پرش به محتوا

چه کسانی در روزهای پایانی عمر پیامبر خاتم حضور داشتند؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{پانویس2}} +{{پانویس}}))
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳: خط ۳:
| موضوع اصلی        = [[امام علی (پرسش)|بانک جامع پرسش و پاسخ امام علی]]
| موضوع اصلی        = [[امام علی (پرسش)|بانک جامع پرسش و پاسخ امام علی]]
| موضوع فرعی        =وابسته به [[امام علی (پرسش)|پرسمان امام علی]]
| موضوع فرعی        =وابسته به [[امام علی (پرسش)|پرسمان امام علی]]
| تصویر            = 110051.jpg
| تصویر            = 110051.jpg
| اندازه تصویر      = 200px
| اندازه تصویر      = 200px
خط ۱۳: خط ۱۲:


}}
}}
'''چه کسانی در روزهای پایانی عمر پیامبر خاتم حضور داشتند؟''' یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث '''[[امام علی (پرسش)|امام علی]]''' است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی '''[[امام علی]]''' مراجعه شود.
'''چه کسانی در روزهای پایانی [[عمر]] [[پیامبر خاتم]] [[حضور]] داشتند؟''' یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث '''[[امام علی (پرسش)|امام علی]]''' است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی '''[[امام علی]]''' مراجعه شود.


==عبارت‌های دیگری از این پرسش==
==عبارت‌های دیگری از این پرسش==
خط ۲۰: خط ۱۹:
[[پرونده:11046759983.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری]]]]
[[پرونده:11046759983.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری]]]]
::::::آیت‌الله '''[[محمد محمدی ری‌شهری]]''' در کتاب ''«[[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]{{ع}}»'' در این باره گفته است:
::::::آیت‌الله '''[[محمد محمدی ری‌شهری]]''' در کتاب ''«[[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]{{ع}}»'' در این باره گفته است:
::::::«روزهای پایانی [[عمر]] [[پیامبر خدا]]، روزهایی شگفت است و برای [[علی]] {{ع}}، آکنده از [[غم]]، سرشار از درد و مملو از [[رنج]]، و برای [[سیاستمداران]]، روزهای [[تلاش]]، چاره‌جویی و کوشش برای رقم‌زدن [[سیاست]] فردا و فرداها..::::::[[پیامبر]] {{صل}} [[فرمان]] داد تا سپاهی را برای [[نبرد]] با [[رومیان]] سامان دهند. [[سپاه]]، سامان یافت و چهره‌های برجسته‌ای در آن حضور یافتند و [[پیامبر]] {{صل}} خود [[پرچم]] را بست و به دست [[اسامه]] داد. جوان‌بودن [[فرمانده]]، بهانه‌ای به دست سیاستمداران داد تا با [[اعتراض]] به آن، انگیزه‌های اصلی خود را در تأخیر حرکت [[سپاه]] و سهل‌انگاری در آن، [[پنهان]] دارند. [[پیامبر]] {{صل}} در بستر [[بیماری]] از تب می‌سوخت. در آن حال و هوا، چون از سهل‌انگاری‌ها [[آگاهی]] یافت، از بستر به پا خاست و با تن رنجور، آهنگ [[مسجد]] کرد و [[مسلمانان]] را از پیامدهای [[ناهنجار]] سستی‌ها آگاهاند و آن‌گاه فرمود: [[سپاه اسامه]] را حرکت دهید<ref>الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۸۹.</ref>.
::::::«روزهای پایانی [[عمر]] [[پیامبر خدا]]، روزهایی شگفت است و برای [[علی]] {{ع}}، آکنده از [[غم]]، سرشار از درد و مملو از [[رنج]]، و برای [[سیاستمداران]]، روزهای [[تلاش]]، چاره‌جویی و کوشش برای رقم‌زدن [[سیاست]] فردا و فرداها..
