مقصره در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'اهل بصره' به 'اهل بصره'
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
==رویکرد بتریه در مواجهه با گروههای غیر [[شیعی]]== | ==رویکرد بتریه در مواجهه با گروههای غیر [[شیعی]]== | ||
البته با توجه به [[اختلاف]] رویکرد [[اعتقادی]] در میان [[ائتلاف]] [[زیدیه]]، بتریه به [[سلیمانیه]] [[تمایل]] داشتهاند<ref>بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص٢٣.</ref>. آنان با پذیرش [[امامت مفضول]] که گفته میشود سلیمانیه آن را مطرح کرده بودند<ref>بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص٢٣؛ اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۵٠.</ref>، در یک موضع [[سیاسی]] سرسختانه، به [[نقادی]] امام پرداخته و تحت تأثیر زیدیه ادعای مفترض الطاعة بودن [[امام صادق]]{{ع}} را رد کردند<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١، ص٢٣٢.</ref> و مواضع و تدبیرهای سیاسی امام را به چالش کشیدند. [[شهرستانی]] هم مینویسد: سلیمانیه [[امامت مفضول]] با وجود أفضل را به طریق [[اجتهاد]] [[اثبات]] میکنند و میگویند [[بیعت]] [[امت]] با [[شیخین]] با [[وجود امام]] [[علی]]{{ع}} [[خطا]] بود، ولی خطای امت به [[درجه]] [[فسق]] نمیرسید، چون خطای [[اجتهادی]] بوده است. وی [[بتریه]] را در قول به [[امامت]] موافق [[سلیمانیه]] دانسته است، جز آنکه نه به [[ایمان]] [[عثمان]] تصریح کرده و نه به [[کفر]] عثمان [[تصدیق]] کردهاند و در [[شأن]] او اخباری مانند «عشرة مبشرة» را پذیرفتهاند. به گفته وی، ایشان [[امامت مفضول]] را اگر به [[رضایت]] [[فاضل]] باشد با وجود أفضل جایز میشمارند<ref>شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، ملل و نحل، ج١، ص١٨۶.</ref>، اما بر پایۀ [[نقلی]] از ناشئ اکبر، [[پیروان]] [[واصل بن عطا]] طرفداران نظریۀ امامت مفضول با وجود أفضل بودند<ref>ناشئ اکبر، عبدالله بن محمد، مسائل الامامه، ص٢٠٧.</ref>. به هر حال، کتاب [[الرد علی المعتزله فی إمامة المفضول (کتاب)|الرد علی المعتزله فی إمامة المفضول]] اثر [[مؤمن]] طاق فرضیه وجود [[تفکر]] امامت مفضول در میان [[معتزله]] را تقویت میکند<ref>ابن ندیم، محمد بن اسحاق، فهرست، ص٢٢۴.</ref>. ملطی در این زمینه آورده است: به [[زعم]] [[فرقه]] چهارم از [[زیدیه]] که [[معتزله بغداد]] بودند، علت جایز بودن امامت مفضول بر فاضل، واگذاری [[جنگ]] [[ذات السلاسل]] به [[عمرو عاص]] از سوی [[پیامبر]]{{صل}} با وجود فضلا، [[مهاجران]] و [[انصار]] بود<ref>ملطی، ابن عبدالرحمن، التنبیه والرد علی اهل الأهوای والبدع، ص٣٠.</ref>. اگرچه ادعای ملطی به سالها پس از [[عصر امام صادق]]{{ع}} مربوط است، گروهی از معتزله با [[پیوستن]] به زیدیه در [[قیام]] آنان شرکت کردند. در بررسی [[انگیزه]] پیوستن معتزله به زیدیه میتوان به سخن [[اشعری]] استناد کرد که گفته است: اصل [[وجوب]] [[امر به معروف و نهی از منکر]] در صورت امکان و با [[شمشیر]] به وقت [[قدرت]] داشتن، در میان معتزله جاری بود<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص٣٠.