عایشه در نهج البلاغه: تفاوت میان نسخهها
←عایشه و شدت عداوتش به علی
(صفحهای تازه حاوی « {{همسران پیامبر}} <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">...» ایجاد کرد) |
|||
خط ۴: | خط ۴: | ||
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[عایشه در نهج البلاغه]] - [[عایشه در تاریخ اسلامی]]</div> | <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[عایشه در نهج البلاغه]] - [[عایشه در تاریخ اسلامی]]</div> | ||
==[[عایشه]] | ==نگاه منفی [[عایشه]] به [[امام علی]]== | ||
از جمله | از جمله اسباب نگاه منفی عایشه نسبت به امام علی{{ع}} این بود که چون [[حضرت رسول]] مأمور شد به بستن درهائی که به [[مسجد]] باز بود، همه درها حتی باب [[ابوبکر]] را بست و باب علی{{ع}} را باز گذاشت و دیگر آنکه ابی بکر را با [[سوره]] [[برائت]] به [[مکه]] فرستاد، پس از آن او را [[عزل]] نمود و سوره را به توسط [[امیرالمؤمنین]] به مکه فرستاد و دیگر آنکه فاطمه{{ع}} دارای فرزند گردید ولی عایشه هیچ فرزند نداشت و حضرت رسول [[فرزندان فاطمه]] را [[فرزندان]] خود میدانست. علاوه عایشه [[مقام]] و موقعیت [[خدیجه]] را نمیتوانست [[تحمل]] کند. | ||
«حمیدی» در کتاب «[[الجمع بین الصحیحین (کتاب)|الجمع بین الصحیحین]]» از [[مسند]] عایشه [[روایت]] کرده که گفت: (به [[غیرت]] نیامدم بر احدی از [[زنان پیامبر]] به اندازهای که بر خدیجه به غیرت آمدم با وجود این که او را هرگز ندیدم لکن [[پیامبر]] او را بسیار یاد میکرد) .<ref>{{عربی|"ما غرت علی امراه من نساء النبی الا علی خدیجه و ما رایتها قط ولکن کان یکثر ذکرها"}}؛ صحیح مسلم، ج۲، ص۳۱۷-۳۷۰.</ref> | «حمیدی» در کتاب «[[الجمع بین الصحیحین (کتاب)|الجمع بین الصحیحین]]» از [[مسند]] عایشه [[روایت]] کرده که گفت: (به [[غیرت]] نیامدم بر احدی از [[زنان پیامبر]] به اندازهای که بر خدیجه به غیرت آمدم با وجود این که او را هرگز ندیدم لکن [[پیامبر]] او را بسیار یاد میکرد) .<ref>{{عربی|"ما غرت علی امراه من نساء النبی الا علی خدیجه و ما رایتها قط ولکن کان یکثر ذکرها"}}؛ صحیح مسلم، ج۲، ص۳۱۷-۳۷۰.</ref> | ||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
[[عایشه]] حتی به فاطمه{{ع}} [[دختر پیامبر]] نیز [[حسادت]] میورزید و [[تحمل]] آن را نداشت که ببیند [[پیامبر]] دخترش را میبوسد و نوازش میکند، طبق [[روایت]] «ذخائر العقبی» <ref>محبالدین طبری، ذخائر العقبی، ص۴۶.</ref> و روایت [[تاریخ]] [[بغداد]]<ref>تاریخ بغداد، ج۵، ص۸۷.</ref> عایشه میگوید: به پیامبر [[اعتراض]] کردم که چرا این قدر فاطمه را میبوسی؟ در پاسخ فرمود: آری عایشه وقتی مرا به [[آسمان]] بردند، [[جبرئیل]] مرا وارد [[بهشت]] کرد و سیبی از آنجا به من داد و من آن را خوردم آن میوه نطفه فاطمه شد و چون برگشتم با [[خدیجه]] همبستر شدم فاطمه از همین نطفه است پس فاطمه حورائی است در قالب [[بشر]] و من هر وقت [[مشتاق]] بوی بهشت میشوم آن بوی را از فاطمه استشمام میکنم و لذا او را میبوسم<ref>تاریخ بغداد، ج۵، ص۸۷.