پرش به محتوا

ام ایمن در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' آنرا ' به ' آن را '
جز (جایگزینی متن - 'قطع' به 'قطع')
جز (جایگزینی متن - ' آنرا ' به ' آن را ')
خط ۴۲: خط ۴۲:


==[[ام ایمن]] و [[رشد معنوی]]==
==[[ام ایمن]] و [[رشد معنوی]]==
[[سالم بن مکرم جمال کوفی]] از [[امام صادق]]{{ع}} [[نقل]] می‌کند که آن [[حضرت]] فرمودند: "روزی [[پیامبر اسلام]]{{صل}} نزد [[ام ایمن]] آمد و به او فرمود: "چرا در [[خانه]] تو [[برکت]] نمی‌بینم؟" [[امّ ایمن]] گفت: "آیا [[برکت]] نیست؟" [[حضرت]] فرمودند: "مقصودم از [[برکت]]، گوسفند نیست که بچه‌هایت از شیرش بخورند و با روغن آنرا غذای خود کنی و یا در کپر (خیمه‌ای پشمی) [[نماز]] بخوانی""<ref>المحاسن، برقی، ج۲، ص۶۴۱؛ وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج۱۱، ص۵۱۲.</ref>. شاید این برخورد [[حضرت]] به آن [[دلیل]] بود که توجه [[ام ایمن]] به [[معنویات]] بیشتر شود<ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۹۷.</ref>.
[[سالم بن مکرم جمال کوفی]] از [[امام صادق]]{{ع}} [[نقل]] می‌کند که آن [[حضرت]] فرمودند: "روزی [[پیامبر اسلام]]{{صل}} نزد [[ام ایمن]] آمد و به او فرمود: "چرا در [[خانه]] تو [[برکت]] نمی‌بینم؟" [[امّ ایمن]] گفت: "آیا [[برکت]] نیست؟" [[حضرت]] فرمودند: "مقصودم از [[برکت]]، گوسفند نیست که بچه‌هایت از شیرش بخورند و با روغن آن را غذای خود کنی و یا در کپر (خیمه‌ای پشمی) [[نماز]] بخوانی""<ref>المحاسن، برقی، ج۲، ص۶۴۱؛ وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج۱۱، ص۵۱۲.</ref>. شاید این برخورد [[حضرت]] به آن [[دلیل]] بود که توجه [[ام ایمن]] به [[معنویات]] بیشتر شود<ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۹۷.</ref>.


==[[ام ایمن]] و [[ازدواج فاطمه]] زهرا{{س}}==
==[[ام ایمن]] و [[ازدواج فاطمه]] زهرا{{س}}==
هنگام خواستگاری از زهرا{{س}} [[ام ایمن]] به [[عقیل]] و [[علی]]{{ع}} گفت: اجازه دهید من صحبت کنم که حرف [[زنان]] مؤثرتر است و هنگام [[عروسی]]، [[ام ایمن]] [[علی]]{{ع}} را نزد [[پیامبر]]{{صل}} حاضر کرد<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۳۵۳؛ کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۶۰.</ref>. [[انس بن مالک]] گوید: "وقتی [[علی]]{{ع}} [[زره]] خود را فروخت چهارصد و هشتاد [[درهم]] نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آورد. [[حضرت]] سه مشت از آنرا به [[ام ایمن]] داد تا [[عطر]] و متاع مورد نیاز [[زنان]] را برای زهرای [[مرضیه]]{{س}} تهیه کند <ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۳۵۳؛ کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۶۹؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۲۲، ص۴۰۹؛ المحلی، ابن حزم، ج۹، ص۴۹۰؛ سبل الهدی والرشاد، صالحی شامی، ج۴۰، ص۱۱؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۲۰۶.</ref>.
هنگام خواستگاری از زهرا{{س}} [[ام ایمن]] به [[عقیل]] و [[علی]]{{ع}} گفت: اجازه دهید من صحبت کنم که حرف [[زنان]] مؤثرتر است و هنگام [[عروسی]]، [[ام ایمن]] [[علی]]{{ع}} را نزد [[پیامبر]]{{صل}} حاضر کرد<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۳۵۳؛ کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۶۰.</ref>. [[انس بن مالک]] گوید: "وقتی [[علی]]{{ع}} [[زره]] خود را فروخت چهارصد و هشتاد [[درهم]] نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آورد. [[حضرت]] سه مشت از آن را به [[ام ایمن]] داد تا [[عطر]] و متاع مورد نیاز [[زنان]] را برای زهرای [[مرضیه]]{{س}} تهیه کند <ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۳، ص۳۵۳؛ کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی، ج۱، ص۳۶۹؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۲۲، ص۴۰۹؛ المحلی، ابن حزم، ج۹، ص۴۹۰؛ سبل الهدی والرشاد، صالحی شامی، ج۴۰، ص۱۱؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۲۰۶.</ref>.