</ref>. بر پایه گزارشهای موجود در اواخر [[عهد]] [[اموی]]، بیعتی میان معتزله با زیدیه انجام شده است. اشعری این گروه معتزله را معتزله [[بصره]] میداند<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص٧٩.</ref>. [[مسعودی]] از اینان به عنوان جماعتی از [[اهل | البته با توجه به [[اختلاف]] رویکرد [[اعتقادی]] در میان [[ائتلاف]] [[زیدیه]]، بتریه به [[سلیمانیه]] [[تمایل]] داشتهاند<ref>بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص٢٣.</ref>. آنان با پذیرش [[امامت مفضول]] که گفته میشود سلیمانیه آن را مطرح کرده بودند<ref>بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص٢٣؛ اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۵٠.</ref>، در یک موضع [[سیاسی]] سرسختانه، به [[نقادی]] امام پرداخته و تحت تأثیر زیدیه ادعای مفترض الطاعة بودن [[امام صادق]]{{ع}} را رد کردند<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١، ص٢٣٢.</ref> و مواضع و تدبیرهای سیاسی امام را به چالش کشیدند. [[شهرستانی]] هم مینویسد: سلیمانیه [[امامت مفضول]] با وجود أفضل را به طریق [[اجتهاد]] [[اثبات]] میکنند و میگویند [[بیعت]] [[امت]] با [[شیخین]] با [[وجود امام]] [[علی]]{{ع}} [[خطا]] بود، ولی خطای امت به [[درجه]] [[فسق]] نمیرسید، چون خطای [[اجتهادی]] بوده است. وی [[بتریه]] را در قول به [[امامت]] موافق [[سلیمانیه]] دانسته است، جز آنکه نه به [[ایمان]] [[عثمان]] تصریح کرده و نه به [[کفر]] عثمان [[تصدیق]] کردهاند و در [[شأن]] او اخباری مانند «عشرة مبشرة» را پذیرفتهاند. به گفته وی، ایشان [[امامت مفضول]] را اگر به [[رضایت]] [[فاضل]] باشد با وجود أفضل جایز میشمارند<ref>شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، ملل و نحل، ج١، ص١٨۶.</ref>، اما بر پایۀ [[نقلی]] از ناشئ اکبر، [[پیروان]] [[واصل بن عطا]] طرفداران نظریۀ امامت مفضول با وجود أفضل بودند<ref>ناشئ اکبر، عبدالله بن محمد، مسائل الامامه، ص٢٠٧.</ref>. به هر حال، کتاب [[الرد علی المعتزله فی إمامة المفضول (کتاب)|الرد علی المعتزله فی إمامة المفضول]] اثر [[مؤمن]] طاق فرضیه وجود [[تفکر]] امامت مفضول در میان [[معتزله]] را تقویت میکند<ref>ابن ندیم، محمد بن اسحاق، فهرست، ص٢٢۴.</ref>. ملطی در این زمینه آورده است: به [[زعم]] [[فرقه]] چهارم از [[زیدیه]] که [[معتزله بغداد]] بودند، علت جایز بودن امامت مفضول بر فاضل، واگذاری [[جنگ]] [[ذات السلاسل]] به [[عمرو عاص]] از سوی [[پیامبر]]{{صل}} با وجود فضلا، [[مهاجران]] و [[انصار]] بود<ref>ملطی، ابن عبدالرحمن، التنبیه والرد علی اهل الأهوای والبدع، ص٣٠.</ref>. اگرچه ادعای ملطی به سالها پس از [[عصر امام صادق]]{{ع}} مربوط است، گروهی از معتزله با [[پیوستن]] به زیدیه در [[قیام]] آنان شرکت کردند. در بررسی [[انگیزه]] پیوستن معتزله به زیدیه میتوان به سخن [[اشعری]] استناد کرد که گفته است: اصل [[وجوب]] [[امر به معروف و نهی از منکر]] در صورت امکان و با [[شمشیر]] به وقت [[قدرت]] داشتن، در میان معتزله جاری بود<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص٣٠.</ref>. بر پایه گزارشهای موجود در اواخر [[عهد]] [[اموی]]، بیعتی میان معتزله با زیدیه انجام شده است. اشعری این گروه معتزله را معتزله [[بصره]] میداند<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص٧٩.</ref>. [[مسعودی]] از اینان به عنوان جماعتی از [[اهل بصره]] که به قول [[معتزله بغداد]] قائل بودند یاد میکند<ref>مسعودی، ابیالحسن علی بن الحسین، مروج الذهب، ج٣، ص٢٠٩.</ref>. | ||
