پرش به محتوا

اثبات نصب الهی امام در حدیث: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۴: خط ۴:
*نکته قابل ذکر در توضیح این نکته این‌‌که درخواست گروه‌‌های مزبور از حضرت دقیقاً واگذاری [[حکومت]] و صحنه [[سیاست]] و [[قدرت]] بود که [[اهل سنت]] آن را به عنوان یک مسئله [[علم فقه|فقهی]] در [[صلاحیت مردم]] و [[انتخاب]] آنان توصیف می‌‌‌کنند که [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} آن را حق و فعل الهی توصیف می‌‌‌فرمود.
*نکته قابل ذکر در توضیح این نکته این‌‌که درخواست گروه‌‌های مزبور از حضرت دقیقاً واگذاری [[حکومت]] و صحنه [[سیاست]] و [[قدرت]] بود که [[اهل سنت]] آن را به عنوان یک مسئله [[علم فقه|فقهی]] در [[صلاحیت مردم]] و [[انتخاب]] آنان توصیف می‌‌‌کنند که [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} آن را حق و فعل الهی توصیف می‌‌‌فرمود.


===روایات دال بر نصب امام===
==روایات دال بر نصب امام==
====نخست: [[حدیث غدیر]]====
====نخست: [[حدیث غدیر]]====
====دوم: [[حدیث منزلت]]====
====دوم: [[حدیث منزلت]]====
==[[روایات دال بر نصب امام]] ==
*از [[روایات]] [[ضرورت]] [[منصوب بودن امام]] و [[جانشین رسول خدا]]{{صل}} استفاده می‌‌شود:
===نخست: [[عصمت]] و [[نصب]]===
*در سخنان [[امامان]]{{ع}} [[جایگاه]] و [[منصب]] والای [[امامت]] و اوصاف و شرائط [[امام]] را [[دلیل]] بر این دانسته‌اند که [[امام]] باید [[منصوب]] از سوی [[خداوند تعالی]] باشد.
*[[امام رضا]]{{ع}} در تلازم بین [[عصمت]] و [[نصب]] می‌‌فرماید: {{متن حدیث|فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَيَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخَطَايَا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ يَخُصُّهُ اللَّهُ بِذَلِكَ لِيَكُونَ حُجَّتَهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ {{متن قرآن|ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ}}<ref>«این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد می‌‌بخشد و خداوند دارای بخشش سترگ است» سوره حدید، آیه ۲۱.</ref> فَهَلْ يَقْدِرُونَ عَلَى مِثْلِ هَذَا فَيَخْتَارُونَهُ أَوْ يَكُونُ مُخْتَارُهُمْ بِهَذِهِ الصِّفَةِ فَيُقَدِّمُونَهُ}}<ref>عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج ۱، ص ۲۱۶ باب ۲۰ ما جاء عن الرضا{{ع}} فی وصف الإمامة و الإمام و ذکر فضل الإمام و رتبته.</ref><ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]] ص ۱۲۵-۱۲۹</ref>.
===دوم: [[شأن هدایت]] و [[نصب]]===
*[[نصب الهی]] یعنی اعطای هر صفت و ویژگی که در امر [[هدایت]] لازم است و [[مأموریت]] [[زعامت]] و [[رهبری]] [[امت اسلامی]] به [[صاحب]] و واجد آن صفات است. در [[فرهنگ]] [[قرآنی]] از این اعطا به [[جعل]] تعبیر می‌‌شود که موهبتی است خدادادی و بر اساس [[علم]] و [[حکمت بالغه الهی]] به [[انسان‌های برگزیده]] عطا می‌‌شود.
