|
|
خط ۴۳: |
خط ۴۳: |
| #به تصریح این [[روایت]]، ابو بکر مسجدی در محله [[بنی جمح]] ساخت. در حالی که میگویند: [[مسجد قبا]] نخستین مسجدی بود که در [[اسلام]] ساخته شد<ref>وفاء الوفاء، ج۱، ص۲۵۰؛ سیره حلبی، ج۲، ص۵۵.</ref>. همین طور میگویند: [[عمّار]] نخستین کسی است که در اسلام [[مسجد]] ساخت<ref>الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۷۸- ۱۷۹؛ الاعلاق النفیسه، ص۱۹۶.</ref>. | | #به تصریح این [[روایت]]، ابو بکر مسجدی در محله [[بنی جمح]] ساخت. در حالی که میگویند: [[مسجد قبا]] نخستین مسجدی بود که در [[اسلام]] ساخته شد<ref>وفاء الوفاء، ج۱، ص۲۵۰؛ سیره حلبی، ج۲، ص۵۵.</ref>. همین طور میگویند: [[عمّار]] نخستین کسی است که در اسلام [[مسجد]] ساخت<ref>الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۷۸- ۱۷۹؛ الاعلاق النفیسه، ص۱۹۶.</ref>. |
| #چند [[پرسش]] داریم که باید پاسخ دهند: چرا به ابو بکر اجازه دادند که در محله بنی جمح مسجد بسازد؟ چرا [[مردم]] بنی جمح به این مبارزهطلبی [[اعتراض]] نکردند؟ چرا [[بنی تمیم]] این صفات [[شایسته]] و ارجمند ابو بکر را [[درک]] نکردند و او را رها ساختند که بیرون رود، امّا ابن دغنه متوجه شایستگیهای او شد؟ چرا [[قریش]] متوجه این صفات نشدند و او را به شدّت [[عذاب]] و [[شکنجه]] کردند؟<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۳۳۱.</ref>. | | #چند [[پرسش]] داریم که باید پاسخ دهند: چرا به ابو بکر اجازه دادند که در محله بنی جمح مسجد بسازد؟ چرا [[مردم]] بنی جمح به این مبارزهطلبی [[اعتراض]] نکردند؟ چرا [[بنی تمیم]] این صفات [[شایسته]] و ارجمند ابو بکر را [[درک]] نکردند و او را رها ساختند که بیرون رود، امّا ابن دغنه متوجه شایستگیهای او شد؟ چرا [[قریش]] متوجه این صفات نشدند و او را به شدّت [[عذاب]] و [[شکنجه]] کردند؟<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۳۳۱.</ref>. |
|
| |
| ==[[هجرت به طائف]]==
| |
| دیدیم که [[رسول اکرم]]{{صل}} با [[رحلت ابوطالب]] [[یاوری]] [[قوی]] و [[قدرتمند]] را از دست داد. [[ابوطالب]] با دست و زبان و [[شعر]] و [[فرزندان]] [[خانواده]] و [[خاندان]] و همه امکانات و توانمندیهای خود از [[پیامبر]]{{صل}} و [[دعوت الهی]] او جانانه [[حمایت]] و [[دفاع]] کرد و [[مال]] و [[ثروت]] و موقعیت و [[منزلت]] و [[روابط اجتماعی]] خویش را در این راه [[فدا]] ساخت. [[قریش]] [[گمان]] میکرد که پیامبر{{صل}} با [[وفات]] حامی بزرگ خود، در [[عزم]] و [[اراده]] خویش برای تداوم راه و [[دعوت]] [[سست]] خواهد شد. از اینرو پس از وفات بزرگ [[مکّه]]، [[گستاخی]] خویش را به نهایت رساندند و انواع [[آزار]] و اذیّتهایی را که در [[زمان]] ابوطالب از انجام آن عاجز و [[ناتوان]] بودند، در [[حقّ]] [[حضرت]] روا داشتند. قریش [[فرصت]] را برای [[انتقامجویی]] و کینهکشی و فروریختن جام [[خشم]] خویش بر سر پیامبر{{صل}} که او را باعث [[مشکلات]] و گرفتاریهای خود میدانست؛ مناسب دید.
