|
|
خط ۱۲۲: |
خط ۱۲۲: |
|
| |
|
| جمعی از [[منافقان]] [[مدینه]] مانند: [[عبدالله بن ابی]] و یارانش، مخفیانه کسی را به سراغ [[یهود]] [[بنینضیر]] فرستادند و گفتند: شما محکم در جای خود بایستید و از خانههایتان بیرون نروید، و دژهای خویش را محکم سازید، ما دو هزار نفر [[یاور]] از [[قوم]] خود و دیگران داریم و تا آخرین نفس با شما هستیم. [[طایفه]] [[بنیقریظه]] و سایر هم پیمانهای شما از [[قبیله]] [[غطفان]] نیز با شما [[همراهی]] میکنند. همین امر سبب شده که [[یهود]] [[بنینضیر]] بر [[مخالفت]] [[پیامبر]]{{صل}} [[تشویق]] شوند، اما در این هنگام یکی از بزرگان بنینضیر به نام [[سلام]] به [[حیی بن اخطب]] که [[سرپرست]] برنامههای بنینضیر بود، گفت: اعتنایی به حرف عبدالله بن ابی نکنید. او میخواهد تو را به [[جنگ]] با [[محمد]]{{صل}} تشویق کند و خودش در [[خانه]] بنشیند و شما را [[تسلیم]] حوادث نماید. [[حیی]] گفت: ما جز [[دشمنی]] محمد{{صل}} و [[پیکار]] با او چیزی را نمیشناسیم. سلام در پاسخ او گفت به [[خدا]] [[سوگند]]! میبینم سرانجام ما را از این [[سرزمین]] بیرون میکنند و [[اموال]] و [[شرف]] ما بر باد میرود؛ [[کودکان]] ما [[اسیر]]، و جنگجویان ما کشته میشوند<ref>تفسیر نمونه، ج۲۳، ص۵۲۶.</ref>.<ref>[[عبدالنبی امامی|امامی، عبدالنبی]]، [[فرهنگ قرآن ج۱ (کتاب)|فرهنگ قرآن ج۱]]، ص ۹۶.</ref> | | جمعی از [[منافقان]] [[مدینه]] مانند: [[عبدالله بن ابی]] و یارانش، مخفیانه کسی را به سراغ [[یهود]] [[بنینضیر]] فرستادند و گفتند: شما محکم در جای خود بایستید و از خانههایتان بیرون نروید، و دژهای خویش را محکم سازید، ما دو هزار نفر [[یاور]] از [[قوم]] خود و دیگران داریم و تا آخرین نفس با شما هستیم. [[طایفه]] [[بنیقریظه]] و سایر هم پیمانهای شما از [[قبیله]] [[غطفان]] نیز با شما [[همراهی]] میکنند. همین امر سبب شده که [[یهود]] [[بنینضیر]] بر [[مخالفت]] [[پیامبر]]{{صل}} [[تشویق]] شوند، اما در این هنگام یکی از بزرگان بنینضیر به نام [[سلام]] به [[حیی بن اخطب]] که [[سرپرست]] برنامههای بنینضیر بود، گفت: اعتنایی به حرف عبدالله بن ابی نکنید. او میخواهد تو را به [[جنگ]] با [[محمد]]{{صل}} تشویق کند و خودش در [[خانه]] بنشیند و شما را [[تسلیم]] حوادث نماید. [[حیی]] گفت: ما جز [[دشمنی]] محمد{{صل}} و [[پیکار]] با او چیزی را نمیشناسیم. سلام در پاسخ او گفت به [[خدا]] [[سوگند]]! میبینم سرانجام ما را از این [[سرزمین]] بیرون میکنند و [[اموال]] و [[شرف]] ما بر باد میرود؛ [[کودکان]] ما [[اسیر]]، و جنگجویان ما کشته میشوند<ref>تفسیر نمونه، ج۲۳، ص۵۲۶.</ref>.<ref>[[عبدالنبی امامی|امامی، عبدالنبی]]، [[فرهنگ قرآن ج۱ (کتاب)|فرهنگ قرآن ج۱]]، ص ۹۶.</ref> |
|
| |
| ===[[پیمانشکنی]] یهود واخراج [[یهودیان]] از [[مدینه]]===
| |
| در [[تفاسیر]] [[مجمع البیان]]، [[قرطبی]]، [[علی بن ابراهیم]]، [[نورالثقلین]] و [[برهان]] ذیل [[آیات]] اول [[سوره حشر]] شرحی درباره پیمانشکنی یهود و [[اخراج]] یهودیان از مدینه آوردهاند. این شرح را که با اقتباس و تلخیص در [[تفسیر نمونه]] ذکر شده است، ما در همینجا [[نقل]] میکنیم:
| |
|
| |
| در سرزمین مدینه سه گروه از یهود [[زندگی]] میکردند: بنینضیر، بنیقریظه، [[بنیقینقاع]]، و گفته میشود که آنها اصلاً [[اهل]] [[حجاز]] نبودند، ولی چون در کتب مذهبی خود خوانده بودند که [[پیامبری]] از سرزمین مدینه [[ظهور]] میکند، به این سرزمین کوچ کردند و در [[انتظار]] این ظهور بزرگ بودند. هنگامی که [[رسول خدا]]{{صل}} به مدینه [[هجرت]] فرمود، با آنها [[پیمان]] عدم تعرّض بست، ولی آنها هر [[زمان]] فرصتی یافتند، از نقض این پیمان فروگذاری نکردند. از جمله اینکه بعد از جنگ «[[احد]]»، ([[غزوه احد]] در [[سال سوم هجرت]] واقع شد)، [[کعب بن اشرف]] با [[چهل]] مرد سوار از یهود به [[مکه]] آمدند و یکسره به سراغ [[قریش]] رفتند و با آنها [[عهد]] و پیمان بستند که همگی [[متحد]] بر ضد [[محمد]] به [[پیکار]] کنند. سپس [[ابوسفیان]] با [[چهل]] نفر از مکیان، و [[کعب بن اشرف]] [[یهودی]] با چهل نفر از [[یهود]] وارد [[مسجدالحرام]] شدند، و در کنار [[خانه کعبه]] [[پیمانها]] را محکم ساختند. این خبر از [[طریق وحی]] به [[پیامبر]]{{صل}} رسید.