*[[قرآن کریم]] می‌‌فرماید: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref> و در جای دیگر می‌‌فرماید: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ}}<ref>«و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.</ref>. کلمه {{متن قرآن|يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}<ref>«که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.</ref> هم می‌‌تواند به معنی {{عربی| یدعون الناس الی امرنا}} باشد که یهدون متضمن معنی یدعون باشد و هم باء به معنی سببیت یعنی به سبب امرنا. یعنی: آنها را [[امام]] قرار دادیم تا [[مردم]] را به [[احکام]] و [[اوامر و نواهی]] ما [[دعوت]] کنند. و [[منصب امامت]] به آنها دادیم و بر اساس این [[جایگاه]] است که [[مسؤولیت]] دارند [[مردم]] را [[هدایت]] کنند و [[اقدام]] آنان در [[پیشوایی]] و [[رهبری]] خودسرانه نیست بلکه به واسطه [[اذن]] و [[جعل]] [[الهی]] است. هر دو احتمال و هر دو معنی با هم از [[آیه]] و استظهار است همان گونه که [[مفسران]] و شارحان [[حدیث]] هم این گونه برداشت کرده‌اند.
*در سخن [[مفسران]] [[سنی]] و [[شیعه]] هم موضوع [[نصب]] و [[جعل]] [[الهی]] و [[اذن]] در امر [[امامت]] و [[هدایت الهی]] آمده است: [[طبری]] یکی از قدیمی‌ترین [[مفسران]] [[سنی]] در [[تفسیر]] جامع البیان ذیل [[آیه]] ۷۳ [[سوره]] [[انبیاء]] می‌‌گوید: {{عربی|عن قتاده قوله:}} {{متن قرآن|وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}<ref>«برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.</ref> {{عربی|جعلهم الله ائمه يقتدي الى الله بهم في امرالله و قوله}} {{متن قرآن|يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}} {{عربی|يقول: يهدون الناس بامرالله اياهم بذلك و يدعونهم الى الله والى عبادته}}<ref>جامع البیان عن تفسیر آی القرآن، ج ۱۷، ص ۶۴.</ref>. و ذیل [[آیه]] ۲۴ [[سوره سجده]] می‌‌گوید: {{عربی| عن قتاده:}} {{متن قرآن|وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}<ref>«برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.</ref> {{عربی| قال: رؤساء في الخير و قوله:}} {{متن قرآن|يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}} {{عربی| يقول الله تعالى ذكره: يهدون اتباعهم و اهل القبول منهم باذننا لهم بذلك و تقويتنا اياهم عليه}}<ref>جامع البیان عن تفسیر آی القرآن، ج ۲۱، ص ۱۳۶.</ref>. باید توجه داشت که غالب [[مفسران اهل سنت]] و [[مفسران شیعه]] نیز همین [[تفسیر]] از [[آیه]] را پذیرفته‌اند <ref>ر.ک: تفسیر رازی، ج ۲۲، ص ۱۹۱؛ قرطبی (م ۶۷۱) تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص ۳۰۵؛ شیخ طوسی (م ۴۶۰) در تبیان: تفسیر تبیان، ج ۸۸، ص ۳۰۷، طبرسی در مجمع البیان، ج ۸، ص ۱۱۱.</ref>.
*[[امام صادق]]{{ع}} در [[تبیین]] ویژگی مهم [[امام]] که [[هدایت]] است به این دو [[آیه]] که [[جعل]] [[نصب الهی]] را نسبت به [[امام]] [[هدایت]]، در مقابل [[امام]] [[گمراهی]] و [[ضلالت]]، می‌‌دهد، [[تمسک]] نموده و می‌‌فرمایند: {{متن حدیث|إِنَّ الْأَئِمَّةَ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِمَامَانِ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى- {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref> لَا بِأَمْرِ النَّاسِ يُقَدِّمُونَ أَمْرَ اللَّهِ قَبْلَ أَمْرِهِمْ وَ حُكْمَ اللَّهِ قَبْلَ حُكْمِهِمْ قَالَ {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ}}<ref>«و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌‌خوانند» سوره قصص، آیه ۴۱.</ref> يُقَدِّمُونَ أَمْرَهُمْ قَبْلَ أَمْرِ اللَّهِ وَ حُكْمَهُمْ قَبْلَ حُكْمِ اللَّهِ وَ يَأْخُذُونَ بِأَهْوَائِهِمْ خِلَافَ مَا فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ}}<ref>کافی، ج ۱، ص، ۲۱۶.</ref>.