بنابراین، میان [[زیدیه]] پدیدۀ چند فرقهای گسترده بود و اساساً زیدیه به عنوان یک [[فرقه]] در نیمه اول سدۀ دوم [[هجری]] وجود خارجی نداشته است و اندیشههایی در این جریان [[حاکم]] بود که متأثر از فضای [[فکری]] [[کوفه]] در سالیان گذشته و کنونی بود. حتی [[ابوحنیفه]] که یکی از بزرگترین نظریهپردازان [[ارجاء]] بود<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الإسلامیین واختلاف المصلین، ص٨.</ref>، میکوشید نظریه [[رأی]] و [[اجتهاد]] را میان زیدیه گسترش بخشد و [[فضائل امام علی]]{{ع}} را میان [[امامیه]] کمرنگ جلوه دهد. وی در گزارشی از أعمش میخواهد تا [[حدیثی]] را در [[فضیلت امام علی]]{{ع}} [[انکار]] کند<ref>مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج٢۴، ص٢٧٣.</ref>. در روایتی [[عمرو بن قیس ماصر]] که بتری [[مذهب]] به شمار میآمد<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٣٩٠.</ref>، همراه ابوحنیفه [[خدمت]] [[امام باقر]]{{ع}} رسیده و از [[حضرت]] پرسشی با رنگ و بوی [[تفکر]] ارجاء کردند و گفتند ما همکیشان و اهل [[ملت]] خویش را با [[ارتکاب گناهان]] از [[ایمان]] خارج نمیدانیم<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج٢، ص٢٨۵.</ref>. این [[روایت]] افزون بر نشان دادن تأثیر [[اندیشه]] ارجاء بر [[بتریه]]، رابطه تنگاتنگ ابوحنیفه با برخی از شخصیتهای بتریه را نمایان میکند. | بنابراین، میان [[زیدیه]] پدیدۀ چند فرقهای گسترده بود و اساساً زیدیه به عنوان یک [[فرقه]] در نیمه اول سدۀ دوم [[هجری]] وجود خارجی نداشته است و اندیشههایی در این جریان [[حاکم]] بود که متأثر از فضای [[فکری]] [[کوفه]] در سالیان گذشته و کنونی بود. حتی [[ابوحنیفه]] که یکی از بزرگترین نظریهپردازان [[ارجاء]] بود<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الإسلامیین واختلاف المصلین، ص٨.</ref>، میکوشید نظریه [[رأی]] و [[اجتهاد]] را میان زیدیه گسترش بخشد و [[فضائل امام علی]]{{ع}} را میان [[امامیه]] کمرنگ جلوه دهد. وی در گزارشی از أعمش میخواهد تا [[حدیثی]] را در [[فضیلت امام علی]]{{ع}} [[انکار]] کند<ref>مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج٢۴، ص٢٧٣.</ref>. در روایتی [[عمرو بن قیس ماصر]] که بتری [[مذهب]] به شمار میآمد<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٣٩٠.</ref>، همراه ابوحنیفه [[خدمت]] [[امام باقر]]{{ع}} رسیده و از [[حضرت]] پرسشی با رنگ و بوی [[تفکر]] ارجاء کردند و گفتند ما همکیشان و اهل [[ملت]] خویش را با [[ارتکاب گناهان]] از [[ایمان]] خارج نمیدانیم<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج٢، ص٢٨۵.</ref>. این [[روایت]] افزون بر نشان دادن تأثیر [[اندیشه]] ارجاء بر [[بتریه]]، رابطه تنگاتنگ ابوحنیفه با برخی از شخصیتهای بتریه را نمایان میکند. | ||
