جاهلیت در قرآن: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - ' لیکن ' به ' لکن '
جز (جایگزینی متن - 'قبایل یمنی' به 'قبایل یمنی') |
جز (جایگزینی متن - ' لیکن ' به ' لکن ') |
||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
===[[حمیت جاهلیت]]=== | ===[[حمیت جاهلیت]]=== | ||
*{{متن قرآن|إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ}}<ref>«(یاد کن) آنگاه را که کافران به ننگ - ننگ جاهلی- دل نهادند» سوره فتح، آیه ۲۶.</ref>. حمیّة؛ یعنی [[دفاع]] متعصبانه از خود، [[ستیزهجویی]] و [[ننگ و عار]] داشتن از چیزی، [[بیزاری]] و دلتنگی و [[خود بزرگ بینی]]. از ویژگیها و خصوصیات [[مردم]] [[جاهلیت]] که در [[قرآن]] از آن یاد شده، «[[حمیّة جاهلیت]]» است که برای روشن شدن مفهوم و چگونگی [[ظهور]] و بروز آن در میان [[مردم]]، لازم است فضا و وضعیتی که موجب شد [[خداوند]] از آن به عنوان [[حمیّة]] [[جاهلیت]] یاد کرد، ترسیم شود تا این شیوه [[اخلاقی]] و رفتاریِ [[جاهلی]] را بهتر بشناسیم. | *{{متن قرآن|إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ}}<ref>«(یاد کن) آنگاه را که کافران به ننگ - ننگ جاهلی- دل نهادند» سوره فتح، آیه ۲۶.</ref>. حمیّة؛ یعنی [[دفاع]] متعصبانه از خود، [[ستیزهجویی]] و [[ننگ و عار]] داشتن از چیزی، [[بیزاری]] و دلتنگی و [[خود بزرگ بینی]]. از ویژگیها و خصوصیات [[مردم]] [[جاهلیت]] که در [[قرآن]] از آن یاد شده، «[[حمیّة جاهلیت]]» است که برای روشن شدن مفهوم و چگونگی [[ظهور]] و بروز آن در میان [[مردم]]، لازم است فضا و وضعیتی که موجب شد [[خداوند]] از آن به عنوان [[حمیّة]] [[جاهلیت]] یاد کرد، ترسیم شود تا این شیوه [[اخلاقی]] و رفتاریِ [[جاهلی]] را بهتر بشناسیم. | ||
*در [[سال ششم هجرت]]، [[پیامبر]] به قصد «[[عمره]]» از [[مدینه]] [[عزم]] [[مکه]] نمود. چون [[بیم]] آن میرفت که [[قریش]] به [[جنگ]] با او برخیزند، [[پیامبر]] برای آنکه اعلام کند [[هدف]] [[زیارت]] دارد نه قصد [[جنگ]]، اوّلاً ابتدا [[فرمان]] داد که [[یاران]] با [[سلاح]] کامل بیرون نیایند و تنها [[شمشیر]] با خود همراه ببرند ولی نه آخته بلکه در غلاف باشد. ثانیاً شتران [[قربانی]] که همراه آوردهاند و به آن «هَدی» میگویند «اِشعار» نماید؛ یعنی کوهان آن را خونآلود کند تا همگان بدانند که برای [[عمره]] آمده است و سر [[جنگ]] ندارد و ثالثاً قلادههایی که از نعل برگردن شتران آویختهاند تا معلوم شود برای [[زیارت]] آمدهاند<ref>ابن هشام، السیره النبویه، چاپ بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج۳، ص۲۰۴.</ref>. | *در [[سال ششم هجرت]]، [[پیامبر]] به قصد «[[عمره]]» از [[مدینه]] [[عزم]] [[مکه]] نمود. چون [[بیم]] آن میرفت که [[قریش]] به [[جنگ]] با او برخیزند، [[پیامبر]] برای آنکه اعلام کند [[هدف]] [[زیارت]] دارد نه قصد [[جنگ]]، اوّلاً ابتدا [[فرمان]] داد که [[یاران]] با [[سلاح]] کامل بیرون نیایند و تنها [[شمشیر]] با خود همراه ببرند ولی نه آخته بلکه در غلاف باشد. ثانیاً شتران [[قربانی]] که همراه آوردهاند و به آن «هَدی» میگویند «اِشعار» نماید؛ یعنی کوهان آن را خونآلود کند تا همگان بدانند که برای [[عمره]] آمده است و سر [[جنگ]] ندارد و ثالثاً قلادههایی که از نعل برگردن شتران آویختهاند تا معلوم شود برای [[زیارت]] آمدهاند<ref>ابن هشام، السیره النبویه، چاپ بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج۳، ص۲۰۴.</ref>. لکن با همه این [[تدابیر]]، چون [[قریش]] از آمدن [[پیامبر]] [[آگاه]] شد، با [[زنان]] و [[کودکان]] در [[ذی طوی]] گرد آمدند و [[سوگند]] یاد کردند که [[پیامبر]] را به [[مکه]] [[راه]] ندهند<ref>ابن هشام، السیره النبویه، چاپ بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج۳، ص۲۰۴؛ آیینه تاریخ پیامبر اسلام..</ref>. | ||
* [[پیامبر]]{{صل}} در [[اقدام]] بعدی، دو [[نماینده]] نزد [[قریش]] فرستاد تا اعلام کند قصد [[جنگ]] ندارد و فقط برای [[زیارت]] [[خانه خدا]] آمده است، | * [[پیامبر]]{{صل}} در [[اقدام]] بعدی، دو [[نماینده]] نزد [[قریش]] فرستاد تا اعلام کند قصد [[جنگ]] ندارد و فقط برای [[زیارت]] [[خانه خدا]] آمده است، لکن [[قریش]] مرکب یکی را پیکرد و دیگری را بازداشت نمود<ref>ابن هشام، السیره النبویه، چاپ بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج۳، ص۲۰۴؛ آیینه تاریخ پیامبر اسلام..</ref> و همچنان در [[عزم]] خود [[اصرار]] میکرد و [[قریش]] نیز چهار [[نماینده]] و سفیر پی در پی برای [[مذاکره]] با [[پیامبر]] فرستاد و [[پیامبر]] به هر یک تفهیم کرد و اعلام نمود که شترها را برای [[قربانی]] آورده است و علامتگذاری کردند و به قصد [[زیارت]] آمدند نه برای [[جنگ]] و با اینکه آنان به [[قریش]] گزارش دادند نپذیرفتند و همچنان [[سوگند]] میخوردند که هرگز تن نخواهیم داد که [[عرب]] بگوید [[محمد]] به [[زور]] وارد [[مکه]] شده است<ref>روضه الصفا، ص۲۷۱.</ref>. | ||
*به هر حال این «[[حمیت جاهلی]]» و [[تعصب]] و [[ستیزهجویی]] و [[ننگ و عار]] داشتن از اینکه [[پیامبر]] وارد [[مکه]] شود و [[خود بزرگ بینی]] غلط [[قریش]] موجب گشت مانع از ورود [[پیامبر]] به [[مکه]] شوند و سرانجام کار به [[صلح حدیبیه]] انجامید و در مقابل این [[تعصب]] تند و آتشین، اگر [[لطف]] و [[رحمت]] [[پروردگار]] در [[حق]] [[مسلمانان]] نبود سرانجام کار، بسیار سخت و سنگین میشد؛ چراکه چندین مورد [[خشونت]] و [[تعصب]] تند [[قریش]]، میتوانست [[آتش]] [[خشم]] [[مسلمانان]] را بر انگیزاند<ref>ر.ک: گودرزی، علی، جاهلیت در قرآن و تاریخ، ص ۵۸ ـ ۶۰.</ref>. | *به هر حال این «[[حمیت جاهلی]]» و [[تعصب]] و [[ستیزهجویی]] و [[ننگ و عار]] داشتن از اینکه [[پیامبر]] وارد [[مکه]] شود و [[خود بزرگ بینی]] غلط [[قریش]] موجب گشت مانع از ورود [[پیامبر]] به [[مکه]] شوند و سرانجام کار به [[صلح حدیبیه]] انجامید و در مقابل این [[تعصب]] تند و آتشین، اگر [[لطف]] و [[رحمت]] [[پروردگار]] در [[حق]] [[مسلمانان]] نبود سرانجام کار، بسیار سخت و سنگین میشد؛ چراکه چندین مورد [[خشونت]] و [[تعصب]] تند [[قریش]]، میتوانست [[آتش]] [[خشم]] [[مسلمانان]] را بر انگیزاند<ref>ر.ک: گودرزی، علی، جاهلیت در قرآن و تاریخ، ص ۵۸ ـ ۶۰.</ref>. | ||
خط ۶۲: | خط ۶۲: | ||
#معطله، که اینان از نظر اعتقادی، به چندین گروه تقسیم شدهاند): | #معطله، که اینان از نظر اعتقادی، به چندین گروه تقسیم شدهاند): | ||
## [[اعرابی]] که منکر [[خالق]] و [[معاد]] بودند و [[باور]] داشتند [[طبیعت]] زنده میکند و دهر میمیراند و تنها به [[حیات دنیوی]] [[معتقد]] بودند<ref>شهرستانی، الملل و النهل، ج۲، ص۲۳۵؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۱۸.</ref>. چنانکه [[قرآن]] از آنان حکایت میکند: {{متن قرآن|وَقَالُوا مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَمَا لَهُمْ بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ}}<ref>«و گفتند: آن (حقیقت زندگی) جز زندگانی ما در این جهان نیست: (دستهای) میمیریم و (دستهای) زنده میشویم و جز روزگار ما را نابود نمیکند؛ و آنان را بدان دانشی نیست، آنها جز به پندار نمیگرایند» سوره جاثیه، آیه ۲۴.