*توجه به این نکته لازم است که [[جعل]] [[الهی]] نسبت به [[پیشوایان]] [[کفر]] و [[گمراهی]] به این معنی است که [[خداوند]] بر اساس [[حکمت]]، تکوینا [[مانع]] آنان نشده است (یعنی عدم المنع تکوینا). [[مجلسی]] در شرح [[حدیث]] می‌‌گوید: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً}} {{عربی|أي يقتدي بهم في أقوالهم و أفعالهم يهدون الخلق إلى طريق الجنه بأمرنا "لا بأمر الناس" تفسير لقوله تعالى}} {{متن قرآن|بِأَمْرِنَا}} {{عربی|أي ليس هدايتهم للناس و إمامتهم بنصب الناس و أمرهم بل هم منصوبون لذلك من قبل الله تعالى، و مأمورون بأمره}}<ref>مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج ۲، ص ۴۴۳.</ref>. مازندرانی ذیل [[روایت]] طلحة بن [[زید]] می‌‌نویسد: {{عربی| أي و جعلناهم أئمّة للخلائق يهدونهم إلى الحقّ بأمرنا لهم بذلك و هو صريح في أنّ تعيين الامام من قبل اللّه تعالى غير مفوّض إلى اختيار العباد}}<ref>شرح اصول کافی، ج ۵، ص ۲۰۱؛ مفاهیم القرآن مفاهیم القرآن، ج ۵، ص ۴۰۵.</ref><ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]] ص ۱۲۵-۱۲۹</ref>.
===سوم: [[جایگاه امامت]] و [[نصب]]===
* با توجه به [[جایگاه]] و [[حقیقت]] [[مقام]] و [[منصب امامت]] و [[شئون]] و مسؤولیت‌ها و صفاتی نظیر [[علم خدادادی]] و [[مصونیت]] از هرگناه و [[خطا]] و عیبی و اینکه هر آنچه در [[هدایت]] لازم است باید به [[امام]] اعطا شود، قطعاً چنین [[امام]] و [[هادی]] [[الهی]] لازم است [[منصوب]] از جانب [[خداوند تعالی]] باشد. ما نمی‌توانیم یک فرد معمولی را - هرچند فی الجمله از دیگران [[برتر]] باشد - [[امام]] و [[هادی]] خود قرار دهیم بلکه [[پیشوای امت]] و [[رهبر]] [[جامعه اسلامی]] به عنوان [[خلیفه رسول الله]] با ویژگی‌های فرابشری را فقط باید [[خداوند]] [[نصب]] کند.
* توجه به [[مقام]] و [[منصب امامت]] مستلزم [[نصب الهی]] است و این ملازمه را [[امام رضا]]{{ع}} [[تبیین]] کرده‌اند: {{متن حدیث|هَلْ يَعْرِفُونَ قَدْرَ الْإِمَامَةِ وَ مَحَلَّهَا مِنَ الْأُمَّةِ فَيَجُوزَ فِيهَا اخْتِيَارُهُمْ إِنَّ الْإِمَامَةَ أَجَلُّ قَدْراً وَ أَعْظَمُ شَأْناً وَ أَعْلَى مَكَاناً وَ أَمْنَعُ جَانِباً وَ أَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ يَبْلُغَهَا النَّاسُ بِعُقُولِهِمْ أَوْ يَنَالُوهَا بِآرَائِهِمْ أَوْ يُقِيمُوا إِمَاماً بِاخْتِيَارِهِمْ}}.
* [[امام رضا]]{{ع}} در موهوبی بودن و اکتسابی نبودن [[جایگاه]] و [[منصب امامت]] به وضوح و روشنی [[بیان]] می‌‌فرماید: {{متن حدیث|الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا يُدَانِيهِ أَحَدٌ وَ لَا يُعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لَا يُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لَا لَهُ مِثْلٌ وَ لَا نَظِيرٌ مَخْصُوصٌ بِالْفِعْلِ كُلِّهِ مِنْ غَيْرِ طَلَبٍ مِنْهُ لَهُ وَ لَا اكْتِسَابٍ بَلِ اخْتِصَاصٌ مِنَ الْمُفْضِلِ الْوَهَّابِ}}<ref>عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج ۱، ص ۲۱۹.</ref><ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]] ص ۱۲۵-۱۲۹</ref>.
