قیام در سیره معصوم: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'شکوه' به 'شکوه'
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-]] ==منابع== +]] {{پایان مدخلهای وابسته}} ==منابع==)) |
جز (جایگزینی متن - 'شکوه' به 'شکوه') |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
برای این مطلب دلایل چندی قابل ذکر است: | برای این مطلب دلایل چندی قابل ذکر است: | ||
#پیشوایان معصوم با قومی مواجه بودند که به لحاظ کمیت و کیفیت، مشکلی اساسی داشتند؛ حتی افرادی که اطراف ایشان گرد آمده بودند، به طور معمول یارانی [[واقعی]] نبودند که حاضر باشند [[دنیا]] و [[جان]] و [[مال]] خود را فدای اهداف عالیه [[الهی]] سازند. تجربه [[حکومت]] پنج ساله [[امام علی]]{{ع}} و حکومت چند ماهه [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} و همچنین [[قیام امام حسین]]{{ع}} [[شاهدان]] روشنی بر این مدعی هستند. عدم قیام ائمه{{عم}}، به معنای [[ترس]] از [[شهادت]] نبود؛ چراکه ایشان شهادت را [[افتخار]] خود دانسته و به طور [[قطع]] واقف بودند که سرانجام، به دست جائران [[زمان]] به [[شهادت]] خواهند رسید. [[جهاد]] و شهادت از نظر [[ائمه اطهار]]{{عم}} افتخاری بود که بارها به [[تبلیغ]] ارزشهای آن پرداخته و میکوشیدند [[روح]] [[غیرت]]، [[حمیت]] و ایثارگری را در [[امت اسلامی]] زنده نگهدارند<ref>امام باقر{{ع}} در بزرگداشت امر جهاد و شهادت از قول پدر بزرگوارشان علی بن الحسین{{ع}} روایتی از پیامبر اکرم{{صل}} نقل میفرمایند که فرمودهاند: {{متن حدیث|مَا مِنْ قَطْرَةٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْ قَطْرَةِ دَمٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ}}؛ هیچ قطرهای در نزد خداوند از قطره خونی که در راه او ریخته شده باشد، محبوبتر نیست (ر.ک: ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۵۳، حدیث ۳).</ref>. اگرچه ایشان سرانجام کار خود را شهادت میدانستند، اما هرگز از [[مصالح]] عالیه [[جامعه اسلامی]] [[غفلت]] نمیورزیدند. زمانی به استقبال شهادت میرفتند که همچون شهادت [[سیدالشهداء]]، پایههای [[ظلم]] را به لرزه درآورده و مصالح عالیه امت اسلامی را تأمین کنند. | #پیشوایان معصوم با قومی مواجه بودند که به لحاظ کمیت و کیفیت، مشکلی اساسی داشتند؛ حتی افرادی که اطراف ایشان گرد آمده بودند، به طور معمول یارانی [[واقعی]] نبودند که حاضر باشند [[دنیا]] و [[جان]] و [[مال]] خود را فدای اهداف عالیه [[الهی]] سازند. تجربه [[حکومت]] پنج ساله [[امام علی]]{{ع}} و حکومت چند ماهه [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} و همچنین [[قیام امام حسین]]{{ع}} [[شاهدان]] روشنی بر این مدعی هستند. عدم قیام ائمه{{عم}}، به معنای [[ترس]] از [[شهادت]] نبود؛ چراکه ایشان شهادت را [[افتخار]] خود دانسته و به طور [[قطع]] واقف بودند که سرانجام، به دست جائران [[زمان]] به [[شهادت]] خواهند رسید. [[جهاد]] و شهادت از نظر [[ائمه اطهار]]{{عم}} افتخاری بود که بارها به [[تبلیغ]] ارزشهای آن پرداخته و میکوشیدند [[روح]] [[غیرت]]، [[حمیت]] و ایثارگری را در [[امت اسلامی]] زنده نگهدارند<ref>امام باقر{{ع}} در بزرگداشت امر جهاد و شهادت از قول پدر بزرگوارشان علی بن الحسین{{ع}} روایتی از پیامبر اکرم{{صل}} نقل میفرمایند که فرمودهاند: {{متن حدیث|مَا مِنْ قَطْرَةٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْ قَطْرَةِ دَمٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ}}؛ هیچ قطرهای در نزد خداوند از قطره خونی که در راه او ریخته شده باشد، محبوبتر نیست (ر.ک: ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۵، ص۵۳، حدیث ۳).</ref>. اگرچه ایشان سرانجام کار خود را شهادت میدانستند، اما هرگز از [[مصالح]] عالیه [[جامعه اسلامی]] [[غفلت]] نمیورزیدند. زمانی به استقبال شهادت میرفتند که همچون شهادت [[سیدالشهداء]]، پایههای [[ظلم]] را به لرزه درآورده و مصالح عالیه امت اسلامی را تأمین کنند. | ||
