|
|
خط ۵۱: |
خط ۵۱: |
| ==[[وفات]] ابراهیم و [[گرفتن خورشید]]== | | ==[[وفات]] ابراهیم و [[گرفتن خورشید]]== |
| در ایام [[وفات]] ابراهیم، [[خورشید]] گرفت و [[مردم]] به همدیگر میگفتند: [[خورشید]] برای [[مرگ]] ابراهیم تاریک شد! [[پیامبر اکرم]]{{صل}} با شنیدن این سخنان، بر [[منبر]] رفت و پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] فرمود: "ای [[مردم]]! [[خورشید و ماه]] دو نشانه از نشانههای [[خداوند]] هستند که به امر او حرکت میکنند و به خاطر [[مرگ]] یا [[زندگی]] کسی تاریک نمیشوند. پس هرگاه [[کسوف]] یا [[خسوف]] پیش آمد، [[نماز آیات]] بخوانید". سپس از [[منبر]] پایین آمد و همراه [[مردم]] [[نماز آیات]] را به جای آورد<ref>المحاسن، برقی، ج۲، ص۲۹-۳۱؛ فروع کافی، کلینی، ج۳، ص۲۰۸- ۲۰۹؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۴، ص۴۵۹- ۴۶۰.</ref>.<ref>[[راحله ضائفی|ضائفی، راحله]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۱.</ref> | | در ایام [[وفات]] ابراهیم، [[خورشید]] گرفت و [[مردم]] به همدیگر میگفتند: [[خورشید]] برای [[مرگ]] ابراهیم تاریک شد! [[پیامبر اکرم]]{{صل}} با شنیدن این سخنان، بر [[منبر]] رفت و پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] فرمود: "ای [[مردم]]! [[خورشید و ماه]] دو نشانه از نشانههای [[خداوند]] هستند که به امر او حرکت میکنند و به خاطر [[مرگ]] یا [[زندگی]] کسی تاریک نمیشوند. پس هرگاه [[کسوف]] یا [[خسوف]] پیش آمد، [[نماز آیات]] بخوانید". سپس از [[منبر]] پایین آمد و همراه [[مردم]] [[نماز آیات]] را به جای آورد<ref>المحاسن، برقی، ج۲، ص۲۹-۳۱؛ فروع کافی، کلینی، ج۳، ص۲۰۸- ۲۰۹؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۴، ص۴۵۹- ۴۶۰.</ref>.<ref>[[راحله ضائفی|ضائفی، راحله]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۱.</ref> |
|
| |
| ==[[مادر]] ابراهیم و شایعه [[منافقین]]==
| |
| [[رسول خدا]]{{صل}} در [[سال هشتم هجرت]] برای [[فتح مکه]] از [[مدینه]] خارج شد. آن حضرت، از [[همسران]] خود [[زینب]] و [[امسلمه]] را همراه خود برد و بقیه در [[مدینه]] ماندند<ref>المغازی، واقدی، ج۳، ص۹۲۶.</ref>؛ از جمله آنها [[ماریه قبطیه]]، مادر ابراهیم بود که حضرت وی را در مشربه ام ابراهیم ساکن کرده بود و [[غلام]] یا پسر عموی او به نام [[جریح]] یا مأبور، برای خدمت به نزد [[ماریه]] رفت و آمد میکرد؛ [[جریح]] را [[پدر]] [[ماریه]] به وی سپرده بود؛ این فرد، عقیم و بلکه مقطوع الذکر بود<ref>الأمالی، سید مرتضی، ج۱، ص۷۷؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۵۴- ۱۵۵.</ref>.
| |
|
| |
| [[عایشه]] میگوید: "ماریه موهای مجعدی داشت و [[زیبا]] بود، به این جهت، [[رسول خدا]] او را [[دوست]] میداشت؛ از اینرو علیه هیچ یک از [[همسران پیامبر]] به اندازه [[ماریه]] [[بدگویی]] و [[سخنچینی]] نکردم... پس از [[اذیت]] و آزارهای ما، [[رسول خدا]]{{صل}} [[ماریه]] را به مشربه امابراهیم منتقل کرد و خودش پیش او رفت و آمد میکرد. این باعث شد که [[حسادت]] ما علیه او بیشتر شود و پس از آنکه از [[رسول خدا]]{{صل}} باردار شد، در حالی که همه ما از آن [[محروم]] بودیم، این [[حسادت]] و [[کینه]] شدیدتر شد"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۵۳؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۴، ص۲۸۷.</ref>.
| |
|
| |
| [[ابن سعد]] [[روایت]] کرده است: [[غلام]] قبطی، به مشربه ام ابراهیم رفت و آمد میکرد و برای او آب و هیزم میبرد، اما [[مردم]] میگفتند یک مرد عجمی بر [[زن]] عجمی وارد میشود!<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۵۴.</ref>. در مدتی که [[پیامبر]]{{صل}} از [[مدینه]] دور بود، [[کینه]] و [[حسد]] زنانه و [[کینه]] و [[دشمنی]] [[منافقان]] باعث شد که شایعهسازی و شایعهپراکنی قوت بگیرد و [[ماریه]] به زناکاری متهم شود.
| |
|
| |
| [[پیامبر اکرم]]{{صل}} پس از بازگشت به [[مدینه]] و شنیدن این خبر، سخت ناراحت شد. از عایشه روایت شده که همراه [[ماریه]]، پسرعمویش بود و [[اهل]] [[افک]] ([[تهمت]] زنندگان) میگفتند: [[محمد]] به خاطر علاقه به [[فرزند]]، [[راضی]] شده است که [[فرزند]] دیگری را [[فرزند]] خود بداند!<ref>المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۴، ص۳۹.</ref> در این شرایط، [[پیامبر]]{{صل}} [[منتظر]] [[وحی]] ماندند تا اینکه درباره عملی شبیه به متهم ساختن [[ماریه]]، [[آیه]] چهارم [[سوره نور]] نازل شد؛ [[خداوند]] میفرماید: {{متن قرآن|وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً}}<ref>«و به کسانی که به زنان پاکدامن تهمت (زنا) میزنند سپس چهار گواه نمیآورند هشتاد تازیانه بزنید» سوره نور، آیه ۴.</ref>.
| |
|
| |
| در [[حدیثی]] آمده است: [[رسول اکرم]] به [[عمر بن خطاب]] فرمود: "ای [[عمر]]، آیا به تو خبر ندهم که [[جبرئیل]] بر من نازل شد و خبر داد که [[خدای عزوجل]] [[ماریه]] و همراهش را از آنچه [[ذهن]] مرا مشغول کرده بود، [[پاک]] دانسته و [[بشارت]] داده است بچهای که در شکم وی هست، پسری است که شبیهترین [[مردم]] به من است و [[دستور]] داده است که اسم او را ابراهیم بگذارم"<ref>تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۴، ص۲۹۲.</ref>.<ref>[[راحله ضائفی|ضائفی، راحله]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۳۲.</ref>
| |
|
| |
|
| == جستارهای وابسته == | | == جستارهای وابسته == |