علی بن ابی‌حمزه بطائنی: تفاوت میان نسخه‌ها

(صفحه‌ای تازه حاوی «{{امامت}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85...» ایجاد کرد)
 
خط ۷: خط ۷:


==مقدمه==
==مقدمه==
از سران [[واقفیه]] و مورد [[لعن]] [[امام رضا]]{{ع}}. [[علی بن ابی حمزه بطائنی]]، مولای [[انصار]] و [[کوفی]]، از [[اصحاب]] و [[راویان]] [[امام کاظم]]{{ع}} بود<ref>رجال الطوسی، ص۳۳۹، ۲۴۵؛ کتاب الرجال، ابن داود، ص۲۵۹.</ref> و به اعتبار نسبتی که با انصار یافته بود، [[انصاری]] خوانده می‌شد<ref>رجال الطوسی، ص۳۳۹.</ref>. نام پدرش سالم بود<ref>رجال النجاشی، ص۳۶؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۵، ص۳۷۷.</ref> که خود در دستگاه [[اهل بیت]]{{عم}} حضور داشت<ref>من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۴۳۹.</ref>. فرزندانش [[حسن]] و [[حسین]] از راویان [[ائمه]]{{عم}} بودند و [[برادری]] به نام [[جعفر]] نیز داشت<ref>رجال النجاشی، ص۲۴۹؛ معجم رجال الحدیث، ج۱۲، ص۳۳۴.</ref>. [[علی]] از اصحاب و راویان [[امام صادق]]{{ع}} نیز بود<ref>رجال الطوسی، ص۳۳۹.</ref> که با واسطه<ref>الأمالی، طوسی، ص۲۱۶؛ وسائل الشیعة، ج۱۴، ص۴۶۲.</ref> و بی‌واسطه<ref>کتاب الخلاف، ج۱، ص۶۴.</ref> [[روایات]] بسیاری از آن [[حضرت]] و امام کاظم{{ع}}<ref>المعتبر فی شرح المختصر، ج۱، ص۲۶۴.</ref> نقل کرده است. او به رغم آنکه، حسب آمار ارائه شده در کتاب معجم [[رجال]] الحدیث، بیش از ۵۴۵ [[روایت]] از ائمه{{عم}} دارد<ref>معجم رجال الحدیث، ج۱۲، ص۲۴۸.</ref> و در عرصه [[تفکر]] مذهبی نیز سردمدار واقفیه است<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۶۳.</ref>، زیست‌نامه روشنی ندارد و از این‌رو جز اطلاعات آمده در کتب رجالی مطلبی درباره وی نمی‌توان ارائه کرد. بیشترین گزارش‌هایی که درباره او وجود دارد به جریان توقف وی بر می‌گردد. آورده‌اند که چون امام کاظم{{ع}} از [[دنیا]] رفت، او به همراه دسته‌ای دیگر، درگذشت آن حضرت را [[انکار]] کردند<ref>من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۵۴۳.</ref> و حاضر نشدند [[امامت]] [[حضرت رضا]]{{ع}} را بپذیرند. از این رو، با کسانی چون [[محمد بن اسحاق بن عمار]]، [[حسین بن مهران]] و [[حسن بن ابی سعید مکاری]] به [[حضور امام]] رسیدند و با او درباره وضعیت پیش آمده گفت‌و‌گو کردند. [[علی بن حمزه]] عملاً سخنگویی جمع را بر عهده گرفت و درباره پدرش امام کاظم{{ع}} پرسید. چون [[امام]] واقعه را آن گونه که پیش آمده بود برای آنان بیان فرمود، وی با طرح مباحثی حاشیه‌ای و [[انحرافی]] در صدد ایجاد [[شبهه]] بر آمد<ref>عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۳۰.