#هرگونه تلاش برای [[قیام]] و به دست آوردن [[حکومت]]، [[نیازمند]] امکانات شرایطی است که بدون فراهم شدن آنها، قیام بینتیجه خواهد ماند<ref>ممکن است سؤال شود که آیا امکانات و شرایط برای قیام امام حسین{{ع}} فراهم بود که آن حضرت دست به قیام زد؟ در خصوص نهضت امام حسین و علل و عوامل و نتایج آن در فصول آتی این پژوهش به تفصیل سخن خواهیم گفت؛ اما به طور اجمال به این نکته اشاره میشود که اولاً: در صورت ظاهر شرایط و امکانات نسبتاً مناسبی در عصر امام حسین{{ع}} فراهم شد، معاویه از دنیا رفت و هزاران نامه و درخواست تظلم خواهانه از جانب مسلمانان خطاب به امام حسین{{ع}} و اعلام آمادگی برای پشتیبانی از آن حضرت، حجت را بر امام مسلمانان تمام ساخت. اگر در آن شرایط نهضت امام حسین اتفاق نمیافتاد، هماینک تاریخ اسلام باید به این پرسش پاسخ میداد که چرا امام حسین{{ع}} با وجود آن همه اعلام حمایت گسترده از ایشان، قیام نکرد و حکومت تشکیل نداد؟ ثانیاً: قیام بر ضد یزید مصلحتی بود که در آن شرایط حساس باید اتفاق میافتاد و عدم انجام آن، مصالح جامعه اسلامی را تهدید میکرد. قیام آن حضرت، اگرچه به پیروزی ظاهری بر یزید نینجامید، اما نتایج ارزشمندی برای اسلام و مسلمین به همراه داشت که در طول تاریخ، مسلمین و جامعه انسانی را از برکات آن بهرهمند ساخت.</ref>. برای انجام یک [[قیام]] نتیجهبخش، باید یک نیروی ضربتی کافی در [[اختیار]] داشت تا بتوان با نیروهای [[دشمن]] مقابله کرد؛ باید [[مردم]] از [[آگاهی]] و [[بصیرت]] کافی برخوردار باشند تا بیچون و چرا، فرمانهای [[رهبر]] را [[اجرا]] کنند و تصمیمات او را از صمیم [[دل]] پذیرا شوند و اینها همه اموری بود که [[ائمه]]{{عم}} همواره از فقدان آن | #هرگونه تلاش برای [[قیام]] و به دست آوردن [[حکومت]]، [[نیازمند]] امکانات شرایطی است که بدون فراهم شدن آنها، قیام بینتیجه خواهد ماند<ref>ممکن است سؤال شود که آیا امکانات و شرایط برای قیام امام حسین{{ع}} فراهم بود که آن حضرت دست به قیام زد؟ در خصوص نهضت امام حسین و علل و عوامل و نتایج آن در فصول آتی این پژوهش به تفصیل سخن خواهیم گفت؛ اما به طور اجمال به این نکته اشاره میشود که اولاً: در صورت ظاهر شرایط و امکانات نسبتاً مناسبی در عصر امام حسین{{ع}} فراهم شد، معاویه از دنیا رفت و هزاران نامه و درخواست تظلم خواهانه از جانب مسلمانان خطاب به امام حسین{{ع}} و اعلام آمادگی برای پشتیبانی از آن حضرت، حجت را بر امام مسلمانان تمام ساخت. اگر در آن شرایط نهضت امام حسین اتفاق نمیافتاد، هماینک تاریخ اسلام باید به این پرسش پاسخ میداد که چرا امام حسین{{ع}} با وجود آن همه اعلام حمایت گسترده از ایشان، قیام نکرد و حکومت تشکیل نداد؟ ثانیاً: قیام بر ضد یزید مصلحتی بود که در آن شرایط حساس باید اتفاق میافتاد و عدم انجام آن، مصالح جامعه اسلامی را تهدید میکرد. قیام آن حضرت، اگرچه به پیروزی ظاهری بر یزید نینجامید، اما نتایج ارزشمندی برای اسلام و مسلمین به همراه داشت که در طول تاریخ، مسلمین و جامعه انسانی را از برکات آن بهرهمند ساخت.</ref>. برای انجام یک [[قیام]] نتیجهبخش، باید یک نیروی ضربتی کافی در [[اختیار]] داشت تا بتوان با نیروهای [[دشمن]] مقابله کرد؛ باید [[مردم]] از [[آگاهی]] و [[بصیرت]] کافی برخوردار باشند تا بیچون و چرا، فرمانهای [[رهبر]] را [[اجرا]] کنند و تصمیمات او را از صمیم [[دل]] پذیرا شوند و اینها همه اموری بود که [[ائمه]]{{عم}} همواره از فقدان آن شکوه داشتند. به [[دلیل]] همین [[مشکلات]] و [[ضعفها]] بود که [[امام علی]]{{ع}} مجبور شد تن به [[حکمیت]] داده و [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} [[صلح]] را بپذیرد. | ||
