تبلیغ خصوصی در سیره پیامبر خاتم: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'دوازده' به 'دوازده'
جز (جایگزینی متن - 'jpg|22px]]، 22px [[') |
جز (جایگزینی متن - 'دوازده' به 'دوازده') |
||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
#ایجاد ارتباط دوستانه با فرد برای القای بهتر [[عقاید]]؛ | #ایجاد ارتباط دوستانه با فرد برای القای بهتر [[عقاید]]؛ | ||
#برقراری ارتباط با مخاطب بر اساس نیاز وی به منظور تثبیت مطالب در ذهن او و بروز آنها در رفتارش؛ در [[حقیقت]]، در این شیوه، بیشتر به کیفیت کار توجه میشود تا کمیت. [[ابوعبدالرحمن سلمی]] [[نقل]] میکند: "کسانی که برای ما [[قرآن]] میخواندند؛ مانند [[عثمان بن عفان]] و [[عبداللّه بن مسعود]] و...، درباره روش آموزشی [[پیامبر]] [[نقل]] میکردند که آن [[حضرت]]، بیش از ده [[آیه]] به ما یاد نمیداد تا آن را خوب یاد بگیریم و به آنها عمل کنیم"<ref>عبدالرحمن بن محمد ثعالبی، جواهر الحسان، ج ۱، ص ۴۹ و السیوطی، الاتقان، ج ۲، ص ۴۶۸.</ref>. | #برقراری ارتباط با مخاطب بر اساس نیاز وی به منظور تثبیت مطالب در ذهن او و بروز آنها در رفتارش؛ در [[حقیقت]]، در این شیوه، بیشتر به کیفیت کار توجه میشود تا کمیت. [[ابوعبدالرحمن سلمی]] [[نقل]] میکند: "کسانی که برای ما [[قرآن]] میخواندند؛ مانند [[عثمان بن عفان]] و [[عبداللّه بن مسعود]] و...، درباره روش آموزشی [[پیامبر]] [[نقل]] میکردند که آن [[حضرت]]، بیش از ده [[آیه]] به ما یاد نمیداد تا آن را خوب یاد بگیریم و به آنها عمل کنیم"<ref>عبدالرحمن بن محمد ثعالبی، جواهر الحسان، ج ۱، ص ۴۹ و السیوطی، الاتقان، ج ۲، ص ۴۶۸.</ref>. | ||
#ارتباط مداوم با مخاطب؛ نمونه بارز این ویژگی در [[سیره]] [[رسول الله]]{{صل}} [[پیمان عقبه]] است؛ زمانی که جمع شش نفری از [[قبیله]] [[خزرج]] در ایام [[حج]]، [[خدمت]] [[رسول خدا]]{{صل}} رسیدند و [[مسلمان]] شدند و به [[مدینه]] بازگشتند آنان فعالیت [[مستمری]] داشتند<ref>تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۵۵؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۲، ص ۴۳۵؛ حمیری کلاعی، الإکتفاء، ج ۱، ص ۲۵۹ و الکامل، ج ۲، ص ۹۶.</ref> تا اینکه در سال بعد، یعنی دوازدهم [[بعثت]]، گروهی | #ارتباط مداوم با مخاطب؛ نمونه بارز این ویژگی در [[سیره]] [[رسول الله]]{{صل}} [[پیمان عقبه]] است؛ زمانی که جمع شش نفری از [[قبیله]] [[خزرج]] در ایام [[حج]]، [[خدمت]] [[رسول خدا]]{{صل}} رسیدند و [[مسلمان]] شدند و به [[مدینه]] بازگشتند آنان فعالیت [[مستمری]] داشتند<ref>تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۵۵؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۲، ص ۴۳۵؛ حمیری کلاعی، الإکتفاء، ج ۱، ص ۲۵۹ و الکامل، ج ۲، ص ۹۶.</ref> تا اینکه در سال بعد، یعنی دوازدهم [[بعثت]]، گروهی دوازده نفره از [[مدینه]] برای [[ملاقات]] با [[پیامبر]] به [[مکه]] رهسپار شدند که به انعقاد نخستین [[پیمان عقبه]]، معروف به "بیعة النساء" انجامید<ref>الإکتفا، ج ۱، ص ۲۶۰؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۳۹؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۵۵؛ دلائل النبوه، ج ۲، ص ۴۳۵ و السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۳۳.