| |
| [[پیامبر اکرم]]{{صل}} دریافت که [[دعوت اسلامی]] با فشارهای قوی مواجه است.
| |
|
| |
| این فشارها که از سوی قریش [[اعمال]] میشد، مانع عمده بر سر راه [[گسترش اسلام]] و ورود دیگران به حوزه [[مسلمانی]] بود. چه تازه [[مسلمانان]] جز [[عذاب]] و [[شکنجه]]، و [[اهانت]] و [[تحقیر]] چیزی نمیدیدند. بنابراین [[انگیزه]] کافی برای [[گرایش]] به [[اسلام]] فراهم نبود. بالاتر این که امکان داشت، آنچه پیامبر{{صل}} با [[سختی]] و [[مجاهدت]] فراوان به دست آورده، با خطرهایی مواجه شود که چه بسا توان مقابله با آن را نداشته، عبور موفقیتآمیز از آن ممکن نباشد.
| |
| از اینرو تحرک جدیدی لازم بود تا جنب و [[جوش]] تازهای در رگهای دعوت اسلامی دمیده آن را برای مقابله و مواجهه با خطرهای احتمالی توانمندتر سازد و بیش از پیش فعّال نماید.
| |
|
| |
| حال که ماندن پیامبر{{صل}} در مکّه- اگر خطری برای دعوت اسلامی نداشته باشد- لااقل به معنی [[جمود]] و ایستایی [[نهضت]] خواهد بود؛ طبیعی است که آن حضرت به دنبال جایگاه دیگری برآید تا در آنجا به دور از [[آزار]] و اذیّت، و [[مکر]] و [[توطئه]] [[قریش]]، [[آزادی]] [[جنبش]] و [[دعوت اسلامی]] فراهم باشد و [[مسلمانان]] پیش از آنکه [[مأیوس]] و [[نومید]] شوند، و در مقابل فشارهای مداوم [[مشرکان]] [[مکّه]] از پای درآیند؛ در پایگاه جدید، به دور از آزار و اذیّتهای گوناگون قریش نفس [[راحتی]] بکشند. این [[دلایل]] بود که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را بر آن داشت تا به [[طائف]] [[مهاجرت]] کند.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۴۰۰.</ref>.
| |
|
| |
| ==[[هجرت به طائف]] در [[کلام]] مورّخان==
| |
| پیامبر اکرم{{صل}} پس از صدور [[اذن الهی]] برای خروج از مکّه، همراه علی{{ع}}<ref>سیرة المصطفی، ص۲۲۱- ۲۲۲؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۹۷.</ref> یا [[زید بن حارثه]] یا همراه هر دو<ref>شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۱۲۷؛ سیرة المصطفی، ص۲۲۱- ۲۲۲.</ref>چند [[روز]] مانده به آخر شوّال [[سال دهم بعثت]] به طائف [[سفر]] رفت.
| |
| آن [[حضرت]] ده روز در طائف ماند و مطابق برخی اقوال یک ماه؛ در این مدت با یکایک اشراف ثقیف سخن گفت، امّا هیچ یک به او پاسخ مثبت ندادند، بلکه بر [[جوانان]] خویش ترسیدند و از او خواستند تا از شهرشان بیرون رود و [[سفیهان]] خود را وادار کردند تا در دو صف بر سر راه حضرت نشستند و او را سنگباران کردند. علی{{ع}} از [[پیامبر]]{{صل}} [[دفاع]] میکرد. چنان که سر او یا زید بن حارثه [[شکست]].
