پرش به محتوا

ولایتعهدی امام رضا: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۳٬۳۴۵ بایت اضافه‌شده ،  ‏۳ اکتبر ۲۰۲۱
خط ۵۶: خط ۵۶:


گواهان طرف چپ: آنها نیز [[تأیید]] می‌کنند، این [[صحیفه]] [[عهد]] و [[پیمان]] را که در پشت و روی نامه نوشته شده، در [[حرم]] [[حضرت رسول الله]]{{صل}} در بین [[منبر]] و [[قبر]] خواندند و بنی عبّاس و [[فرماندهان لشکر]] و [[رجال]] بزرگ و عموم [[مردم]] تأیید کردند و به همه [[شایعات]] پایان دادند. [[فضل بن سهل]] به [[فرمان]] [[مأمون]] [[تاریخ]] و صدور عهدنامه را گواهی کرد<ref>کشف الغمه، ج۳، ص۱۷۲- ۱۷۹؛ بحارالانوار، ج۱۲، ص۱۳۷-۱۴۳؛ فصول المهمه، ص۲۷۳-۲۷۴؛ مسند الامام الرضا{{ع}}، ج۱، ص۱۰۱- ۱۰۷ و متن ترجمه شده آن در ص۱۷۲-۱۷۹.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص۵۱۸.</ref>
گواهان طرف چپ: آنها نیز [[تأیید]] می‌کنند، این [[صحیفه]] [[عهد]] و [[پیمان]] را که در پشت و روی نامه نوشته شده، در [[حرم]] [[حضرت رسول الله]]{{صل}} در بین [[منبر]] و [[قبر]] خواندند و بنی عبّاس و [[فرماندهان لشکر]] و [[رجال]] بزرگ و عموم [[مردم]] تأیید کردند و به همه [[شایعات]] پایان دادند. [[فضل بن سهل]] به [[فرمان]] [[مأمون]] [[تاریخ]] و صدور عهدنامه را گواهی کرد<ref>کشف الغمه، ج۳، ص۱۷۲- ۱۷۹؛ بحارالانوار، ج۱۲، ص۱۳۷-۱۴۳؛ فصول المهمه، ص۲۷۳-۲۷۴؛ مسند الامام الرضا{{ع}}، ج۱، ص۱۰۱- ۱۰۷ و متن ترجمه شده آن در ص۱۷۲-۱۷۹.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص۵۱۸.</ref>
==[[ولایتعهدی]] [[امام]]{{ع}}==
[[مأمون]] در [[مرو]] برای اولین‌بار موضوع [[پذیرش خلافت]] و بعد از آن، امر ولایتعهدی را با [[امام رضا]]{{ع}} در میان گذاشت که [[حضرت]] شدیداً از [[پذیرفتن]] آن ابا کردند<ref>تاریخ اسلام در آثار شهید مطهری، ج۲، فصل دوم؛ سیری در سیره ائمه اطهار، ص۲۱۷-۲۱۹.</ref>.
[[ابوالفرج]] در [[مقاتل الطالبیین (کتاب)|مقاتل الطالبیین]] نوشته است که: «مأمون، [[فضل بن سهل]] و [[حسن بن سهل]] را فرستاد نزد [[حضرت رضا]]{{ع}} و این دو، موضوع را مطرح کردند. حضرت [[امتناع]] کرد و قبول نکرد. گفتند: این قضیه اختیاری نیست، ما [[مأموریت]] داریم که اگر امتناع کنی همین‌جا گردنت را بزنیم. باز هم حضرت قبول نکرد. بار دیگر خود مأمون با حضرت [[مذاکره]] کرد و باز [[تهدید]] به [[قتل]] کرد. گفت: چرا قبول نمی‌کنی؟! مگر جدّت [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} در [[شورا]] شرکت نکرد؟! یعنی خواست بگوید که این با [[سنّت]] شما [[خاندان]] منافات ندارد؛ زیرا وقتی [[علی]]{{ع}} در شورا شرکت کرد و در امر [[انتخاب خلیفه]] دخالت نمود، معنایش این بود که عجالتاً از حقی که از جانب [[خدا]] برای خودش قائل بود صرف‌نظر کرد و [[تسلیم]] اوضاع شد تا ببیند شرایط و اوضاع از نظر [[مردم]] چطور است؟ کار به او واگذار می‌شود یا نه؟ پس اگر شورا [[خلافت]] را به پدرت علی می‌داد، قبول می‌کرد. تو هم باید قبول کنی. حضرت آخرش تحت عنوان تهدید به قتل که اگر قبول نکند کشته می‌شود قبول کرد»<ref>به نقل از: مقاتل الطالبیین.</ref>.
بعد از اینکه امام بالاجبار ولایتعهدی مأمون را پذیرفتند، روزی خاص، برای علنی نمودن این مهم اعلام گردید و از [[رجال]] [[سیاسی]]، شخصیت‌های [[علمی]]، [[فرماندهان]] نظامی، [[شاعران]] و... [[دعوت]] شد تا در آن محفل حضور یابند. بعد از یک اجلاس کوچک که در آن فضل بن سهل، امام{{ع}} را به عنوان ولایتعهد به [[کارگزاران دولتی]] معرفی نمود، [[مجلسی]] با [[شکوه]] ترتیب یافت که در آن، جایگاه ویژه‌ای برای مأمون و حضرت رضا{{ع}} تعیین شده بود. دعوت‌شدگان با لباس‌های سبز رنگ و پرچم‌هایی در دست، با [[نظم]] و ترتیبی خاص به تالار تشریفات وارد شدند<ref>الامام الرضا{{ع}}، ولی‌عهد مأمون، ص۶۳.</ref>. [[ریاست]] این اجلاس بر عهده یکی از [[وزیران]] [[مأمون]] به نام ثابت بن [[یحیی]] بن [[یسار]] [[رازی]]، معروف به «ابو عبّاد» بود. او پس از ادای [[احترام]] به [[خلیفه]] و بیان اوصافی چند از [[امام]]، [[انگیزه]] همایش را تشریح کرد و از [[مردم]] خواست تا با رعایت مراتب با امام{{ع}} به عنوان [[ولی‌عهد]] [[بیعت]] نمایند.
[[ریان بن شبیب]] نقل کرده است: «در [[اجتماع]] آن [[روز]]، قصد خلیفه آن بود تا مردم با شخص وی به عنوان [[امیرالمؤمنین]] و با [[حضرت رضا]]{{ع}} به عنوان [[جانشین]] پس از او و با [[فضل بن سهل]] به عنوان [[وزیر]] بیعت کنند؛ برای این منظور، سه [[کرسی]] ترتیب داده بودند. مردم نیز موظف بودند تا ضمن بیعت با هر یک، [[مسئولیت]] هر یک را مورد [[تأیید]] قرار دهند»<ref>مقاتل الطالبین، ص۳۷۳.</ref>.
اول کسی با حضرت رضا{{ع}} بیعت کرد، «[[عباس]] بن مأمون» و نفر دوم، یکی از [[سادات علوی]] بود. بعد به همین ترتیب، یک [[عباسی]] و یک [[علوی]] آمدند و بیعت خویش را اعلام نمودند.
در این [[مراسم]]، وقتی حاضرین برای بیعت آمدند، [[حضرت]] دستش را به شکل خاصی رو به [[جمعیت]] گرفتند؛ به‌طوری که پشت دستشان به سمت صورت‌شان بود. مأمون گفت: دستت را دراز کن تا بیعت کنند. امام{{ع}} فرمودند: جدم [[پیغمبر]]{{صل}} هم این [[جور]] بیعت می‌کرد؛ دستش را این‌جور می‌گرفت و مردم دستشان را می‌گذاشتند به دست ایشان.
به هر حال، بیعت بر اساس [[سنّت پیامبر]]{{صل}} به صورت گرفت و همگان با حضرتش بیعت کردند. در میان جمع حاضر، افرادی هم بودند که حاضر به [[بیعت با امام]]{{ع}} نشدند که به [[دستور]] مأمون به [[زندان]] و سپس کشته شدند<ref>تاریخ فخری، ص۳۰۱؛ تجارب السلف، ص۱۵۸.</ref>. آنگاه خطبا و شعرا در [[وصف]] خلیفه و در [[تجلیل]] از امام{{ع}} و به شکرانه پذیرش سخنان و اشعاری را ایراد کردند<ref>حدیقة الشیعة، ص۶۴۳؛ روضة الواعظین، ص۳۷۳؛ تاریخ عرب، ج۱، ص۳۸۳؛ طبقات الشعراء، ص۵۲۲.</ref>.
در این مجلس، [[مأمون]] [[امام رضا]]{{ع}} را «[[الرضا]]{{ع}}» نامید و [[دستور]] داد تا به نام [[حضرت]] سکه ضرب نمایند و در تمامی بلاد، نام [[امام]]{{ع}} بر [[منابر]] به عنوان [[ولی‌عهد]] برده شود<ref>تاریخ تحیلیلی اسلام، ص۲۵۱.</ref>. در همین مجلس، [[لباس سیاه]] [[عباسیان]] تعویض و به جای آن، [[لباس]] سبز [[علویان]] را پوشیدند و [[مراسم]] [[ازدواج]] امام رضا{{ع}} و نامزدی [[امام جواد]] با [[دختران]] مأمون و همچنین مراسم ازدواج مأمون با پوران، از دیگر اقدامات بود<ref>تاریخ الخلفاء، ص۳۰۷؛ تذکرة الخواص، ص۲۰۰؛ البدایة والنهایة، ج۱۰، ص۲۴۸؛ بحار الانوار، ج۱۲، ص۱۲۰.</ref>.
مأمون در این مراسم به کلیه مأموران [[امنیتی]] خویش اعلام کرد که می‌توانند [[حقوق]] یک سال خویش را دریافت نمایند<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، باب ۴۰، ص۳۳۱.</ref>.
آنگاه [[امام علی]]{{ع}} در خطابه‌ای کوتاه، پس از [[حمد]] و [[ستایش پروردگار]] و اهدای تحیت به [[پیامبر]]{{صل}} و [[خاندان]] پاکش، ضمن معرفی خویش فرمودند: «مأمون موضوع مهم [[زمامداری]] [[مسلمانان]] را بعد از خودش به من انتقال داد. پس هر کس پیمانی را که [[خداوند]] خواسته است محکم باشد، بگسلد و رشته‌ای را که [[خدا]] [[دوست]] داشته [[استوار]] بماند پاره کند و [[حرام]] خدا را [[حلال]] سازد و [[احترام]] آن را رعایت نکند و یا به لحاظ [[مخالفت]] با [[ولایتعهدی]]، امام را مورد [[سرزنش]] قرار دهد و با این عمل، [[اسلام]] را هتک کند؛ من [[صبر]] و [[شکیبایی]] [[اختیار]] می‌کنم و البته روش گذشتگان ما در برابر افراد [[نادان]] و [[فرومایه]] به همین‌گونه بوده است. آنان در برابر حوادث و اوضاع ناگوار صبر کردند. من نمی‌دانم سرانجام با من و شما چگونه [[رفتار]] می‌شود. [[حکم]] و [[فرمان]] مخصوص اوست، به [[حق]] حکم می‌کند و او [[بهترین]] جداکننده حق از [[باطل]] است. ما [[اهل بیت]] حقی داریم بر شما [[مردم]] به این که [[ولی امر]] شما باشیم و شما در عهده ما حقی دارید. حق شما این است که ما شما را اداره کنیم»<ref>الارشاد، ص۲۹۰؛ مقاتل الطالبین، ص۳۷۵.</ref>.
