کربلا: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۴٬۶۵۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۴ اوت ۲۰۲۱
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۹: خط ۳۹:
اوج این سخت‌گیری‌ها نسبت به [[زائران]] و [[تخریب]] و [[اهانت]] نسبت به [[قبر]] [[امام حسین|حسین]]{{ع}} در زمان [[خلیفه]] سفاک، [[متوکل عباسی]] بود. [[متوکل]]، پاسگاهی را برای [[سپاه]] خود در نزدیکی کربلا قرار داده و به افراد خود [[فرمان]] اکید داده بود که هرکس را یافتید که قصد [[زیارت]] [[امام حسین|حسین]]{{ع}} را داشت، او را بُکشید<ref>{{عربی|کلّ مَنْ وَجَدتموه یُریدُ زیاره الحسین فاقتلوه}}؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۰۴.</ref>. این [[دستور]] [[قتل]] نسبت به [[زائران]] [[امام حسین|حسین]]{{ع}} اوج [[خباثت]] و [[کینه‌توزی]] [[متوکل]] را می‌رساند. به امر [[متوکل]] هفده مرتبه [[قبر]] [[امام حسین|حسین]]{{ع}} را خراب کردند<ref>تتمه المنتهی، ص ۲۴۱؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۰۱.</ref> و بعد از [[متوکل]] هم خلفای دیگر [[عباسی]] مانند مسترشد و راشد نسبت به [[قبر]] و [[زیارت]] و زائرین، سخت‌گیری‌هایی داشتند. این نمونه نیز شنیدنی است و خواندنی! [[متوکل]]، [[ابراهیم]] دیزج را که یک [[یهودی]] است، به عنوانِ [[مأموریت]] [[تغییر]] و تبدیل [[قبر]] [[امام حسین|حسین]]{{ع}} به کربلا اعزام می‌کند. به همراه او [[نامه]]ای هم به [[قاضی]] "[[جعفر بن محمد بن عمار]]" می‌نویسد. در این [[پیام]] کتبی، به او خبر می‌دهد که [[ابراهیم]] دیزج را برای نبش [[قبر]] [[امام حسین|حسین]]{{ع}} فرستاده‌ام. وقتی [[نامه]] مرا خواندی، [[مراقبت]] کن که آیا دیزج، [[دستور]] مرا [[اجرا]] کرد یا نه؟ دیزج می‌گوید: [[جعفر بن محمد عمار]] مرا از مضمون [[نامه]] مطلع ساخت و سپس، من طبق [[دستور]] او برای انجام [[مأموریت]] رفتم و چنان کردم. وقتی برگشتم، پرسید: چه کردی؟ گفتم: آنچه را [[دستور]] دادی انجام دادم ولی چیزی ندیدم و نیافتم. گفت: مگر عمیق نکندی؟ گفتم: چرا! ولی در عین حال، در [[قبر]] چیزی نیافتم. آن [[قاضی]] صورت جلسه را به [[متوکل]] گزارش می‌دهد و اضافه می‌کند که به [[ابراهیم دیزج]] [[دستور]] دادم که آن محل را [[آب]] ببندد و با گاو، زمینش را شخم کند. [[ابراهیم دیزج]]، بعداً قضیه را برای شخصی به نام "[[ابو علی عماری]]" که از او واقعیت جریان را می‌پرسد، چنین تعریف می‌کند: من با [[غلامان]] مخصوص خودم به سراغ [[قبر]] رفتم. [[قبر]] را که کندم، به حصیری برخوردم که [[بدن]] [[امام حسین|حسین بن علی]]{{ع}} در آن بود و از آن بوی مُشک می‌آمد، آن بوریا و [[حصیر]] و [[بدن]] [[امام حسین|حسین بن علی]]{{ع}} را به همان حال گذاشتم و به [[غلامان]] گفتم که [[خاک]] بر آن بریزند و [[آب]] بر آن ریختم و [[دستور]] دادم که با گاو، آن [[زمین]] را شخم بزنند ولی گاو، وقتی به آن محل می‌رسید، قدم پیش نمی‌گذاشت و از همانجا بر می‌گشت. من غلامانم را با سوگندهای سخت و به [[خدا]] قسمشان دادم که اگر این صحنه را به احدی [[نقل]] کنند آنها را خواهم کشت!<ref>بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۹۴.</ref>.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|فرهنگ زیارت]]، ص۲۳۶-۲۴۱.</ref>.