===چهارم: [[خلافت الهی]] و [[نصب الهی امام|نصب]]===
در تعداد زیادی از [[روایات]]، [[اهل بیت]]{{عم}}، خود یا دیگر [[امامان معصوم]] را [[خلیفه‌الله]] و [[جانشین خداوند]] خوانده‌اند که به نظر می‌رسد بتوان از کاربرد این مفهوم در [[کلام]] ایشان، [[اعتقاد]] آنها را نسبت به [[نصب الهی]] [[امامان معصوم]] دریافت.
مفهوم [[خلیفه]]، در لغت به معنای کسی است که به جای کسی و پس از کسی می‌آید تا قائم‌مقام او بوده<ref>خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۴، ص۲۶۷؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان‌العرب، ج۹، ص۸۹.</ref> در نتیجه، متصدی کارهای او شود.
البته لازم به ذکر است که امر [[خلافت]] و [[جانشینی]] در میان [[انسان‌ها]] همراه با تأخر زمانی است. [[خلیفه]] کسی است که پس از فردِ اول می‌آید و [[وظایف]] و اختیارات او را به عهده می‌گیرد؛ اما این تأخر که در معنای “خلیفه” نهفته است، درباره [[خلیفه‌الله]] به چه معنایی است؟ روشن است که تأخر زمانی، درباره [[جانشینی]] از [[خدا]] که ذاتی [[سرمدی]] است، معنا ندارد، بلکه در اینجا تأخر به لحاظ کیفی مورد نظر است که عالی‌ترین [[مقامات]] [[روحانی]] را در بر می‌گیرد<ref>حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۳، ص۱۱۰-۱۱۱.</ref>.
توضیح مطلب این است که [[خلیفه]] و [[نائب]] باید از نظر اوصاف [[علمی]] و [[رفتاری]] همانند مستخلف‌عنه یا شبیه و متناسب با وی باشد تا بتواند [[وظایف]] او را انجام دهد. مثلاً [[خلیفه]] عالِم، باید عالِم، [[خلیفه]] [[فرمانده]] نظامی باید نظامی و [[آگاه]] به مسائل [[جنگ]] و [[خلیفه]] یک مدیر باید توانا در امر [[مدیریت]] باشد. هرچند درباره [[انسان‌ها]] و [[امور دنیوی]] ممکن است [[خلیفه]]، از جهت کیفی مثل و حتی [[برتر]] از فرد اول باشد؛ اما از آنجا که همانند یا [[برتر]] از [[خدا]] قابل [[تصور]] نیست، [[خلیفه‌الله]] کسی خواهد بود که بعد از [[الله]]، [[برترین]] است. این معنای تأخر در مفهوم “خلیفه‌الله” است. [[جانشین خدا]] کسی است که شبیه‌ترین [[انسان‌ها]] به باری‌تعالی باشد. او باید دست‌ِکم به همه نیازهای [[مردم]]، عالم و در انجام همه کارهای خیر عامل بوده، از همه [[زشتی‌ها]] دور باشد، و روشن است که تشخیص و [[انتخاب]] چنین فردی تنها به دست [[خداوند]] میسر است. کاربرد [[قرآنی]] این واژه هم نشان‌دهنده [[الهی]] بودن و [[عظمت]] [[جایگاه]] خلیفه‌اللهی است. در [[آیات قرآن]]، [[خلیفه خدا]] تنها درباره [[پیامبران الهی]] به کار رفته است:
{{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً...}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم،.».. سوره بقره، آیه ۳۰.</ref>.
به استناد سخن برخی [[مفسران]]، در این [[آیه]]، منظور از [[خلیفه خدا]] نمی‌تواند نوع [[انسان‌ها]] باشد؛ بلکه آن کسی را که [[خدا]] (مطابق این [[آیه]]) [[خلیفه]] خود قرار داد، [[حضرت آدم]]{{ع}} بوده است. این سخن با آیه‌ای دیگر که باری‌تعالی [[حضرت داود]]{{ع}} را [[خلیفه]] خود خوانده است، [[تأیید]] می‌شود. {{متن قرآن|يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ...}}<ref>«ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کرده‌ایم پس میان مردم به درستی داوری کن.».. سوره ص، آیه ۲۶.</ref>.
