چگونه روایات دال بر تام بودن علم غیب معصوم با روایات دال بر محدود بودن علم غیب او قابل جمع هستند؟ (پرسش): تفاوت میان نسخهها
چگونه روایات دال بر تام بودن علم غیب معصوم با روایات دال بر محدود بودن علم غیب او قابل جمع هستند؟ (پرسش) (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۳ اوت ۲۰۱۷، ساعت ۱۸:۰۴
، ۳ اوت ۲۰۱۷←سید علی هاشمی
(صفحهای تازه حاوی «==سید علی هاشمی== برخی شواهد در دو طرف (کامل بودن و محدودیت علوم ائمه) قابل توجه...» ایجاد کرد) |
|||
خط ۲: | خط ۲: | ||
برخی شواهد در دو طرف (کامل بودن و محدودیت علوم ائمه) قابل توجه است. به نظر میرسد این روایات را میتوان جمع کرد. در ادامه به مهمترین شیوههای جمع بین این روایات اشاره میشود (...): | برخی شواهد در دو طرف (کامل بودن و محدودیت علوم ائمه) قابل توجه است. به نظر میرسد این روایات را میتوان جمع کرد. در ادامه به مهمترین شیوههای جمع بین این روایات اشاره میشود (...): | ||
# '''محدودیت در قلمرو علوم ذاتی و استقلالی:''' بیگمان ائمه علومشان را از خداوند دریافت میکردند و مستقل از خداوند، علمی نداشتهاند. در آیات متعددی بر این نکته تأکید شده است که پیامبران و دیگر برگزیدگان خداوند از خود هیچ دانش مستقلی ندارند: وَ لَا یُحِیطُونَ بِشىَْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ؛ (بقره: 255) و به چیزى از علم او احاطه نمىیابند جز به مقدارى [كه او] بخواهد. | # '''محدودیت در قلمرو علوم ذاتی و استقلالی:''' بیگمان ائمه علومشان را از خداوند دریافت میکردند و مستقل از خداوند، علمی نداشتهاند. در آیات متعددی بر این نکته تأکید شده است که پیامبران و دیگر برگزیدگان خداوند از خود هیچ دانش مستقلی ندارند: وَ لَا یُحِیطُونَ بِشىَْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ؛ (بقره: 255) و به چیزى از علم او احاطه نمىیابند جز به مقدارى [كه او] بخواهد. این جمله را میتوان یک اصل قرآنی درباره قلمرو علوم برگزیدگان خداوند دانست. آگاهی پیامبران و دیگر انسانها نسبت به علوم الهی، تنها در قلمرویی است که خداوند به آنان عطا کند و آنان بدون اذن و اجازه خداوند، چنین علمی ندارند و قادر به کسب آن نیستند (نک: احقاف: 9؛ اعراف: 188؛ اعراف: 203؛ یونس: 16؛ انعام: 50 و هود: 31). بنابراین یک روش جمع روایات به ظاهر متعارض در بحث تام بودن یا محدودیت علوم ائمه این است که روایات دلالت کننده بر محدودیت یا عدم علم ائمه به علم ذاتی و استقلالی آنان اشاره دارند؛ در حالی که روایات دلالت کننده بر تام بودن علوم ایشان از علوم موهتبی و غیراستقلالی سخن میگویند. مثلاً در روایتی با سند صحیح از امام باقر در پاسخ به سؤال از آگاهی ائمه از غیب آمده است: یُبْسَطُ لَنَا الْعِلْمُ فَنَعْلَمُ، وَ یُقْبَضُ عَنَّا، فَلَا نَعْلَمُ؛ (کلینی، 1429: ج1، 636؛ صفار، 1404: 513) علم برای ما گسترده میشود، پس میدانیم و از ما گرفته میشود، پس نمیدانیم. بنابراین نفی برخی علوم توسط خود ائمه در برخی روایات و اثبات آن در روایات دیگر میتواند به این شیوه جمع شود. | ||
این جمله را میتوان یک اصل قرآنی درباره قلمرو علوم برگزیدگان خداوند دانست. آگاهی پیامبران و دیگر انسانها نسبت به علوم الهی، تنها در قلمرویی است که خداوند به آنان عطا کند و آنان بدون اذن و اجازه خداوند، چنین علمی ندارند و قادر به کسب آن نیستند (نک: احقاف: 9؛ اعراف: 188؛ اعراف: 