::::::[[پیامبر]] {{صل}} [[فرمان]] داد تا سپاهی را برای [[نبرد]] با [[رومیان]] سامان دهند. [[سپاه]]، سامان یافت و چهره‌های برجسته‌ای در آن حضور یافتند و [[پیامبر]] {{صل}} خود [[پرچم]] را بست و به دست [[اسامه]] داد. جوان‌بودن [[فرمانده]]، بهانه‌ای به دست سیاستمداران داد تا با [[اعتراض]] به آن، انگیزه‌های اصلی خود را در تأخیر حرکت [[سپاه]] و سهل‌انگاری در آن، [[پنهان]] دارند. [[پیامبر]] {{صل}} در بستر [[بیماری]] از تب می‌سوخت. در آن حال و هوا، چون از سهل‌انگاری‌ها [[آگاهی]] یافت، از بستر به پا خاست و با تن رنجور، آهنگ [[مسجد]] کرد و [[مسلمانان]] را از پیامدهای [[ناهنجار]] سستی‌ها آگاهاند و آن‌گاه فرمود: [[سپاه اسامه]] را حرکت دهید<ref>الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۸۹.</ref>.
::::::اما سیاستبازان، با درنگی که بیش از پانزده روز طول کشید، عملًا از اعزام [[سپاه]]، جلوگیری کردند. [[پیامبر خدا]] که آخرین لحظات زندگانی را می‌گذرانْد، [[زره]] و [[پرچم]] خود را به [[علی]] {{ع}} بخشید و او را [[وصی]] خود قرار داد و در ضمنِ نجوایی طولانی، [[علوم]] بی‌شماری را به [[امیر مؤمنان]] انتقال داد و در حالی که آخرین جمله را بر زبان می‌راند که: "لا، مع الرفیق الأعلی‌"<ref>این جمله بدین معناست که پیامبر {{صل}}، خواستار خروج از دنیا و رفتن به پیشگاه الهی است.</ref> در آغوش [[علی]] {{ع}}، [[زندگی]] را بدرود گفت و [[روح]] مطهرش از روی سینه همبَر و همراهش، همگام و مدافع بی‌بدیل و رازدار بی‌نظیرش [[علی]] {{ع}} به سوی "رفیق اعلی" پر کشید. اکنون [[علی]] {{ع}} است و انبوه غمِ نشسته بر [[دل]]. [[علی]] {{ع}}، [[پیامبر خدا]] را با چشمانی اشکبار و قلبی آکنده از [[غم]] با [[یاری]] [[فرشتگان]] و [[فضل بن عباس]]، [[غسل]] داد و [[کفن]] کرد. سپس چهره [[پیامبر خدا]] را گشود و در حالی که سرشک از دیده جاری داشت، با صدایی شکسته در گلو که انبوه انبوه، [[اندوه]] و درد و [[رنج]] را فریاد می‌کرد، گفت: [[پدر]] و مادرم فدایت باد! [[پاک]] زیستی و [[پاکیزه]] رفتی ...<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۱۸۷.</ref>. و بر آن [[پیکر مطهر]]، [[نماز]] گزارد و سپس [[اصحاب]]، دسته دسته، بر آن پیکر [[پاک]]، [[نماز]] گزاردند. [[امام علی]] {{ع}} با [[همکاری]] [[اوس]] بن خولی و [[فضل بن عباس]]، [[پیکر مطهر]] [[پیامبر خدا]] را در همان جا که [[روح]] شریفش پر کشیده بود، به [[خاک]] سپرد.