اگر منظور از [[خلیفه‌الله]] در [[آیه]] اول، نوع [[بشر]] باشد، اختصاصش به [[حضرت داود]]{{ع}} که یکی از مصادیق [[بشر]] است، بی‌معنا خواهد بود.
برخی [[روایات]] نیز به گونه‌ای سخن گفته‌اند که گویا [[مقام]] خلیفه‌اللهی با [[نصب]] و [[گزینش]] [[خداوند]] ملازمت داشته، کسی [[حق]] [[اعتراض]] به آن را ندارد. از [[امام صادق]]{{ع}} چنین [[نقل]] شده است که: “امامت، [[خلافت]] [[خداوند]] است و کسی [[حق]] ندارد بگوید چرا [[خداوند]]، آن را در [[نسل]] [[امام حسین]]{{ع}} نه [[امام حسن]]{{ع}} - قرار داد؛ زیرا [[خداوند]] در کارهای خود [[حکیم]] است”<ref>ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، معانی الاخبار، ص۱۲۷؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الخصال، ج۱، ص۳۰۵؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال‌الدین، ج۲، ص۳۵۹.</ref>. در این [[روایت]]، [[امام صادق]]{{ع}} به مسئله [[نصب]] و [[جعل الهی]] در مورد [[منصب]] خلیفه‌اللهی تصریح کرده‌اند و با توجه به خلافتِ [[الهی بودن مقام امامت]]، [[لزوم]] [[تعیین]] [[الهی]] [[امام]] را امری روشن و غیر قابل تردید دانسته، [[سخن]] خود را به مرحله بعد از آن و [[دلیل]] [[امامت الهی]] [[نسل]] [[امام حسین]]{{ع}} معطوف کرده‌اند؛ یعنی لازمه [[خلافت الهی]]، [[نصب الهی]] است.
بنابراین با توجه به کاربرد [[قرآنی]] و [[روایی]] واژه “خلیفه خدا” می‌توان [[خلیفه خدا]] را فرد [[منصوب]] از سوی [[خدا]] دانست. به علاوه، از آنجا که [[خلیفه خدا]] در [[حقیقت]]، متصدی کارهای [[خداوند]] است، این [[خداوند]] است که [[جانشین]] خود را [[تعیین]] می‌کند و اساساً اینکه [[مردم]] بخواهند برای [[خداوند متعال]] [[جانشین]] و [[نماینده]] [[انتخاب]] کنند، امری بی‌معنا خواهد بود.
برای پاسخ به این سؤال که “خلیفه‌الله” در [[روایات]]، کدام [[شأن]] از [[شئون امامت]] را در بر می‌گیرد، در [[کلام]] خود [[ائمه]] پاسخ روشن و قابل استنادی یافت نشد. البته با توجه به کاربرد [[قرآنی]] “خلیفه” که به [[پیامبران]] اطلاق شده است، همچنین معنای لغوی “خلیفه‌الله” که متصدی کار خداست، شاید بتوان از این واژه، [[شأن مرجعیت دینی]] را دریافت.