203؛ یونس: 16؛ انعام: 50 و هود: 31). بنابراین یک روش جمع روایات به ظاهر متعارض در بحث تام بودن یا محدودیت علوم ائمه این است که روایات دلالت کننده بر محدودیت یا عدم علم ائمه به علم ذاتی و استقلالی آنان اشاره دارند؛ در حالی که روایات دلالت کننده بر تام بودن علوم ایشان از علوم موهتبی و غیراستقلالی سخن میگویند. مثلاً در روایتی با سند صحیح از امام باقر در پاسخ به سؤال از آگاهی ائمه از غیب آمده است: یُبْسَطُ لَنَا الْعِلْمُ فَنَعْلَمُ، وَ یُقْبَضُ عَنَّا، فَلَا نَعْلَمُ؛ (کلینی، 1429: ج1، 636؛ صفار، 1404: 513) علم برای ما گسترده میشود، پس میدانیم و از ما گرفته میشود، پس نمیدانیم. بنابراین نفی برخی علوم توسط خود ائمه در برخی روایات و اثبات آن در روایات دیگر میتواند به این شیوه جمع شود. | |||
# '''تام بودن اجمالی و محدودیت تفصیلی:''' ممکن است برخی از روایاتی که از تمامیت علوم ائمه خبر میدهند، به علومی اجمالی نظر داشته باشند که تفصیل آنها در طول زندگی امام به روشهای مختلفی مانند الهام، تحدیث، استنباط از قرآن و... به او عطا میشود. چنین جمعبندی بعید به نظر نمیرسد، بلکه شواهدی بر تأیید آن وجود دارد؛ مثلاً پیامبر به امیرالمؤمنین هزار باب علم را آموخت که از هر باب، هزار باب گشوده میشد (نک: صفار، 1404: 302 - 315؛ صدوق، 1362: ج2، 642 - 652). ظاهر این گفتار این است که این دانش، دانشی کلی بوده است که هر باب آن، به شکلی خاص به علوم مختلف دیگری ختم میشده است. بعید نیست روایاتی که ائمه را خزانهداران علم خداوند، آگاه به علوم گذشته و آینده و دارای علم به ظاهر و باطن معرفی میکنند، به علم اجمالی ایشان اشاره داشته باشند؛ زیرا به قرینه روایات دیگر، آنان پیوسته علومی را در موارد مختلف و به شکلهای مختلف دریافت میکردند. | # '''تام بودن اجمالی و محدودیت تفصیلی:''' ممکن است برخی از روایاتی که از تمامیت علوم ائمه خبر میدهند، به علومی اجمالی نظر داشته باشند که تفصیل آنها در طول زندگی امام به روشهای مختلفی مانند الهام، تحدیث، استنباط از قرآن و... به او عطا میشود. چنین جمعبندی بعید به نظر نمیرسد، بلکه شواهدی بر تأیید آن وجود دارد؛ مثلاً پیامبر به امیرالمؤمنین هزار باب علم را آموخت که از هر باب، هزار باب گشوده میشد (نک: صفار، 1404: 302 - 315؛ صدوق، 1362: ج2، 642 - 652). ظاهر این گفتار این است که این دانش، دانشی کلی بوده است که هر باب آن، به شکلی خاص به علوم مختلف دیگری ختم میشده است. بعید نیست روایاتی که ائمه را خزانهداران علم خداوند، آگاه به علوم گذشته و آینده و دارای علم به ظاهر و باطن معرفی میکنند، به علم اجمالی ایشان اشاره داشته باشند؛ زیرا به قرینه روایات دیگر، آنان پیوسته علومی را در موارد مختلف و به شکلهای مختلف دریافت میکردند. | ||
# '''تام بودن شأنی و محدود بودن فعلی:''' احتمال دیگری که میتواند به عنوان راه حلی مهم برای جمع کردن دو دسته روایات یادشده مطرح شود، این است که مقصود روایاتی که ظهور در تام بودن علوم ائمه دارند، فعلیت این علوم نیست، بلکه آن است که ائمه این علم را به طور شأنی دارند؛ یعنی به محض آنکه اراده کنند یا به آن نیاز داشته باشند، در اختیار آنان قرار میگیرد. آنان حجتهای خداوند هستند و خداوند آنان را به شیوههای مختلف یاری میکند. مثلاً اشاره شد که روحی مقدس _ که بزرگتر از جبرئیل و میکائیل است _ مأمور تأیید و راهنمایی ائمه است و از آنان جدا نمیشود. طبیعی است که فردی که چنین همراهی دارد از هر مطلبی سؤال شود، بلافاصله جواب آن را از طریق آن روح دریافت میکند. همچنین الهام به قلب ائمه یا القا در گوش آنان، شیوههایی است که ائمه را چنان مجهز میسازد که هرگاه دانشی را بخواهند در اختیار آنان قرار میگیرد (نک: کلینی، 1429: ج1، 656؛ صفار، 1404: 316 - 319). با توجه به این امکانات است که ائمه ادعا میکنند دانش همه چیز در اختیار آنان است. در برخی روایات این مطلب با سند صحیح و به صراحت بیان شده است: إِذَا أَرَادَ أَنْ يَعْلَمَ الشَّيْءَ أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِكَ؛ (کلینی، 1429: ج1، 640) هر گاه [امام] اراده کند چیزی را بداند، خداوند او از آن آگاه میسازد. در روایتی آمده است که یکی از اصحاب امام صادق از ایشان پرسید: «گاهی از شما سؤالی میپرسیم و شما به سرعت پاسخ میدهید و گاهی تأملی میکنید و سپس جواب میدهید؛ [علت این تفاوت چیست؟]» آن حضرت پاسخ داد: «درست است. در گوش و قلب ما [علومی] افکنده میشود. زمانی که این علوم به ما برسد، سخن میگوییم و زمانی که نرسد، صبر میکنیم» (صفار، 1404: 316). این روایت نیز به روشنی، بخشی از علوم ائمه را وابسته به دریافت آن دانش معرفی میکند که نشان میدهد دانش آنان فعلی نیست. بنابراین درست است که ائمه به سبب جایگاه رفیع آنان در جهان، علوم بسیاری را بالفعل در اختیار دارند؛ اما با توجه به نکاتی مانند تغییرپذیری حوادث جهان به سبب اعمال اختیاری انسانها و رخدادن بدا، شمارشناپذیر بودن حوادث جهان و نامتناهی بودن علوم و درجات معنوی، برخی از علوم آنان بالفعل نیست. امام حجت خداوند و بنده برگزیده اوست. هرگاه به دانشی نیاز داشته باشد، خداوند آن علم را در اختیار او قرار میدهد، چنانکه در روایات نیز نقل شد که خداوند کریمتر و حکیمتر از آن است که بندهای را حجت خود بر مردم قرار دهد و آنگاه درهای علوم را بر او ببندد (نک: کلینی، 1429: ج1، 650 - 654؛ همچنین نک: صفار، 1404: 122 - 127). در کافی چهار روایت در این موضوع نقل شده است که سه روایت اخیر آن دارای سند صحیح است. در بصائر روایات متعدد و مستفیضی با این محتوا نقل شده است. توجه داریم که تعبیر علم شأنی همراه با تسامح است؛ زیرا در آن لحظه امام به آن موضوع علم ندارد؛ اما به محض نیاز یا اراده آن، دانش در اختیار او قرار میگیرد که چنین تسامحی در کاربردهای عرفی وجود دارد. اگر کسی پاسخ هر سؤالی را در یک رشته علمی میداند، به او عالم به آن رشته گفته میشود؛ برای عرف فرقی نمیکند که او دانش خود را در همان لحظه به شیوههای خاص مانند الهام دریافت کرده باشد یا از قبل آن را میدانسته است. بنابراین وقتی گفته میشود امام به همه علوم ممکن برای بشر آگاه است، میتواند به این معنا باشد که هرگاه از او سؤالی شود جواب آن را میداند و هرگاه به علمی نیاز داشته باشد یا اراده کند، آن دانش در اختیار او قرار میگیرد. این شیوه به نکتهای اساسی در باب علوم ائمه اشاره دارد که میتواند مبنایی مهم برای تحلیل و جمع بین روایات دال بر محدودیت و تام بودن علوم ائمه باشد. | # '''تام بودن شأنی و محدود بودن فعلی:''' احتمال دیگری که میتواند به عنوان راه حلی مهم برای جمع کردن دو دسته روایات یادشده مطرح شود، این است که مقصود روایاتی که ظهور در تام بودن علوم ائمه دارند، فعلیت این علوم نیست، بلکه آن است که ائمه این علم را به طور شأنی