اوج این سخت‌گیری‌ها نسبت به [[زائران]] و [[تخریب]] و [[اهانت]] نسبت به [[قبر]] [[امام حسین|حسین]]{{ع}} در زمان [[خلیفه]] سفاک، [[متوکل عباسی]] بود. [[متوکل]]، پاسگاهی را برای [[سپاه]] خود در نزدیکی کربلا قرار داده و به افراد خود [[فرمان]] اکید داده بود که هرکس را یافتید که قصد [[زیارت]] [[امام حسین|حسین]]{{ع}} را داشت، او را بُکشید<ref>{{عربی|کلّ مَنْ وَجَدتموه یُریدُ زیاره الحسین فاقتلوه}}؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۰۴.</ref>. این [[دستور]] [[قتل]] نسبت به [[زائران]] [[امام حسین|حسین]]{{ع}} اوج [[خباثت]] و [[کینه‌توزی]] [[متوکل]] را می‌رساند. به امر [[متوکل]] هفده مرتبه [[قبر]] [[امام حسین|حسین]]{{ع}} را خراب کردند<ref>تتمه المنتهی، ص ۲۴۱؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۰۱.</ref> و بعد از [[متوکل]] هم خلفای دیگر [[عباسی]] مانند مسترشد و راشد نسبت به [[قبر]] و [[زیارت]] و زائرین، سخت‌گیری‌هایی داشتند. این نمونه نیز شنیدنی است و خواندنی! [[متوکل]]، [[ابراهیم]] دیزج را که یک [[یهودی]] است، به عنوانِ [[مأموریت]] [[تغییر]] و تبدیل [[قبر]] [[امام حسین|حسین]]{{ع}} به کربلا اعزام می‌کند. به همراه او [[نامه]]ای هم به [[قاضی]] "[[جعفر بن محمد بن عمار]]" می‌نویسد. در این [[پیام]] کتبی، به او خبر می‌دهد که [[ابراهیم]] دیزج را برای نبش [[قبر]] [[امام حسین|حسین]]{{ع}} فرستاده‌ام. وقتی [[نامه]] مرا خواندی، [[مراقبت]] کن که آیا دیزج، [[دستور]] مرا [[اجرا]] کرد یا نه؟ دیزج می‌گوید: [[جعفر بن محمد عمار]] مرا از مضمون [[نامه]] مطلع ساخت و سپس، من طبق [[دستور]] او برای انجام [[مأموریت]] رفتم و چنان کردم. وقتی برگشتم، پرسید: چه کردی؟ گفتم: آنچه را [[دستور]] دادی انجام دادم ولی چیزی ندیدم و نیافتم. گفت: مگر عمیق نکندی؟ گفتم: چرا! ولی در عین حال، در [[قبر]] چیزی نیافتم. آن [[قاضی]] صورت جلسه را به [[متوکل]] گزارش می‌دهد و اضافه می‌کند که به [[ابراهیم دیزج]] [[دستور]] دادم که آن محل را [[آب]] ببندد و با گاو، زمینش را شخم کند. [[ابراهیم دیزج]]، بعداً قضیه را برای شخصی به نام "[[ابو علی عماری]]" که از او واقعیت جریان را می‌پرسد، چنین تعریف می‌کند: من با [[غلامان]] مخصوص خودم به سراغ [[قبر]] رفتم. [[قبر]] را که کندم، به حصیری برخوردم که [[بدن]] [[امام حسین|حسین بن علی]]{{ع}} در آن بود و از آن بوی مُشک می‌آمد، آن بوریا و [[حصیر]] و [[بدن]] [[امام حسین|حسین بن علی]]{{ع}} را به همان حال گذاشتم و به [[غلامان]] گفتم که [[خاک]] بر آن بریزند و [[آب]] بر آن ریختم و [[دستور]] دادم که با گاو، آن [[زمین]] را شخم بزنند ولی گاو، وقتی به آن محل می‌رسید، قدم پیش نمی‌گذاشت و از همانجا بر می‌گشت. من غلامانم را با سوگندهای سخت و به [[خدا]] قسمشان دادم که اگر این صحنه را به احدی [[نقل]] کنند آنها را خواهم کشت!<ref>بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۹۴.</ref>.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|فرهنگ زیارت]]، ص۲۳۶-۲۴۱.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
==[[کربلا]] [[سرزمین]] خاطره‌ها==
اگر چه تمام این عالم و همه [[زمین‌ها]] و دریاها به ظاهر یکی هستند و با هم تفاوتی ندارند؛ اما برخی از اماکن و یا زمین‌ها به واسطه اختصاص به یک امر [[معنوی]] یا به [[برکت]] یک [[شخصیت]] بزرگ، جایگاه خاصی پیدا می‌‌کند و مورد توجه قرار می‌‌گیرد. هم چنان که اگر محلی یا مکانی اختصاص به کار [[زشت]] قبیحی پیدا کند از [[چشم‌ها]] می‌افتد و [[مردم]] به دیده بد به آن می‌‌نگرند. این مسئله اختصاص به [[اسلام]] و یا [[ادیان الهی]] دیگر ندارد. امروز در [[جهان]] مراکزی را به عنوان [[محل دفن]] [[سربازان]] گمنام نام‌گذاری می‌کنند و سرانن و بزرگان [[دیدار]] کننده بر آن، گل نثار می‌کنند و برای آن [[احترام]] خاصی قائلند و اگر کسی بر آن بی‌احترامی کند، مورد مواخذه قرار می‌گیرد.
 