خط ۸۴: | خط ۸۴: | ||
هر چند اطلاعات قابل توجهی از افراد دسته دوم در دست نیست، در برخی منابع افراد ذیل از جمله این افراد به شمار رفتهاند: | هر چند اطلاعات قابل توجهی از افراد دسته دوم در دست نیست، در برخی منابع افراد ذیل از جمله این افراد به شمار رفتهاند: | ||
* [[ربیعه سعدی]]: از او در باب [[ارزش]] والای [[تولی]] [[حسنین]]{{عم}} از [[رسول خدا]]{{صل}} [[حدیثی]] نقل شده است<ref>ابن قولویه، ١٣۵۶، ص۵١.</ref>. وی میگوید: نزد [[حذیفة بن یمان]] رفته و به او گفتم: ما در [[فضائل علی]]{{ع}} و منقبتهای او [[گفتوگو]] میکنیم و [[اهل | * [[ربیعه سعدی]]: از او در باب [[ارزش]] والای [[تولی]] [[حسنین]]{{عم}} از [[رسول خدا]]{{صل}} [[حدیثی]] نقل شده است<ref>ابن قولویه، ١٣۵۶، ص۵١.</ref>. وی میگوید: نزد [[حذیفة بن یمان]] رفته و به او گفتم: ما در [[فضائل علی]]{{ع}} و منقبتهای او [[گفتوگو]] میکنیم و [[اهل بصره]] به ما میگویند: شما درباره [[علی]]{{ع}} از اندازه میگذرید. سپس او در [[فضیلت امام علی]]{{ع}} حدیثی از [[حذیفه]] جویا میشود. وقتی حذیفه از سنگینی [[اعمال]] علی{{ع}} و ناچیز بودن اعمال همه [[اصحاب]] در مقایسه با اعمال [[حضرت]] سخن به میان میآورد، ربیعه میگوید: این گفتاری است که نمیشود روی آن تکیه کرد و کسی آن را نمیپذیرد<ref>مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، ج١، ص٩١.</ref>. [[علامه مجلسی]] مینویسد وی به حضور حذیفه رفته و به عنوان [[نماینده]] پرسشکنندگان، از تقدم و أفضل بودن [[ابوبکر]]، [[عمر]]، [[ابوذر]] و [[سلمان]] در [[جانشینی پیامبر]]{{صل}} [[پرسش]] کرده و خود را از گروه پنجمی دانسته که اعتقادشان در [[تاریخ]] ذکر نشده است<ref>مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج٢٣، ص١١٢.</ref>. | ||
* [[عمر بن ریاح بن قیس]]: وی از نخستین بیعتکنندگان با [[امام باقر]]{{ع}} بود، ولی چون در سفرهای [[حج]] هر بار در قبال پرسش معین از [[امام]] با پاسخهای متفاوتی روبهرو میشد، واکنش نامناسبی نشان داد و پاسخ امام را نپذیرفت و در [[امامت امام باقر]]{{ع}} [[شک]] کرد. او از [[امامت]] امام [[اعراض]] کرد و با به چالش کشیدن [[علم امام]] در خروج (به [[قیام]]) و [[امر به معروف و نهی از منکر]] به [[بتریه]] [[گرایش]] یافت<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص۵٩.</ref>. کشی مینویسد: عدهای با [[عمر]] بن [[ریاح]] به بتریهگراییدند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣٧.</ref>. با این نقل قول روشن میشود که شخصیتهای مهم بتریه [[امام]] را [[واجب]] الطاعه نمیدانستند و علت گرایش عمر و گروهی از [[شیعه]] همین امور بوده است. ضمن آنکه از سخن کشی مشخص میشود گروهی از [[مقصره]] در میان [[شیعیان]] و [[اصحاب]] [[امامیه]] فعالیت داشته و به دلیل همخوانی [[مواضع سیاسی]] مقصره با بتریه و بروز [[اختلاف]] به بتریه گرایش مییافتند. | * [[عمر بن ریاح بن قیس]]: وی از نخستین بیعتکنندگان با [[امام