آمده است که: بعد از قبولی [[ولایتعهدی]] [[مأمون]] از طرف [[امام رضا]]{{ع}}، برخی به ایشان [[اعتراض]] کردند که چگونه شد امر ولایتعهدی را پذیرفته‌اید؟ [[امام]]{{ع}} در جواب این گروه فرمودند: «آیا [[پیغمبران]] شأنشان بالاتر است یا [[اوصیاء]] پیغمبران؟ گفتند: پیغمبران. امام{{ع}} فرمودند: یک [[پادشاه]] [[مشرک]] بدتر است یا یک پادشاه [[مسلمان]] [[فاسق]]؟ گفتند: پادشاه مشرک. امام{{ع}} فرمودند: آن کسی که [[همکاری]] را با تقاضا بکند بالاتر است یا کسی که به [[زور]] به او [[تحمیل]] کنند؟ گفتند: آن کسی که با تقاضا همکاری بکند. امام{{ع}} فرمودند: [[حضرت یوسف]]{{ع}}، [[پیغمبر]] خداست و [[پادشاه مصر]]، [[کافر]] و مشرک بود. [[یوسف]] خودش تقاضا کرد که {{متن قرآن|اجْعَلْنِي عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ}}<ref>«مرا بر گنجینه‌های این سرزمین بگمار که من نگاهبانی دانایم» سوره یوسف، آیه ۵۵.</ref>، چون می‌خواست پُستی را بگیرد که از آن [[حُسن]] استفاده کند. مأمون مسلمان فاسقی است و من [[وصیّ]] پیغمبر هستم. او پیشنهاد کرد و مرا مجبور کردند. صرف این قضیه که نمی‌شود مورد ایراد واقع شود»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۱، باب ۴۰، ص۳۰۸-۳۰۹.</ref>.
[[استاد مطهری]] در این‌باره می‌گوید: «[[حضرت موسی بن جعفر]]{{ع}} [[صفوان جمال]] را که صرفاً همکاری می‌کند و وجودش فقط به نفع آنهاست شدیداً منع می‌کند و می‌فرمایند: چرا تو شترهایت را به [[هارون]] اجاره می‌دهی؟ و [[علی بن یقطین]] را که محرمانه با هارون سر و سرّی دارد و [[شیعه]] است و [[تشیع]] خودش را [[کتمان]] می‌کند [[تشویق]] می‌نماید که حتماً در این دستگاه باش، ولی کتمان کن و کسی نفهمد که تو شیعه هستی. [[وضو]] را مطابق وضوی آنها بگیر، [[نماز]] را مطابق نماز آنها بخوان و تشیع خودت را به اشدّ مراتب مخفی کن. اما در دستگاه آنها باش که بتوانی کار بکنی. این همان چیزی است که همه منطق‌ها اجازه می‌دهد. هر [[آدم]] با هر مسلکی، به افراد خودش اجازه می‌دهد که با [[حفظ]] مسلک خود و به شرط این که [[هدف]]، کار برای مسلک خود باشد نه برای طرف، وارد دستگاه [[دشمن]] شوند، یعنی آن دستگاه را [[استخدام]] کنند برای هدف خودشان، نه دستگاه آنها را استخدام کرده باشد برای هدف خود.»...
[[یاسر خادم]] می‌گوید: «پس از آنکه [[امام]]{{ع}} [[ولایتعهدی]] را قبول کرد، او را دیدم که دست‌هایش را به سوی [[آسمان]] بلند کرده، می‌گفت: خدایا! تو می‌دانی که من به ناچار و با [[اکراه]] این امر را پذیرفتم، پس مرا [[مؤاخذه]] مکن هم‌چنان که دو [[بنده]] و پیامبرت [[یوسف]] و [[دانیال]]{{عم}} را هنگام قبول [[ولایت]] [[پادشاهان]] [[زمان]] خود مؤاخذه نکردی. خداوندا عهدی نیست جز [[عهد]] تو و [[ولایتی]] نیست مگر از جانب تو، پس به من [[توفیق]] ده تا [[دین]] تو را بر پا دارم و [[سنت پیامبر]]{{صل}} را زنده نگه دارم، همانا که تو [[نیکو]] مولا و نیکو [[یاوری]] هستی<ref>روضه رضوان، ص۹.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۷۹۹.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۷۳٬۲۶۲

ویرایش