::::::اما سیاستبازان، با درنگی که بیش از پانزده روز طول کشید، عملًا از اعزام [[سپاه]]، جلوگیری کردند. [[پیامبر خدا]] که آخرین لحظات زندگانی را می‌گذرانْد، [[زره]] و [[پرچم]] خود را به [[علی]] {{ع}} بخشید و او را [[وصی]] خود قرار داد و در ضمنِ نجوایی طولانی، [[علوم]] بی‌شماری را به [[امیر مؤمنان]] انتقال داد و در حالی که آخرین جمله را بر زبان می‌راند که: "لا، مع الرفیق الأعلی‌"<ref>این جمله بدین معناست که پیامبر {{صل}}، خواستار خروج از دنیا و رفتن به پیشگاه الهی است.</ref> در آغوش [[علی]] {{ع}}، [[زندگی]] را بدرود گفت و [[روح]] مطهرش از روی سینه همبَر و همراهش، همگام و مدافع بی‌بدیل و رازدار بی‌نظیرش [[علی]] {{ع}} به سوی "رفیق اعلی" پر کشید. اکنون [[علی]] {{ع}} است و انبوه غمِ نشسته بر [[دل]]. [[علی]] {{ع}}، [[پیامبر خدا]] را با چشمانی اشکبار و قلبی آکنده از [[غم]] با [[یاری]] [[فرشتگان]] و [[فضل بن عباس]]، [[غسل]] داد و [[کفن]] کرد. سپس چهره [[پیامبر خدا]] را گشود و در حالی که سرشک از دیده جاری داشت، با صدایی شکسته در گلو که انبوه انبوه، [[اندوه]] و درد و [[رنج]] را فریاد می‌کرد، گفت: [[پدر]] و مادرم فدایت باد! [[پاک]] زیستی و [[پاکیزه]] رفتی ...<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۱۸۷.</ref>. و بر آن [[پیکر مطهر]]، [[نماز]] گزارد و سپس [[اصحاب]]، دسته دسته، بر آن پیکر [[پاک]]، [[نماز]] گزاردند. [[امام علی]] {{ع}} با [[همکاری]] [[اوس]] بن خولی و [[فضل بن عباس]]، [[پیکر مطهر]] [[پیامبر خدا]] را در همان جا که [[روح]] شریفش پر کشیده بود، به [[خاک]] سپرد.
:::::*[[الإرشاد]]: [[امیر مؤمنان]]، در [[بیماری پیامبر]] {{صل}} هیچ گاه از او جدا نمی‌شد، جز به [[ضرورت]]. [یک بار] چون برای کاری بیرون رفت، [[پیامبر]] {{صل}} اندکی بهبود یافت و [[علی]] {{ع}} را ندید. پس در حالی که همسرانش پیرامونش بودند، فرمود: "برادر و همراهم را به نزدم فرا بخوانید" و دوباره بی‌حال گشته، ساکت شد. [[عایشه]] گفت: [[ابو بکر]] را نزدش بیاورید. او فرا خوانده شد و به نزد [[پیامبر]] {{صل}} آمد و بالای سر ایشان نشست. چون [[پیامبر]] {{صل}} چشمانش را گشود و او را دید، از او رو گردانید. [[ابو بکر]] برخاست و گفت: اگر با من کاری داشت، مرا از آن [[آگاه]] می‌کرد. هنگام بیرون رفتن [[ابو بکر]]، [[پیامبر]] {{صل}} سخنش را تکرار کرد و فرمود: "برادر و همراهم را به نزدم فرا بخوانید". [[حفصه]] گفت: [[عمر]] را برایش فرا بخوانید. او را فرا خواندند. چون حاضر شد و [[پیامبر]] {{صل}} او را دید، از وی نیز رو گردانید و او هم بازگشت. سپس [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "برادر و همراهم را به نزدم فرا بخوانید". [[ام سلمه]] گفت: [[علی]] را برایش بیاورید که جز او را نمی‌خواهد. [[امیر مؤمنان]]، فرا خوانده شد و چون به او نزدیک شد، [[پیامبر]] {{صل}}، اشاره‌ای به او کرد. [[علی]] {{ع}} [[خم]] شد و [[پیامبر]] {{صل}} مدت زیادی با او [[نجوا]] کرد. سپس برخاست و در کناری نشست تا [[پیامبر]] {{صل}} به [[خواب]] رفت. [[مردم]] به او گفتند: ای [[ابو الحسن]]! چه چیزی با تو در میان نهاد؟ گفت: "[[هزار باب علم]] به من آموخت که هر کدامش [[هزار باب]] را بر من گشود و مرا به چیزی [[وصیت]] کرد که اگر [[خدا]] بخواهد، بدان [[اقدام]] می‌کنم". سپس [[پیامبر]] {{صل}} سنگین شد و به حال [[احتضار]] افتاد و [[امیر مؤمنان]]، نزدش بود. چون زمان آن رسید که [[جان]] از کالبدش به در رود، به [[علی]] {{ع}} فرمود: "ای [[علی]]! سرم را بر دامنت بگذار که [[امر الهی]] رسید و پس از بیرون رفتن جانم، آن را به دست گیر و به صورتت بکش. سپس مرا رو به [[قبله]] کن‌<ref>محتضر باید پیش از مرگ، رو به قبله باشد. از این رو محتمل است در عبارت، تصحیفی رخ داده باشدو یا عبارت، تأکید باشد. (م)</ref> و کار [[[غسل]] و کفن‌] مرا خود به عهده بگیر و پیش از همه [[مردم]] بر من [[نماز]] بگزار و از من جدا مشو تا مرا در [[گور]] [[نهی]] و از خدای‌ متعال [[یاری]] بخواه". [[علی]] {{ع}}، سرِ [[پیامبر]] {{صل}} را به دامن گرفت و ایشان از حال رفت. پس [[فاطمه]] {{س}} خود را بر او افکند و به صورتش می‌نگریست و ناله می‌زد و می‌گریست و می‌گفت: سپیدرویی که از ابرها با روی او [[باران]] می‌طلبند، [[فریادرس]] [[یتیمان]]، [[پناه]] بیوه‌زنان. پس [[پیامبر]] {{صل}} چشمانش را گشود و با آوای ضعیفی گفت: "دخترم! این گفته عمویت [[ابوطالب]] است. آن را مگو، بلکه بگو: "و [[محمد]]، جز [[پیامبری]] نیست که پیش از او هم پیامبرانی بوده‌اند. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، از [[عقیده]] خود باز می‌گردید؟""<ref>آل عمران، آیه ۱۴۴.</ref>. [[فاطمه]] {{س}} زمانی دراز گریست و [[پیامبر]] {{صل}} به او اشاره کرد که نزدیک آید. [[فاطمه]] {{س}} نزدیک شد و [[پیامبر]] {{صل}} [[رازی]] را به او گفت که چهره‌اش شکفت. سپس در حالی‌که دست راست [[امیر مؤمنان]] در زیر چانه [[پیامبر خدا]] بود، روحش پَر کشید. پس آن (دست) را بالا آورد و بر صورت خود کشید. سپس، او را رو به [[قبله]] نمود و چشمانش را بست و جامه‌اش را به رویش کشید و به [[تدبیر امور]] [[پیامبر]] {{صل}} پرداخت<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۱۸۵.</ref>.
:::::*[[الإرشاد]]: [[امیر مؤمنان]]، در [[بیماری پیامبر]] {{صل}} هیچ گاه از او جدا نمی‌شد، جز به [[ضرورت]]. [یک بار] چون برای کاری بیرون رفت، [[پیامبر]] {{صل}} اندکی بهبود یافت و [[علی]] {{ع}} را ندید. پس در حالی که همسرانش پیرامونش بودند، فرمود: "برادر و همراهم را به نزدم فرا بخوانید" و دوباره بی‌حال گشته، ساکت شد. [[عایشه]] گفت: [[ابو بکر]] را نزدش بیاورید. او فرا خوانده شد و به نزد [[پیامبر]] {{صل}} آمد و بالای سر ایشان نشست. چون [[پیامبر]] {{صل}} چشمانش را گشود و او را دید، از او رو گردانید. [[ابو بکر]] برخاست و گفت: اگر با من کاری داشت، مرا از آن [[آگاه]] می‌کرد. هنگام بیرون رفتن [[ابو بکر]]، [[پیامبر]] {{صل}} سخنش را تکرار کرد و فرمود: "برادر و همراهم را به نزدم فرا بخوانید". [[حفصه]] گفت: [[عمر]] را برایش فرا بخوانید. او را فرا خواندند. چون حاضر شد و [[پیامبر]] {{صل}} او را دید، از وی نیز رو گردانید و او هم بازگشت. سپس [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "برادر و همراهم را به نزدم فرا بخوانید". [[ام سلمه]] گفت: [[علی]] را برایش بیاورید که جز او را نمی‌خواهد. [[امیر مؤمنان]]، فرا خوانده شد و چون به او نزدیک شد، [[پیامبر]] {{صل}}، اشاره‌ای به او کرد. [[علی]] {{ع}} [[خم]] شد و [[پیامبر]] {{صل}} مدت زیادی با او [[نجوا]] کرد. سپس برخاست و در کناری نشست تا [[پیامبر]] {{صل}} به [[خواب]] رفت. [[مردم]] به او گفتند: ای [[ابو الحسن]]! چه چیزی با تو در میان نهاد؟ گفت: "[[هزار باب علم]] به من آموخت که هر کدامش [[هزار باب]] را بر من گشود و مرا به چیزی [[وصیت]] کرد که اگر [[خدا]] بخواهد، بدان [[اقدام]] می‌کنم". سپس [[پیامبر]] {{صل}} سنگین شد و به حال [[احتضار]] افتاد و [[امیر مؤمنان]]، نزدش بود. چون زمان آن رسید که [[جان]] از کالبدش به در رود، به [[علی]] {{ع}} فرمود: "ای [[علی]]! سرم را بر دامنت بگذار که [[امر الهی]] رسید و پس از بیرون رفتن جانم، آن را به دست گیر و به صورتت بکش. سپس مرا رو به [[قبله]] کن‌<ref>محتضر باید پیش از مرگ، رو به قبله باشد. از این رو محتمل است در عبارت، تصحیفی رخ داده باشدو یا عبارت، تأکید باشد. (م)</ref> و کار [[[غسل]] و کفن‌] مرا خود به عهده بگیر و پیش از همه [[مردم]] بر من [[نماز]] بگزار و از من جدا مشو تا مرا در [[گور]] [[نهی]] و از خدای‌ متعال [[یاری]] بخواه". [[علی]] {{ع}}، سرِ [[پیامبر]] {{صل}} را به دامن گرفت و ایشان از حال رفت. پس [[فاطمه]] {{س}} خود را بر او افکند و به صورتش می‌نگریست و ناله می‌زد و می‌گریست و می‌گفت: سپیدرویی که از ابرها با روی او [[باران]] می‌طلبند، [[فریادرس]] [[یتیمان]]، [[پناه]] بیوه‌زنان. پس [[پیامبر]] {{صل}} چشمانش را گشود و با آوای ضعیفی گفت: "دخترم! این گفته عمویت [[ابوطالب]] است. آن را مگو، بلکه بگو: "و [[محمد]]، جز [[پیامبری]] نیست که پیش از او هم پیامبرانی بوده‌اند. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، از [[عقیده]] خود باز می‌گردید؟""<ref>آل عمران، آیه ۱۴۴.</ref>. [[فاطمه]] {{س}} زمانی دراز گریست و [[پیامبر]] {{صل}} به او اشاره کرد که نزدیک آید. [[فاطمه]] {{س}} نزدیک شد و [[پیامبر]] {{صل}} [[رازی]] را به او گفت که چهره‌اش شکفت. سپس در حالی‌که دست راست [[امیر مؤمنان]] در زیر چانه [[پیامبر خدا]] بود، روحش پَر کشید. پس آن (دست) را بالا آورد و بر صورت خود کشید. سپس، او را رو به [[قبله]] نمود و چشمانش را بست و جامه‌اش را به رویش کشید و به [[تدبیر امور]] [[پیامبر]] {{صل}} پرداخت<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۱۸۵.</ref>.
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش