ابوبکر بن ابیقحافه در قرآن: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'چهل' به 'چهل'
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'چهل' به 'چهل') |
||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
*[[مادر]] [[ابوبکر]]، ام الخیر، سلمی دختر [[صخر بن عامر بن کعب بن سعد]] بود<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۱۲۶.</ref>؛ | *[[مادر]] [[ابوبکر]]، ام الخیر، سلمی دختر [[صخر بن عامر بن کعب بن سعد]] بود<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۱۲۶.</ref>؛ | ||
*جزئیات [[زندگی]] پیش از اسلامِ [[ابوبکر]] چندان روشن نیست. بر اساس اخباری که درباره سال [[وفات]] و نیز [[طول عمر]] وی ذکر شده<ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۴۸؛ تاریخ المدینه، ج ۱، ص ۶۷۳.</ref>، بایستی سه سال پس از [[عام الفیل]]<ref>مروج الذهب، ج۲، ص ۳۲۵.</ref> و سی و هشت سال [[پیش از بعثت]] [[پیامبر]] {{صل}} زاده شده باشد. [[ابن اثیر]] وی را از رؤسای [[قریش]] و برگزیدگان [[مکه]] برشمرده است که تعیین اشناق (دیات) [[مکه]] به او محول میشد و هرچه را او به صورت دیه تعیین میکرد، میپذیرفتند<ref>اسدالغابه، ج ۳، ص ۳۱۱.</ref>؛ البته در دیگر [[منابع تاریخی]] چنین جای گاهی برای او ذکر نشده است<ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی]] و [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]]، [[ ابوبكر (مقاله)|مقاله «ابوبكر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص 609.</ref>. | *جزئیات [[زندگی]] پیش از اسلامِ [[ابوبکر]] چندان روشن نیست. بر اساس اخباری که درباره سال [[وفات]] و نیز [[طول عمر]] وی ذکر شده<ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۴۸؛ تاریخ المدینه، ج ۱، ص ۶۷۳.</ref>، بایستی سه سال پس از [[عام الفیل]]<ref>مروج الذهب، ج۲، ص ۳۲۵.</ref> و سی و هشت سال [[پیش از بعثت]] [[پیامبر]] {{صل}} زاده شده باشد. [[ابن اثیر]] وی را از رؤسای [[قریش]] و برگزیدگان [[مکه]] برشمرده است که تعیین اشناق (دیات) [[مکه]] به او محول میشد و هرچه را او به صورت دیه تعیین میکرد، میپذیرفتند<ref>اسدالغابه، ج ۳، ص ۳۱۱.</ref>؛ البته در دیگر [[منابع تاریخی]] چنین جای گاهی برای او ذکر نشده است<ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی]] و [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]]، [[ ابوبكر (مقاله)|مقاله «ابوبكر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص 609.</ref>. | ||
*[[ابوبکر]] به [[تجارت]] اشتغال داشت<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۱۲۸و۱۷۲.</ref> و از این راه ثروتی اندوخته بود و چون [[پیامبر]] [[مبعوث]] شد، با بخشی از چهارهزار یا | *[[ابوبکر]] به [[تجارت]] اشتغال داشت<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۱۲۸و۱۷۲.</ref> و از این راه ثروتی اندوخته بود و چون [[پیامبر]] [[مبعوث]] شد، با بخشی از چهارهزار یا چهل هزار درهم [[دارایی]] اش، بردگان را آزاد کرد<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۱۲۸؛ انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۴۱۴۶.</ref>. این [[اقدام]] [[ابوبکر]]، در [[باور]] [[اهل سنت]] بسیار بزرگ جلوه کرده و افرادی را به ارزیابی کشانده است؛ از این رو، ابن [[شهر]] [[آشوب]]، این مقدار [[سرمایه]] را (معادل چهار هزار [[دینار]]) در مقابل [[ثروت]] [[خدیجه]] که موجب تقویت [[پیامبر]] {{صل}} شد، چندان چشم گیر نمیشمارد<ref>مناقب ابن شهر آشوب، ج ۲، ص ۸۴.</ref><ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی]] و [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]]، [[ ابوبكر (مقاله)|مقاله «ابوبكر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص 609.</ref>. | ||
