امام حسین در کربلا: تفاوت میان نسخهها
←کوششهای حبیب بن مظاهر برای یاری امام{{ع}}، در ششم محرّم
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
==کوششهای [[حبیب بن مظاهر]] برای [[یاری امام]]{{ع}}، در ششم [[محرّم]]== | ==کوششهای [[حبیب بن مظاهر]] برای [[یاری امام]]{{ع}}، در ششم [[محرّم]]== | ||
در کتاب [[أنساب الأشراف (کتاب)|أنساب الأشراف]] آمده است: [[حبیب بن مظهر]]، به [[حسین]]{{ع}} گفت: این جا [[بادیه]] نشینانی از [[بنی اسد]] که در کناره دو رود، فرود آمدهاند، [[زندگی]] میکنند و فاصله میان ما و آنان، تنها یک [[منزل]] است. آیا به من اجازه میدهی که نزد آنان بروم و دعوتشان کنم؟ شاید [[خداوند]]، سودی به وسیله آنان به سوی تو بکشانَد و یا مکروهی را از تو، دور سازد. حسین{{ع}} به او اجازه داد. او نزد آنان آمد و به ایشان گفت: من، شما را به [[شرافت]] و فضیلتِ [[آخرت]] و [[پاداش]] سِتُرگ آن، فرا میخوانم. من، شما را به یاریِ فرزند دختر پیامبرتان میخوانم که به او [[ستم]] شده است و [[کوفیان]]، او را فرا خواندهاند تا یاریاش کنند و چون نزد آنان آمده، او را وا نهاده و بر او تاختهاند تا او را بکُشند و هفتاد تن نیز با او، همراه شدهاند. از میان کسانی که آنجا بودند، مردی به نام [[جبلة بن عمرو]]، نزد [[عمر بن سعد]] آمد و باخبرش کرد. او نیز [[ازرق بن حارث صیداوی]] را با سوارانی، روانه کرد و میان آنان و حسین{{ع}}، مانع شدند. حبیب بن مُظهّر نیز به سوی حسین{{ع}} باز گشت و ماجرا را باز گفت. حسین{{ع}} فرمود: «[[ستایش]] فراوان، ویژه خداست!»<ref>{{متن حدیث|قَالَ حَبِيبُ بْنُ مُظَهَّرٍ لِلحُسَيْنِ إنَّ هَاهُنَا حَيّا مِنْ بَنِي أسَدٍ أعْرَابَاً يَنْزِلُونَ النَّهْرَيْنِ، وَ لَيْسَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُم إلّا رَوحَةٌ، أفَتَأذَنُ لي في إتيانِهِم ودُعائِهِم، لَعَلَّ اللّهَ أنْ يَجُرَّ بِهِم إلَيْكَ نَفْعَاً أوْ يَدْفَعَ عَنْكَ مَكْرُوهاً؟ فَأَذِنَ لَهُ فِي ذلِكَ فَأَتَاهُمْ، فَقَالَ لَهُمْ: إنِّي أدْعُوكُمْ إلى شَرَفِ الآخِرَةِ وَ فَضْلِها وَجَسِيمِ ثَوابِهَا، أنَا أدْعُوكُمْ إلى نَصْرِ ابْنِ بِنْتِ نَبِيِّكُمْ، فَقَدْ أصْبَحَ مَظْلُومَاً، دَعَاهُ أهْلُ الكُوفَةِ لِيَنْصُرُوهُ، فَلَمَّا أتَاهُمْ خَذَلُوهُ، وَ عَدَوا عَلَيْهِ لِيَقْتُلُوهُ، فَخَرَجَ مَعَهُمْ مِنْهُم سَبْعُونَ. وَ أتى عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ رَجُلٌ مِمَّنْ هُنَاكَ يُقَالُ لَهُ: جَبَلَةُ بنُ عَمرٍو، فَأَخْبَرَهُ خَبَرَهُمْ، فَوَجَّهَ أزْرَقَ بْنَ الحَارِثِ الصَّيْداوِيَّ فِي خَيْلٍ، فَحَالوا بَيْنَهُم وَ بَيْنَ الحُسَيْنِ، وَ رَجَعَ ابْنُ مُظَهِّرٍ إلَى الحُسَيْنِ، فَأَخْبَرَهُ الخَبَرَ، فَقَالَ: الحَمْدُ للّهِ كَثِيرَاً}} (أنساب الأشراف، ج۳، ص۳۸۸).