پرش به محتوا

مروان بن حکم: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹: خط ۹:
نام و [[نسب]] او [[مروان بن حکم بن ابی العاص بن امیة بن عبد شمس بن عبدمناف قرشی اموی]] و [[کنیه]] او [[ابو القاسم]] بود که بعدها به ابا عبدالملک [[تغییر]] کرد<ref>انساب الأشراف، بلاذری، ج۶، ص۲۵۶.</ref>، از [[قبیله]] [[بنی امیه]] است؛ قبیله‌ای که با [[قبیله]] [[بنی‌هاشم]] و [[خاندان پیامبر]]{{صل}} [[دشمنی]] و [[کینه‌توزی]] دیرینه داشتند. [[مروان]] را با القابی چون "ابن الطرید" به‌معنای "پسر رانده‌شده"، "چلپاسه" به‌معنای "وزغ" می‌نامیدند<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[مروان بن حکم (مقاله)|مقاله «مروان بن حکم»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ج۷، ص ۲۶۲-۲۶۴؛ [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص ۶۸۶-۶۸۷.</ref>.
نام و [[نسب]] او [[مروان بن حکم بن ابی العاص بن امیة بن عبد شمس بن عبدمناف قرشی اموی]] و [[کنیه]] او [[ابو القاسم]] بود که بعدها به ابا عبدالملک [[تغییر]] کرد<ref>انساب الأشراف، بلاذری، ج۶، ص۲۵۶.</ref>، از [[قبیله]] [[بنی امیه]] است؛ قبیله‌ای که با [[قبیله]] [[بنی‌هاشم]] و [[خاندان پیامبر]]{{صل}} [[دشمنی]] و [[کینه‌توزی]] دیرینه داشتند. [[مروان]] را با القابی چون "ابن الطرید" به‌معنای "پسر رانده‌شده"، "چلپاسه" به‌معنای "وزغ" می‌نامیدند<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[مروان بن حکم (مقاله)|مقاله «مروان بن حکم»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ج۷، ص ۲۶۲-۲۶۴؛ [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص ۶۸۶-۶۸۷.</ref>.


[[مروان بن حکم]] مردی کوتاه قد بود و صورتی سرخ، گردنی ناقص، سری بزرگ و ریشی بلند داشت و به او خیط [[باطل]] می‌گفتند؛ یعنی ریسمان باطل و دلیل این نامگذاری این بود که گردن باریکی داشت<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۶، ص۲۵۶؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۳۸۸؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۳۶۸؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۵، ص۲۳۰.</ref>.
مروان بن حکم مردی کوتاه قد بود و صورتی سرخ، گردنی ناقص، سری بزرگ و ریشی بلند داشت و به او خیط [[باطل]] می‌گفتند؛ یعنی ریسمان باطل و دلیل این نامگذاری این بود که گردن باریکی داشت<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۶، ص۲۵۶؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۳۸۸؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۳۶۸؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۵، ص۲۳۰.</ref>.


او پسر عموی [[عثمان]] است و در [[زمان رسول خدا]]{{صل}} و [[سال دوم هجرت]] به [[دنیا]] آمده؛ بعضی نیز سال [[تولد]] او را سال [[خندق]]، یعنی [[سال پنجم هجرت]] نقل کرده‌اند و بعضی دیگر، مثل [[مالک]] گفته که مروان بن حکم در سال [[جنگ احد]]، یعنی [[سال سوم هجری]] و برخی نیز محل تولد او را [[مکه]] و گروهی [[طائف]] نقل کرده‌اند. بنابراین سال تولد او دقیقا مشخص نیست، ولی بنابر قول مالک، وقتی [[رسول خدا]]{{صل}} از دنیا رفتند، او هشت ساله بود<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۵، ص۲۷؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۳۶۸؛ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۲۰۳.</ref> و به [[نقلی]] او نتوانسته [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را ببیند، زیرا وقتی از [[مدینه]] به سوی طائف حرکت کردند، او [[کودک]] بود و همان جا بود تا اینکه [[پیامبر]]{{صل}} از دنیا رفتند<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۶، ص۲۵۵؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۳۸۷؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۳۶۸.</ref>. نقل شده، هر طفلی که در مدینه به دنیا می‌آمد، او را نزد پیامبر{{صل}} می‌بردند تا برایش [[دعا]] کند و چون مروان را به حضور رسول خدا بردند، فرمود: این سوسمار، فرزند سوسمار و [[ملعون]]، فرزند ملعون است"<ref>المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۴، ص۴۷۹.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[مروان بن حکم (مقاله)|مقاله «مروان بن حکم»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ج۷، ص ۲۶۲-۲۶۴.</ref>
او پسر عموی [[عثمان]] است و در [[زمان رسول خدا]]{{صل}} و [[سال دوم هجرت]] به [[دنیا]] آمده؛ بعضی نیز سال [[تولد]] او را سال [[خندق]]، یعنی [[سال پنجم هجرت]] نقل کرده‌اند و بعضی دیگر، مثل [[مالک]] گفته که مروان بن حکم در سال [[جنگ احد]]، یعنی [[سال سوم هجری]] و برخی نیز محل تولد او را [[مکه]] و گروهی [[طائف]] نقل کرده‌اند. بنابراین سال تولد او دقیقا مشخص نیست، ولی بنابر قول مالک، وقتی [[رسول خدا]]{{صل}} از دنیا رفتند، او هشت ساله بود<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۵، ص۲۷؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۳۶۸؛ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۲۰۳.</ref> و به [[نقلی]] او نتوانسته [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را ببیند، زیرا وقتی از [[مدینه]] به سوی طائف حرکت کردند، او [[کودک]] بود و همان جا بود تا اینکه [[پیامبر]]{{صل}} از دنیا رفتند<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۶، ص۲۵۵؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۳۸۷؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۳۶۸.</ref>. نقل شده، هر طفلی که در مدینه به دنیا می‌آمد، او را نزد پیامبر{{صل}} می‌بردند تا برایش [[دعا]] کند و چون مروان را به حضور رسول خدا بردند، فرمود: این سوسمار، فرزند سوسمار و [[ملعون]]، فرزند ملعون است"<ref>المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۴، ص۴۷۹.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[مروان بن حکم (مقاله)|مقاله «مروان بن حکم»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ج۷، ص ۲۶۲-۲۶۴.</ref>
خط ۱۷: خط ۱۷:


==مروان و [[امام علی]]{{ع}}==
==مروان و [[امام علی]]{{ع}}==
پس از به [[خلافت]] رسیدن امام علی{{ع}}، [[مردم مدینه]] تک تک با آن حضرت [[بیعت]] می‌کردند. در این [[زمان]] [[مروان بن حکم]] پیش [[عایشه]] رفت؛ عایشه به او گفت: "می‌خواهی چه کنی؟ آیا می‌خواهی با [[علی]] بیعت کنی؟" مروان در جواب او گفت: "از ماست که بر ماست". در همان زمان مردی از [[اهل مکه]] به او گفت: علی{{ع}} تو را می‌خواند. پس مروان فرار را بر ماندن ترجیح داد و گفت: "برای چه مرا می‌خواند؟ به [[خدا]] او به من دست پیدا نمی‌کند". همچنین نقل شده که گفته: او مرا با [[گمان]]، دستگیر و [[محاکمه]] نمی‌کند بلکه کارهایش بر اساس [[یقین]] است و زبانش بر اساس [[ادب]] می‌چرخد و شمشیرش بر اساس [[عدل]] فرود می‌آید<ref>الامامه و السیاسة، ابن قتیبه دینوری، ج۱، ص۷۳.</ref>.
پس از به [[خلافت]] رسیدن امام علی{{ع}}، [[مردم مدینه]] تک تک با آن حضرت [[بیعت]] می‌کردند. در این [[زمان]] مروان بن حکم پیش [[عایشه]] رفت؛ عایشه به او گفت: "می‌خواهی چه کنی؟ آیا می‌خواهی با [[علی]] بیعت کنی؟" مروان در جواب او گفت: "از ماست که بر ماست". در همان زمان مردی از [[اهل مکه]] به او گفت: علی{{ع}} تو را می‌خواند. پس مروان فرار را بر ماندن ترجیح داد و گفت: "برای چه مرا می‌خواند؟ به [[خدا]] او به من دست پیدا نمی‌کند". همچنین نقل شده که گفته: او مرا با [[گمان]]، دستگیر و [[محاکمه]] نمی‌کند بلکه کارهایش بر اساس [[یقین]] است و زبانش بر اساس [[ادب]] می‌چرخد و شمشیرش بر اساس [[عدل]] فرود می‌آید<ref>الامامه و السیاسة، ابن قتیبه دینوری، ج۱، ص۷۳.</ref>.


در جای دیگر نقل شده که روزی امام علی{{ع}} به او نگاه کرد و فرمود: "وای به حالت ای مروان و وای به حال [[امت پیامبر]] از دست تو و از دست [[اولاد]] تو زمانی که [[زره]] را برای [[جنگ]] می‌پوشند". کنایه از اینکه [[فرزندان]] تو با [[امت پیامبر]] و فرزندانش خواهند جنگید<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۳۸۸؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۳۶۸.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[مروان بن حکم (مقاله)|مقاله «مروان بن حکم»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ج۷، ص ۲۶۷-۲۶۸.</ref>
در جای دیگر نقل شده که روزی امام علی{{ع}} به او نگاه کرد و فرمود: "وای به حالت ای مروان و وای به حال [[امت پیامبر]] از دست تو و از دست [[اولاد]] تو زمانی که [[زره]] را برای [[جنگ]] می‌پوشند". کنایه از اینکه [[فرزندان]] تو با [[امت پیامبر]] و فرزندانش خواهند جنگید<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۳۸۸؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۳۶۸.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[مروان بن حکم (مقاله)|مقاله «مروان بن حکم»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ج۷، ص ۲۶۷-۲۶۸.</ref>
خط ۲۷: خط ۲۷:


==مروان و جنگ با [[امام علی]]{{ع}}==
==مروان و جنگ با [[امام علی]]{{ع}}==
مروان به بهانه گرفتن [[انتقام]] [[خون عثمان]] و کشتن قاتلانش به همراه [[عایشه]] به جنگ با امام علی{{ع}} برخاستند که به [[جنگ جمل]] مشهور شد، در حالی که یکی از اسباب [[قتل عثمان]] همین [[مروان بن حکم]] بود و در این جنگ، مروان بن حکم سی و هفت زخم نیزه و تیر برداشت<ref>الکامل ابن اثیر، ج۳، ص۲۵۱؛ تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج۲، ص۶۱۹؛ البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج۷، ص۲۴۳.</ref>، اما از چنگال [[مرگ]] گریخت و به [[اسارت]] [[امام]]{{ع}} درآمد. وی در جریان [[اسارت]]، [[حسنین]] را واسطه [[آزادی]] خویش قرار داد. [[حسنین]] به [[امام]]{{ع}} گفتند تا از او [[بیعت]] بگیرد. [[امام]] فرمود: مگر پس از [[کشته شدن عثمان]] با من [[بیعت]] نکرد؟! مرا به [[بیعت]] او نیازی نیست (که [[بیعت‌شکن]] است و غدار) با دستی چون دست جهود. (مکار اگر آشکارا) با دست خود [[بیعت]] کند، روگرداند و در [[نهان]] (با ریشخند) آن را بشکند. همانا وی بر [[مردم]] [[حکومت]] کند اما کوتاه، چندان که سگ بینی خود را لیسد. او [[پدر]] چهار فرمانرواست و زودا که [[امت]] از او و [[فرزندان]] او روزی خونین را ببینند<ref>{{متن حدیث|أَوَ لَمْ يُبَايِعْنِي بَعْدَ قَتْلِ عُثْمَانَ؟ لَا حَاجَةَ لِي فِي بَيْعَتِهِ، إِنَّهَا كَفٌّ يَهُودِيَّةٌ لَوْ بَايَعَنِي بِكَفِّهِ لَغَدَرَ بِسَبَّتِهِ. أَمَا إِنَّ لَهُ إِمْرَةً كَلَعْقَةِ الْكَلْبِ أَنْفَهُ وَ هُوَ أَبُو الْأَكْبُشِ الْأَرْبَعَةِ وَ سَتَلْقَى الْأُمَّةُ مِنْهُ وَ مِنْ وَلَدِهِ يَوْماً أَحْمَرَ}}؛ نهج البلاغه، خطبه  ۷۳</ref>. او در [[جنگ صفین]] نیز همراه با [[معاویه]] با امام علی{{ع}} به جنگ پرداخت<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۱۱، ص۶۶۵؛ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۲۰۴.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[مروان بن حکم (مقاله)|مقاله «مروان بن حکم»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ج۷، ص ۲۶۸-۲۶۹؛ [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص ۶۸۶-۶۸۷.</ref>
مروان به بهانه گرفتن [[انتقام]] [[خون عثمان]] و کشتن قاتلانش به همراه [[عایشه]] به جنگ با امام علی{{ع}} برخاستند که به [[جنگ جمل]] مشهور شد، در حالی که یکی از اسباب [[قتل عثمان]] همین مروان بن حکم بود و در این جنگ، مروان بن حکم سی و هفت زخم نیزه و تیر برداشت<ref>الکامل ابن اثیر، ج۳، ص۲۵۱؛ تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج۲، ص۶۱۹؛ البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج۷، ص۲۴۳.</ref>، اما از چنگال [[مرگ]] گریخت و به [[اسارت]] [[امام]]{{ع}} درآمد. وی در جریان [[اسارت]]، [[حسنین]] را واسطه [[آزادی]] خویش قرار داد. [[حسنین]] به [[امام]]{{ع}} گفتند تا از او [[بیعت]] بگیرد. [[امام]] فرمود: مگر پس از [[کشته شدن عثمان]] با من [[بیعت]] نکرد؟! مرا به [[بیعت]] او نیازی نیست (که [[بیعت‌شکن]] است و غدار) با دستی چون دست جهود. (مکار اگر آشکارا) با دست خود [[بیعت]] کند، روگرداند و در [[نهان]] (با ریشخند) آن را بشکند. همانا وی بر [[مردم]] [[حکومت]] کند اما کوتاه، چندان که سگ بینی خود را لیسد. او [[پدر]] چهار فرمانرواست و زودا که [[امت]] از او و [[فرزندان]] او روزی خونین را ببینند<ref>{{متن حدیث|أَوَ لَمْ يُبَايِعْنِي بَعْدَ قَتْلِ عُثْمَانَ؟ لَا حَاجَةَ لِي فِي بَيْعَتِهِ، إِنَّهَا كَفٌّ يَهُودِيَّةٌ لَوْ بَايَعَنِي بِكَفِّهِ لَغَدَرَ بِسَبَّتِهِ. أَمَا إِنَّ لَهُ إِمْرَةً كَلَعْقَةِ الْكَلْبِ أَنْفَهُ وَ هُوَ أَبُو الْأَكْبُشِ الْأَرْبَعَةِ وَ سَتَلْقَى الْأُمَّةُ مِنْهُ وَ مِنْ وَلَدِهِ يَوْماً أَحْمَرَ}}؛ نهج البلاغه، خطبه  ۷۳</ref>. او در [[جنگ صفین]] نیز همراه با [[معاویه]] با امام علی{{ع}} به جنگ پرداخت<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۱۱، ص۶۶۵؛ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۲۰۴.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[مروان بن حکم (مقاله)|مقاله «مروان بن حکم»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ج۷، ص ۲۶۸-۲۶۹؛ [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص ۶۸۶-۶۸۷.</ref>


==[[مروان]] و [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{ع}}==
==[[مروان]] و [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{ع}}==
زمانی که [[عثمان]] در حال [[مرگ]] بود، به مروان گفت: "ای مروان، با [[علی]] خوب باش، چون من از [[پیامبر]]{{صل}} شنیدم که در [[روز]] [[خیبر]] چنین فرمودند: " [[رأی]] و نظر من (برای [[جنگ]]) کسی است که [[خدا]] و [[رسول خدا]] او را [[دوست]] دارند و همچنین از رسول خدا درباره [[حسن بن علی]] چنین شنیدم که می‌گفت: " خدایا! من [[حسن]] را دوست دارم، پس تو او را دوست بدار و هر آنکه او را دوست می‌دارد دوست بدار". در همان لحظه مروان منکر این [[حدیث]] شد و گفت: من از رسول خدا زیاد حدیث شنیده‌ام اما این [[روایت]] را تا به حال نشنیده‌ام". و به عثمان گفت: "تو حدیث رسول خدا را ضایع می‌کنی، زیرا این روایت را از کسی جز تو نشنیدم<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۱، ص۳۵۸.</ref>.
زمانی که [[عثمان]] در حال [[مرگ]] بود، به مروان گفت: "ای مروان، با [[علی]] خوب باش، چون من از [[پیامبر]]{{صل}} شنیدم که در [[روز]] [[خیبر]] چنین فرمودند: " [[رأی]] و نظر من (برای [[جنگ]]) کسی است که [[خدا]] و [[رسول خدا]] او را [[دوست]] دارند و همچنین از رسول خدا درباره [[حسن بن علی]] چنین شنیدم که می‌گفت: " خدایا! من [[حسن]] را دوست دارم، پس تو او را دوست بدار و هر آنکه او را دوست می‌دارد دوست بدار". در همان لحظه مروان منکر این [[حدیث]] شد و گفت: من از رسول خدا زیاد حدیث شنیده‌ام اما این [[روایت]] را تا به حال نشنیده‌ام". و به عثمان گفت: "تو حدیث رسول خدا را ضایع می‌کنی، زیرا این روایت را از کسی جز تو نشنیدم<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۱، ص۳۵۸.</ref>.


