بحث:حضرت علی اکبر در معارف و سیره حسینی (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۴ سپتامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۱۲
، ۴ سپتامبر ۲۰۲۱جایگزینی متن - 'سر امام حسین' به 'سر امام حسین'
(←پانویس) |
جز (جایگزینی متن - 'سر امام حسین' به 'سر امام حسین') |
||
خط ۹: | خط ۹: | ||
==علی اکبر در گزیده دانشنامه امام حسین== | ==علی اکبر در گزیده دانشنامه امام حسین== | ||
علی اکبر، نخستین فرزند | علی اکبر، نخستین فرزند پ[[سر امام حسین]]{{ع}} بود. علت نامیده شدن او به «علیِ بزرگ تر»، این بود که امام حسین{{ع}} به دلیل شدت علاقهای که به نام [[پدر]] بزرگوارش داشت، نام سه فرزند پسرِ خود را «[[علی]]» گذاشت. از اینرو، اولی به «علیِ بزرگتر» و دومی به «علیِ میانه» و سومی به «علیِ کوچکتر» معروف شدند. بنا به [[نقلی]]، علی اکبر، در یازدهم [[شعبان]] [[سال]] سی و سوم [[هجری]]<ref>این نقل، مربوط به مقتل الحسینِ مُقَرم است و در منابع کهن و معتبر، یافت نشد.</ref>، متولد شد<ref>در السرائر و مَقاتل الطالبیین آمده است که در زمان خلافت عثمان به دنیا آمده است.</ref>. [[کنیه]] او [[ابو الحسن]]، و مادرش [[لیلی]] دختر [[ابو مرة بن عروة بن مسعود ثقفی]] است. گفتنی است که شماری از بزرگان، مانند [[شیخ طوسی]] و [[شیخ مفید]]، [[امام]] [[زین العابدین]]{{ع}} را بزرگترین فرزند امام حسین{{ع}} دانستهاند<ref>در سر السلسلة العلویة آمده است که: «اصحاب ما نمیپذیرند که کشته شده، علیِ بزرگتر باشد و این، صحیح است».</ref>؛ ولی این نظریه، خلاف [[رأی]] مشهور [[سیرهنویسان]] و نَسَبشناسان است<ref>در لباب الأنساب آمده: «بیشتر علما، بر این قول هستند که کشته شده در کربلا، علیِ بزرگتر (علی اکبر) است».</ref>. [[محقق شوشتری]]، در رد این نظریه، با اشاره به سخن شیخ طوسی در این باره میگوید: پیش از شیخ طوسی در الرجال، شیخ مفید در [[الإرشاد]] است که این علی ([[شهید]] [[کربلا]]) را به «اصغر» توصیف کرده است و [[احمد بن طاووس]] و [[علامه حلی]] هم از او [[پیروی]] کردهاند؛ همچنین، [[علی بن طاووس]] و [[ابن داوود]]. مامقانی<ref>گفتنی است علامه محمدتقی شوشتری، کتاب خود قاموس الرجال را در نقد کتاب تنقیح المقال مامقانی، نگاشته است.</ref> میگوید: علامه حلی، منکر این نظر الإرشاد در توصیف علی به «اصغر» شده؛ چراکه [[زبیر بن بکار]]، [[ابن قتیبه]]، [[طبری]]، [[ابن ابی زهره]]، دینوری و بَلاذُری و مُزَنی و عمری و ابو الفرج و مؤلف الزواجر، از [[اهل سنت]]، و ابن [[همام]]، مؤلف الأنوار و [[ابو الفضل صابونی]] مؤلف [[الفاخر (کتاب)|الفاخر]]، از [[شیعیان]]، او را به «اکبر» توصیف کردهاند. میگویم: همینطور است نظر [[مصعب بن زبیر]] در کتاب [[نسب قریش (کتاب)|نسب قریش]] و [[ابو مخنف]] بنا بر [[روایت]] [[طبری]] و [[مسعودی]]؛ بلکه [[سیرهنویسان]]، در این، اختلافی ندارند. من پیش از [[شیخ مفید]]، جز [[علی بن احمد کوفی]] مؤلف [[الاستغاثة (کتاب)|الاستغاثة]]، کسی را نمیشناسم که قائل به این نظر باشد و نظر کوفی هم اعتباری ندارد؛ چون نوشتهاش مخدوش است، همانگونه که در جای خود، آن را دانستی. ظاهر، این است که آنچه باعث شده که شیخ مفید و [[شیخ طوسی]]، این نظر را [[انتخاب]] کنند، وجود خبر صحیحی است که در آن آمده که [[واجب]] است [[امام]]، پسر بزرگتر را [[جانشین]] خود قرار دهد. به همین جهت هم بود که جمعی درباره [[عبدالله]] اَفطَح، به [[اشتباه]] افتادهاند؛ زیرا او پسر بزرگِ [[امام صادق]]{{ع}} بود؛ اما مقصود خبر یاد شده، این است که پسر بزرگتر، وقتی جانشین میشود که [[ناتوانی]] و مشکلی نداشته باشد؛ ولی عبدالله افطَح مشکل داشت، همانگونه که شرط [[جانشینی]] پسر بزرگتر، مربوط به [[زمان]] [[مرگ]] [[پدر]] است، و [[امام حسین]]{{ع}} در زمان شهادتش پسری بزرگتر از امام [[زین العابدین]]{{ع}} نداشت. بنا بر این، کسی جز او نبود و مراد [[حدیث]] هم، پسر بزرگ امام بودن است<ref>قاموس الرجال، ج۷، ص۴۱۹.</ref>. درباره سن [[علی اکبر]] در هنگام [[شهادت]] در [[کربلا]]، [[اختلاف]] نظر وجود دارد و تا بیست و هشت سال هم گزارش شده است<ref>گزارشهای یاد شده، به ترتیب سن مورد اشاره، عبارتاند از: الف - «در زمان خلافت عثمان، متولد شد»؛ ب - «دو سالْ مانده به پایان خلافت عثمان، متولد شد»؛ ج- «در وقت شهادت، ۲۵ ساله بود»؛ د - «در وقت شهادت، دوازده ساله بود»؛ ه - «در وقت شهادت، بیش از ده سال داشت».</ref>؛ لیکن بنا بر نظریه مشهور - که وی بزرگتر از امام زین العابدین{{ع}} بوده است - و با [[عنایت]] به این که [[امام]] [[زین العابدین]]{{ع}} هنگام [[واقعه عاشورا]]، بیست و سه سال داشته، باید سن [[علی]] اکبر، بیش از این باشد و لذا گزارشهای مبنی بر «ولادت وی در [[زمان]] [[خلافت عثمان]]» و ۲۵ ساله بودن وی در وقت [[شهادت]]»، درباره سن ایشان، واقع بینانهتر به نظر میرسد. | ||
[[مقاتل الطالبیین (کتاب)|مقاتل الطالبیین]] - به نقل از ابو مِخنَف -: [[یزید]]<ref>ظاهراً «ابن زیاد» صحیح است، چنان که در مصادر دیگر آمده است.</ref> - که خدایش [[لعنت]] کند -، امام زین العابدین{{ع}} را خواست و به او گفت: نامت چیست؟ فرمود: «[[علی بن الحسین]]». گفت: مگر [[خدا]]، علی بن الحسین را نکُشت؟ فرمود: «من [[برادر]] بزرگتری داشتم که علی نامیده میشد و شما او را کُشتید»<ref>{{متن حدیث|دَعا يَزيدُ - لَعَنَهُ اللّهُ - بِعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ{{ع}}، فَقالَ: مَا اسمُكَ؟ فَقالَ: عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ. قالَ: أوَ لَم يَقتُلِ اللّهُ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ؟ قالَ: قَد كانَ لي أخٌ أكبَرُ مِنّي يُسَمّى عَلِيّا، فَقَتَلتُموهُ}} (مقاتل الطالبیین، ص۱۱۹؛ نسب قریش، ص۵۸).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۹۱.</ref> | [[مقاتل الطالبیین (کتاب)|مقاتل الطالبیین]] - به نقل از ابو مِخنَف -: [[یزید]]<ref>ظاهراً «ابن زیاد» صحیح است، چنان که در مصادر دیگر آمده است.</ref> - که خدایش [[لعنت]] کند -، امام زین العابدین{{ع}} را خواست و به او گفت: نامت چیست؟ فرمود: «[[علی بن الحسین]]». گفت: مگر [[خدا]]، علی بن الحسین را نکُشت؟ فرمود: «من [[برادر]] بزرگتری داشتم که علی نامیده میشد و شما او را کُشتید»<ref>{{متن حدیث|دَعا يَزيدُ - لَعَنَهُ اللّهُ - بِعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ{{ع}}، فَقالَ: مَا اسمُكَ؟ فَقالَ: عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ. قالَ: أوَ لَم يَقتُلِ اللّهُ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ؟ قالَ: قَد كانَ لي أخٌ أكبَرُ مِنّي يُسَمّى عَلِيّا، فَقَتَلتُموهُ}} (مقاتل الطالبیین، ص۱۱۹؛ نسب قریش، ص۵۸).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۹۱.</ref> | ||
==حضرت علی اکبر در گزیده دانشنامه امام حسین== | ==حضرت علی اکبر در گزیده دانشنامه امام حسین== | ||
[[علی اکبر]]{{ع}}، بزرگترین | [[علی اکبر]]{{ع}}، بزرگترین پ[[سر امام حسین]]{{ع}} بود که از نظر صورت و [[سیرت]] و [[سخن گفتن]]، به حدّی [[شبیه]] [[پیامبر خدا]]{{صل}} بود که هر کس [[شوق دیدار]] [[پیامبر]]{{صل}} را داشت، به او مینگریست، چنانکه [[پدر]] بزرگوارش، طبق [[نقلی]]، هنگام رفتن وی به میدان [[نبرد]]، فرمود: «خداوندا! [[گواه]] باش که [[جوانی]] برای [[جنگ]] با آنان میرود که شبیهترین [[مردم]] به پیامبرت از جهت صورت و سیرت و سخن گفتن است و ما هرگاه [[مشتاق]] [[دیدار]] پیامبر تو میشدیم، به او نگاه میکردیم»<ref>{{متن حدیث|اللَّهُمَّ اشْهَد عَلَى هَؤُلاءِ القَوْمِ، فَقَدْ بَرَزَ إلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقَاً بِرَسُولِكَ مُحَمَّدٍ{{صل}}، كُنّا إذَا اشْتَقْنَا إلَى وَجْهِ رَسُولِكَ نَظَرْنَا إلَى وَجْهِهِ}} (مقتل الحسین{{ع}}، خوارزمی، ج۲، ص۳۰).</ref>. علی اکبر{{ع}} در [[واقعه عاشورا]]، از ارکان [[سپاه امام]]{{ع}} به شمار میرفت. تأکید او بر [[حقمداری]] و [[دفاع از حق]] تا [[ایثار]] [[جان]]، هنگام شنیدن خبر [[به شهادت رسیدن]] خود در [[مسیر کربلا]] از پدر بزرگوارش، [[اذان]] گفتن برای اقامه [[جماعت]] به [[امامت]] [[حسین]]{{ع}} در جریان برخورد [[سپاه]] [[حُر]] با کاروان [[امام]]{{ع}}، بر عهده گرفتن [[مسئولیت]] آبرسانی به خیمهها در [[شب عاشورا]] و همچنین داوطلب شدن ایشان برای [[شهادت]] پیش از دیگر [[بنی هاشم]]، بنا بر نقل مشهور، از ویژگیهای این فرزند برومند [[سیّد الشهدا]]{{ع}} است. گفتنی است که در شماری از منابع متأخّر، مطالبی در ذکر [[مصائب]] علی اکبر{{ع}} گزارش شده است که در منابع معتبر، یافت نمیشود؛ بلکه خلافِ واقع بودن بسیاری از آنها، [[قطعی]] است، مانند آنچه در معالی السبطین آمده که امام حسین{{ع}}، وقتی دید که فرزند جوانش علی اکبر به میدان جنگ میرود، به حال [[احتضار]] در آمد!<ref>معالی السبطین، این مطلب را از شیخ جعفر شوشتری نقل کرده است؛ اما در هیچ یک از آثار مرحوم شوشتری یافت نشد.</ref> یا این که عمّهها و [[خواهران]] علی اکبر، از به میدان رفتن وی، ممانعت کردند! یا این که [[زینب]]{{س}} قبل از رسیدن امام{{ع}} به بالین [[علی اکبر]]، خودش را روی جنازه او انداخت؛ چون میدانست که ایشان، اگر فرزندش را کشته ببیند، [[روح]] از بدنش مفارقت میکند!<ref>گفتنی است اصل زودتر آمدن زینب{{س}} بر بالین علی اکبر{{ع}} در برخی منابع معتبر آمده است و اشکال عمده، در بیان علّتی غیرواقعی برای ماجراست. مؤلّف معالی السبطَین میگوید: زینب{{س}} آمد تا امام{{ع}} از دنیا نرود!</ref> در این باره، همچنین گزارشهایی در کتابهایی مانند: أسرار الشهادات، عنوان الکلام و [[نور]] العین آمدهاند که طرح آنها در این جا، ضرورتی ندارد؛ شماری از گزارشهای قابل استناد، از این قرارند: | ||
در کتاب [[الطبقات الکبری (کتاب)|الطبقات الکبری]] آمده است که: مردی از [[شامیان]]، علی اکبر، فرزند [[حسین]]{{ع}} را - که مادرش [[آمنه]]، دختر [[ابو مرة بن عروة بن مسعود ثقفی]] بود، و [[مادر]] آمنه نیز دختر [[ابو سفیان بن حرب]] (جدّ [[یزید]]) بود-، فرا خواند و گفت: تو با [[امیر مؤمنان]] [[یزید]]، [[خویشاوندی]] داری و به او نزدیکی. اگر بخواهی، ما به تو [[امان]] میدهیم و به هر کجا که [[دوست]] داشتی، برو! علی اکبر گفت: «بدان که - به [[خدا]] [[سوگند]] - رعایتِ خویشاوندیِ [[پیامبر خدا]]{{صل}}، لازمتر از رعایت خویشاوندی [[ابوسفیان]] است!». سپس، به او [[هجوم]] بُرد و چنین سرود: من [[علی]]، پسر حسین بن علیام. به [[خانه خدا]] سوگند که ما به [[پیامبر]]{{صل}}، نزدیکتریم از [[شمر]] و [[عمر بن سعد]] و [[ابن زیاد]]! مردی از [[بنی عبد قیس]] به نام [[مرة بن منقذ بن نعمان]]، به او [[حمله]] کرد و نیزهای بر او زد. علی