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۴۷۳.</ref> | در کتاب [[أنساب الأشراف (کتاب)|أنساب الأشراف]] آمده است: [[حبیب بن مظهر]]، به [[حسین]]{{ع}} گفت: این جا [[بادیه]] نشینانی از [[بنی اسد]] که در کناره دو رود، فرود آمدهاند، [[زندگی]] میکنند و فاصله میان ما و آنان، تنها یک [[منزل]] است. آیا به من اجازه میدهی که نزد آنان بروم و دعوتشان کنم؟ شاید [[خداوند]]، سودی به وسیله آنان به سوی تو بکشانَد و یا مکروهی را از تو، دور سازد. حسین{{ع}} به او اجازه داد. او نزد آنان آمد و به ایشان گفت: من، شما را به [[شرافت]] و فضیلتِ [[آخرت]] و [[پاداش]] سِتُرگ آن، فرا میخوانم. من، شما را به یاریِ فرزند دختر پیامبرتان میخوانم که به او [[ستم]] شده است و [[کوفیان]]، او را فرا خواندهاند تا یاریاش کنند و چون نزد آنان آمده، او را وا نهاده و بر او تاختهاند تا او را بکُشند و هفتاد تن نیز با او، همراه شدهاند. از میان کسانی که آنجا بودند، مردی به نام [[جبلة بن عمرو]]، نزد [[عمر بن سعد]] آمد و باخبرش کرد. او نیز [[ازرق بن حارث صیداوی]] را با سوارانی، روانه کرد و میان آنان و حسین{{ع}}، مانع شدند. حبیب بن مُظهّر نیز به سوی حسین{{ع}} باز گشت و ماجرا را باز گفت. حسین{{ع}} فرمود: «[[ستایش]] فراوان، ویژه خداست!»<ref>{{متن حدیث|قَالَ حَبِيبُ بْنُ مُظَهَّرٍ لِلحُسَيْنِ إنَّ هَاهُنَا حَيّا مِنْ بَنِي أسَدٍ أعْرَابَاً يَنْزِلُونَ النَّهْرَيْنِ، وَ لَيْسَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُم إلّا رَوحَةٌ، أفَتَأذَنُ لي في إتيانِهِم ودُعائِهِم، لَعَلَّ اللّهَ أنْ يَجُرَّ بِهِم إلَيْكَ نَفْعَاً أوْ يَدْفَعَ عَنْكَ مَكْرُوهاً؟ فَأَذِنَ لَهُ فِي ذلِكَ فَأَتَاهُمْ، فَقَالَ لَهُمْ: إنِّي أدْعُوكُمْ إلى شَرَفِ الآخِرَةِ وَ فَضْلِها وَجَسِيمِ ثَوابِهَا، أنَا أدْعُوكُمْ إلى نَصْرِ ابْنِ بِنْتِ نَبِيِّكُمْ، فَقَدْ أصْبَحَ مَظْلُومَاً، دَعَاهُ أهْلُ الكُوفَةِ لِيَنْصُرُوهُ، فَلَمَّا أتَاهُمْ خَذَلُوهُ، وَ عَدَوا عَلَيْهِ لِيَقْتُلُوهُ، فَخَرَجَ مَعَهُمْ مِنْهُم سَبْعُونَ. وَ أتى عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ رَجُلٌ مِمَّنْ هُنَاكَ يُقَالُ لَهُ: جَبَلَةُ بنُ عَمرٍو، فَأَخْبَرَهُ خَبَرَهُمْ، فَوَجَّهَ أزْرَقَ بْنَ الحَارِثِ الصَّيْداوِيَّ فِي خَيْلٍ، فَحَالوا بَيْنَهُم وَ بَيْنَ الحُسَيْنِ، وَ رَجَعَ ابْنُ مُظَهِّرٍ إلَى الحُسَيْنِ، فَأَخْبَرَهُ الخَبَرَ، فَقَالَ: الحَمْدُ للّهِ كَثِيرَاً}} (أنساب الأشراف، ج۳، ص۳۸۸).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۴۷۳.</ref> | ||
==باز داشتن [[امام]]{{ع}} و یارانش از آب، در [[روز]] هفتم [[محرّم]]== | |||
از [[حمید بن مسلم ازدی]] اینچنین نقل است: نامهای از [[عبید اللّه بن زیاد]]، برای [[عمر بن سعد]] آمد [که متنش چنین بود]: «امّا بعد، میان [[حسین]] و یارانش و آب، مانع شو و قطرهای از آن را نچشند، همانگونه که با [[پرهیزگار]] پاکِ [[مظلوم]]، [[امیر مؤمنان]] [[عثمان بن عفان]] کردند». عمر بن سعد، [[عمرو بن حجاج]] را با پانصد سوار، روانه کرد و بر [[شریعه]] (آبْ راهِ) [[فرات]]، فرود آمدند تا میان حسین{{ع}} و یارانش و آب، مانع شوند و نگذارند قطرهای از آن را بنوشند. این، سه روز پیش از [[شهادت حسین]]{{ع}} بود. [[عبد اللّه بن ابی حصین ازدی بجلی]]<ref>منابع دیگر، نام او را عبد اللّه بن حصن، عبد اللّه بن حُصَین و نیز عبد الرحمان بن حُصَین اَزْدی آوردهاند.</ref>، با حسین{{ع}} رویارو شد و گفت: ای حسین! آیا به آب نمینگری که مانند سینه [[آسمان]] [، صاف و زلال] است؟! به [[خدا]] [[سوگند]]، قطرهای از آن را نمیچشی تا [[تشنه]] بمیری! حسین{{ع}} گفت: «خدایا! او را تشنه بمیران و هیچ گاه، او را نیامرز». به خدا سوگند، پس از این ماجراها، او را در بیماریاش، [[عیادت]] کردم. به خدایی که هیچ خدایی به جز او نیست، سوگند، دیدم که او آب مینوشد تا این که شکمش، پُر میشود و سپس، آنها را قِی میکند و باز میگردد، و مینوشد تا شکمش پُر میشود، امّا [[سیراب]] نمیشود! این، کارِ او بود تا جانش به در رفت<ref>{{متن حدیث|جاءَ مِنْ عُبَيْدِ اللّهِ بنِ زِيادٍ كِتَابٌ إِلَى عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ: أمَّا بَعْدُ فَحُلْ بَيْنَ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِهِ وَ بَيْنَ الْمَاءِ وَ لَا يَذُوقُوا مِنْهُ قَطْرَةً كَمَا صُنِعَ بِالتَّقِيِّ الزَّكِيِّ المَظْلُومِ أمِيرِ المُؤْمِنِينَ عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ قَالَ: فَبَعَثَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ عَمْرَو بْنَ الْحَجَّاجِ فِي خَمْسِمِائَةِ فَارِسٍ فَنَزَلُوا عَلَى الشَّرِيعَةِ وَ حَالُوا بَيْنَ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِهِ وَ بَيْنَ الْمَاءِ أَنْ يُسْقَوْا مِنْهُ قَطْرَةً وَ ذَلِكَ قَبْلَ قَتْلِ الْحُسَيْنِ{{ع}} بِثَلَاثٍ. قَالَ: وَ نَازَلَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حُصَيْنٍ الْأَزْدِيُّ وَ عِدَادُهُ فِي بَجِيلَةَ فَقَالَ يَا حُسَيْنُ أَ لَا تَنْظُرُ إِلَى الْمَاءِ كَأَنَّهُ كَبِدُ السَّمَاءِ وَ اللَّهِ لَا تَذُوقُ مِنْهُ قَطْرَةً وَاحِدَةً حَتَّى تَمُوتُوا عَطَشاً فَقَالَ الْحُسَيْنُ{{ع}} اللَّهُمَّ اقْتُلْهُ عَطَشاً وَ لَا تَغْفِرْ لَهُ أَبَداً قَالَ حُمَيْدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ اللَّهِ لَعُدْتُهُ بَعْدَ ذَلِكَ فِي مَرَضِهِ. فَوَ اللَّهِ الَّذِي لَا إِلَهَ غَيْرُهُ لَقَدْ رَأَيْتُهُ يَشْرَبُ حَتَّى يَبْغَرَ ثُمَّ يَقِيئُهُ ثُمَّ يَعُودُ فَيَشْرَبُ حَتَّى يَبْغَرُ فَمَا يَروى فَمَا زَالَ ذَلِكَ دَأْبُهُ حَتَّى لَفَظَ عَصَبَهُ، يَعْنِي نَفْسَهُ}} (تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۱۲؛ أنساب الأشراف، ج۳، ص۳۸۹).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۴۷۴.</ref> | |||
==نقش عبّاس{{ع}} در رساندن آب به [[لشکر]] [[امام]]{{ع}}== | |||
در کتاب [[الأخبار الطّوال (کتاب)|الأخبار الطّوال]] آمده است: هنگامی که [[تشنگی]] بر [[حسین]]{{ع}} و یارانش سخت شد، به برادرش [[عباس بن علی]]{{ع}} که مادرش از قبیله [[بنی عامر بن صعصعه]] بود، [[فرمان]] داد که با سی سوار و بیست پیاده که هر کدام، مَشک آبی هم داشته باشند، به سوی آب برود و با کسانی که میان آنان و آب، مانع شدهاند، بجنگند. عبّاس{{ع}} به سوی آب، روان شد و نافِع بن هِلال، پیشاپیش آنان بود. به [[شریعه]] (آبْ راهِ) [[فرات]]، نزدیک شدند که [[عمرو بن حجاج]]، آنان را باز داشت. عبّاس{{ع}} و همراهانش، با او درگیر شدند و آنان را از شریعه راندند و پیادگان [لشکر] حسین{{ع}}، به درون آب رفتند و مَشکهای خود را پُر کردند. عبّاس{{ع}}، میان یارانش [[ایستادگی]] کرد و از پیادگان، [[دفاع]] نمود تا آب را به لشکر حسین{{ع}} رساندند<ref>{{متن حدیث|وَ لَمَّا اشْتَدَّ بِالحُسَيْنِ{{ع}} وَ أصْحَابِهِ العَطَشُ أمَرَ أخَاهُ العَبَّاسَ بْنَ عَلِيٍّ{{ع}} - وَ كَانَتْ اُمُّهُ مِنْ بَنِي عَامِرِ بْنِ صَعْصَعَةَ - أنْ يَمْضِيَ فِي ثَلَاثِينَ فَارِسَاً وَعِشْرِينَ رَاجِلَاً، مَعَ كُلِّ رَجُلٍ قِرْبَةٌ حَتّى يَأتُوا المَاءَ، فَيُحَارِبُوا مَنْ حَالَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَهُ، فَمَضَى العَبَّاسُ{{ع}} نَحْوَ المَاءِ، وَ أمَامَهُمْ نَافِعُ بْنُ هِلالٍ حَتّى دَنَوا مِنَ الشَّرِيعَةِ، فَمَنَعَهُمْ عَمْرُو بْنُ الحَجّاجِ، فَجَالَدَهُمُ العَبّاسُ{{ع}} عَلَى الشَّرِيعَةِ بِمَنْ مَعَهُ حَتّى أَزَالُوهُمْ عَنْهَا، وَاقْتَحَمَ رَجّالَةُ الحُسَيْنِ{{ع}} المَاءَ، فَمَلَؤوا قِرَبَهُمْ، وَ وَقَفَ العَبَّاسُ{{ع}} فِي أَصْحَابِهِ يَذُبُّونَ عَنْهُم، حَتّى أوْصَلُوا المَاءَ إلى عَسكَرِ الحُسَيْنِ{{ع}} (الأخبار الطوال، ص۲۵۵؛ بغیة الطلب فی تاریخ حلب، ج۶، ص۲۶۲۷).</ref>. | |||
از خوارزمی نقل است: در ماجرای باز داشتن [[امام]]{{ع}} از آب : [[ابن سعد]]، مردی به نام [[عمرو بن حجاج زبیدی]] را فرا خواند و سواران فراوانی را با او همراه کرد و به او [[فرمان]] داد تا بر راه آبی که کنار [[لشکرگاه]] [[امام حسین]]{{ع}} بود، فرود آید. سواران، بر راه آب، فرود آمدند. [از آن سو،] هنگامی که [[تشنگی]] [[حسین]]{{ع}} و یارانش شدّت گرفت، برادرش عبّاس{{ع}} را فرا خواند و سی سوار و بیست پیاده را با او همراه کرد و بیست مَشک به آنان داد. آنان، در دلِ شب، به [[فرات]] نزدیک شدند. عمرو بن حَجّاج گفت: کیست؟ [[هلال بن نافع جملی]] به او گفت: من پسر عموی تو، از [[یاران]] حسین{{ع}} هستم. آمدهام تا از این آبی که از ما دریغ کردهاید، بنوشم. عمرو به او گفت: بنوش. گوارایت باد! [[نافع]] گفت: وای بر تو! چگونه به من فرمان میدهی که از آب بنوشم، در حالی که حسین{{ع}} و همراهانش، از تشنگی در حال مرگاند؟! عمرو گفت: راست میگویی. این را میدانم؛ امّا فرمانی به ما داده شده است و ناگزیریم که این فرمان را به انجام برسانیم. هلال، یارانش را فرا خواند و به درون فرات رفتند. عمرو نیز یارانش را فرا خواند تا مانعِ آنان شوند. هر دو گروه، بر سرِ آب، سخت با هم درگیر شدند. دستهای میجنگیدند و دستهای، مَشکها را از آب، پُر میکردند. گروهی از [[یاران]] عمرو بن حجاج، کشته شدند؛ ولی هیچ یک از یاران [[حسین]]{{ع}}، کشته نشدند. سپس آن گروه، با آب به لشکرگاهشان باز گشتند و حسین{{ع}} و همراهانش، آب نوشیدند. عبّاس{{ع}}، آن [[روز]]، «سَقّا (آبآور)» نامیده شد»<ref>{{متن حدیث|وَ دَعا [ابْنُ سَعْدٍ] بِرَجُلٍ يُقَالُ لَهُ: عَمْرُو بْنُ الحَجَّاجِ الزُّبَيْدِيُّ، فَضَمَّ إلَيْهِ خَيْلَاً كَثِيرَةً، وَ أمَرَهُ أنْ يَنْزِلَ عَلَى الشَّرِيعَةِ الَّتِي هِيَ حِذَاءَ مُعَسْكَرِ الحُسَينِ{{ع}}، فَنَزَلَتِ الخَيْلُ عَلَى شَرِيعَةِ المَاءِ. فَلَمَّا اشْتَدَّ العَطَشُ بِالحُسَيْنِ{{ع}} وَ أصْحَابِهِ دَعَا أخَاهُ العَبّاسَ{{ع}}، وَضَمَّ إلَيْهِ ثَلاثِينَ فَارِسَاً وَ عِشْرْينَ رَاجِلَاً، وَ بَعَثَ مَعَهُمْ عِشْرِينَ قِرْبَةً فِي جَوْفِ اللَّيلِ حَتَّى دَنَوا مِنَ الفُرَاتِ، فَقَالَ عَمرُو بْنُ الحَجَّاجِ: مَنْ هَذَا؟ فَقَالَ لَهُ هِلالُ بنُ نَافِعٍ الجَمَلِيُّ: أنَا ابْنُ عَمٍّ لَكَ مِنْ أصْحَابِ الحُسَيْنِ{{ع}}، جِئْتُ حَتّى أشْرَبَ مِنْ هذَا المَاءِ الَّذِي مَنَعْتُمُونَا عَنْهُ، فَقَالَ لَهُ عَمْرٌو: اِشْرَبْ هَنِيئاً مَرِيئاً. فَقَالَ نَافِعٌ: وَيْحَكَ كَيْفَ تَأمُرُنِي أنْ أشْرَبَ مِنَ المَاءِ وَالحُسَيْنُ{{ع}} وَ مَنْ مَعَهُ يَمُوتُونَ عَطَشَاً؟! فَقَالَ: صَدَقْتَ قَدْ عَرَفْتُ هَذَا، وَلكِنْ اُمِرْنَا بِأَمْرٍ وَ لا بُدَّ لَنَا أنْ نَنْتَهِيَ إلى مَا اُمِرْنَا بِهِ فَصَاحَ هِلالٌ بِأَصْحَابِهِ وَدَخَلُوا الفُراتَ، وَصَاحَ عَمرٌو بِأَصْحابِهِ لِيَمْنَعُوا، فَاقْتَتَلَ القَوْمُ عَلَى المَاءِ قِتَالاً شَدِيدَاً، فَكَانَ قَوْمٌ يُقَاتِلُونَ وَقَومٌ يَمْلَؤونَ القِرَبَ حَتَّى مَلَؤوهَا، وَ قُتِلَ مِنْ أصْحَابِ عَمْرِو بنِ الحَجّاجِ جَمَاعَةٌ، وَلَمْ يُقْتَلْ مِن أصحابِ الحُسَيْنِ{{ع}} أحَدٌ، ثُمَّ رَجَعَ القَومُ إلى مُعَسْكَرِهِمْ بِالمَاءِ، فَشَرِبَ الحُسَيْنُ{{ع}} وَ مَنْ كَانَ مَعَهُ، وَ لُقِّبَ العَبّاسُ{{ع}} يَومَئِذٍ السَّقّاءَ}} (مقتل الحسین{{ع}}، خوارزمی، ج۱، ص۲۴۴).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۴۷۵.</ref> | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |