نمودم؛ ولی چه کنم چاره‌ای ندارم جز آنکه گفته‌اش را بزرگ بدانم و به [[شهادت]] [[اقرار]] نمایم"<ref>الغدیر، علامه امینی، ج۷، ص۳۶۶؛ سبل الهدی و الرشاد، صالحی دمشقی، ج۲، ص۴۲۹؛ السیرة الحلبیه، حلبی، ج۲، ص۵۰ - ۴۹.</ref>.


از این [[وصیت]] ابوطالب، [[میزان]] [[درجه]] [[ایمان]] وی به [[پیامبر]]{{صل}} دانسته می‌شود به [[دلیل]] همان ایمانش، از [[آینده]] [[اسلام]] و [[پیشرفت]] سریع آن [[آگاه]] بوده است.
از این [[وصیت]] ابوطالب، [[میزان]] [[درجه]] [[ایمان]] وی به [[پیامبر]]{{صل}} دانسته می‌شود به [[دلیل]] همان ایمانش، از [[آینده]] [[اسلام]] و [[پیشرفت]] سریع آن [[آگاه]] بوده است.
۲۱۸٬۲۲۷

ویرایش