اکبر{{ع}} را بُردند و نزدیک پدرش، بر [[زمین]] نهادند. حسین{{ع}}، خطاب به او فرمود: «پسر عزیزم! تو را کُشتند. [[دنیا]]، پس از تو ویران باد!». آن گاه، او را به خود چسباند تا [[جان]] داد. همچنین حسین{{ع}} گفت: «خدایا! ما را خواندند تا یاریمان دهند؛ ولی ما را وا نهادند و ما را کُشتند. خدایا! [[باران]] را از آنان، دریغ بدار و برکتهای زمین را از آنان، باز دار و اگر هم مدّتی بهرهمندشان کردی، دچار [[اختلاف]] و تفرقهشان کن و هر یک را به راهی ببر و هیچگاه، [[حاکمان]] را از آنها، [[راضی]] مگردان»<ref>{{متن حدیث|دَعَا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشّامِ عَلِيَّ بْنَ الحُسَيْنِ الأَكْبَرَ - وَاُمُّهُ آمِنَةُ بِنْتُ أَبِي مُرَّةَ بْنِ عُرْوَةَ بْنِ مَسْعُودٍ الثَّقَفِيِّ وَاُمُّهَا بِنْتُ أَبِي سُفْيَانَ بْنِ حَرْبٍ - فَقَالَ: إنَّ لَكَ بِأَمِيرِ المُؤْمِنِينَ قَرَابَةً وَرَحِمَاً، فَإِنْ شِئْتَ آمَنَّاكَ، وَامْضِ حَيْثُمَا أَحْبَبْتَ! فَقَالَ: أَمَا وَاللّهِ لَقَرَابَةُ رَسُولِ اللّهِ{{صل}} كَانَتْ أَوْلَى أَنْ تُرْعَى مِنْ قَرَابَةِ أَبِي سُفْيَانَ، ثُمَّ كَرَّ عَلَيْهِ وَهُوَ يَقُولُ: أَنَا عَلِيُّ بْنُ حُسَيْنِ بْنِ عَلِيّ / نَحْنُ وَ بَيتِ اللّهِ أَوْلَى بِالنَّبِيِّ / مِنْ شَمِرٍ وَ عُمَرٍ وَابْنِ الدَّعِيّ. قَالَ: وَأَقْبَلَ عَلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ عَبْدِ القَيْسِ، يُقَالُ لَهُ: مُرَّةُ بْنُ مُنْقِذِ بْنِ النُّعْمَانِ فَطَعَنَهُ، فَحُمِلَ فَوُضِعَ قَرِيبَاً مِنْ أَبِيهِ. فَقَالَ لَهُ: قَتَلُوكَ يَا بُنَيَّ، عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ العَفَاءُ، وَضَمَّهُ أَبُوهُ إلَيْهِ حَتَّى مَاتَ. فَجَعَلَ الحُسَيْنُ{{ع}} يَقُولُ: اللّهُمَّ دَعَوْنَا لِيَنْصُرُونَا فَخَذَلُونَا وَقَتَلُونَا، اللّهُمَّ فَاحْبِسْ عَنْهُم قَطْرَ السَّمَاءِ، وَامْنَعْهُمْ بَرَكَاتِ الْأَرضِ، فَإِنْ مَتَّعْتَهُمْ إِلَى حِينٍ فَفَرِّقْهُمْ شِيَعَاً، وَاجْعَلْهُمْ طَرائِقَ قِدَدَاً، وَلَا تُرْضِ الوُلاةَ عَنْهُم أبَدَاً}} (الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة)، ج۱، ص۴۷۰).</ref>. | در کتاب [[الطبقات الکبری (کتاب)|الطبقات الکبری]] آمده است که: مردی از [[شامیان]]، علی اکبر، فرزند [[حسین]]{{ع}} را - که مادرش [[آمنه]]، دختر [[ابو مرة بن عروة بن مسعود ثقفی]] بود، و [[مادر]] آمنه نیز دختر [[ابو سفیان بن حرب]] (جدّ [[یزید]]) بود-، فرا خواند و گفت: تو با [[امیر مؤمنان]] [[یزید]]، [[خویشاوندی]] داری و به او نزدیکی. اگر بخواهی، ما به تو [[امان]] میدهیم و به هر کجا که [[دوست]] داشتی، برو! علی