وقتی [[نبی اکرم]]{{صل}} [[مراسم]] [[عروسی]] [[فاطمه]]{{س}} را برگزار کرد، فرمود: "دست نگهدارید تا من بیایم". پس به [[ام ایمن]] فرمود: "ظرف آبی بیاور"؛ سپس آنرا متبرک نمود و فرمود: "عروس و داماد را بیاورید و قدری از آب ظرف را به آنان خورانید و قدری هم بر سر و صورت و سینه آنها پاشید. سپس دست به [[دعا]] برداشت و فرمود: {{متن حدیث|اللهم إنهما منی و أنا منها فکما أذهبت عنی الرجس و طهرتنی تطهیرا فطهرهما}}؛ خدایا اینها از منند و من از اینها هستم، پس همان‌گونه که هر [[پلیدی]] را از من دور گردانیدی و مرا [[پاک]] قرار دادی اینها را نیز [[پاک]] و [[پاکیزه]] قرار ده"<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۲، ص۲۱۵.</ref><ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۹۸.</ref>.
وقتی [[نبی اکرم]]{{صل}} [[مراسم]] [[عروسی]] [[فاطمه]]{{س}} را برگزار کرد، فرمود: "دست نگهدارید تا من بیایم". پس به [[ام ایمن]] فرمود: "ظرف آبی بیاور"؛ سپس آن را متبرک نمود و فرمود: "عروس و داماد را بیاورید و قدری از آب ظرف را به آنان خورانید و قدری هم بر سر و صورت و سینه آنها پاشید. سپس دست به [[دعا]] برداشت و فرمود: {{متن حدیث|اللهم إنهما منی و أنا منها فکما أذهبت عنی الرجس و طهرتنی تطهیرا فطهرهما}}؛ خدایا اینها از منند و من از اینها هستم، پس همان‌گونه که هر [[پلیدی]] را از من دور گردانیدی و مرا [[پاک]] قرار دادی اینها را نیز [[پاک]] و [[پاکیزه]] قرار ده"<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۲، ص۲۱۵.</ref><ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۹۸.</ref>.