</ref>. پس از بازگشت این گروه به [[مدینه]] و تبلیغات پیگیر، آنان با ارسال نامهای به [[پیامبر]]{{صل}}، خواستار فرستادن مبلّغ برای آنان شدند تا [[قرآن]] را به آنان بیاموزد؛ از اینرو، [[پیامبر]] "[[مصعب بن عمیر]]" را برای [[تعلیم و تربیت]] آنها فرستاد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۳۸؛ انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۰۷ و الطبقات الکبری، ج ۳، ص ۱۸۷.</ref>. یک سال بعد، یعنی در سال سیزدهم [[بعثت]]، اهل [[مدینه]] با [[اشتیاق]] فراوان، [[منتظر]] مراسم [[حج]] بودند تا ضمن گزاردن [[حج]]، از نزدیک با [[پیامبر]]{{صل}} [[ملاقات]] کنند. در این سفر نیز [[پیمان عقبه]] دوم با نام "بیعة الحرب" بسته شد<ref>تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۶۸؛ دلائل النبوه، ج ۲، ص ۴۵۲ و السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۵۴. بیعة الحرب نامیده شد؛ زیرا حمایت از پیامبر{{صل}} تا حد جنگ، در آن آمده بود.</ref>. این دو [[پیمان]]، حاصل پیگیریهای مستمر [[پیامبر]] و هیئت [[مدینه]] بود<ref>[[محمد علی تاجالدین|تاجالدین، محمد علی]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۶۹-۲۷۰.</ref>. | ||
#استفاده از تمام شرایط برای [[تبلیغ]]؛ بر خلاف [[تبلیغ]] منقطع که در ایام خاصی صورت میگیرد، [[تبلیغ]] خصوصی محدودیت زمانی ندارد و مبلّغ در اینگونه [[تبلیغ]]، از شرایط موجود به بهترین گونه برای عرضه اندیشههای خود به طرف مقابل بهره میگیرد. [[ملاقات]] با قبایلی که در موسم [[حج]] به [[مکه]] میآمدند، نمونه خوبی در این باره است. ربیعة بن مالک از پدرش [[نقل]] میکند که [[پیامبر]] پس از علنی شدن دعوتش، در ایام [[حج]]، سراغ [[مردم]] میرفت و آنان را به [[اسلام]] [[دعوت]] میکرد. پس از مدتی هم از [[قبایل]] آنها میپرسید و [[قبیله]] به [[قبیله]]، سراغ آنها میرفت<ref>السیرة النبویه، ص ۴۲۲ - ۴۲۶؛ الإکتفاء، ج ۱، ص ۲۴۹ - ۲۵۹؛ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج ۱، ص ۱۳۱ - ۱۴۱؛ تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۳۶ و ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۱، ص ۱۷۷ - ۱۸۰.</ref> که یکی از آن [[قبایل]] [[قبیله]] "[[بنی عامر بن صعصعه]]" بود. مردی از بزرگان ایشان به نام "بیحره" گوید: "به [[خدا]] اگر من این [[جوان]] را از [[قریش]] بستانم، به [[کمک]] وی میتوانم [[عرب]] را نیز زیر [[فرمان]] خویش در آورم". از اینرو، از [[رسول خدا]]{{صل}} پرسید: "آیا پس از خود، [[فرمانروایی]] را به ما میدهی؟" [[حضرت]] فرمود: "این مسئله به دست خداست؛ هر جا بخواهد آن را قرار میدهد"<ref>{{متن حدیث|الْأَمْرُ إِلَى اللَّهِ يَضَعُهُ حَيْثُ يَشَاءُ}}؛ الإکتفاء، ج ۱، ص ۲۵۲؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۵؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۲۴ - ۴۲۵ و الکامل، ج ۲، ص ۹۳.</ref>. همچنین آن [[حضرت]] در سفر به [[طائف]] به منظور رهایی از فشارهای [[مشرکان]] و یافتن پایگاهی [[جدید]] برای [[تبلیغ]] [[اسلام]]، پس از آنکه با [[مخالفت]] اشراف و بزرگان قبیلة ثقیف روبه رو شد، به تحریک آنان و با [[هجوم]] و سنگ اندازی اراذل و سفیهان ناگزیر به [[باغی]] [[پناه]] برد که صاحبان آن باغ، "عتبه" و "شیبة بن ربیعة" از [[بت پرستان]] بودند. آنها با دیدن وضع بد آن [[حضرت]] ناراحت شدند و [[غلام]] [[مسیحی]] خود "عداس" را با ظرفی پر از انگور نزد وی فرستادند. عداس با شنیدن کلمه {{متن حدیث|بِسْمِ اللَّهِ}} از آن [[حضرت]] در هنگام خوردن انگور، تعجب کرد و به [[فکر]] فرو رفت. سپس مهر [[سکوت]] را [[شکست]] و گفت: "[[مردم]] شبه جزیره با چنین [[کلامی]] آشنایی ندارند و من تاکنون چنین سخنی را نشنیده ام. [[مردم]] این دیار کارهای خود را با نام لات و عزی آغاز میکنند". پس از گفتگوی [[پیامبر]] با او، عداس، [[اسلام]] آورد و [[خم]] شد و دست و پای [[پیامبر]]{{صل}} را بوسید<ref>السیرة النبویة، ج ۱، ص ۴۲۱ - ۴۲۲؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۴۵ - ۳۴۶ و دلائل النبوه، مقدمه، ص ۶۷ - ۶۸.</ref><ref>[[محمد علی تاجالدین|تاجالدین، محمد علی]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۷۱-۲۷۲.</ref>. | #استفاده از تمام شرایط برای [[تبلیغ]]؛ بر خلاف [[تبلیغ]] منقطع که در ایام خاصی صورت میگیرد، [[تبلیغ]] خصوصی محدودیت زمانی ندارد و مبلّغ در اینگونه [[تبلیغ]]، از شرایط موجود به بهترین گونه برای عرضه اندیشههای خود به طرف مقابل بهره میگیرد. [[ملاقات]] با قبایلی که در موسم [[حج]] به [[مکه]] میآمدند، نمونه خوبی در این باره است. ربیعة بن مالک از پدرش [[نقل]] میکند که [[پیامبر]] پس از علنی شدن دعوتش، در ایام [[حج]]، سراغ [[مردم]] میرفت و آنان را به [[اسلام]] [[دعوت]] میکرد. پس از مدتی هم از [[قبایل]] آنها میپرسید و [[قبیله]] به [[قبیله]]، سراغ آنها میرفت<ref>السیرة النبویه، ص ۴۲۲ - ۴۲۶؛ الإکتفاء، ج ۱، ص ۲۴۹ - ۲۵۹؛ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج ۱، ص ۱۳۱ - ۱۴۱؛ تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۳۶ و ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۱، ص ۱۷۷ - ۱۸۰.</ref> که یکی از آن [[قبایل]] [[قبیله]] "[[بنی عامر بن صعصعه]]" بود. مردی از بزرگان ایشان به نام "بیحره" گوید: "به [[خدا]] اگر من این [[جوان]] را از [[قریش]] بستانم، به [[کمک]] وی میتوانم [[عرب]] را نیز زیر [[فرمان]] خویش در آورم". از اینرو، از [[رسول خدا]]{{صل}} پرسید: "آیا پس از خود، [[فرمانروایی]] را به ما میدهی؟" [[حضرت]] فرمود: "این مسئله به دست خداست؛ هر جا بخواهد آن را قرار میدهد"<ref>{{متن حدیث|الْأَمْرُ إِلَى اللَّهِ يَضَعُهُ حَيْثُ يَشَاءُ}}؛ الإکتفاء، ج ۱، ص ۲۵۲؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۵؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۲۴ - ۴۲۵ و الکامل، ج ۲، ص ۹۳.</ref>. همچنین آن [[حضرت]] در سفر به [[طائف]] به منظور رهایی از فشارهای [[مشرکان]] و یافتن پایگاهی [[جدید]] برای [[تبلیغ]] [[اسلام]]، پس از آنکه با [[مخالفت]] اشراف و بزرگان قبیلة ثقیف روبه رو شد، به تحریک آنان و با [[هجوم]] و سنگ اندازی اراذل و سفیهان ناگزیر به [[باغی]] [[پناه]] برد که صاحبان آن باغ، "عتبه" و "شیبة بن ربیعة" از [[بت پرستان]] بودند. آنها با دیدن وضع بد آن [[حضرت]] ناراحت شدند و [[غلام]] [[مسیحی]] خود "عداس" را با ظرفی پر از انگور نزد وی فرستادند. عداس با شنیدن کلمه {{متن حدیث|بِسْمِ اللَّهِ}} از آن [[حضرت]] در هنگام خوردن انگور، تعجب کرد و به [[فکر]] فرو رفت. سپس مهر [[سکوت]] را [[شکست]] و گفت: "[[مردم]] شبه جزیره با چنین [[کلامی]] آشنایی ندارند و من تاکنون چنین سخنی را نشنیده ام. [[مردم]] این دیار کارهای خود را با نام لات و عزی آغاز میکنند". پس از گفتگوی [[پیامبر]] با او، عداس، [[اسلام]] آورد و [[خم]] شد و دست و پای [[پیامبر]]{{صل}} را بوسید<ref>السیرة النبویة، ج ۱، ص ۴۲۱ - ۴۲۲؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۴۵ - ۳۴۶ و دلائل النبوه، مقدمه، ص ۶۷ - ۶۸.</ref><ref>[[محمد علی تاجالدین|تاجالدین، محمد علی]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۷۱-۲۷۲.</ref>. | ||
#برخورد کریمانه با افراد و گروهها؛ [[منطق]] ایشان در برخورد با افراد، کریمانه و [[محبت]] آمیز بود و توصیه میفرمود که [[برادران دینی]] خود را گرامی بدارید که اگر کسی چنین کند، [[خدا]] را نیز [[تکریم]] کرده است: {{متن حدیث|مَنْ أَكْرَمَ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ فَإِنَّمَا يُكْرِمُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ}}<ref>شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۶؛ همو، الامالی، ص ۴۳۱ و ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج ۲، ص ۲۶۲.</ref>. این شیوه برخورد [[رسول اکرم]]{{صل}} با [[مردم]]، اولین مرحله [[تبلیغ]] به شمار میرفت؛ به گونهای که شخص در همان [[دیدار]] اول، شیفته [[شخصیت پیامبر]] میشد و زمینه را برای مراحل بعدی مهیا میکرد<ref>[[محمد علی تاجالدین|تاجالدین، محمد علی]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۷۲.</ref>. | #برخورد کریمانه با افراد و گروهها؛ [[منطق]] ایشان در برخورد با افراد، کریمانه و [[محبت]] آمیز بود و توصیه میفرمود که [[برادران دینی]] خود را گرامی بدارید که اگر کسی چنین کند، [[خدا]] را نیز [[تکریم]] کرده است: {{متن حدیث|مَنْ أَكْرَمَ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ فَإِنَّمَا يُكْرِمُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ}}<ref>شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۶؛ همو، الامالی، ص ۴۳۱ و ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج ۲، ص ۲۶۲.</ref>. این شیوه برخورد [[رسول اکرم]]{{صل}} با [[مردم]]، اولین مرحله [[تبلیغ]] به شمار میرفت؛ به گونهای که شخص در همان [[دیدار]] اول، شیفته [[شخصیت پیامبر]] میشد و زمینه را برای مراحل بعدی مهیا میکرد<ref>[[محمد علی تاجالدین|تاجالدین، محمد علی]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۷۲.</ref>. |