می‌توان با مراجعه به [[منابع تاریخی]]، نکات مفیدی را در این موضوع دریافت. از بررسی منابع به دست می‌آید که بعد از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}}، [[مردم]]، [[حاکمان]] و خلفای زمان خود را “خلیفه‌الله” می‌نامیدند<ref>ر.ک: احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۱، ص۱۰؛ ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۱۲، ص۹۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۰۹؛ عبدالله بن مسلم ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۳۸.</ref>. هر چند برخی [[خلفا]] این عنوان را برای خود نمی‌پسندیدند و خود را [[خلیفه]] [[رسول‌الله]]{{صل}} معرفی می‌کردند<ref>ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۳۷؛ ابن ابی‌شیبه الکوفی، المصنف، ج۸، ص۵۷۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۹۷۲؛ سیدعلی بن موسی ابن طاووس، الطرائف، ج۲، ص۴۰۴.</ref>. به هر حال، مراد آنها از این عناوین، [[مرجعیت]] و [[امامت]] [[دینی]] آنها نبود، بلکه آنان از این عنوان، تنها [[جانشینی]] [[خلفا]] در [[حاکمیت]] و [[رهبری]] [[جامعه اسلامی]] را در نظر داشتند؛ چراکه افرادی مانند [[خلیفه دوم]]<ref>چنان‌که خلیفه دوم در خطبه‌ای چنین گفته است: «ای مردم! هر کس می‌خواهد درباره قرآن چیزی بپرسد، برود پیش «ابی بن کعب» و کسی که می‌خواهد از فرائض و احکام مربوط به ارث چیزی بپرسد، برود پیش «زید بن ثابت» و کسی که می‌خواهد از حلال و حرام چیزی بپرسد، برود پیش «معاذ بن جبل»، (حاکم نیسابوری، المستدرک، ج۳، ص۲۷۱).</ref> و سوم و [[حاکمان اموی]] و [[عباسی]] که از جهت [[علمی]] در مقابل [[اهل بیت]]{{عم}} و دیگر [[دانشمندان]] [[دینی]] ادعایی نداشتند نیز [[خلیفه خدا]] یا [[خلیفة]] [[رسول‌الله]]{{صل}} خوانده می‌شدند. بنابراین در اصطلاحِ [[مسلمانان]]، “خلیفه‌الله” عنوانی بود که آنان پس از [[رحلت نبی اکرم]]{{صل}} به [[حاکمان]] و [[رهبران]] [[سیاسی]] [[جامعه اسلامی]] می‌دادند.
در مجموع می‌توان گفت در کاربرد [[روایی]]، مصداق “خلیفه‌الله” و [[امامان]] [[منصوب]] از سوی [[خدا]] هستند و بر [[شأن]] [[حاکمیت]] و [[امامت]] [[سیاسی]] و همچنین [[مرجعیت دینی]] آنها دلالت دارد<ref>[[سید احمد حسینی|حسینی، سید احمد]]، [[نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه (کتاب)|نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه]]، ص ۵۵.</ref>.
===پنجم: [[حجت الهی]] بودن و [[نصب الهی امام|نصب]]===
از مباحث قابل [[تأمل]] این است که اگر در روایتی، [[امام]]، [[حجت خدا]] خوانده شده باشد، آیا می‌توان آن را به معنای [[الهی]] بودن [[امام]] دانست و یا اینکه [[حجت خدا]] بودن، اعم از [[نصب الهی]] یا مردمی بودن [[انتخاب امام]] است؟ اگر لازمه [[حجت خدا]] بودن [[امام]]، [[الهی بودن امامت]] ایشان است، این [[امامت الهی]] زیر مجموعه کدام یک از اقسام [[امامت]] “دینی و سیاسی” قرار می‌گیرد؟
برای پاسخ می‌توان از معنای لغوی این واژه و کاربرد آن در [[روایات]] بهره گرفت. “الحجّة” در لغت به معنای [[برهان]]<ref>محمد بن مکرم بن منظور، لسان‌العرب، ج۲، ص۲۲۸؛ مبارک بن محمد بن اثیر جزری، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ج۱، ص۳۴۱؛ احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۱۲۱.</ref> و [[دلیل]] [[پیروزی بر دشمن]] هنگام [[دشمنی]]<ref>خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۳، ص۱۰؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان‌العرب، ج۲، ص۲۲۸.