*[[ابوبکر]] گویا با [[علم]] انساب<ref>سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۱۲؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۱۷.</ref> و [[تعبیر خواب]] نیز آشنایی داشت<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۱۳۲.</ref> و در [[جاهلیت]]، چون دیگران [[بت]] پرست بود. از او [[نقل]] است که چون در ماجرای افک، به تنگنا افتاد، گفت: من خاندانی از [[عرب]] را نمیشناسم که بر آنان، آن چه بر آل ابی بکر رفته است، روا شده باشد. به [[خدا]] قسم! در [[جاهلیت]] که [[خدا]] را نمیپرستیدیم و چیزی را به نام او نمیخواندیم، در [[حق]] ما چنین چیزی گفته نمیشد<ref>المغازی، ج ۲، ص ۴۳۳.</ref>. وی در این سخن، با صراحت به خداناپرستیاش در آن دوره اشاره کرده است<ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی]] و [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]]، [[ ابوبكر (مقاله)|مقاله «ابوبكر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص 609-610.</ref>. | *[[ابوبکر]] گویا با [[علم]] انساب<ref>سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۱۲؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۱۷.</ref> و [[تعبیر خواب]] نیز آشنایی داشت<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۱۳۲.</ref> و در [[جاهلیت]]، چون دیگران [[بت]] پرست بود. از او [[نقل]] است که چون در ماجرای افک، به تنگنا افتاد، گفت: من خاندانی از [[عرب]] را نمیشناسم که بر آنان، آن چه بر آل ابی بکر رفته است، روا شده باشد. به [[خدا]] قسم! در [[جاهلیت]] که [[خدا]] را نمیپرستیدیم و چیزی را به نام او نمیخواندیم، در [[حق]] ما چنین چیزی گفته نمیشد<ref>المغازی، ج ۲، ص ۴۳۳.</ref>. وی در این سخن، با صراحت به خداناپرستیاش در آن دوره اشاره کرده است<ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی]] و [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]]، [[ ابوبكر (مقاله)|مقاله «ابوبكر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص 609-610.</ref>. | ||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
==[[خلافت ابوبکر]]== | ==[[خلافت ابوبکر]]== | ||
*[[ابوبکر]]، نخستین [[خلیفه]] است که چگونگی [[انتخاب]] او در [[تاریخ]] یک سان گزارش نشده است. گفتهاند: وقتی [[پیامبر]] {{صل}} درگذشت، عدهای از [[انصار]] در "[[سقیفه بنی ساعده]]" جمع شدند تا درباره [[جانشینی رسول خدا]] گفتوگو کنند. [[عمر]] با طرح زنده بودن [[پیامبر]] و ادعای این که او چون [[موسی]] غایب شده و | *[[ابوبکر]]، نخستین [[خلیفه]] است که چگونگی [[انتخاب]] او در [[تاریخ]] یک سان گزارش نشده است. گفتهاند: وقتی [[پیامبر]] {{صل}} درگذشت، عدهای از [[انصار]] در "[[سقیفه بنی ساعده]]" جمع شدند تا درباره [[جانشینی رسول خدا]] گفتوگو کنند. [[عمر]] با طرح زنده بودن [[پیامبر]] و ادعای این که او چون [[موسی]] غایب شده و چهل روز دیگر برمیگردد<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۱۱۴.</ref>، به اتفاق [[ابوعبیده جراح]] وارد [[سقیفه]] شده و فضای مجلس را دگرگون کرد و در این فاصله، [[ابوبکر]] که گویا در "سُنح" بود، به صحنه آمد. [[عمر]]، به خواست و اشاره [[ابوبکر]]، با یادآوری [[آیه]] {{متن قرآن| إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُم مَّيِّتُونَ}}<ref> بیگمان تو خواهی مرد و آنان نیز میمیرند؛ سوره زمر، آیه: 30.</ref> و بیان [[آیه]] ۱۴۴ سوره [[آل عمران]] <ref>{{متن قرآن|وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَن يَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ}} و محمد جز فرستادهای نیست که پیش از او (نیز) فرستادگانی (بوده و) گذشتهاند؛ آیا اگر بمیرد یا کشته گردد به (باورهای) گذشته خود باز میگردید؟ و هر کس به (باورهای) گذشته خود باز گردد هرگز زیانی به خداوند نمیرساند؛ و خداوند سپاسگزاران را به زودی پاداش خواهد داد؛ سوره آل عمران، آیه: 144.</ref> که در آن، [[محمد]] {{صل}} [[پیامبری]] چون دیگر [[پیامبران]] و [[مرگ]] او امری طبیعی شناسانده شده، دست از ادعای خود برداشت<ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۳۲ و ۲۳۳.</ref>. [[ابوبکر]] در مقابل مطالبات [[انصار]] که میگفتند: از ما امیری و از شما امیری، گفت: [[امیران]] از ما و [[وزیران]] از شما، و با ذکر [[خطبه]] ای، [[مردم]] را از [[تفرقه]] بازداشت و گفت: [[پیامبر]] از ما است و ما به [[مقام]] او سزاوارتریم<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۱۲۳.</ref> و نیز با استناد به سخنی از [[پیامبر]] {{متن حدیث|" الْأَئِمَّةُ مِنْ قُرَيْشٍ "}}<ref>تاریخ الخمیس، ج ۲، ص ۱۹۹ و ۲۰۰؛ المجموع، ج ۱، ص ۷؛ مغنی المحتاج، ج ۴، ص ۱۳۰.</ref> که بیتردید مصداق مشخص آن [[اهل بیت]] [[عصمت]] و [[طهارت]] {{عم}} هستند<ref>نهج البلاغه، ص ۲۶۲، خ ۱۴۴.</ref>. از [[انصار]] خواست تا با یکی از دو تن، یعنی [[ابوعبیده]] یا [[عمر]] [[بیعت]] کنند. در این هنگام، [[عمر]]، [[ابوبکر]] را برای امر [[خلافت]]، سزاوارتر دانست و خود را از این [[مسؤولیت]] کنار کشید؛ چرا که [[ابوبکر]] در [[اسلام]] با سابقهتر و ثانی اثنین در غار بود؛ سپس برخاست تا با او [[بیعت]] کند<ref>الامامه والسیاسه، ج ۱، ص ۲۶.</ref>. مشابه چنین گفتهای از [[ابوعبیده]] نیز ذکر شده است<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۱۳۵.</ref>. [[عبدالرحمن بن عوف]] نیز به [[پیروی]] از آن دو در خطاب به [[انصار]]، از فضلِ [[علی]] {{ع}}، [[ابوبکر]] و [[عمر]] سخن گفت. پس از آن منذربن ارقم گفت: ما [[فضل]] کسانی را که بر شمردی [[انکار]] نمیکنیم. به [[راستی]] در میان آنان کسی است که اگر برای این امر پیش آید، کسی با او [[نزاع]] نمیکند. [[یعقوبی]]، مرادِ منذر را [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} میداند<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۱۲۳.</ref><ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی]] و [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]]، [[ ابوبكر (مقاله)|مقاله «ابوبكر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص 614.</ref>. | ||
*داستان [[خلافت]] به این گونه نیز آمده است که چون [[پیامبر]] درگذشت، [[عمر]] نزد [[ابوعبیده]] آمد و به ادعای این که او [[امین]] [[امت]] است، خواست تا با وی [[بیعت]] کند؛ اما [[ابوعبیده]] گفت: از زمانی که [[اسلام]] آورده ای، تا کنون تو را این گونه درمانده ندیده بودم. آیا با من [[بیعت]] میکنی، در حالی که دوم دو تن، [[صدیق]]، در میان شما است؟<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۱۳۵.</ref> چند و چون در جزئیات آن چه ذکر شد، در این مجال نمیگنجد؛ اما همین مقدار روشن است که این سخنها، لزوماً ادعای کسانی را نقض میکند که [[خلافت ابوبکر]] را به [[انتخاب]] [[پیامبر]] {{صل}} نسبت میدهند<ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی]] و [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]]، [[ ابوبكر (مقاله)|مقاله «ابوبكر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص 614.</ref>. | *داستان [[خلافت]] به این گونه نیز آمده است که چون [[پیامبر]] درگذشت، [[عمر]] نزد [[ابوعبیده]] آمد و به ادعای این که او [[امین]] [[امت]] است، خواست تا با وی [[بیعت]] کند؛ اما [[ابوعبیده]] گفت: از زمانی که [[اسلام]] آورده ای، تا کنون تو را این گونه درمانده ندیده بودم. آیا با من [[بیعت]] میکنی، در حالی که دوم دو تن، [[صدیق]]، در میان شما است؟<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۱۳۵.</ref> چند و چون در جزئیات آن چه ذکر شد، در این مجال نمیگنجد؛ اما همین مقدار روشن است که این سخنها، لزوماً ادعای کسانی را نقض میکند که [[خلافت ابوبکر]] را به [[انتخاب]] [[پیامبر]] {{صل}} نسبت میدهند<ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی]] و [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]]، [[ ابوبكر (مقاله)|مقاله «ابوبكر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص 614.</ref>. | ||
*در چگونگی ورود [[ابوبکر]] به [[سقیفه]]، زمان آن، و گفت و گوی او با [[انصار]] [[اختلاف]] است<ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۳۲ و ۲۳۳؛ تاریخ ابن خیاط، ص ۶۳.</ref>. آن چه [[ابوبکر]] برای برجای نشاندن [[انصار]]، از [[پیامبر]] بدان استناد کرد، به این معنا نبود و سرعت عمل و تعجیل وی در أخذ [[مقام خلافت]]، با این که میدانست [[علی]] {{ع}} از او شایستهتر است<ref>نهج البلاغه، ص ۲۶، خطبه ۳؛ بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۱۸۵.</ref>، امری ناباورانه بود تا آن جا که وقتی [[براءبن عازب]] خبر [[انتخاب خلیفه]] را به میان [[بنی هاشم]] آورد، گفتند: ما به [[محمد]] سزاوارتریم؛ آنان چنین نمیکنند<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۱۲۴.</ref>. همه اینها مقولههایی بحث انگیز است؛ به ویژه که [[عمر]] این [[انتخاب]] و [[بیعت]] را فلتهای (حادثه) دانست که [[خداوند]] [[مردم]] را از [[شر]] آن نگه داشت و [[دستور]] داد از این پس هرکس این گونه عمل کند، او را بکشند<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۱۵۸؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۳۵.</ref>. به هر روی، [[ابوبکر]] در [[سقیفه بنی ساعده]]، بر اساس طرحی به [[خلافت]] رسید<ref>الکافی، ج ۸، ص ۱۸۰؛ تاریخ عرب، ص ۱۲۳.</ref>. برخی از [[انصار]] نیز مثل بشیربن سعد خزرجی برای جلوگیری از [[ریاست]] سعدبن عباده، با او [[بیعت]] کردند<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۱۲۴.</ref>. فردای آن روز، [[ابوبکر]] در [[مسجد]] بر [[منبر]] نشست. ابتدا [[عمر]] سخن گفت و از [[مردم]] خواست تا با او [[بیعت]] کنند؛ سپس [[ابوبکر]]، پس از [[حمد]] و ثنای [[خدا]] گفت: ای [[مردم]]! من بر شما [[ولایت]] یافته ام؛ ولی [[بهترین]] شما نیستم؛ پس اگر درست بودم، کمکم کنید و اگر کجی کردم، راستم کنید<ref>همان، ص۱۲۷؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۳۷ و ۲۳۸.</ref>. این سخن را که [[اهل سنت]] بر [[فروتنی]] وی حمل کردهاند، از سوی [[شیعه]] اقراری به عدم صلاحیت تلقی شده که باخطبه [[علی]] {{ع}} نیز تأیید میشود: به [[خدا]] [[سوگند]]! او ([[ابوبکر]]) ردای [[خلافت]] را بر تن کرد؛ در حالی که خوب میدانست من در گردش [[حکومت اسلامی]]، چون محور سنگ آسیایم. چشمههای [[علم]] و [[فضیلت]] از دامن کوهسار وجودم جاری است و مرغان دور پرواز [[اندیشهها]] به افکار بلند من راه نتوانند یافت<ref>نهج البلاغه، ص ۲۶، خطبه ۳.</ref>. | *در چگونگی ورود [[ابوبکر]] به [[سقیفه]]، زمان آن، و گفت و گوی او با [[انصار]] [[اختلاف]] است<ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۳۲ و ۲۳۳؛ تاریخ ابن خیاط، ص ۶۳.</ref>. آن چه [[ابوبکر]] برای برجای نشاندن [[انصار]]، از [[پیامبر]] بدان استناد کرد، به این معنا نبود و سرعت عمل و تعجیل وی در أخذ [[مقام خلافت]]، با این که میدانست [[علی]] {{ع}} از او شایستهتر است<ref>نهج البلاغه، ص ۲۶، خطبه ۳؛ بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۱۸۵.</ref>، امری ناباورانه بود تا آن جا که وقتی [[براءبن عازب]] خبر [[انتخاب خلیفه]] را به میان [[بنی هاشم]] آورد، گفتند: ما به [[محمد]] سزاوارتریم؛ آنان چنین نمیکنند<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۱۲۴.</ref>. همه اینها مقولههایی بحث انگیز است؛ به ویژه که [[عمر]] این [[انتخاب]] و [[بیعت]] را فلتهای (حادثه) دانست که [[خداوند]] [[مردم]] را از [[شر]] آن نگه داشت و [[دستور]] داد از این پس هرکس این گونه عمل کند، او را بکشند<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۱۵۸؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۳۵.</ref>. به هر روی، [[ابوبکر]] در [[سقیفه بنی ساعده]]، بر اساس طرحی به [[خلافت]] رسید<ref>الکافی، ج ۸، ص ۱۸۰؛ تاریخ عرب، ص ۱۲۳.</ref>. برخی از [[انصار]] نیز مثل بشیربن سعد خزرجی برای جلوگیری از [[ریاست]] سعدبن عباده، با او [[بیعت]] کردند<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۱۲۴.</ref>. فردای آن روز، [[ابوبکر]] در [[مسجد]] بر [[منبر]] نشست. ابتدا [[عمر]] سخن گفت و از [[مردم]] خواست تا با او [[بیعت]] کنند؛ سپس [[ابوبکر]]، پس از [[حمد]] و ثنای [[خدا]] گفت: ای [[مردم]]! من بر شما [[ولایت]] یافته ام؛ ولی [[بهترین]] شما نیستم؛ پس اگر درست بودم، کمکم کنید و اگر کجی کردم، راستم کنید<ref>همان، ص۱۲۷؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۳۷ و ۲۳۸.</ref>. این سخن را که [[اهل سنت]] بر [[فروتنی]] وی حمل کردهاند، از سوی [[شیعه]] اقراری به عدم صلاحیت تلقی شده که باخطبه [[علی]] {{ع}} نیز تأیید میشود: به [[خدا]] [[سوگند]]! او ([[ابوبکر]]) ردای [[خلافت]] را بر تن کرد؛ در حالی که خوب میدانست من در گردش [[حکومت اسلامی]]، چون محور سنگ آسیایم. چشمههای [[علم]] و [[فضیلت]] از دامن کوهسار وجودم جاری است و مرغان دور پرواز [[اندیشهها]] به افکار بلند من راه نتوانند یافت<ref>نهج البلاغه، ص ۲۶، خطبه ۳.</ref>. | ||
*پس از بیعتِ عده ای، شماری از [[اصحاب رسول خدا]]، تن به [[خلافت ابوبکر]] نداده<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۱۲۴.</ref>، حتی برخی از آنان درصدد بودند تا او را از [[منبر]] به زیر کشند<ref>الاحتجاج، ج۱، ص ۱۸۶.</ref>. برپایه [[نقلی]]، هیچ یک از [[بنی هاشم]]، تا زمانی که [[فاطمه]] {{س}} زنده بود، با او [[بیعت]] نکردند<ref>مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۲۹.</ref>. در رأس همه اینان، [[علی]] {{ع}} قرار داشت که بی [[تردید]] صلاحیتش برای احراز [[خلافت]] بر همه آشکار بود و [[پیامبر]] {{صل}} نیز بارها آن را بیان فرموده بود<ref>مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۲۹.</ref>. این خودداری از [[بیعت]]، [[خشم]] [[ابوبکر]] را برانگیخت و [[عمر]] را تا [[حد ]] [[جنگ]] با آنان [[فرمان]] داد<ref>مروج الذهب، ج ۲، ص ۱۲۶.</ref> و چون [[عمر]] با [[فاطمه]] و گروهی از [[صحابه]] که در خانه او جمع شده بودند، مواجه شد، [[فرمان]] جمع هیزم داد و او را به [[آتش]] زدن خانه تهدید کرد، مگر آن که در آن چه [[امت]] وارد شدهاند، داخل شوند<ref>العقد الفرید، ج۴، ص۲۴۲؛ الامامة والسیاسة، ص۳۰.</ref>. آوردهاند که [[عمر]] و همراهانش، درِ خانه [[فاطمه]] را که از پوسته درخت خرما بود، شکسته، وارد خانه شدند و گریبان [[علی]] را گرفته، از خانه خارج کردند. [[فاطمه]] {{س}} [[پیراهن پیامبر]] {{صل}} را بر سر نهاد. دست دو فرزندش را گرفت و نزد [[ابوبکر]] آمد و گفت: ای [[ابوبکر]]! بین من و تو چه پیش آمده؟ آیا بر آنی که فرزندانم را [[یتیم]] و مرا بیوه کنی؟ به [[خدا]] [[سوگند]]! اگر دست از او بر ندارید، گیسوانم را پریشان و گریبانم را پاره میکنم و بر سر [[قبر]] پدرم میروم و به درگاه [[خدا]] فریاد میزنم<ref>عیاشی، ج۲، ص ۶۷؛ الاختصاص، ص ۱۸۵ و ۱۸۶.</ref><ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی]] و [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]]، [[ ابوبكر (مقاله)|مقاله «ابوبكر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص 615.</ref>. | *پس از بیعتِ عده ای، شماری از [[اصحاب رسول خدا]]، تن به [[خلافت ابوبکر]] نداده<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۱۲۴.</ref>، حتی برخی از آنان درصدد بودند تا او را از [[منبر]] به زیر کشند<ref>الاحتجاج، ج۱، ص ۱۸۶.</ref>. برپایه [[نقلی]]، هیچ یک از [[بنی هاشم]]، تا زمانی که [[فاطمه]] {{س}} زنده بود، با او [[بیعت]] نکردند<ref>مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۲۹.</ref>. در رأس همه اینان، [[علی]] {{ع}} قرار داشت که بی [[تردید]] صلاحیتش برای احراز [[خلافت]] بر همه آشکار بود و [[پیامبر]] {{صل}} نیز بارها آن را بیان فرموده بود<ref>مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۲۹.</ref>. این خودداری از [[بیعت]]، [[خشم]] [[ابوبکر]] را برانگیخت و [[عمر]] را تا [[حد ]] [[جنگ]] با آنان [[فرمان]] داد<ref>مروج الذهب، ج ۲، ص ۱۲۶.</ref> و چون [[عمر]] با [[فاطمه]] و گروهی از [[صحابه]] که در خانه او جمع شده بودند، مواجه شد، [[فرمان]] جمع هیزم داد و او را به [[آتش]] زدن خانه تهدید کرد، مگر آن که در آن چه [[امت]] وارد شدهاند، داخل شوند<ref>العقد الفرید، ج۴، ص۲۴۲؛ الامامة والسیاسة، ص۳۰.</ref>. آوردهاند که [[عمر]] و همراهانش، درِ خانه [[فاطمه]] را که از پوسته درخت خرما بود، شکسته، وارد خانه شدند و گریبان [[علی]] را گرفته، از خانه خارج کردند. [[فاطمه]] {{س}} [[پیراهن پیامبر]] {{صل}} را بر سر نهاد. دست دو فرزندش را گرفت و نزد [[ابوبکر]] آمد و گفت: ای [[ابوبکر]]! بین من و تو چه پیش آمده؟ آیا بر آنی که فرزندانم را [[یتیم]] و مرا بیوه کنی؟ به [[خدا]] [[سوگند]]! اگر دست از او بر ندارید، گیسوانم را پریشان و گریبانم را پاره میکنم و بر سر [[قبر]] پدرم میروم و به درگاه [[خدا]] فریاد میزنم<ref>عیاشی، ج۲، ص ۶۷؛ الاختصاص، ص ۱۸۵ و ۱۸۶.</ref><ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی]] و [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]]، [[ ابوبكر (مقاله)|مقاله «ابوبكر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص 615.</ref>. | ||
*در پارهای از [[اخبار]]، از طرح کشتن [[علی]] {{ع}} نیز سخن به میان آمده که البته عملی نشد<ref>الاحتجاج، ج ۱، ص ۲۳۰ و ۲۳۱.</ref>. این [[رفتار]] [[خشونت]] آمیز با [[اهل بیت پیامبر]] {{صل}} دیگران را برجای نشاند. این که آیا [[علی]] نیز بعدها [[بیعت]] کرد، به درستی روشن نیست. برخی، [[بیعت]] آن [[حضرت]] را پس از شش ماه و برخی دیگر بعد از | *در پارهای از [[اخبار]]، از طرح کشتن [[علی]] {{ع}} نیز سخن به میان آمده که البته عملی نشد<ref>الاحتجاج، ج ۱، ص ۲۳۰ و ۲۳۱.</ref>. این [[رفتار]] [[خشونت]] آمیز با [[اهل بیت پیامبر]] {{صل}} دیگران را برجای نشاند. این که آیا [[علی]] نیز بعدها [[بیعت]] کرد، به درستی روشن نیست. برخی، [[بیعت]] آن [[حضرت]] را پس از شش ماه و برخی دیگر بعد از چهل روز ذکر کردهاند<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۱۲۶.</ref>. گفته شده: عذر [[حضرت]] در خودداری از [[بیعت]]، آن بود که [[سوگند]] یاد کرده بود تا زمانی که [[قرآن]] را جمع نکرده، جز برای [[نماز]] از خانه خارج نشود<ref>شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۳۶.</ref>؛ اما این واقعیت ندارد. براساس دیگر خبرها، [[حضرت علی]] {{ع}} به کراهت و [[اجبار]]، دست [[بیعت]] داد<ref>یعقوبی، ج۲، ص ۱۲۶.</ref>؛ گرچه خبری مبنی بر عدم [[بیعت]] [[حضرت]] تا آخر نیز آمده است<ref>بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۱۸۵.</ref>؛ چرا که فقط خود را [[شایسته]] [[خلافت]] میدانست و برای دیگری مشروعیتی قائل نبود<ref>الاحتجاج، ج۱، ص۱۸۲؛ الامامة والسیاسة، ص ۲۸.</ref><ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی]] و [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]]، [[ ابوبكر (مقاله)|مقاله «ابوبكر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص 616.</ref>. | ||
*[[ابوبکر]]، در ابتدای [[خلافت]]، با سه گروه از معترضان روبه رو شد. "متنبیان" از یک سو، "اهل رده" از سوی دیگر، و [[مخالفان]] [[خلافت]]، از سومین سو<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۱۲۴،۱۲۸،۱۲۹.</ref>، برای او مشکل آفریدند. دسته اخیر، چندان به [[مقاومت]] خود ادامه ندادند یا دست کم از ابراز آن دست برداشتند؛ اما دو گروه دیگر، بهویژه اهل رده که برای عمل خویش توجیهی [[دینی]] نیز شاید داشتند، سخت [[سرکوب]] شدند. [[نامه]] تند و آتشین [[ابوبکر]] به آنان مبنی بر آن که هرکس [[دعوت الهی]] را بپذیرد و تأیید کند و از عمل خود بازگشته، به عمل [[نیکو]] روی آورد، از او پذیرفته و [[کمک]] خواهد شد و هر کس نپذیرد، فرستاده [[دستور]] دارد با او بجنگد و بر هر کس دست یافت، به بدترین شکل بکشد و او را بسوزاند و [[زنان]] و کودکانش را به اسیری بگیرد، در [[تاریخ]] ثبت است<ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۵۸.</ref>. شدت [[خشم]] بر اهل رده تا بدان جا بود که [[ابوبکر]] به خالد و دیگر امیرانش [[فرمان]] داد آنان را [[غارت]] کرده، بکشند و [[آتش]] بزنند<ref>تاریخ ابن خیاط، ص ۶۷.</ref>. این امر [[خلیفه]] [[اجرا]] شد و خالد، مردان بنی سلیم را درون اصطبلهایی [[آتش]] زد. این عمل مورد [[اعتراض]] برخی، حتی [[عمر]] واقع شد و به [[ابوبکر]] گفت: چرا مردی را وا مینهی تا [[انسانها]] را به [[عذاب الهی]] ([[عذاب]] مخصوص [[خداوند]]) [[عذاب]] کند؟ اما [[ابوبکر]] با این توجیه که [[شمشیر]] برکشیده از سوی [[خدا]] بر ضد [[دشمن]] خویش را غلاف نمیکنم تا خود غلاف کند، هم چنان دست او را باز گذاشت و حتی به او [[فرمان]] داد تا به [[جنگ]] متنبیان نیز برود<ref>الریاض النضره، ج ۱، ص ۱۰۰؛ تاریخ ابن خیاط، ص ۶۷.</ref>. [[اعتراض]] [[عمر]]، چندان غیر واقعی نبود؛ چرا که خالد به [[فرمان]] [[خلیفه]]، آن گونه تجری کرد که مالک بن نویره یربوعی [[مسلمان]]<ref>بحارالانوار، ج ۳۰، ص ۳۴۳.</ref> را به بهانه [[ارتداد]] کشت و همان شب با همسرش همبستر شد و چون [[عمر]] [[اصرار]] کرد تا او را به [[جرم]] [[قتل]] و زنا حد زند؛ [[ابوبکر]] با بیان این که خالد، [[تأویل]] و [[خطا]] کرده است، وی را بخشود<ref>البدایة والنهایه، ج۶، ص۲۴۲؛ تاریخ الخمیس، ج۲، ص۲۳۳؛ تاریخ ابن خیاط، ص ۶۸.</ref>. برخی از همراهیان خالد نیز عمل او را سخت ناشایست یافته، [[عهد]] کردند که هرگز در سپاهی به [[فرماندهی]] او حاضر نشوند<ref>بحارالانوار، ج ۳۰، ص ۴۸۵.</ref><ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی]] و [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]]، [[ ابوبكر (مقاله)|مقاله «ابوبكر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص 616.</ref>. | *[[ابوبکر]]، در ابتدای [[خلافت]]، با سه گروه از معترضان روبه رو شد. "متنبیان" از یک سو، "اهل رده" از سوی دیگر، و [[مخالفان]] [[خلافت]]، از سومین سو<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۱۲۴،۱۲۸،۱۲۹.</ref>، برای او مشکل آفریدند. دسته اخیر، چندان به [[مقاومت]] خود ادامه ندادند یا دست کم از ابراز آن دست برداشتند؛ اما دو گروه دیگر، بهویژه اهل رده که برای عمل خویش توجیهی [[دینی]] نیز شاید داشتند، سخت [[سرکوب]] شدند. [[نامه]] تند و آتشین [[ابوبکر]] به آنان مبنی بر آن که هرکس [[دعوت الهی]] را بپذیرد و تأیید کند و از عمل خود بازگشته، به عمل [[نیکو]] روی آورد، از او پذیرفته و [[کمک]] خواهد شد و هر کس نپذیرد، فرستاده [[دستور]] دارد با او بجنگد و بر هر کس دست یافت، به بدترین شکل بکشد و او را بسوزاند و [[زنان]] و کودکانش را به اسیری بگیرد، در [[تاریخ]] ثبت است<ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۵۸.</ref>. شدت [[خشم]] بر اهل رده تا بدان جا بود که [[ابوبکر]] به خالد و دیگر امیرانش [[فرمان]] داد آنان را [[غارت]] کرده، بکشند و [[آتش]] بزنند<ref>تاریخ ابن خیاط، ص ۶۷.</ref>. این امر [[خلیفه]] [[اجرا]] شد و خالد، مردان بنی سلیم را درون اصطبلهایی [[آتش]] زد. این عمل مورد [[اعتراض]] برخی، حتی [[عمر]] واقع شد و به [[ابوبکر]] گفت: چرا مردی را وا مینهی تا [[انسانها]] را به [[عذاب الهی]] ([[عذاب]] مخصوص [[خداوند]]) [[عذاب]] کند؟ اما [[ابوبکر]] با این توجیه که [[شمشیر]] برکشیده از سوی [[خدا]] بر ضد [[دشمن]] خویش را غلاف نمیکنم تا خود غلاف کند، هم چنان دست او را باز گذاشت و حتی به او [[فرمان]] داد تا به [[جنگ]] متنبیان نیز برود<ref>الریاض النضره، ج ۱، ص ۱۰۰؛ تاریخ ابن خیاط، ص ۶۷.</ref>. [[اعتراض]] [[عمر]]، چندان غیر واقعی نبود؛ چرا که خالد به [[فرمان]] [[خلیفه]]، آن گونه تجری کرد که مالک بن نویره یربوعی [[مسلمان]]<ref>بحارالانوار، ج ۳۰، ص ۳۴۳.</ref> را به بهانه [[ارتداد]] کشت و همان شب با همسرش همبستر شد و چون [[عمر]] [[اصرار]] کرد تا او را به [[جرم]] [[قتل]] و زنا حد زند؛ [[ابوبکر]] با بیان این که خالد، [[تأویل]] و [[خطا]] کرده است، وی را بخشود<ref>البدایة والنهایه، ج۶، ص۲۴۲؛ تاریخ الخمیس، ج۲، ص۲۳۳؛ تاریخ ابن خیاط، ص ۶۸.</ref>. برخی از همراهیان خالد نیز عمل او را سخت ناشایست یافته، [[عهد]] کردند که هرگز در سپاهی به [[فرماندهی]] او حاضر نشوند<ref>بحارالانوار، ج ۳۰، ص ۴۸۵.</ref><ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی]] و [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]]، [[ ابوبكر (مقاله)|مقاله «ابوبكر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص 616.</ref>. | ||
*[[سوزاندن]] [[انسانها]] در [[آتش]] که خشنترین شکل [[عذاب]] است، به وسیله خود [[ابوبکر]] نیز صورت گرفت؛ وقتی ایاس بن فجائه سلمی، [[ابوبکر]] را فریفت و به بهانه [[نبرد]] با اهل رده از او اسلحه گرفت، اما برخلاف آن چه گفت، به راهزنی پرداخت، [[ابوبکر]] طریفة بن حاجره را [[فرمان]] داد تا ابن فجائه را دستگیر کند. چون [[تسلیم]] شد، [[ابوبکر]] او را به [[بقیع]] برده، به [[آتش]] کشید. او مردی از [[بنی اسد]] به نام [[شجاع]] بنورقاء را نیز به همین سان کشت<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۱۳۴.</ref>. این عمل [[خشونت]] بار، آن چه را درباره [[رقت قلب]]<ref>سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۳۷۳.</ref> و [[رأفت]]<ref>انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۴۱۴۳.</ref> او آوردهاند، به شدت مورد سؤال قرار میدهد<ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی]] و [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]]، [[ ابوبكر (مقاله)|مقاله «ابوبكر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص 617.</ref>. | *[[سوزاندن]] [[انسانها]] در [[آتش]] که خشنترین شکل [[عذاب]] است، به وسیله خود [[ابوبکر]] نیز صورت گرفت؛ وقتی ایاس بن فجائه سلمی، [[ابوبکر]] را فریفت و به بهانه [[نبرد]] با اهل رده از او اسلحه گرفت، اما برخلاف آن چه گفت، به راهزنی پرداخت، [[ابوبکر]] طریفة بن حاجره را [[فرمان]] داد تا ابن فجائه را دستگیر کند. چون [[تسلیم]] شد، [[ابوبکر]] او را به [[بقیع]] برده، به [[آتش]] کشید. او مردی از [[بنی اسد]] به نام [[شجاع]] بنورقاء را نیز به همین سان کشت<ref>یعقوبی، ج ۲، ص ۱۳۴.</ref>. این عمل [[خشونت]] بار، آن چه را درباره [[رقت قلب]]<ref>سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۳۷۳.</ref> و [[رأفت]]<ref>انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۴۱۴۳.</ref> او آوردهاند، به شدت مورد سؤال قرار میدهد<ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی]] و [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی]]، [[ ابوبكر (مقاله)|مقاله «ابوبكر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۱، ص 617.</ref>. |