| |
|
| |
| میگویند: [[رسول خدا]]{{صل}} به سایه [[باغی]] از آن [[عتبه]] و [[شیبه]] [[فرزندان]] [[ربیعه]] [[پناه]] برد و در گوشهای نشست. [[پسران]] ربیعه که خستگی پیامبر{{صل}} را دیدند، [[عواطف]] و احساساتشان برانگیخته شد و با [[غلام]] [[نصرانی]] خود، عدّاس که از [[مردم]] [[نینوا]] بود، مقداری انگور برای وی فرستادند. عدّاس انگور را پیش حضرت گذاشت. موقعی که پیامبر{{صل}} خواست انگور را بخورد، [[بسم الله]] الرحمن [[الرحیم]] گفت. عدّاس [[تعجب]] کرد که کسی در این منطقه نام خدای را بر زبان آورد. بین آن دو سخنانی ردّ و بدل شد و در نهایت به [[مسلمانی]] غلام نصرانی انجامید. یکی از [[برادران]] به دیگری گفت: غلامت را تباه کرد.
| |
|
| |
| [[پیامبر]]{{صل}} عازم [[مکّه]] شد، امّا دشمنانش خود را برای [[آزار]] و اذیّتهای بیسابقه آماده کرده بودند. با این حال پیامبر{{صل}} برای [[رویارویی]] با همه احتمالات ممکن آماده بود. چه به همراه خود گفت: [[خداوند]] از مشکلاتی که میبینی، راه خروج و گشایشی قرار داده است. او دینش را [[نصرت]] خواهد داد و از پیامبرش [[حمایت]] خواهد کرد.
| |
| پیامبر{{صل}} از [[اخنس بن شریق]] درخواست [[پناهندگی]] کرد تا بتواند وارد مکّه شود، امّا [[اخنس]] با این [[استدلال]] که هم [[پیمان]] [[قریش]] است، به او [[پناه]] نداد.
| |
|
| |
| سپس از [[سهیل بن عمرو]] درخواست پناهندگی کرد. او نیز به دلیل این که از [[طایفه]] [[بنی عامر]] بود، علیه بنی کعب پناهندگی نداد.
| |
| بدین ترتیب پیامبر{{صل}} در پناه مطعم بن عدی وارد مکّه شد که خود و همراهانش برای حمایت از آن [[حضرت]] مسلّح شده بودند. قریش پناهندگی مطعم را پذیرفت.
| |
|
| |
| برخی گویند: پیامبر{{صل}} به محض ورود به مکّه در همان [[روز]] نخست پناهندگی مطعم را رد کرد. دیگران گفتهاند: مدتی در پناه وی به سر برد.
| |
| میگویند: پس از [[درگذشت ابوطالب]]، پیامبر{{صل}} سفرهایی به میان [[قبایل]] بنی [[صعصعه]] و بنی شیبان داشت، امّا نتوانست حمایت آنان را جلب کند<ref>شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۱۲۶.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۴۰۱.</ref>.
| |
|
| |
| ==آثار [[هجرت به طائف]]==
| |
| بر خلاف [[پندار]] برخی که ممکن است [[گمان]] برند [[سفر]] پیامبر{{صل}} به [[طائف]] بیثمر بود، ما معتقدیم که تأثیرات ایجابی و مثبتی بر [[ذهن]] کسانی گذاشت که [[رسول خدا]]{{صل}} با آنان [[دیدار]] و [[گفتگو]] کرد. البته نتیجه مطلوب و مورد نظر در [[آینده]] تحقق یافت؛ زیرا فضا را برای [[گرایش]] [[قبیله ثقیف]] به [[اسلام]] آماده ساخت.
| |
| این [[قبیله]] وقتی [[شوکت]] اسلام و [[مسلمانان]] را دید، بدون این که تحت تأثیر فشارهای [[اقتصادی]] و [[اجتماعی]] مناطق اطراف خصوصا قریش قرار گیرد و از این بابت واهمهای داشته باشد، با اعزام نمایندگانی به [[مدینه]]، اظهار [[مسلمانی]] کرد.
| |
| از این گذشته سفر پیامبر{{صل}} به طائف [[شایعات]] [[دروغ]] قریش که او را به [[جنون]] و [[جادو]] متهم میکردند، خنثی کرد و [[مردم]] از نزدیک [[شخصیت]] و ویژگیهای بارز او را به عیان نظاره کردند.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۴۰۵.</ref>.
| |
|
| |
|
| == جستارهای وابسته == | | == جستارهای وابسته == |