</ref>. | ## [[اعرابی]] که منکر [[خالق]] و [[معاد]] بودند و [[باور]] داشتند [[طبیعت]] زنده میکند و دهر میمیراند و تنها به [[حیات دنیوی]] [[معتقد]] بودند<ref>شهرستانی، الملل و النهل، ج۲، ص۲۳۵؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۱۸.</ref>. چنانکه [[قرآن]] از آنان حکایت میکند: {{متن قرآن|وَقَالُوا مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَمَا لَهُمْ بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ}}<ref>«و گفتند: آن (حقیقت زندگی) جز زندگانی ما در این جهان نیست: (دستهای) میمیریم و (دستهای) زنده میشویم و جز روزگار ما را نابود نمیکند؛ و آنان را بدان دانشی نیست، آنها جز به پندار نمیگرایند» سوره جاثیه، آیه ۲۴.</ref>. | ||
## [[باور]] به [[خالق]] و [[پروردگار]] داشتند | ## [[باور]] به [[خالق]] و [[پروردگار]] داشتند لکن منکر [[معاد]] بودند؛ چنانکه [[قرآن]] از آن [[عقیده]] خبر داده است که میگفتند: {{متن قرآن|وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ}}<ref>«و برای ما مثالی آورد و آفرینش خود را به فراموشی سپرد؛ گفت: چه کسی استخوانهایی را که پوسیده است زنده میگرداند؟» سوره یس، آیه ۷۸.</ref>. | ||
## [[اعتقاد]] به [[خالق]] و نوعی [[معاد]] داشتند ولی منکر [[پیامبران]] بودند و [[بت]] میپرستیدند و میپنداشتند آنها در [[قیامت]] شفاعتشان میکنند و برای آنها [[حج]] میکردند و [[قربانی]] میکشتند و با [[نذر]] به آنها [[تقرب]] میجستند و برای آنها [[احرام]] میبستند و [[احرام]] میگشودند و بیشتر [[عرب]] چنین بودند. همانطور که [[خداوند]] از [[عقیده]] آنان چنین گزارش داده است: {{متن قرآن|وَ قَالُواْ مَا لِ هَاذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَ يَمْشىِ فىِ الْأَسْوَاقِ}}<ref>«و گفتند: چگونه پيغمبرى است اين، كه خوراك مى خورد و در بازارها راه مى رود؟!»، سوره فرقان، آیه۷.</ref>. و این دسته از [[اعراب]] که بسیاری از [[مردم]] [[جزیره العرب]] را تشکیل میدادند و [[بت]] میپرستیدند، در [[اعتقاد]] به [[بت]] نیز با یکدیگر [[اختلاف]] نظر داشتند و به دستههای گوناگون تقسیم می شدند: | ## [[اعتقاد]] به [[خالق]] و نوعی [[معاد]] داشتند ولی منکر [[پیامبران]] بودند و [[بت]] میپرستیدند و میپنداشتند آنها در [[قیامت]] شفاعتشان میکنند و برای آنها [[حج]] میکردند و [[قربانی]] میکشتند و با [[نذر]] به آنها [[تقرب]] میجستند و برای آنها [[احرام]] میبستند و [[احرام]] میگشودند و بیشتر [[عرب]] چنین بودند. همانطور که [[خداوند]] از [[عقیده]] آنان چنین گزارش داده است: {{متن قرآن|وَ قَالُواْ مَا لِ هَاذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَ يَمْشىِ فىِ الْأَسْوَاقِ}}<ref>«و گفتند: چگونه پيغمبرى است اين، كه خوراك مى خورد و در بازارها راه مى رود؟!»، سوره فرقان، آیه۷.</ref>. و این دسته از [[اعراب]] که بسیاری از [[مردم]] [[جزیره العرب]] را تشکیل میدادند و [[بت]] میپرستیدند، در [[اعتقاد]] به [[بت]] نیز با یکدیگر [[اختلاف]] نظر داشتند و به دستههای گوناگون تقسیم می شدند: | ||
###گروهی [[بتها]] را [[شریک]] [[خداوند]] میشمردند و در «تلبیه» چنین میگفتند: {{عربی|لَبَّیکَ اللَّهُمَّ لبَّیْکَ، لبَّیْکَ لاَ شَریکَ لَکَ إلاَّ شرِیکاً هوَ لَک تمْلِکهُ وَ مَا مَلَک}}<ref>هشام بن محمد کلبی، کتاب الاصنام، چاپ تهران، تابان، ۱۳۴۸، ص۴؛ ابن ابی الحدید، همان مدرک، ص۱۱۹.</ref>. | ###گروهی [[بتها]] را [[شریک]] [[خداوند]] میشمردند و در «تلبیه» چنین میگفتند: {{عربی|لَبَّیکَ اللَّهُمَّ لبَّیْکَ، لبَّیْکَ لاَ شَریکَ لَکَ إلاَّ شرِیکاً هوَ لَک تمْلِکهُ وَ مَا مَلَک}}<ref>هشام بن محمد کلبی، کتاب الاصنام، چاپ تهران، تابان، ۱۳۴۸، ص۴؛ ابن ابی الحدید، همان مدرک، ص۱۱۹.</ref>. |