#بر [[دلایل]] پیشگفته باید [[سختگیری]] و [[استبداد]] [[حاکمان جور]] نسبت به [[قیام ائمه]]{{عم}} و [[مسلمانان]] را نیز افزود؛ چراکه این استبداد هرگونه [[آزادی]] عمل برای قیام و [[انقلاب]] را از ایشان سلب کرده بود. با وجود این، عدم قیام ائمه{{عم}} به معنای [[سکوت]] و عدم [[مبارزه]] ایشان با [[حاکمان]] وقت نبود؛ [[سیره]] و [[سنت]] [[ائمه اطهار]]{{عم}} نشان میدهد که آنان هرگز به [[زعامت]] [[معنوی]] و [[روحانی]] خود بسنده نکردند؛ بلکه همواره در خط اول مبارزه قرار داشتند و به همین دلیل نیز همواره [[سرنوشت]] [[زندگی]] خود را با [[شهادت]] رقم میزدند. | #بر [[دلایل]] پیشگفته باید [[سختگیری]] و [[استبداد]] [[حاکمان جور]] نسبت به [[قیام ائمه]]{{عم}} و [[مسلمانان]] را نیز افزود؛ چراکه این استبداد هرگونه [[آزادی]] عمل برای قیام و [[انقلاب]] را از ایشان سلب کرده بود. با وجود این، عدم قیام ائمه{{عم}} به معنای [[سکوت]] و عدم [[مبارزه]] ایشان با [[حاکمان]] وقت نبود؛ [[سیره]] و [[سنت]] [[ائمه اطهار]]{{عم}} نشان میدهد که آنان هرگز به [[زعامت]] [[معنوی]] و [[روحانی]] خود بسنده نکردند؛ بلکه همواره در خط اول مبارزه قرار داشتند و به همین دلیل نیز همواره [[سرنوشت]] [[زندگی]] خود را با [[شهادت]] رقم میزدند. | ||
#در مواردی نیز [[مشاهده]] میشود که [[پیشوای معصوم]] از [[پذیرش خلافت]] یا [[منصب]] خودداری کرده است. مانند استنکاف امام علی{{ع}} از پذیرش خلافت پس از [[قتل عثمان]]، که در بررسی دلایل این امر نیز باید به نکاتی توجه داشت<ref>امام رضا{{ع}} نیز در واکنش به سخنان مأمون که خلافت بر مسلمانان را حق ایشان توصیف و به حسب ظاهر از امام میخواست این منصب را بپذیرند از این پیشنهاد استقبال نکرد. این موضوع در بخش سوم (سیره سیاسی پیشوایان معصوم در برابر نظام سیاسی حاکم) مورد بررسی تفصیلی قرار خواهد گرفت.</ref>. مهمترین نکته در تحلیل این رویداد، با نگاه ابزاری به مسئله [[حکومت]] و [[نظام سیاسی]] مرتبط است. توجه در [[سیره]] و [[سنت]] [[سیاسی]] [[پیشوایان معصوم]]{{عم}} نشان میدهد که آن بزرگواران حکومت را به منزله ابزاری برای تحقق اهداف عالیه [[انسانی]]، [[الهی]] و تأمین [[سعادت اخروی]] تلقی میکردند. پذیرش [[حاکمیت سیاسی]] برای ایشان زمانی [[ارزشمند]] بود که به واسطه آن بتوانند حقی را برپا ساخته و یا باطلی را براندازند<ref>شریف رضی به نقل از عبدالله بن عباس آورده است: روزی در ذیقار، نزد امیرمؤمنان علی{{ع}} رفتم. آن حضرت به وصله زدن کفشهای فرسوده خود مشغول بود. به او گفتم: نیاز ما به شما برای اصلاح امور، بیش از آن کاری است که انجام میدهید. امام پس از فراغت از کار خود رو به من کرد و فرمود: به گمان تو، این کفشهای کهنه چه مقدار ارزش دارند؟ گفتم ارزشی ندارند، شاید نیم درهم. امام فرمود: به خدا سوگند این کفشها برای من با ارزشتر از فرمانروایی بر شماست؛ مگر آنکه حقی را بر پا دارم و با باطلی را براندازم. نهجالبلاغه، خطبه ۳۳.