دارند؛ یعنی به محض آنکه اراده کنند یا به آن نیاز داشته باشند، در اختیار آنان قرار میگیرد. آنان حجتهای خداوند هستند و خداوند آنان را به شیوههای مختلف یاری میکند. مثلاً اشاره شد که روحی مقدس _ که بزرگتر از جبرئیل و میکائیل است _ مأمور تأیید و راهنمایی ائمه است و از آنان جدا نمیشود. طبیعی است که فردی که چنین همراهی دارد از هر مطلبی سؤال شود، بلافاصله جواب آن را از طریق آن روح دریافت میکند. همچنین الهام به قلب ائمه یا القا در گوش آنان، شیوههایی است که ائمه را چنان مجهز میسازد که هرگاه دانشی را بخواهند در اختیار آنان قرار میگیرد (نک: کلینی، 1429: ج1، 656؛ صفار، 1404: 316 - 319). با توجه به این امکانات است که ائمه ادعا میکنند دانش همه چیز در اختیار آنان است. در برخی روایات این مطلب با سند صحیح و به صراحت بیان شده است: إِذَا أَرَادَ أَنْ يَعْلَمَ الشَّيْءَ أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِكَ؛ (کلینی، 1429: ج1، 640) هر گاه [امام] اراده کند چیزی را بداند، خداوند او از آن آگاه میسازد. در روایتی آمده است که یکی از اصحاب امام صادق از ایشان پرسید: «گاهی از شما سؤالی میپرسیم و شما به سرعت پاسخ میدهید و گاهی تأملی میکنید و سپس جواب میدهید؛ [علت این تفاوت چیست؟]» آن حضرت پاسخ داد: «درست است. در گوش و قلب ما [علومی] افکنده میشود. زمانی که این علوم به ما برسد، سخن میگوییم و زمانی که نرسد، صبر میکنیم» (صفار، 1404: 316). این روایت نیز به روشنی، بخشی از علوم ائمه را وابسته به دریافت آن دانش معرفی میکند که نشان میدهد دانش آنان فعلی نیست. بنابراین درست است که ائمه به سبب جایگاه رفیع آنان در جهان، علوم بسیاری را بالفعل در اختیار دارند؛ اما با توجه به نکاتی مانند تغییرپذیری حوادث جهان به سبب اعمال اختیاری انسانها و رخدادن بدا، شمارشناپذیر بودن حوادث جهان و نامتناهی بودن علوم و درجات معنوی، برخی از علوم آنان بالفعل نیست. امام حجت خداوند و بنده برگزیده اوست. هرگاه به دانشی نیاز داشته باشد، خداوند آن علم را در اختیار او قرار میدهد، چنانکه در روایات نیز نقل شد که خداوند کریمتر و حکیمتر از آن است که بندهای را حجت خود بر مردم قرار دهد و آنگاه درهای علوم را بر او ببندد (نک: کلینی، 1429: ج1، 650 - 654؛ همچنین نک: صفار، 1404: 122 - 127). در کافی چهار روایت در این موضوع نقل شده است که سه روایت اخیر آن دارای سند صحیح است. در بصائر روایات متعدد و مستفیضی با این محتوا نقل شده است. توجه داریم که تعبیر علم شأنی همراه با تسامح است؛ زیرا در آن لحظه امام به آن موضوع علم ندارد؛ اما به محض نیاز یا اراده آن، دانش در اختیار او قرار میگیرد که چنین تسامحی در کاربردهای عرفی وجود دارد. اگر کسی پاسخ هر سؤالی را در یک رشته علمی میداند، به او عالم به آن رشته گفته میشود؛ برای عرف فرقی نمیکند که او دانش خود را در همان لحظه به شیوههای خاص مانند الهام دریافت کرده باشد یا از قبل آن را میدانسته است. بنابراین وقتی گفته میشود امام به همه علوم ممکن برای بشر آگاه است، میتواند به این معنا باشد که هرگاه از او سؤالی شود جواب آن را میداند و هرگاه به علمی نیاز داشته باشد یا اراده کند، آن دانش در اختیار او قرار میگیرد. این شیوه به نکتهای اساسی در باب علوم ائمه اشاره دارد که میتواند مبنایی مهم برای تحلیل و جمع بین روایات دال بر محدودیت و تام بودن علوم ائمه باشد. |