اکبر گفت: «بدان که - به [[خدا]] [[سوگند]] - رعایتِ خویشاوندیِ [[پیامبر خدا]]{{صل}}، لازمتر از رعایت خویشاوندی [[ابوسفیان]] است!». سپس، به او [[هجوم]] بُرد و چنین سرود: من [[علی]]، پسر حسین بن علیام. به [[خانه خدا]] سوگند که ما به [[پیامبر]]{{صل}}، نزدیکتریم از [[شمر]] و [[عمر بن سعد]] و [[ابن زیاد]]! مردی از [[بنی عبد قیس]] به نام [[مرة بن منقذ بن نعمان]]، به او [[حمله]] کرد و نیزهای بر او زد. علی اکبر{{ع}} را بُردند و نزدیک پدرش، بر [[زمین]] نهادند. حسین{{ع}}، خطاب به او فرمود: «پسر عزیزم! تو را کُشتند. [[دنیا]]، پس از تو ویران باد!». آن گاه، او را به خود چسباند تا [[جان]] داد. همچنین حسین{{ع}} گفت: «خدایا! ما را خواندند تا یاریمان دهند؛ ولی ما را وا نهادند و ما را کُشتند. خدایا! [[باران]] را از آنان، دریغ بدار و برکتهای زمین را از آنان، باز دار و اگر هم مدّتی بهرهمندشان کردی، دچار [[اختلاف]] و تفرقهشان کن و هر یک را به راهی ببر و هیچگاه، [[حاکمان]] را از آنها، [[راضی]] مگردان»<ref>{{متن حدیث|دَعَا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشّامِ عَلِيَّ بْنَ الحُسَيْنِ الأَكْبَرَ - وَاُمُّهُ آمِنَةُ بِنْتُ أَبِي مُرَّةَ بْنِ عُرْوَةَ بْنِ مَسْعُودٍ الثَّقَفِيِّ وَاُمُّهَا بِنْتُ أَبِي سُفْيَانَ بْنِ حَرْبٍ - فَقَالَ: إنَّ لَكَ بِأَمِيرِ المُؤْمِنِينَ قَرَابَةً وَرَحِمَاً، فَإِنْ شِئْتَ آمَنَّاكَ، وَامْضِ حَيْثُمَا أَحْبَبْتَ! فَقَالَ: أَمَا وَاللّهِ لَقَرَابَةُ رَسُولِ اللّهِ{{صل}} كَانَتْ أَوْلَى أَنْ تُرْعَى مِنْ قَرَابَةِ أَبِي سُفْيَانَ، ثُمَّ كَرَّ عَلَيْهِ وَهُوَ يَقُولُ: أَنَا عَلِيُّ بْنُ حُسَيْنِ بْنِ عَلِيّ / نَحْنُ وَ بَيتِ اللّهِ أَوْلَى بِالنَّبِيِّ / مِنْ شَمِرٍ وَ عُمَرٍ وَابْنِ الدَّعِيّ. قَالَ: وَأَقْبَلَ عَلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ عَبْدِ القَيْسِ، يُقَالُ لَهُ: مُرَّةُ بْنُ مُنْقِذِ بْنِ النُّعْمَانِ فَطَعَنَهُ، فَحُمِلَ فَوُضِعَ قَرِيبَاً مِنْ أَبِيهِ. فَقَالَ لَهُ: قَتَلُوكَ يَا بُنَيَّ، عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ العَفَاءُ، وَضَمَّهُ أَبُوهُ إلَيْهِ حَتَّى مَاتَ. فَجَعَلَ الحُسَيْنُ{{ع}} يَقُولُ: اللّهُمَّ دَعَوْنَا لِيَنْصُرُونَا فَخَذَلُونَا وَقَتَلُونَا، اللّهُمَّ فَاحْبِسْ عَنْهُم قَطْرَ السَّمَاءِ، وَامْنَعْهُمْ بَرَكَاتِ الْأَرضِ، فَإِنْ مَتَّعْتَهُمْ إِلَى حِينٍ فَفَرِّقْهُمْ شِيَعَاً، وَاجْعَلْهُمْ طَرائِقَ قِدَدَاً، وَلَا تُرْضِ الوُلاةَ عَنْهُم أبَدَاً}} (الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة)، ج۱، ص۴۷۰).</ref>. |