</ref>. در [[منطق]] ایشان، حکومت هرگز دارای [[ارزش]] ذاتی نیست و اگر [[حاکم]] سیاسی نتواند با اتکای به [[قدرت]] و [[منصب]] خویش اهداف عالیه الهی و انسانی را تحقق بخشد، چنین منصبی هیچ ارزشی نخواهد داشت<ref>بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران امام خمینی با استناد به بیان امیر مؤمنان علی{{ع}} در مورد حکومت میفرماید: نفس حاکم شدن و فرمانروایی، وسیلهای بیش نیست و برای مردان خدا، اگر این وسیله به کار خیر و تحقق هدفهای عالی نیاید، هیچ ارزشی ندارد، و از این جهت در خطبه نهجالبلاغه میفرماید: اگر حجت بر من تمام نشده و ملزم به این کار نشده بودم، آن را رها میکردم. بدیهی است تصدی حکومت، دستیابی به وسیله است، نه اینکه یک مقام معنوی باشد، زیرا اگر مقام معنوی بود، کسی نمیتوانست آن را غصب یا رها سازد. هرگاه حکومت و فرماندهی وسیله اجرای احکام الهی و برقراری نظام عادلانه اسلام شود، ارزش پیدا کرده و متصدی آن صاحب ارجمندی و معنویت میشود (ر.ک: روحالله موسوی خمینی، ولایت فقیه، ص۴۴).</ref>. | #در مواردی نیز [[مشاهده]] میشود که [[پیشوای معصوم]] از [[پذیرش خلافت]] یا [[منصب]] خودداری کرده است. مانند استنکاف امام علی{{ع}} از پذیرش خلافت پس از [[قتل عثمان]]، که در بررسی دلایل این امر نیز باید به نکاتی توجه داشت<ref>امام رضا{{ع}} نیز در واکنش به سخنان مأمون که خلافت بر مسلمانان را حق ایشان توصیف و به حسب ظاهر از امام میخواست این منصب را بپذیرند از این پیشنهاد استقبال نکرد. این موضوع در بخش سوم (سیره سیاسی پیشوایان معصوم در برابر نظام سیاسی حاکم) مورد بررسی تفصیلی قرار خواهد گرفت.</ref>. مهمترین نکته در تحلیل این رویداد، با نگاه ابزاری به مسئله [[حکومت]] و [[نظام سیاسی]] مرتبط است. توجه در [[سیره]] و [[سنت]] [[سیاسی]] [[پیشوایان معصوم]]{{عم}} نشان میدهد که آن بزرگواران حکومت را به منزله ابزاری برای تحقق اهداف عالیه [[انسانی]]، [[الهی]] و تأمین [[سعادت اخروی]] تلقی میکردند. پذیرش [[حاکمیت سیاسی]] برای ایشان زمانی [[ارزشمند]] بود که به واسطه آن بتوانند حقی را برپا ساخته و یا باطلی را براندازند<ref>شریف رضی به نقل از عبدالله بن عباس آورده است: روزی در ذیقار، نزد امیرمؤمنان علی{{ع}} رفتم. آن حضرت به وصله زدن کفشهای فرسوده خود مشغول بود. به او گفتم: نیاز ما به شما برای اصلاح امور، بیش از آن کاری است که انجام میدهید. امام پس از فراغت از کار خود رو به من کرد و فرمود: به گمان تو، این کفشهای کهنه چه مقدار ارزش دارند؟ گفتم ارزشی ندارند، شاید نیم درهم. امام فرمود: به خدا سوگند این کفشها برای من با ارزشتر از فرمانروایی بر شماست؛ مگر آنکه حقی را بر پا دارم و با باطلی را براندازم. نهجالبلاغه، خطبه ۳۳.</ref>. در [[منطق]] ایشان، حکومت هرگز دارای [[ارزش]] ذاتی نیست و اگر [[حاکم]] سیاسی نتواند با اتکای به [[قدرت]] و [[منصب]] خویش اهداف عالیه الهی و انسانی را تحقق بخشد، چنین منصبی هیچ ارزشی نخواهد داشت<ref>بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران امام خمینی با استناد به بیان امیر مؤمنان علی{{ع}} در مورد حکومت میفرماید: نفس حاکم شدن و فرمانروایی، وسیلهای بیش نیست و برای مردان خدا، اگر این وسیله به کار خیر و تحقق هدفهای عالی نیاید، هیچ ارزشی ندارد، و از این جهت در خطبه نهجالبلاغه میفرماید: اگر حجت بر من تمام نشده و ملزم به این کار نشده بودم، آن را رها میکردم. بدیهی است تصدی حکومت، دستیابی به وسیله است، نه اینکه یک مقام معنوی باشد، زیرا اگر مقام معنوی بود، کسی نمیتوانست آن را غصب یا رها سازد. هرگاه حکومت و فرماندهی وسیله اجرای احکام الهی و برقراری نظام عادلانه اسلام شود، ارزش پیدا کرده و متصدی آن صاحب ارجمندی و معنویت میشود (ر.ک: روحالله موسوی خمینی، ولایت فقیه، ص۴۴).</ref>. |