بعد از [[شهادت امام حسن]]{{ع}} [[رفتار]] خصمانه مروان با امام حسین{{ع}} و [[خاندان]] [[نبوت]] ادامه داشت و نقل شده که بعد از مردن [[معاویه]] که [[خلافت]] به دست [[یزید]] رسید، یزید در [[نامه]]‌ای به [[ولید]] دستور داد که از [[اهل]] [[مدینه]] [[بیعت]] بگیرد؛ همان‌هایی که در [[زمان]] معاویه [[بیعت]] نکرده بودند و چون ولید نامه را خواند و از [[مرگ معاویه]] [[آگاه]] شد، [[مروان بن حکم]] را که عامل او بود، فرا خواند تا با او به [[مشورت]] بشیند. مروان گفت: آنان که بیعت نکردند را احضار کن؛ اگر بیعت کردند که کردند و اگر بیعت نکردند، پیش از آنکه از مرگ معاویه با خبر شوند آنان را بکش؛ زیرا اگر بدانند معاویه از میان رفته است، هر کس از سویی [[علم]] [[مخالفت]] با تو را بلند خواهد کرد. البته جز [[عبدالله بن عمر]] که نه [[دوستدار]] جنگ است و نه خواهان [[حکومت]]، مگر آنکه او را بدین کار [[دعوت]] کنند.
بعد از [[شهادت امام حسن]]{{ع}} [[رفتار]] خصمانه مروان با امام حسین{{ع}} و [[خاندان]] [[نبوت]] ادامه داشت و نقل شده که بعد از مردن [[معاویه]] که [[خلافت]] به دست [[یزید]] رسید، یزید در [[نامه]]‌ای به [[ولید]] دستور داد که از [[اهل]] [[مدینه]] [[بیعت]] بگیرد؛ همان‌هایی که در [[زمان]] معاویه [[بیعت]] نکرده بودند و چون ولید نامه را خواند و از [[مرگ معاویه]] [[آگاه]] شد، مروان بن حکم را که عامل او بود، فرا خواند تا با او به [[مشورت]] بشیند. مروان گفت: آنان که بیعت نکردند را احضار کن؛ اگر بیعت کردند که کردند و اگر بیعت نکردند، پیش از آنکه از مرگ معاویه با خبر شوند آنان را بکش؛ زیرا اگر بدانند معاویه از میان رفته است، هر کس از سویی [[علم]] [[مخالفت]] با تو را بلند خواهد کرد. البته جز [[عبدالله بن عمر]] که نه [[دوستدار]] جنگ است و نه خواهان [[حکومت]]، مگر آنکه او را بدین کار [[دعوت]] کنند.


ولید بی‌درنگ [[عبدالله بن عمرو بن عثمان]] را که [[جوانی]] تازه سال بود، به [[طلب]] امام حسین{{ع}} و [[ابن زبیر]] فرستاد و خواست تا آنها به خانه‌اش بیایند.
ولید بی‌درنگ [[عبدالله بن عمرو بن عثمان]] را که [[جوانی]] تازه سال بود، به [[طلب]] امام حسین{{ع}} و [[ابن زبیر]] فرستاد و خواست تا آنها به خانه‌اش بیایند.
خط ۳۹: خط ۳۹:


==مروان و [[معاویه]]==
==مروان و [[معاویه]]==
معاویه در [[سال ۴۲ هجری]] [[حکومت]] [[مدینه]] را به [[مروان بن حکم]] و حکومت [[مکه]] را به [[خالد بن عاص بن هشام]] سپرد و مروان نیز [[مقام]] [[قضاوت]] را به [[عبدالله بن حارث بن نوفل]] سپرد.
معاویه در [[سال ۴۲ هجری]] [[حکومت]] [[مدینه]] را به مروان بن حکم و حکومت [[مکه]] را به [[خالد بن عاص بن هشام]] سپرد و مروان نیز [[مقام]] [[قضاوت]] را به [[عبدالله بن حارث بن نوفل]] سپرد.


مروان در [[سال ۴۹ هجری]] از حکومت مدینه برکنار شد و [[سعید بن عاص]] به جای او آمد، یعنی مروان هشت سال فرمانروای مدینه بود. سعید بن عاص نیز [[عبدالله بن حارث]] را از مقام قضاوت مدینه برکنار کرد و [[ابوسلمة بن  عبدالرحمان]] را به جای او گماشت. همچنین معاویه در [[سال ۵۴ هجری]] [[سعید]] را برکنار کرد و بار دیگر مروان را به حکومت مدینه گماشت<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۱۷۲، ۲۳۲ و ۲۳۹؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۵، ص۱۵۹؛ الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری، ج۱، ص۱۹۸؛ تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج۳، ص۶ و ۱۶۹؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۳۶۹.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[مروان بن حکم (مقاله)|مقاله «مروان بن حکم»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ج۷، ص ۲۷۱.</ref>
مروان در [[سال ۴۹ هجری]] از حکومت مدینه برکنار شد و [[سعید بن عاص]] به جای او آمد، یعنی مروان هشت سال فرمانروای مدینه بود. سعید بن عاص نیز [[عبدالله بن حارث]] را از مقام قضاوت مدینه برکنار کرد و [[ابوسلمة بن  عبدالرحمان]] را به جای او گماشت. همچنین معاویه در [[سال ۵۴ هجری]] [[سعید]] را برکنار کرد و بار دیگر مروان را به حکومت مدینه گماشت<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۱۷۲، ۲۳۲ و ۲۳۹؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۵، ص۱۵۹؛ الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری، ج۱، ص۱۹۸؛ تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج۳، ص۶ و ۱۶۹؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۳۶۹.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[مروان بن حکم (مقاله)|مقاله «مروان بن حکم»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ج۷، ص ۲۷۱.</ref>


==مروان و [[خلافت]]==
==مروان و [[خلافت]]==
بعد از [[مرگ]] [[یزید بن معاویه]]، [[معاویة بن یزید]] چند روزی بر [[مسند]] [[حکومت]] نشست و بعد از او مروان بن حکم به مسند [[ریاست]] نشست که داستان آن چنین است: بعد از اینکه معاویة بن یزید مسند خلافت را رها کرد و کسی را [[جانشین]] خود اعلام نکرد، مردم [[عراق]] و گروهی از مردم [[شام]] با [[عبدالله بن زبیر]] [[بیعت]] کردند و مروان چون [[بیعت مردم]] را با [[ابن زبیر]] دید، خود نیز قصد [[بیعت]] با او را کرد و [[تصمیم]] گرفت که به او بپیوندد. ولی [[عبید الله بن زیاد]] که به [[شام]] آمده بود، او را از این کار بازداشت و به او گفت: "تو شیخ [[بنی عبد مناف]] هستی، در این کار [[شتاب]] مکن". پس [[مروان]] به منطقه [[جابیه]]، در [[سرزمین]] جولان، میان [[دمشق]] و [[اردن]] رفت. در این شرایط، [[عمرو بن سعید بن عاص]]، معروف به اشدق، مروان را برانگیخت که برای خود بیعت گیرد. مروان گفت: "نه، نخست برای [[خالد]] بن [[یزید بن معاویه]] [[بیعت]] خواهم گرفت و سپس برای خود". اشدق بدین [[راضی]] نشد و [[مردم]] را به بیعت با مروان فرا خواند و مردم نیز پذیرفتند. پس در سوم [[ذی القعده]] [[سال ۶۴ هجری]] مردم با [[مروان بن حکم]] بیعت کردند. [[کنیه]] مروان، ابو [[عبدالملک]] بود. این بیعت در اردن صورت گرفت.
بعد از [[مرگ]] [[یزید بن معاویه]]، [[معاویة بن یزید]] چند روزی بر [[مسند]] [[حکومت]] نشست و بعد از او مروان بن حکم به مسند [[ریاست]] نشست که داستان آن چنین است: بعد از اینکه معاویة بن یزید مسند خلافت را رها کرد و کسی را [[جانشین]] خود اعلام نکرد، مردم [[عراق]] و گروهی از مردم [[شام]] با [[عبدالله بن زبیر]] [[بیعت]] کردند و مروان چون [[بیعت مردم]] را با [[ابن زبیر]] دید، خود نیز قصد [[بیعت]] با او را کرد و [[تصمیم]] گرفت که به او بپیوندد. ولی [[عبید الله بن زیاد]] که به [[شام]] آمده بود، او را از این کار بازداشت و به او گفت: "تو شیخ [[بنی عبد مناف]] هستی، در این کار [[شتاب]] مکن". پس [[مروان]] به منطقه [[جابیه]]، در [[سرزمین]] جولان، میان [[دمشق]] و [[اردن]] رفت. در این شرایط، [[عمرو بن سعید بن عاص]]، معروف به اشدق، مروان را برانگیخت که برای خود بیعت گیرد. مروان گفت: "نه، نخست برای [[خالد]] بن [[یزید بن معاویه]] [[بیعت]] خواهم گرفت و سپس برای خود". اشدق بدین [[راضی]] نشد و [[مردم]] را به بیعت با مروان فرا خواند و مردم نیز پذیرفتند. پس در سوم [[ذی القعده]] [[سال ۶۴ هجری]] مردم با مروان بن حکم بیعت کردند. [[کنیه]] مروان، ابو [[عبدالملک]] بود. این بیعت در اردن صورت گرفت.


و بنا شد مردم پس از مروان بن حکم، با [[خالد بن یزید]] و پس از او با عمرو بن سعید بن عاص بیعت کنند. چون مردم با مروان بیعت کردند، او از جابیه به [[مرج]] راهط رفت. [[ضحاک بن قیس]] با هزار [[مرد]] [[جنگی]] در آنجا بود. [[ضحاک]] از [[نعمان بن بشیر]] که در [[حمص]] بود، یاری ‌طلبید که او [[شرحبیل بن ذی الکلاع]] را به یاری‌اش فرستاد، همچنین او از [[زفر بن الحارث]] که در قنسرین بود نیز [[یاری]] خواست که او نیز مردم قنسرین را به یاری‌اش فرستاد. [[قبایل]] کلب، [[غسان]]، سکاسک، [[سکون]] در رکاب مروان بودند. مروان [[سپاه]] را آماده ساخت و [[عمرو بن سعید]] را بر جناح راست، و عبید الله بن زیاد را بر [[جناح چپ]] [[لشکر]] قرار داد. [[نبرد]] مرج [[راه]] بیست [[روز]] طول کشید. نبردی سخت بود در این نبرد ضحاک بن قیس و هشتاد تن از اشراف شام و همچنین مردم زیادی از شام کشته شدند. این واقعه در [[محرم]] [[سال ۶۵ هجری]] اتفاق افتاد. بعضی نیز آن را در اواخر [[سال ۶۴ هجری]] دانسته‌اند.
و بنا شد مردم پس از مروان بن حکم، با [[خالد بن یزید]] و پس از او با عمرو بن سعید بن عاص بیعت کنند. چون مردم با مروان بیعت کردند، او از جابیه به [[مرج]] راهط رفت. [[ضحاک بن قیس]] با هزار [[مرد]] [[جنگی]] در آنجا بود. [[ضحاک]] از [[نعمان بن بشیر]] که در [[حمص]] بود، یاری ‌طلبید که او [[شرحبیل بن ذی الکلاع]] را به یاری‌اش فرستاد، همچنین او از [[زفر بن الحارث]] که در قنسرین بود نیز [[یاری]] خواست که او نیز مردم قنسرین را به یاری‌اش فرستاد. [[قبایل]] کلب، [[غسان]]، سکاسک، [[سکون]] در رکاب مروان بودند. مروان [[سپاه]] را آماده ساخت و [[عمرو بن سعید]] را بر جناح راست، و عبید الله بن زیاد را بر [[جناح چپ]] [[لشکر]] قرار داد. [[نبرد]] مرج [[راه]] بیست [[روز]] طول کشید. نبردی سخت بود در این نبرد ضحاک بن قیس و هشتاد تن از اشراف شام و همچنین مردم زیادی از شام کشته شدند. این واقعه در [[محرم]] [[سال ۶۵ هجری]] اتفاق افتاد. بعضی نیز آن را در اواخر [[سال ۶۴ هجری]] دانسته‌اند.
۱۱۱٬۷۲۲

ویرایش