</ref> و همین کنشگری‌ها گویی موجب شد تا [[امام]] او را به عنوان کسی که در [[مقام]] خاموش‌سازی [[نور]] [[خدا]] بر آمده [[وصف]] کند. [[احمد بن محمد بن ابی‌نصر بزنطی]] می‌گوید: شبی [[ابوالحسن الرضا]]{{ع}} خواست تا ایشان را [[ملاقات]] کنم. در این [[دیدار]] فرمود: وقتی [[پیامبر]]{{صل}} از [[دنیا]] رفت، برخی کوشیدند تا نور خدا را خاموش کنند، اما خدا نگذاشت و نورش را کامل کرد. سپس فرمود: [[علی بن حمزه]] نیز با درگذشت پدرم [[ابوالحسن]] در پی تحقق همین خواسته بود، ولی [[خداوند]] مانع شد و نورش را کامل کرد<ref>قرب الإسناد، ص۳۴۷؛ التفسیر، عیاشی، ج۱، ص۳۷۲؛ اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۷۴۴.</ref>. همچنین [[حسن بن علی وشاء]] نقل می‌کند: روزی نزد [[امام رضا]]{{ع}} بودیم که فرمود: هم اکنون [[علی بن ابی حمزه]] از دنیا رفت و در [[قبر]] گذاشته شد و [[ملائکه]] [[الهی]] از او درباره باورهایش پرس‌و‌جو کردند و او چون بازماند، قبرش آکنده از [[آتش]] گردید و تا [[قیامت]] در [[عذاب]] خواهد بود<ref>دلائل الإمامة، ص۳۶۵- ۳۶۶؛ اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۷۴۳.</ref>. در جای دیگر نیر [[حضرت]] وی را مورد [[لعن]] قرار داد. البته [[مرحوم خویی]] اندکی در این گزارش‌ها تردید روا می‌دارد<ref>معجم رجال الحدیث، ج۱۲، ص۲۳۴-۲۵۲.</ref>.
از سران [[واقفیه]] و مورد [[لعن]] [[امام رضا]]{{ع}}. [[علی بن ابی حمزه بطائنی]]، مولای [[انصار]] و [[کوفی]]، از [[اصحاب]] و [[راویان امام کاظم]]{{ع}} بود<ref>رجال الطوسی، ص۳۳۹، ۲۴۵؛ کتاب الرجال، ابن داود، ص۲۵۹.</ref> و به اعتبار نسبتی که با انصار یافته بود، [[انصاری]] خوانده می‌شد<ref>رجال الطوسی، ص۳۳۹.</ref>. نام پدرش سالم بود<ref>رجال النجاشی، ص۳۶؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۵، ص۳۷۷.</ref> که خود در دستگاه [[اهل بیت]]{{عم}} حضور داشت<ref>من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۴۳۹.</ref>. فرزندانش [[حسن]] و [[حسین]] از راویان [[ائمه]]{{عم}} بودند و [[برادری]] به نام [[جعفر]] نیز داشت<ref>رجال النجاشی، ص۲۴۹؛ معجم رجال الحدیث، ج۱۲، ص۳۳۴.</ref>. [[علی]] از اصحاب و راویان [[امام صادق]]{{ع}} نیز بود<ref>رجال الطوسی، ص۳۳۹.</ref> که با واسطه<ref>الأمالی، طوسی، ص۲۱۶؛ وسائل الشیعة، ج۱۴، ص۴۶۲.</ref> و بی‌واسطه<ref>کتاب الخلاف، ج۱، ص۶۴.</ref> [[روایات]] بسیاری از آن [[حضرت]] و امام کاظم{{ع}}<ref>المعتبر فی شرح المختصر، ج۱، ص۲۶۴.