در اسلام نیز از این درست موارد بسیار است؛ مثل زمین‌های [[مساجد]] و حسینیه‌ها، امام‌زاده‌ها و زمین‌های [[زیارتگاه]] [[ائمه]]{{ع}} و [[قبور]] [[پیامبران]]{{ع}} همه مورد احترام هستند و طبق [[نص]] [[قرآن کریم]]، نخستین خانه‌ای که بنا شد [[کعبه]] در [[مکه مکرمه]] است {{متن قرآن|إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ}}<ref> «بی‌گمان نخستین خانه‌ای که برای (عبادت) مردم (بنا) نهاده شد همان است که در مکّه است، خجسته و رهنمون برای جهانیان» سوره آل عمران، آیه ۹۶.</ref> و از همین رو [[قبله مسلمانان]] و مطاف [[حاجیان]] و از سرزمین‌های بسیار [[مقدس]] عالم است و [[بیت المقدس]] نیز از سرزمین‌های مورد احترام ادیان الهی است.
 
همان طوری که از برخی [[روایات]] به دست می‌آید، سرزمین کربلا مورد [[عنایت]] [[خدای تعالی]] و توجه بسیاری از [[انبیای الهی]] بوده و [[ارزش]] و [[تکریم]] آن به [[تاریخ]] [[خلقت انسان]] می‌رسد.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[ اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۶۴.</ref>
 
==کربلا و عبور [[آدم]] [[ابوالبشر]]==
زمانه که [[حضرت آدم]]{{ع}} از [[بهشت]] رانده شد و به [[زمین]] [[نزول]] کرد، [[حوا]] را ندید. در جست و جوی حوا بود که به سرزمین کربلا رسید، بدون سبب غمی جانکاه وجودش را برگرفت، به زمین افتاد و از پایش [[خون]] جاری شد، سرش را بلند کرد و عرضه داشت: «پروردگارا! آیا [[گناه]] دیگری از من سر زده که مرا مستحق [[کیفر]] دیدی، من همه [[زمین]] را [[سیر]] نمودم، ولی چنین [[ناراحتی]] برایم حاصل نشد که در این جا حاصل شد»<ref>{{متن حدیث|إِلَهِي هَلْ حَدَثَ مِنِّي ذَنْبٌ آخَرُ فَعَاقَبْتَنِي بِهِ فَإِنِّي طُفْتُ جَمِيعَ الْأَرْضِ وَ مَا أَصَابَنِي سُوءٌ مِثْلُ مَا أَصَابَنِي فِي هَذِهِ الْأَرْضِ}}.</ref>
 
خطاب آمد، ای [[آدم]]! از تو گناه جدیدی سر نزده است، اما در این [[سرزمین]] فرزندت [[حسین]] را به [[ظلم و ستم]] خواهند کشت و خون پای تو، به خاطر [[خون حسین]] جاری شد.
 
آدم عرضه داشت: پروردگارا! آیا حسین از [[پیامبران]] است. خطاب آمد: نه، او [[سبط]] (نوه دختری) [[محمد]]،- [[پیغمبر اسلام]]{{صل}} - است<ref>{{متن حدیث|يَا رَبِّ أَ يَكُونُ الْحُسَيْنُ نَبِيّاً قَالَ لَا وَ لَكِنَّهُ‏ سِبْطُ النَّبِيِ‏ مُحَمَّدٍ{{صل}}}}</ref>؛
 
سپس پرسید: «[[قاتل]] او کیست!» [[وحی]] آمد: «قاتل او [[یزید]] است که [[ملعون]] [[أهل]] [[آسمان]] و زمین است». سپس آدم از [[جبرئیل]] سؤال کرد: «من در اینجا چه عملی انجام دهم»:
جبرئیل گفت: «قاتل او را [[لعن]] کن». آدم به [[دستور]] جبرئیل، چهار مرتبه یزید را لعن کرد و از سرزمین [[کربلا]] عبور کرد تا به سرزمین [[عرفات]] رسید و همسرش [[حوا]] را در آنجا پیدا کرد<ref>بحارالأنوار، ج۴۴، ص۲۴۲. این روایت و روایاتی که در ادامه درباره عبور پیامبران از کربلا آمده همه مرسل است؛ یعنی از نظر سند ضعیف است، و لذا صحت حدیث را به اهل آن می‌‌سپاریم.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[ اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۶۵-۶۶.</ref>
 