باقر]]{{ع}} بود، ولی چون در سفرهای [[حج]] هر بار در قبال پرسش معین از [[امام]] با پاسخهای متفاوتی روبهرو میشد، واکنش نامناسبی نشان داد و پاسخ امام را نپذیرفت و در [[امامت امام باقر]]{{ع}} [[شک]] کرد. او از [[امامت]] امام [[اعراض]] کرد و با به چالش کشیدن [[علم امام]] در خروج (به [[قیام]]) و [[امر به معروف و نهی از منکر]] به [[بتریه]] [[گرایش]] یافت<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص۵٩.</ref>. کشی مینویسد: عدهای با [[عمر]] بن [[ریاح]] به بتریهگراییدند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣٧.</ref>. با این نقل قول روشن میشود که شخصیتهای مهم بتریه [[امام]] را [[واجب]] الطاعه نمیدانستند و علت گرایش عمر و گروهی از [[شیعه]] همین امور بوده است. ضمن آنکه از سخن کشی مشخص میشود گروهی از [[مقصره]] در میان [[شیعیان]] و [[اصحاب]] [[امامیه]] فعالیت داشته و به دلیل همخوانی [[مواضع سیاسی]] مقصره با بتریه و بروز [[اختلاف]] به بتریه گرایش مییافتند. | ||
* [[ابوعبدالله بلخی]]: [[داوود بن کثیر رقی]] نقل میکند که [[ابو الخطاب]]، [[مفضل]] و ابوعبدالله بلخی در [[خدمت]] [[امام صادق]]{{ع}} بودند که ناگهان کثیر النوا وارد مجلس شد و از [[بیزاری]] و [[فحش]] ابو الخطاب به [[ابوبکر]] و عمر و [[عثمان]] [[شکایت]] کرد. امام روی به جانب [[ابوالخطاب]] کرده و فرمود: چه میگویی؟ ابو الخطاب فحش به آنان را [[انکار]] میکند. پس از رفتن کثیر النوا، امام آنها (ابوبکر، عمر و عثمان) را [[غاصب]] میخواند، ولی ابوعبدالله بلخی مبهوت شده و با [[تعجب]] به امام نگاه میکند. امام صادق{{ع}} میفرماید: آیا از حرفهایم تعجب کردی و [[مخالف]] آن حرفها هستی؟ او میگوید: آری<ref>مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴٧، ص١١١.</ref>. به ظاهر [[عقیده]] ابوعبدالله بلخی در نتیجۀ حضور وی در حلقههای درسی [[ابوحنیفه]] بوده باشد، زیرا بسیاری از طالبان بلخی در [[عراق]] ملازمت مجلس ابوحنیفه را داشتند<ref>مادلونگ، ویلفرد، فرقههای اسلامی، ترجمه: ابوالقاسم سری، ص۴٢.</ref>. | * [[ابوعبدالله بلخی]]: [[داوود بن کثیر رقی]] نقل میکند که [[ابو الخطاب]]، [[مفضل]] و ابوعبدالله بلخی در [[خدمت]] [[امام صادق]]{{ع}} بودند که ناگهان کثیر النوا وارد مجلس شد و از [[بیزاری]] و [[فحش]] ابو الخطاب به [[ابوبکر]] و عمر و [[عثمان]] [[شکایت]] کرد. امام روی به جانب [[ابوالخطاب]] کرده و فرمود: چه میگویی؟ ابو الخطاب فحش به آنان را [[انکار]] میکند. پس از رفتن کثیر النوا، امام آنها (ابوبکر، عمر و عثمان) را [[غاصب]] میخواند، ولی ابوعبدالله بلخی مبهوت شده و با [[تعجب]] به امام نگاه میکند. امام صادق{{ع}} میفرماید: آیا از حرفهایم تعجب کردی و [[مخالف]] آن حرفها هستی؟ او میگوید: آری<ref>مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴٧، ص١١١.</ref>. به ظاهر [[عقیده]] ابوعبدالله بلخی در نتیجۀ حضور وی در حلقههای درسی [[ابوحنیفه]] بوده باشد، زیرا بسیاری از طالبان بلخی در [[عراق]] ملازمت مجلس ابوحنیفه را داشتند<ref>مادلونگ، ویلفرد، فرقههای اسلامی، ترجمه: ابوالقاسم سری، ص۴٢.</ref>. |