</ref> می‌باشد؛ پس [[حجت خدا]] به معنای [[دلیل]] و [[برهان]] [[الهی]] است. با توجه به این معنا، اگر [[امام]]، [[حجت خدا]] باشد، می‌توان گفت که او [[دلیل]] [[خدا]] برای ساکت کردن [[منکران]] و [[خطاکاران]] است؛ یعنی با [[وجود امام]]، برای [[مردم]] در [[نافرمانی]] از [[دستور خداوند]] عذر و بهانه‌ای باقی نمی‌ماند. این مطلب در [[روایات]] نیز [[تأیید]] شده است. [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: “حجت [[خدا]] بر [[مردم]] [[استوار]] نمی‌شود؛ مگر به وجود امامی که [در نظر [[مردم]]] شناخته شود”<ref>ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۷.</ref>. بنابراین کاربرد این واژه درباره [[امام]]، بر [[جایگاه]] [[عظیم]] ایشان دلالت می‌کند؛ چنان که در [[روایات]] آمده است، [[حجت خدا]] باید [[معصوم]] باشد؛ زیرا با توجه به [[احتجاج]] [[خداوند]] به ایشان، وی [[هدایت‌گر]] [[مردم]] است و [[هدایت‌گر]] [[مردم]] نیز نمی‌تواند خود دچار [[خطا]] و [[عصیان]] گردد: او ([[امام]]) [[معصوم]] است و مشمول کمک و [[تأیید الهی]] است، از [[خطا]] و [[لغزش]] ایمن است، [[خدا]] او را به این صفات اختصاص داده تا [[حجت]] وی بر [[بندگان]] و [[گواه]] او بر مخلوقاتش باشد، “این [[فضل الهی]] است که به هر که خواهد، عطا کند و [[خدا]] صاحب [[فضل]] بزرگی است”<ref>{{متن قرآن|ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ}} «این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد می‌بخشد و خداوند دارای بخشش سترگ است» سوره جمعه، آیه ۴.</ref>. آیا [[مردم]] قادرند چنین امامی را [[انتخاب]] کنند؟<ref>ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۳؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال‌الدین، ج۲، ص۶۸۱؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۱، ص۲۲۲.</ref>.
به علاوه، [[روایات]] متعددی وجود دارد که از اختصاص [[علوم ویژه]] به [[حجت خدا]] حکایت دارد<ref>ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۲۷، ۲۵۸ و ۵۰۹؛ روایات در این موضوع فراوان است که در مباحث روایی خواهد آمد.</ref>. روشن است که تشخیص چنین [[انسانی]] که [[معصوم]] است و دارنده [[کمالات]] و [[علوم]] خاصی می‌باشد، تنها در توان [[باری تعالی]] است. این امر، ما را به [[الهی]] بودن [[حجت خدا]] می‌رساند. افزون اینکه [[امام سجاد]]{{ع}} حجت الهی را کسی معرفی کرده که در [[ارتباط مستقیم]] با خداست<ref>{{متن حدیث|لَيْسَ بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ حُجَّتِهِ حِجَابٌ فَلَا لِلَّهِ دُونَ حُجَّتِهِ سِتْرٌ}} (محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، معانی الاخبار، ص۳۵).</ref>.
بخش دیگری از [[کلام]] [[اهل بیت]]{{عم}} نیز حاکی از [[الهی]] بودن [[حجت خداوند]] است. از [[امام علی]]{{ع}} چنین [[نقل]] شده است: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنَّكَ لَا تُخْلِي أَرْضَكَ مِنْ حُجَّةٍ لَكَ عَلَى خَلْقِكَ‌}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸؛ ر.ک: محمد بن حسن طوسی، الغیبة، ص۲۲۱؛ ابو الفتح کراجکی، کنزالفوائد، ج۱، ص۳۷۴.