==[[ام ایمن]] و [[سرپرستی]] [[فرزندان پیامبر]]{{صل}}==
==[[ام ایمن]] و [[سرپرستی]] [[فرزندان پیامبر]]{{صل}}==
خط ۸۴: خط ۸۴:
هم‌چنین [[همسر]] شهیدش، [[زید بن حارثه]] و [[اسامة بن زید]] و دیگر [[فرزندان]] او نیز "حب النبی"، یعنی [[محبوب]] [[رسول خدا]]{{صل}} بودند<ref>عون المعبود، عظیم آبادی، ج۲۰، ص۱۲؛ تهذیب الکمال، مزی، ج۱۵، ص۵۲؛ فهرست ابن الندیم، ابن ندیم بغدادی، ص۱۰۹؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۸، ص۵۷.</ref>. در [[نقلی]] آمده است که [[حجاج]] بن ایمن، نوه [[ام ایمن]] وارد [[مسجد]] شد و [[نماز]] ناقصی به جا آورد. [[عبدالله]] [[عمر]] وی را صدا زد و به او [[تذکر]] داد که نمازت را دوباره بخوان. وقتی [[حجاج]] رفت، [[عبدالله]] [[عمر]] از [[حرمله]] ([[آزاد]] شده [[اسامة بن زید]]) پرسید او که بود؟ او گفت: "پسر ایمن بن ام ایمن"، [[عبدالله]] [[عمر]] گفت: "اگر [[رسول خدا]]{{صل}} زنده بود او را به خاطر [[ام ایمن]] [[دوست]] می‌داشت"<ref>صحیح البخاری، بخاری، ج۴، ص۲۱۴.</ref>. در [[نقل]] دیگری آمده است که عمرو بن ابی [[فرات]] با نوه دیگر [[ام ایمن]] به نام [[حسن بن اسامة بن زید]] [[مشاجره]] کرد و ناگهان به قصد توهین به او گفت: "ای پسر برکه". پسر [[اسامه]] [[مردم]] را [[گواه]] گرفت که او به مادرم [[ام ایمن]] توهین کرد با آنکه [[رسول خدا]]{{صل}} او را "ام ایمن" یا "امه" می‌خواند. [[ابوبکر]]، یا [[قاضی]] و یا [[والی مدینه]] به عمرو بن ابی [[فرات]] گفت: "خدا از من نگذرد اگر از تو بگذرم؛ اما [[خدا]] اجازه کشتن تو را نداده"، پس هفتاد ضربه تازیانه بر او زد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۶؛ المنتخب من ذیل المذیل، طبری، ص۱۰۶؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۴، ص۶۴.</ref>.
هم‌چنین [[همسر]] شهیدش، [[زید بن حارثه]] و [[اسامة بن زید]] و دیگر [[فرزندان]] او نیز "حب النبی"، یعنی [[محبوب]] [[رسول خدا]]{{صل}} بودند<ref>عون المعبود، عظیم آبادی، ج۲۰، ص۱۲؛ تهذیب الکمال، مزی، ج۱۵، ص۵۲؛ فهرست ابن الندیم، ابن ندیم بغدادی، ص۱۰۹؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۸، ص۵۷.</ref>. در [[نقلی]] آمده است که [[حجاج]] بن ایمن، نوه [[ام ایمن]] وارد [[مسجد]] شد و [[نماز]] ناقصی به جا آورد. [[عبدالله]] [[عمر]] وی را صدا زد و به او [[تذکر]] داد که نمازت را دوباره بخوان. وقتی [[حجاج]] رفت، [[عبدالله]] [[عمر]] از [[حرمله]] ([[آزاد]] شده [[اسامة بن زید]]) پرسید او که بود؟ او گفت: "پسر ایمن بن ام ایمن"، [[عبدالله]] [[عمر]] گفت: "اگر [[رسول خدا]]{{صل}} زنده بود او را به خاطر [[ام ایمن]] [[دوست]] می‌داشت"<ref>صحیح البخاری، بخاری، ج۴، ص۲۱۴.</ref>. در [[نقل]] دیگری آمده است که عمرو بن ابی [[فرات]] با نوه دیگر [[ام ایمن]] به نام [[حسن بن اسامة بن زید]] [[مشاجره]] کرد و ناگهان به قصد توهین به او گفت: "ای پسر برکه". پسر [[اسامه]] [[مردم]] را [[گواه]] گرفت که او به مادرم [[ام ایمن]] توهین کرد با آنکه [[رسول خدا]]{{صل}} او را "ام ایمن" یا "امه" می‌خواند. [[ابوبکر]]، یا [[قاضی]] و یا [[والی مدینه]] به عمرو بن ابی [[فرات]] گفت: "خدا از من نگذرد اگر از تو بگذرم؛ اما [[خدا]] اجازه کشتن تو را نداده"، پس هفتاد ضربه تازیانه بر او زد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۲۲۶؛ المنتخب من ذیل المذیل، طبری، ص۱۰۶؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۴، ص۶۴.</ref>.


البته این [[محبت]] و [[دوستی]] یک طرفه نبود و [[ام ایمن]] نیز به [[حضرت]] علاقه وافری داشت که آنرا در دیدارهای متعدد و با دادن هدایای گوناگون ابراز می‌کرد. گاهی برای [[حضرت]] حریره‌ای به سبک [[مردم]] [[حبشه]] می‌پخت و برای ایشان می‌برد<ref>کامل الزیارات، ابن قولویه، ص۴۴۵؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۹۴.</ref> و زمانی مرغی بریان برای [[حضرت]] آماده کرد<ref>المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۳۱؛ المعیار و الموازنة، ابوجعفر اسکافی، ص۲۲۴.</ref> و گاهی با فرستادن شیر و کره و خرما برای [[پیامبر]]{{صل}} اظهار [[محبت]] می‌کرد<ref>کامل الزیارات، ابن قولویه، ص۱۲۵؛ الأمالی، شیخ طوسی، ص۶۶۹.</ref>.
البته این [[محبت]] و [[دوستی]] یک طرفه نبود و [[ام ایمن]] نیز به [[حضرت]] علاقه وافری داشت که آن را در دیدارهای متعدد و با دادن هدایای گوناگون ابراز می‌کرد. گاهی برای [[حضرت]] حریره‌ای به سبک [[مردم]] [[حبشه]] می‌پخت و برای ایشان می‌برد<ref>کامل الزیارات، ابن قولویه، ص۴۴۵؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۹۴.</ref> و زمانی مرغی بریان برای [[حضرت]] آماده کرد<ref>المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۳۱؛ المعیار و الموازنة، ابوجعفر اسکافی، ص۲۲۴.</ref> و گاهی با فرستادن شیر و کره و خرما برای [[پیامبر]]{{صل}} اظهار [[محبت]] می‌کرد<ref>کامل الزیارات، ابن قولویه، ص۱۲۵؛ الأمالی، شیخ طوسی، ص۶۶۹.</ref>.


علاوه بر [[ام ایمن]]، [[همسر]] و [[فرزندان]] او هم همواره در [[خدمت]] [[رسول خدا]]{{صل}} بودند؛ وقتی [[حضرت]] برای [[نماز عید]] فطر و قربان می‌رفت آنها به همراه [[بنی‌هاشم]] دور [[حضرت]] حلقه می‌زدند و [[فضل بن عباس]]، [[عبد الله]]، [[عباس]]، [[علی]]، [[جعفر]]، [[حسن]] و [[حسین]]{{عم}} و [[اسامة بن زید]]، [[زید بن حارثه]] و ایمن بن [[ام ایمن]] همراه [[حضرت]] بودند و [[تکبیر]] می‌گفتند<ref>المجموع، محیی الدین نووی، ج۵، ص۳۰؛ السنن الکبری، بیهقی، ج۳، ص۲۷۹؛ صحیح ابن خزیمة، ابن خزیمة، ج۲، ص۳۴۲.</ref>.
علاوه بر [[ام ایمن]]، [[همسر]] و [[فرزندان]] او هم همواره در [[خدمت]] [[رسول خدا]]{{صل}} بودند؛ وقتی [[حضرت]] برای [[نماز عید]] فطر و قربان می‌رفت آنها به همراه [[بنی‌هاشم]] دور [[حضرت]] حلقه می‌زدند و [[فضل بن عباس]]، [[عبد الله]]، [[عباس]]، [[علی]]، [[جعفر]]، [[حسن]] و [[حسین]]{{عم}} و [[اسامة بن زید]]، [[زید بن حارثه]] و ایمن بن [[ام ایمن]] همراه [[حضرت]] بودند و [[تکبیر]] می‌گفتند<ref>المجموع، محیی الدین نووی، ج۵، ص۳۰؛ السنن الکبری، بیهقی، ج۳، ص۲۷۹؛ صحیح ابن خزیمة، ابن خزیمة، ج۲، ص۳۴۲.</ref>.


جهجاه [[غفاری]] به همراه جمعی از [[خویشان]] خود [[خدمت]] [[رسول خدا]]{{صل}} رسیدند تا [[اسلام]] بیاورند. وی می‌گوید [[پیامبر]]{{صل}} [[نماز]] [[مغرب]] را خواند و به [[مسلمانان]] فرمود: "دست همنشین خود را بگیرید و به [[خانه]] ببرید". همه رفتند و من به [[دلیل]] درشت هیکل بودن تنها ماندم. پس [[رسول خدا]]{{صل}} مرا به [[خانه]] خود بردند و برایم شیر بز آوردند. من به مقدار شیر هفت بز خوردم، دوباره یک ظرف [[غذا]] آوردند آنرا هم خوردم. گویا دیگر چیزی برای [[پیامبر]] باقی نمانده بود که ناگهان [[ام ایمن]] گفت: "خدا گرسنه کند کسی را که [[پیامبر خدا]] را امشب گرسنه گذاشت!" [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "ام ایمن! او روزی خودش را خورد، روزی ما بر خداست". [[شب]] دوم دوباره به [[خانه]] [[حضرت]] رفتیم، چون کسی مرا به خاطر درشت هیکل بودن مهمان نمی‌کرد. این بار فقط به اندازه شیر یک بز [[غذا]] خوردم و [[سیر]] شدم. [[ام ایمن]] این بار با تعجب پرسید: آیا این همان مهمان دیشب است؟! [[حضرت]] فرمود: "آری، دیشب با اشتهای [[کافر]] [[غذا]] می‌خورد و امشب با اشتهای [[مؤمن]]!" <ref>الأحاد و المثانی، ضحاک، ج۲، ص۲۴۳- ۲۴۴؛ إکرام الضیف، حربی، ص۴۱؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۲، ص۲۷۴؛ کنزل العمال، متقی هندی، ج۱، ص۳۶۶.</ref><ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۰۲.</ref>.
جهجاه [[غفاری]] به همراه جمعی از [[خویشان]] خود [[خدمت]] [[رسول خدا]]{{صل}} رسیدند تا [[اسلام]] بیاورند. وی می‌گوید [[پیامبر]]{{صل}} [[نماز]] [[مغرب]] را خواند و به [[مسلمانان]] فرمود: "دست همنشین خود را بگیرید و به [[خانه]] ببرید". همه رفتند و من به [[دلیل]] درشت هیکل بودن تنها ماندم. پس [[رسول خدا]]{{صل}} مرا به [[خانه]] خود بردند و برایم شیر بز آوردند. من به مقدار شیر هفت بز خوردم، دوباره یک ظرف [[غذا]] آوردند آن را هم خوردم. گویا دیگر چیزی برای [[پیامبر]] باقی نمانده بود که ناگهان [[ام ایمن]] گفت: "خدا گرسنه کند کسی را که [[پیامبر خدا]] را امشب گرسنه گذاشت!" [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "ام ایمن! او روزی خودش را خورد، روزی ما بر خداست". [[شب]] دوم دوباره به [[خانه]] [[حضرت]] رفتیم، چون کسی مرا به خاطر درشت هیکل بودن مهمان نمی‌کرد. این بار فقط به اندازه شیر یک بز [[غذا]] خوردم و [[سیر]] شدم. [[ام ایمن]] این بار با تعجب پرسید: آیا این همان مهمان دیشب است؟! [[حضرت]] فرمود: "آری، دیشب با اشتهای [[کافر]] [[غذا]] می‌خورد و امشب با اشتهای [[مؤمن]]!" <ref>الأحاد و المثانی، ضحاک، ج۲، ص۲۴۳- ۲۴۴؛ إکرام الضیف، حربی، ص۴۱؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج۲، ص۲۷۴؛ کنزل العمال، متقی هندی، ج۱، ص۳۶۶.</ref><ref>[[علی گروسی|گروسی، علی]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۴۰۲.</ref>.


==[[ام ایمن]] و [[بشارت]] یافتن به [[بهشت]]==
==[[ام ایمن]] و [[بشارت]] یافتن به [[بهشت]]==
۲۱۸٬۸۳۴

ویرایش