| |
|
| |
| دیگر این که پیامبر{{صل}} با چند نفر از بزرگان و یارانش به سوی [[قبیله بنینضیر]] که در نزدیکی [[مدینه]] [[زندگی]] میکردند، آمد و میخواست از آنها کمک یا وامی بگیرد برای پرداختن دیه دو مقتول از [[طایفه]] [[بنی عامر]] که به دست [[عمرو بن امیه]] (یکی از [[مسلمانان]]) کشته شده بود، و شاید پیامبر{{صل}} و یارانش میخواستند در زیر این [[پوشش]]، وضع [[بنینضیر]] را از نزدیک بررسی کنند، (تا) مبادا مسلمانان غافلگیر شوند. پیامبر{{صل}} در بیرون قلعه یهود بود و با کعب بن اشرف در این زمینه صحبت کرد. در این هنگام، در میان [[یهودیان]]، بذر توطئهای پاشیده شد و با یکدیگر گفتند: شما این مرد را در چنین شرایط مناسبی گیر نمیآورید. الان که در کنار دیوار شما نشسته است، یک نفر (به) پشتبام رود و سنگ عظیمی بر او بیافکند و ما را از دست او راحت کند. یکی از یهود به نام [[عمرو]] بن حجاش اعلام [[آمادگی]] کرد و به پشتبام رفت. [[رسول خدا]]{{صل}} از طریق وحی [[آگاه]] شد؛ برخاست و به مدینه آمد، بیآنکه با [[یاران]] خود سخنی بگوید. آنها [[تصور]] میکردند، پیامبر{{صل}} باز بر میگردد، اما بعداً آگاه شدند که پیامبر{{صل}} در مدینه است. آنها نیز به مدینه برگشتند، و اینجا بود که [[پیمانشکنی]] یهود بر رسول خدا{{صل}} مسلّم شد و [[دستور]] [[آمادهباش]] برای [[جنگ]] به مسلمانان داد.
| |
|
| |
| در بعضی از [[روایات]] نیز آمده که یکی از شعرای بنینضیر به هجو و [[بدگویی]] پیامبر{{صل}} پرداخت و این خود [[دلیل]] دیگری بر پیمانشکنی آنها بود.
| |
|
| |
| پیامبر{{صل}} برای اینکه ضربه کاری را قبلاً به آنها بزند، به [[محمد بن مسلمه]] که با کعب بن اشرف، بزرگ یهود، آشنایی داشت [[دستور]] داد، او را به هر نحو (که) بتواند به [[قتل]] برساند و او (هم) با مقدماتی این کار را کرد.
| |
|
| |
| کشتهشدن [[کعب بن اشرف]]، تزلزلی در [[یهود]] ایجاد کرد. به دنبال آن، [[رسول خدا]]{{صل}} دستور داد، [[مسلمانان]] برای [[جنگ]] با این [[قوم]] [[پیمانشکن]] حرکت کنند. هنگامی که آنها باخبر شدند، به قلعههای مستحکم و دژهای نیرومند خود [[پناه]] بردند و درها را محکم بستند. [[پیامبر]]{{صل}} دستور داد، بعضی درختان [[نخل]] را که نزدیک قعلهها بود، بکنند یا بسوزانند. اینکار شاید به این منظور صورت گرفت که یهودان را که علاقه شدیدی به [[اموال]] خود داشتند، از قلعه بیرون کشد و [[پیکار]] رو در رو انجام گیرد. این احتمال نیز داده شده که این نخلها، مزاحم مانور سریع [[ارتش]] [[اسلام]] در اطراف قلعهها بود و میبایست [[بریده]] شود.