</ref>. | [[عایشه]] حتی به فاطمه{{ع}} [[دختر پیامبر]] نیز [[حسادت]] میورزید و [[تحمل]] آن را نداشت که ببیند [[پیامبر]] دخترش را میبوسد و نوازش میکند، طبق [[روایت]] «ذخائر العقبی» <ref>محبالدین طبری، ذخائر العقبی، ص۴۶.</ref> و روایت [[تاریخ]] [[بغداد]]<ref>تاریخ بغداد، ج۵، ص۸۷.</ref> عایشه میگوید: به پیامبر [[اعتراض]] کردم که چرا این قدر فاطمه را میبوسی؟ در پاسخ فرمود: آری عایشه وقتی مرا به [[آسمان]] بردند، [[جبرئیل]] مرا وارد [[بهشت]] کرد و سیبی از آنجا به من داد و من آن را خوردم آن میوه نطفه فاطمه شد و چون برگشتم با [[خدیجه]] همبستر شدم فاطمه از همین نطفه است پس فاطمه حورائی است در قالب [[بشر]] و من هر وقت [[مشتاق]] بوی بهشت میشوم آن بوی را از فاطمه استشمام میکنم و لذا او را میبوسم<ref>تاریخ بغداد، ج۵، ص۸۷.</ref>. | ||
عایشه | شواهد بسیاری در باره این نگاه منفی عایشه به امام علی{{ع}} در تاریخ و [[روایات]] وجود دارد؛ از جمله: مینویسند: عایشه در [[مکه]] بود و پیش از [[کشته شدن عثمان]] رفته بود پس چون [[حج]] خود را به انجام رسانید، عازم [[مدینه]] گردید و در بین راه که «[[ابن ام کلاب]]» به او برخورد گفت: [[عثمان]] چه کرد؟ گفت: کشته شد. گفت: دور و رانده باد. | ||
سپس گفت: [[مردم]] با که [[بیعت]] کردند؟ گفت: با [[طلحه]]. گفت: آفرین بر ذوالاصبع. سپس [[عبید بن ابی سلم]] به او برخورد، از او پرسید: مردم چه کردند؟ گفت: با علی{{ع}} [[بیعت]] کردند. گفت: به [[خدا]] [[سوگند]] دیگر باک نداشتم که آسمان به [[زمین]] آید<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۰.</ref> وای بر تو ببین چه میگوئی؟ گفت: همان است که گفتم. عایشه سخت ناراحت شد «[[عبید]]» پرسید: ای [[مادر مؤمنان]] چرا این طور شدی؟ من بین [[مشرق]] و [[مغرب]] بهتر و سزاوارتر از او به [[خلافت]] سراغ ندارم و نظیری برای او در تمام حالات نمیبینم، چگونه تو از [[حکومت]] او [[ناراحتی]]، [[عایشه]] جوابی ندارد! دستور داد از همانجا او را به [[مکه]] برگردانند و در بین راه میگفت: ([[عثمان]] را [[مظلوم]] کشتند)<ref>{{عربی|"قتلوا ابن عفان مظلوما"}} شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ص۲۱۵ ببعد.</ref>. | سپس گفت: [[مردم]] با که [[بیعت]] کردند؟ گفت: با [[طلحه]]. گفت: آفرین بر ذوالاصبع. سپس [[عبید بن ابی سلم]] به او برخورد، از او پرسید: مردم چه کردند؟ گفت: با علی{{ع}} [[بیعت]] کردند. گفت: به [[خدا]] [[سوگند]] دیگر باک نداشتم که آسمان به [[زمین]] آید<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۰.</ref> وای بر تو ببین چه میگوئی؟ گفت: همان است که گفتم. عایشه سخت ناراحت شد «[[عبید]]» پرسید: ای [[مادر مؤمنان]] چرا این طور شدی؟ من بین [[مشرق]] و [[مغرب]] بهتر و سزاوارتر از او به [[خلافت]] سراغ ندارم و نظیری برای او در تمام حالات نمیبینم، چگونه تو از [[حکومت]] او [[ناراحتی]]، [[عایشه]] جوابی ندارد! دستور داد از همانجا او را به [[مکه]] برگردانند و در بین راه میگفت: ([[عثمان]] را [[مظلوم]] کشتند)<ref>{{عربی|"قتلوا ابن عفان مظلوما"}} شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ص۲۱۵ ببعد.</ref>. |