</ref> نقل کرده است. او به رغم آنکه، حسب آمار ارائه شده در کتاب معجم [[رجال]] الحدیث، بیش از ۵۴۵ [[روایت]] از ائمه{{عم}} دارد<ref>معجم رجال الحدیث، ج۱۲، ص۲۴۸.</ref> و در عرصه [[تفکر]] مذهبی نیز سردمدار واقفیه است<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۶۳.</ref>، زیست‌نامه روشنی ندارد و از این‌رو جز اطلاعات آمده در کتب رجالی مطلبی درباره وی نمی‌توان ارائه کرد. بیشترین گزارش‌هایی که درباره او وجود دارد به جریان توقف وی بر می‌گردد. آورده‌اند که چون امام کاظم{{ع}} از [[دنیا]] رفت، او به همراه دسته‌ای دیگر، درگذشت آن حضرت را [[انکار]] کردند<ref>من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۵۴۳.</ref> و حاضر نشدند [[امامت]] [[حضرت رضا]]{{ع}} را بپذیرند. از این رو، با کسانی چون [[محمد بن اسحاق بن عمار]]، [[حسین بن مهران]] و [[حسن بن ابی سعید مکاری]] به [[حضور امام]] رسیدند و با او درباره وضعیت پیش آمده گفت‌و‌گو کردند. [[علی بن حمزه]] عملاً سخنگویی جمع را بر عهده گرفت و درباره پدرش امام کاظم{{ع}} پرسید. چون [[امام]] واقعه را آن گونه که پیش آمده بود برای آنان بیان فرمود، وی با طرح مباحثی حاشیه‌ای و [[انحرافی]] در صدد ایجاد [[شبهه]] بر آمد<ref>عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۳۰.</ref> و همین کنشگری‌ها گویی موجب شد تا [[امام]] او را به عنوان کسی که در [[مقام]] خاموش‌سازی [[نور]] [[خدا]] بر آمده [[وصف]] کند. [[احمد بن محمد بن ابی‌نصر بزنطی]] می‌گوید: شبی [[ابوالحسن الرضا]]{{ع}} خواست تا ایشان را [[ملاقات]] کنم. در این [[دیدار]] فرمود: وقتی [[پیامبر]]{{صل}} از [[دنیا]] رفت، برخی کوشیدند تا نور خدا را خاموش کنند، اما خدا نگذاشت و نورش را کامل کرد. سپس فرمود: [[علی بن حمزه]] نیز با درگذشت پدرم [[ابوالحسن]] در پی تحقق همین خواسته بود، ولی [[خداوند]] مانع شد و نورش را کامل کرد<ref>قرب الإسناد، ص۳۴۷؛ التفسیر، عیاشی، ج۱، ص۳۷۲؛ اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۷۴۴.</ref>. همچنین [[حسن بن علی وشاء]] نقل می‌کند: روزی نزد [[امام رضا]]{{ع}} بودیم که فرمود: هم اکنون [[علی بن ابی حمزه]] از دنیا رفت و در [[قبر]] گذاشته شد و [[ملائکه]] [[الهی]] از او درباره باورهایش پرس‌و‌جو کردند و او چون بازماند، قبرش آکنده از [[آتش]] گردید و تا [[قیامت]] در [[عذاب]] خواهد بود<ref>دلائل الإمامة، ص۳۶۵- ۳۶۶؛ اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۷۴۳.</ref>. در جای دیگر نیر [[حضرت]] وی را مورد [[لعن]] قرار داد. البته [[مرحوم خویی]] اندکی در این گزارش‌ها تردید روا می‌دارد<ref>معجم رجال الحدیث، ج۱۲، ص۲۳۴-۲۵۲.</ref>.