| |
|
| |
| به هر حال، این کار فریاد یهود را بلند کرد و گفتند: ای [[محمد]]! تو پیوسته از اینگونه [[کارها]] [[نهی]] میکردی، پس این چه برنامهای است؟ ([[آیه]] پنجم [[سوره حشر]] نازل شد و) به آنها پاسخ گفت که این یک دستور خاص [[الهی]] بود.
| |
|
| |
| محاصره چند [[روز]] طول کشید و پیامبر برای [[پرهیز]] از [[خونریزی]] به آنها پیشنهاد کرد که [[سرزمین]] [[مدینه]] را ترک گویند و از آنجا خارج شوند. آنها نیز پذیرفتند؛ مقداری از اموال خود را برداشته و بقیه را رها کردند. جمعی به سوی اذرعات [[شام]]، و تعداد کمی به سوی [[خیبر]]، و گروهی به [[حیره]] رفتند و باقیمانده اموال و [[اراضی]] و باغات و خانههای آنها به دست مسلمانان افتاد. هر چند تا آنجا که میتوانستند، خانههای خود را به هنگام کوچکردن، [[تخریب]] کردند.
| |
|
| |
| این ماجرا بعد از [[غزوه احد]] به فاصله ششماه، و به [[عقیده]] بعضی، بعد از غزوہ [[بدر]] به فاصله ششماه، اتفاق افتاد<ref>تفسیر نمونه، ج۲۳، ص۴۸۴.</ref>.
| |
|
| |
| شیخ [[جلال الدین عبدالرحمن سیوطی]] در [[تفسیر]] در المنثور آورده که:
| |
| #ابن حریر از [[سدی]] [[اخراج]] نمود که او گفت: {{عربی|غضب موسی{{ع}} حین قال له القوم: {{متن قرآن|فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ}}<ref>«تو برو و پروردگارت، (با آنان) نبرد کنید که ما همینجا خواهیم نشست» سوره مائده، آیه ۲۴.</ref>، فدعا علیهم فقال: {{متن قرآن|قَالَ رَبِّ إِنِّي لَا أَمْلِكُ إِلَّا نَفْسِي وَأَخِي فَافْرُقْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ}}<ref>«(موسی) گفت: پروردگارا! من جز اختیار خویش و برادرم را ندارم، میان ما و این قوم نافرمان جدایی انداز!» سوره مائده، آیه ۲۵.</ref>، و کان عجلة من [[موسی]] عجلها، فلما ضرب علیهم التیه، ندم موسی، فلما ندم، اوحی [[الله]] إلیه: {{متن قرآن|فَلَا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ}}<ref>«(خداوند) فرمود: که (آمدن به) این سرزمین چهل سال بر آنان حرام است؛ روی زمین سرگردان میشوند، پس بر گروه نافرمانان دریغ مخور» سوره مائده، آیه ۲۶.</ref>: لا تحزن [[علی]] القوم الذین سمیتهم [[فاسقین]]}}<ref>در المنثور، ج۲، ص۲۷۱.</ref>.
| |
| #[[ابن ابی حاتم]] و ابو شیخ از [[ربیع بن انس]] [[اخراج]] نمودهاند که او گفت: {{عربی|مکتوب فی الکتاب الأول: أن الحاسد لا یضر بحسده الا نفسه لیس ضاراً من حسد، و ان الحاسد ینقصه حسده، و أن المحسود اذا صبر، نجاه الله بصبره؛ لأن الله یقول: {{متن قرآن|إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ}}}}<ref>در المنثور، ج۴، ص۳۴.</ref>.
| |
| #[[ابن مردویه]] از [[عبدالرحمن بن ثابت بن قیس بن شماس]] اخراج نموده که: {{عربی|انه استاذن النبی{{صل}} ان یزور خاله من المشرکین، فاذن له، فلما قدم قرأ [[رسول الله]]{{صل}} و اناس حوله: {{متن قرآن|لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ}}}}<ref>در المنثور، ج۶، ص۱۸۶.</ref>.
| |
| #ابن ابی حاتم از [[سدی]] اخراج نموده که او گفته: {{عربی|قد اسلم ناس من أهل قریظة و النضیر و کانت فیهم منافقون و کانوا یقولون لاهل النضیر: لئن اخرجتم، لنخرجنکم معکم. فنزلت فیهم هذه الایة: {{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نَافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوَانِهِمُ}}}}<ref>در المنثور، ج۶، ص۱۹۹.</ref>.<ref>[[عبدالنبی امامی|امامی، عبدالنبی]]، [[فرهنگ قرآن ج۱ (کتاب)|فرهنگ قرآن ج۱]]، ص ۱۰۱.</ref>
| |
|
| |
|
| ===اخاء و [[تدبر]] در [[آیات]]=== | | ===اخاء و [[تدبر]] در [[آیات]]=== |