</ref>. [[اخبار]] متعددی با مضمون فوق، در کتاب‌های [[روایی]] وجود دارند. چنین روایاتی نشان‌دهنده [[نصب الهی]] [[حجت]] می‌باشند؛ چراکه ممکن است [[مردم]] در [[انتخاب امام]] خود به توافق نرسند که - بر فرض مردمی بودن [[انتخاب]] [[حجت]] - در آن صورت، حجتی نخواهد بود و این امر با [[کلام]] [[اهل بیت]]{{عم}} راجع به خالی نشدن [[زمین]] از وجود [[حجت]] در [[تعارض]] می‌باشد. همچنین در [[سخنان امام سجاد]]{{ع}} آمده است: {{متن حدیث|لَمْ تخلو [تَخْلُ‌] الْأَرْضُ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ مِنْ حُجَّةِ اللَّهِ فِيهَا ظَاهِرٌ مَشْهُورٌ أَوْ غَائِبٌ مَسْتُورٌ}}<ref>محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، امالی، ص۱۸۶؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال‌الدین، ج۱، ص۲۰۷؛ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۲، ص۳۱۷؛ همچنین ر.ک: همان، ص۲۴۴، ۲۸۹، ۲۹۲ و ۲۹۴ و ج۲، ص۶۵۶-۶۵۷؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، أمالی، ص۲۵۰؛ محمد بن حسن طوسی، الغیبة، ص۳۲۱؛ ابوالفتح کراجکی، کنزالفوائد، ج۱، ص۳۷۴؛ حسن بن یوسف حلی، کشف الیقین، ص۷۴ و ۱۸۵.</ref>. این [[حدیث]] می‌گوید که ممکن است حجت الهی [[غایب]] و پوشیده باشد؛ در حالی که [[غیبت]] آن حجت الهی که منتخب [[مردم]] است، معنا ندارد. [[بدیهی]] است کسی که [[مردم]] او را به عنوان [[امام]] [[انتخاب]] کرده‌اند، معلوم و مشهور است؛ اما ممکن است کسی منتخب [[خداوند]] باشد، ولی در میان [[مردم]] معلوم و مشهور نباشد.
افزون بر این مطلب، روایاتی وجود دارد که در آن [[اهل بیت]]{{عم}} خود را حجت الهی می‌دانند<ref>ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۲۸ و ۲۴۳.</ref>؛ در حالی که بیشتر ایشان منتخب [[مردم]] نبودند. بنابراین از استعمال این واژه در کلمات [[اهل بیت]]{{عم}} می‌توان [[نصب الهی]] را استفاده نمود.
در پاسخ به [[پرسش]] دوم نیز می‌توان گفت: همان‌طور که گذشت، [[خداوند]] می‌تواند با [[تمسک]] به [[حجت]]، [[منکران]] و [[خطاکاران]] را ساکت نماید و در [[حقیقت]]، وجود [[حجت]]، [[راه]] عذر و بهانه را برای [[نافرمانی]] می‌بندد. این سخن و دیگر شواهد از [[روایات]]<ref>بخشی از روایات، حجت را «بیان کننده دین» خوانده‌اند، مانند: {{متن حدیث|مَا زَالَتِ الْأَرْضُ إِلَّا وَ لِلَّهِ الْحُجَّةُ يَعْرِفُ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ يَدْعُو إِلَى سَبِيلِ اللَّهِ...}} (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸).</ref> نشان می‌دهند که [[حجت خدا]] بیان‌کننده [[دین خدا]] و [[طریق صحیح]] شناختن [[خوبی‌ها]] از [[گناهان]] است. در روایاتی آمده است که [[خداوند]]، حجتش را از پاسخ مسائل گوناگون [[آگاه]] کرده است<ref>ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۲۷.</ref> و یا اینکه [[حجت خدا]] به نیازمندی‌های [[مردم]] برای [[شناخت]] [[راه]] [[سعادت]]<ref>بنابر روایاتی، نشناختن حجت خدا گمراهی را در پی خواهد داشت (ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۳۷)؛ از آنجا که حجت خدا باید پاسخ‌گوی مردم مختلف باشد، در روایاتی آمده است که حجت خدا به زبان‌های اقوام مختلف، عالِم و از نیازهای آنها آگاه است (ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۲۸؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۲۳). روایات در این موضوع فراوان است که در مباحث روایی خواهد آمد.</ref> که همان [[دین]] خداست، عالِم می‌باشد.
بنابراین [[حجت خدا]] را می‌توان لااقل به معنای “مرجعیت و [[امامت]] دینی” [[امام]] دانست. از این رو دلالت بر [[حاکمیت]] و [[رهبری سیاسی]] مشروط به وجود قرینه خواهد بود<ref>[[سید احمد حسینی|حسینی، سید احمد]]، [[نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه (کتاب)|نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه]]، ص ۵۱.</ref>.
۲۱۸٬۱۲۲

ویرایش