به هر حال، ابن ابی‌حمزه در دوره [[امام کاظم]]{{ع}}، از [[نزدیکان]] آن حضرت به شمار می‌آمد و با ایشان [[حشر]] و نشر و مراوده داشت<ref>الکافی، ج۳، ص۷۸؛ تذکرة الفقهاء، ج۱، ص۳۴۰؛ ج۸ ص۵۶.</ref>. چنان که بر اساس داستانی آمده در پاره‌ای از منابع [[شیعی]]، روزی با آن حضرت به [[باغی]] در بیرون [[مدینه]] می‌رفت که کرامتی جدی از آن حضرت سرزد<ref>الإرشاد، ج۲، ص۲۲۹.</ref>. از چنین روایتی به خوبی می‌توان نوع [[اعتقاد]] وی راجع به امام را گمانه زد، هر چند برابر روایتی که از آن حضرت نقل شده، وی در آن [[زمان]] نیز کم‌و‌بیش دچار لغزش‌هایی بوده که آن حضرت درباره وی فرمود: تو و یارانت چون دراز گوشانید<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۶۷.</ref>. البته [[مرحوم خویی]] این [[روایت]] را مانند دسته‌ای دیگر از [[روایات]] که درباره [[علی]] بطائنی وجود دارد، [[نقد]] کرده است<ref>معجم رجال الحدیث، ج۱۲، ص۲۳۴-۲۵۱.</ref>. در هر حال، او پس از [[شهادت امام]] به [[انکار]] [[رحلت]] او پرداخت و گفته‌اند [[راز]] آن اموالی از [[امام]] بود که در [[اختیار]] وی قرار داشت<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۵۳.</ref> و اگر درگذشت آن [[حضرت]] را می‌پذیرفت، طبعاً باید آنها را به [[وارث]] ایشان که [[امام رضا]]{{ع}} بود تحویل می‌داد و این کار چندان [[آسانی]] نبود. [[یونس بن عبدالرحمن]] می‌گوید: نزد علی سی هزار [[دینار]] بود<ref>الإمامة و التبصرة، ص۷۵.</ref> که با آن نه تنها خود از [[پذیرش حق]] باز ماند، بلکه دسته‌ای دیگر را نیز با آن فریفت<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۶۳.</ref>، هر چند برخی از آنها بعدها به [[حقیقت]] بازگشتند، اما علی همچنان بر [[عقیده]] خود باقی ماند<ref>الفوائد الرجالیة، ج۳، ص۲۶۵- ۲۶۶.</ref>.
به هر حال، ابن ابی‌حمزه در دوره [[امام کاظم]]{{ع}}، از [[نزدیکان]] آن حضرت به شمار می‌آمد و با ایشان [[حشر]] و نشر و مراوده داشت<ref>الکافی، ج۳، ص۷۸؛ تذکرة الفقهاء، ج۱، ص۳۴۰؛ ج۸ ص۵۶.</ref>. چنان که بر اساس داستانی آمده در پاره‌ای از منابع [[شیعی]]، روزی با آن حضرت به [[باغی]] در بیرون [[مدینه]] می‌رفت که کرامتی جدی از آن حضرت سرزد<ref>الإرشاد، ج۲، ص۲۲۹.</ref>. از چنین روایتی به خوبی می‌توان نوع [[اعتقاد]] وی راجع به امام را گمانه زد، هر چند برابر روایتی که از آن حضرت نقل شده، وی در آن [[زمان]] نیز کم‌و‌بیش دچار لغزش‌هایی بوده که آن حضرت درباره وی فرمود: تو و یارانت چون دراز گوشانید<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۶۷.</ref>. البته [[مرحوم خویی]] این [[روایت]] را مانند دسته‌ای دیگر از [[روایات]] که درباره [[علی]] بطائنی وجود دارد، [[نقد]] کرده است<ref>معجم رجال الحدیث، ج۱۲، ص۲۳۴-۲۵۱.</ref>. در هر حال، او پس از [[شهادت امام]] به [[انکار]] [[رحلت]] او پرداخت و گفته‌اند [[راز]] آن اموالی از [[امام]] بود که در [[اختیار]] وی قرار داشت<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۳۵۳.</ref> و اگر درگذشت آن [[حضرت]] را می‌پذیرفت، طبعاً باید آنها را به [[وارث]] ایشان که [[امام رضا]]{{ع}} بود تحویل می‌داد و این کار چندان [[آسانی]] نبود. [[یونس بن عبدالرحمن]] می‌گوید: نزد علی سی هزار [[دینار]] بود<ref>الإمامة و التبصرة، ص۷۵.</ref> که با آن نه تنها خود از [[پذیرش حق]] باز ماند، بلکه دسته‌ای دیگر را نیز با آن فریفت<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۶۳.</ref>، هر چند برخی از آنها بعدها به [[حقیقت]] بازگشتند، اما علی همچنان بر [[عقیده]] خود باقی ماند<ref>الفوائد الرجالیة، ج۳، ص۲۶۵- ۲۶۶.</ref>.
۲۱۸٬۲۲۶

ویرایش