جز
جایگزینی متن - 'دوازده' به 'دوازده'
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-]] | + - [[)) |
جز (جایگزینی متن - 'دوازده' به 'دوازده') |
||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
==حذیفه و [[شناسایی]] [[منافقان]]== | ==حذیفه و [[شناسایی]] [[منافقان]]== | ||
حذیفه تنها کسی بود که منافقان را میشناخت و [[مؤمن]] را از [[منافق]] تشخیص میداد؛ زیرا پیامبر{{صل}} آنان را فقط به حذیفه معرفی کرده بود<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۶۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲، ص۲۶۱؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۴، ص۱۴۵۲؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۱۴۵.</ref> و او صاحب سر [[رسول خدا]]{{صل}} بود. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در بازگشت از [[جنگ تبوک]] عدهای از آنان را به وی معرفی کرد که داستان آن به طور خلاصه چنین است: جنگ تبوک یکی از اتفاقاتی بود که با پیش آمدن آن بیشتر منافقان بلکه همه آنها شناخته شدند؛ برخی از آنان افرادی بودند که در ظاهر [[اسلام]] را پذیرفته و از رفتن به میدان [[جنگ]] خودداری کردند؛ دستهای هم با ساختن [[مسجد ضرار]] خود را معرفی کردند و دسته سوم آنهایی بودند که در بازگشت از [[تبوک]]، [[تصمیم]] گرفتند [[پیامبر]]{{صل}} را از میان بردارند. هنگام بازگشت از تبوک در [[راه]] گردنهای وجود داشت با راهی بسیار باریک و خطرناک و راه دیگری هم از میان دره و دو [[کوه]] عبور میکرد که نسبتا راه وسیع و بی خطری بود ولی راه مقداری طولانیتر میشد. هنگام نیمه [[شب]] پیامبر{{صل}} و [[لشکریان]] به نزدیک گردنه رسیدند، پیامبر{{صل}} [[دستور]] داد اعلام کنند [[لشکر]] از میان دو کوه عبور کرده و [[رسول خدا]]{{صل}} از گردنه خواهند رفت. با این اعلام، فرصتی به دست منافقان آمد و | حذیفه تنها کسی بود که منافقان را میشناخت و [[مؤمن]] را از [[منافق]] تشخیص میداد؛ زیرا پیامبر{{صل}} آنان را فقط به حذیفه معرفی کرده بود<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۴۶۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲، ص۲۶۱؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۴، ص۱۴۵۲؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۱۴۵.</ref> و او صاحب سر [[رسول خدا]]{{صل}} بود. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در بازگشت از [[جنگ تبوک]] عدهای از آنان را به وی معرفی کرد که داستان آن به طور خلاصه چنین است: جنگ تبوک یکی از اتفاقاتی بود که با پیش آمدن آن بیشتر منافقان بلکه همه آنها شناخته شدند؛ برخی از آنان افرادی بودند که در ظاهر [[اسلام]] را پذیرفته و از رفتن به میدان [[جنگ]] خودداری کردند؛ دستهای هم با ساختن [[مسجد ضرار]] خود را معرفی کردند و دسته سوم آنهایی بودند که در بازگشت از [[تبوک]]، [[تصمیم]] گرفتند [[پیامبر]]{{صل}} را از میان بردارند. هنگام بازگشت از تبوک در [[راه]] گردنهای وجود داشت با راهی بسیار باریک و خطرناک و راه دیگری هم از میان دره و دو [[کوه]] عبور میکرد که نسبتا راه وسیع و بی خطری بود ولی راه مقداری طولانیتر میشد. هنگام نیمه [[شب]] پیامبر{{صل}} و [[لشکریان]] به نزدیک گردنه رسیدند، پیامبر{{صل}} [[دستور]] داد اعلام کنند [[لشکر]] از میان دو کوه عبور کرده و [[رسول خدا]]{{صل}} از گردنه خواهند رفت. با این اعلام، فرصتی به دست منافقان آمد و دوازده یا چهارده نفر تصمیم گرفتند جلوتر از پیامبر{{صل}} به گردنه رفته و در محلی که راه بسیار باریک و خطرناک است، پنهان شوند تا هنگامی که [[حضرت]] به آنجا رسید، شتر ایشان را رم داده و پیامبر{{صل}} را به دره بیندازند. | ||
حذیفه میگوید: "من و [[عمار یاسر]] همراه رسول خدا{{صل}} بودیم؛ گاهی عنان شتر حضرت در دست من بود و [[عمار]] شتر را میراند و گاهی هم [[عمار]]، عنان دار بود و من شتر را میراندم. همین که نزدیک گردنه رسیدیم، [[حضرت]] فرمود: "[[جبرییل]] بر من نازل شد و خبر داد عدهای در پشت این سنگها پنهان شدهاند تا شتر مرا رم دهند و مرا از بین ببرند؛ جلو برو و ایشان را از این جا دور کن". [[منافقان]] که متوجه شدند [[پیامبر]]{{صل}} از [[تصمیم]] شان باخبر شده، به عقب برگشته و از [[راه]] دره داخل افراد [[لشکر]] شدند. پیامبر{{صل}} فرمود: "[[حذیفه]]! آنها را [[شناختی]]؟" گفتم چون هوا تاریک بود نشناختم. پیامبر{{صل}} آنان را به من معرفی کرد<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[حذیفه بن الیمان (مقاله)|مقاله «حذیفه بن الیمان»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۵۹-۳۶۰؛ [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۳۵؛ [[سید محمود سامانی|سامانی، سید محمود]]، [[حذیفة بن یمان (مقاله)|مقاله «حذیفة بن یمان»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۰.</ref>. | حذیفه میگوید: "من و [[عمار یاسر]] همراه رسول خدا{{صل}} بودیم؛ گاهی عنان شتر حضرت در دست من بود و [[عمار]] شتر را میراند و گاهی هم [[عمار]]، عنان دار بود و من شتر را میراندم. همین که نزدیک گردنه رسیدیم، [[حضرت]] فرمود: "[[جبرییل]] بر من نازل شد و خبر داد عدهای در پشت این سنگها پنهان شدهاند تا شتر مرا رم دهند و مرا از بین ببرند؛ جلو برو و ایشان را از این جا دور کن". [[منافقان]] که متوجه شدند [[پیامبر]]{{صل}} از [[تصمیم]] شان باخبر شده، به عقب برگشته و از [[راه]] دره داخل افراد [[لشکر]] شدند. پیامبر{{صل}} فرمود: "[[حذیفه]]! آنها را [[شناختی]]؟" گفتم چون هوا تاریک بود نشناختم. پیامبر{{صل}} آنان را به من معرفی کرد<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[حذیفه بن الیمان (مقاله)|مقاله «حذیفه بن الیمان»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۴، ص:۳۵۹-۳۶۰؛ [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۳۵؛ [[سید محمود سامانی|سامانی، سید محمود]]، [[حذیفة بن یمان (مقاله)|مقاله «حذیفة بن یمان»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱۰ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۱۰.</ref>. |