==توقف [[کشتی نوح]] در کربلا==
زمانی که [[حضرت نوح]] بر [[کشتی نجات]] سوار شد، تا از [[عذاب الهی]] در [[امان]] بماند تمام زمین را سیر نمود تا به سرزمین کربلا رسید، همین که به آنجا رسید، کشتی از حرکت ایستاد. [[نوح]] و از [[ترس]] اینکه مبادا در این مکان [[غرق]] شود، گفت: پروردگارا! همه [[دنیا]] را گشتم، هیچ هراسی همچون ترسی که در این [[سرزمین]] بر دلم افتاد، مرا فرا نگرفت<ref>{{متن حدیث|إِلَهِي طُفْتُ جَمِيعَ‏ الدُّنْيَا وَ مَا أَصَابَنِي‏ فَزَعٌ‏ مِثْلُ‏ مَا أَصَابَنِي فِي هَذِهِ الْأَرْضِ}}.</ref>
 
[[جبرئیل]] به [[امر پروردگار]] نازل شد و گفت: «ای [[نوح]]! [[سبط]] [[محمد]]، [[خاتم انبیا]] و پسر [[خاتم اوصیا]] در این جا کشته می‌‌شود».
 
نوح سؤال کرد: «[[قاتل]] او کیست!»
 
جبرئیل گفت: «قاتل او [[ملعون]] [[اهل]] [[هفت آسمان]] و [[زمین]] است». نوح چهار مرتبه قاتل او را [[لعن]] کرد. آنگاه کشتی به حرکت درآمد تا به محل جودی رسید و در آنجا مستقر شد<ref>بحارالأنوار، ج۴۴، ص۲۴۳.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[ اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۶۶-۶۷.</ref>
 
==عبور [[ابراهیم خلیل]]{{ع}} از [[کربلا]]==
[[حضرت ابراهیم]] در حالی که سوار بر اسب بود، از کربلا گذشت؛ اما همین که به سرزمین کربلا رسید، اسب لغزید و [[ابراهیم]] به زمین افتاد و سر مبارکش [[شکست]].
 
[[حضرت]] [[تصور]] کرد این حادثه بر اثر [[گناه]] بوده؛ لذا عرضه داشت:خدایا! چه گناهی از من سر زده که چنین شد؟!<ref>{{متن حدیث|إِلَهِي أَيُّ شَيْءٍ حَدَثَ مِنِّي؟!}}</ref>
 
جبرئیل بر او نازل شد و گفت: «ای ابراهیم! گناهی از تو سر نزده؛ بلکه این زمینی که در آن هستی، محل کشته شدن سبط [[خاتم پیامبران]] و پسر خاتم اوصیا است، [[خون]] تو برای [[همراهی]] با خون او جاری شده است.
 
ابراهیم گفت: ای جبرئیل، «قاتل او کیست؟» [[جبرئیل]] در پاسخ او گفت: «قاتلش ملعون اهل [[آسمان‌ها]] و زمین است».
 
ابراهیم[[دست]] به [[دعا]] بلند کرد و قاتل او را بسیار لعن نمود<ref>بحارالأنوار، ج۴۴، ص۲۴۳.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[ اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۶۷.</ref>
 
==[[آگاهی]] سایر [[پیامبران]] از [[شهادت]] [[حسین]] در کربلا==
[[حضرت اسماعیل]] از سرزمین کربلا عبور کرد و پس از آنکه از شهادت حسین{{ع}} [[آگاه]] شد، بسیار گریست؛ و نیز حضرت [[موسی بن عمران]] از کربلا می‌‌گذشت که پایش در اثر خارها زخم و خون جاری شد و از کشته شدن سبط [[پیامبر اسلام]] و [[فرزند علی]] [[مرتضی]] آگاهی یافت. [[حضرت سلیمان]] هنگامی که بر فرش خود سوار بود بر اثر تند بادها در کربلا فرود آمد و آگاه شد که این سرزمین محل [[شهادت امام حسین]]{{ع}} است و [[حضرت عیسی]] نیز از کربلا عبور کرد و با لعن بر قاتل [[حسین]] نیز از آنجا گذشت<ref>بحارالأنوار، ج۴۴، ص۲۴۳ - ۲۴۵.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[ اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۶۷-۶۸.</ref>
 
==عبور [[امیرمؤمنان]]{{ع}} از [[کربلا]]==
[[جویریة بن مسهر عبدی]] می‌‌گوید: هنگامی که با [[امیر مؤمنان]] و سپاهیانش از [[کوفه]] به جانب [[صفین]] در حرکت بودیم در مسیر راه به [[سرزمین]] کربلا رسیدیم. [[حضرت علی]]{{ع}} در ناحیه‌ای از [[سپاه]] ایستاد و کمی درنگ کرد و به طرف راست و چپ آنجا نگاه کرد؛ سپس لختی گریست و چنین فرمود: «به [[خدا]] [[سوگند]]! این سرزمین محل پیاده شدن و موضع [[شهادت]] آنهاست»<ref>{{متن حدیث|هَذَا وَ اللَّهِ مُنَاخُ رِكَابِهِمْ وَ مَوْضِعُ مَنِيَّتِهِمْ}}</ref>
 
و سپس فرمود: «اینجا کربلاست، گروهی در آن کشته خواهند شد که بدون حساب وارد [[بهشت]] می‌شوند»<ref>{{متن حدیث|هَذَا كَرْبَلاَءُ يُقْتَلُ فِيهِ قَوْمٌ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بِغَيْرِ حِسٰابٍ}}</ref>
 
[[جویریه]] می‌‌گوید: [[حضرت]] این جمله را فرمود و به راه خود به جانب صفین - ادامه داد <ref>ارشاد، مفید، ج۱، ص۳۳۲؛ و به اختلاف، امالی صدوق، مجلس ۲۸، ح۶؛ بحارالأنوار، ج۴۴، ص۲۵۵؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۱۶۹.</ref>.
 
و [[هرثمة بن سلیم]] همین داستان را چنین نقل می‌‌کند که وقتی در مسیر صفین به سرزمین کربلا رسیدیم پس از [[نماز]] دیدم حضرت علی مقداری از [[خاک کربلا]] برداشت و آن را بویید، سپس به آن اشاره کرد و فرمود: {{متن حدیث|وَاهاً لَكِ أَيَّتُهَا التُّرْبَةُ لَيُحْشَرَنَّ مِنْكِ قَوْمٌ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بِغَيْرِ حِسٰابٍ}}.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[ اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۶۸-۶۹.</ref>
 
==کربلا محل [[نزول فرشتگان]]==
طبق برخی [[روایات]]، سرزمین کربلا و [[قبور]] [[مطهر]] [[امام حسین]]{{ع}} و [[شهدای کربلا]] [[محل رفت و آمد فرشتگان]] است.
 
از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] شده است که خطاب به [[شیعیان]] فرمود: «چرا به [[زیارت]] [[قبر حسین]]{{ع}} نمی‌روید، همانا چهار هزار [[فرشته]] کنار ([[قبر]]) او تا [[روز قیامت]] می‌‌گریند!»<ref>{{متن حدیث|مَا لَكُمْ لاَ تَأْتُونَهُ يَعْنِي قَبْرَ الْحُسَيْنِ فَإِنَّ أَرْبَعَةَ آلاَفِ مَلَكٍ يَبْكُونَ عِنْدَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ}}بحار الأنوار، ج۴۵، ص۳۲۲.</ref>
 
و در [[حدیث]] دیگر دارد: «بین قبر حسین تا [[آسمان]] هفتم، [[محل رفت و آمد فرشتگان]] است» <ref>{{متن حدیث|مَا بَيْنَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ إِلَى السَّمَاءِ السَّابِعَةِ مُخْتَلَفُ الْمَلاَئِكَةِ}}؛ من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۷۹، ح۳۱۶۸.</ref>؛
 
و مشابه این [[روایت]] بسیار است<ref>ر.ک: بحار الأنوار، ج۴۵، ص۲۲۳؛ و نحوه: امالی، صدوق، مجلس ۹۲، ص۷؛ من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۷۹، ح۳۱۶۸.</ref>. از مجموع [[روایات]] در این باره و آنچه گذشت به خوبی روشن می‌‌شود که [[سرزمین]] [[کربلا]] از [[روز]] نخست مورد توجه [[پروردگار]] بوده است و سرگذشت این سرزمین آکنده از یاد و نام کسانی است که در سوگ [[فرزند فاطمه]] زهرات [[اشک]] ریخته‌اند و در [[غم]] او و [[اصحاب]] باوفایش زانوی ماتم بغل گرفتند.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[ اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۶۹.</ref>


==منابع==
==منابع==
۱۱۵٬۲۱۳

ویرایش