پرش به محتوا

خباب بن الارت: تفاوت میان نسخه‌ها

۷٬۳۳۰ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۱ دسامبر ۲۰۲۱
خط ۱۶: خط ۱۶:


==[[مرگ]] خباب==
==[[مرگ]] خباب==
==[[شکنجه]] [[خباب]]==
[[خباب بن الارت]] ششمین مردی بود که [[مسلمان]] گردید و در [[ایمان]] خود نیز محکم و پر [[استقامت]] بود و هر اندازه که او را شکنجه کردند دست از [[دین]] خود برنداشت. [[مشرکان مکه]] او را می‌گرفتند و مانند بسیاری دیگر [[زره]] آهنین بر تنش کرده در [[آفتاب]] داغ و روی ریگ‌های [[مکه]] می‌نشاندند تا بلکه از فشار حرارت هوا و آهن و ریگ‌ها به ستوه بیاید و از [[دین اسلام]] دست بردارد و چون دیدند این عمل در خباب اثری ندارد هیزمی افروخته و چون هیزم‌ها سوخت و به صورت [[آتش]] سرخ در آمد، [[بدن]] خباب را برهنه کرده و از پشت روی آن آتش‌ها خواباندند.
خباب گوید: در این موقع مردی از [[قریش]] نیز پیش آمد و پای خود را روی سینه من گذاشت و آن قدر نگه داشت تا گوشت و پوست بدن من آتش را خاموش کرد و تا پایان عمر جای سوختگی آن آتش‌ها در پشت خباب به صورت برص و پیسی نمودار بود و چون عمر به [[خلافت]] رسید، روزی خباب را [[دیدار]] کرد و از شکنجه‌هایی که در [[صدر اسلام]] از دست [[مشرکان قریش]] دیده بود سوال کرد، خباب گفت: به پشت من نگاه کن و چون عمر پشت او را دید گفت: تاکنون چنین چیزی ندیده بودم.
در [[اسلام]] افرادی بودند که از کثرت شکنجه‌ای که در راه دین [[تحمل]] نمودند به معذبین فی [[الله]] معروف شدند و [[خباب بن ارت]] از همه آنها بیشتر تحمل [[رنج]] نمود. حرفه‌اش آهنگری و شمشیرسازی بود و [[غلام]] زر خرید زنی به نام ام انمار بود، [[قبل از بعثت]]، [[پیامبر]]{{صل}} گاهی جلو دکان او می‌نشست و با او انس و الفتی داشت. پس از آنکه به [[پیامبری]] [[مبعوث]] گردید به او ایمان آورد. موقعی که ام انمار از اسلام خباب باخبر شد، [[آهن گداخته]] را از کوره بیرون می‌آورد و سر خباب را با آن داغ می‌کرد. [[خباب]] از او [[خدمت]] [[پیامبر]]{{صل}} [[شکایت]] کرد، [[حضرت]] درباره‌اش می‌فرمود: {{متن حدیث|اللهم انصر خبابا}} خدایا خباب را [[یاری]] کن.
در اثر [[دعای پیامبر]]{{صل}} ام انمار به سردرد شدیدی [[مبتلا]] شد، از شدت درد مانند آواز سگان ناله می‌کرد. به او گفتند: برای تسکین درد، سر را باید داغ بگذاری! خباب داغی را در کوره آهنگری می‌گذاشت وقتی که خوب گداخته می‌شد بر سر او می‌نهاد و [[انتقام]] خود را گرفت و با این وسیله از شکنجه‌های او راحت شد؛ اما [[کفار]] [[مکه]] دست از سر او نکشیدند، [[زره]] آهنین بر [[بدن]] او و عده دیگری از جمله [[عمار]] و [[بلال]] می‌پوشاندند و در [[آفتاب]] گرم [[حجاز]] وامی‌داشتند تا در اثر تابش آفتاب حلقه‌های تفتیده زره بر بدن ایشان می‌نشست و با همه این شکنجه‌ها حتی برای یک‌بار هم منظور کفار را عملی نکردند؛ یعنی کلمه‌ای که آنها را خوش آید نگفتند.
شکنجه‌های کفار منحصر به اذیت‌های بدنی نبود، بلکه از نظر [[اقتصادی]] و سایر جهات هم [[مسلمانان]] را [[آزار]] می‌دادند. مثلاً زمانی خباب تعدادی [[شمشیر]] به عاص بن [[وائل]] فروخته بود وقتی از او مطالبه بهاء نمود در پاسخ گفت: مگر نه این است که محمد [[تصور]] می‌کند [[بهشتیان]] هر چه بخواهند در [[بهشت]] موجود است؟ گفت: آری! چنین است. گفت: بنابراین [[صبر]] کن در [[آخرت]] از آن طلاها و نقره‌ها و [[غلامان]] و جامه‌های بهشتی [[طلب]] تو را خواهم پرداخت؛ زیرا به [[خدا]] قسم تو و هم [[عقاید]] تو در پیشگاه خدا [[مقرب]] و نزدیک‌تر از من نیستید.
آن وقت این [[آیه]] نازل شد {{متن قرآن|أَفَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآيَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَيَنَّ مَالًا وَوَلَدًا * أَطَّلَعَ الْغَيْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا * كَلَّا سَنَكْتُبُ مَا يَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا}}<ref>«آیا آن کس را دیدی که آیات ما را انکار کرد و گفت: بی‌گمان به من مال و فرزند داده خواهد شد؟ * آیا از نهان آگاهی یافته یا از (خداوند) بخشنده پیمانی گرفته است؟ * هرگز! آنچه می‌گوید به نوشته درخواهیم آورد و بر عذاب وی سخت می‌افزاییم» سوره مریم، آیه ۷۷-۷۹.</ref>.
از همه مشکل‌تر اینکه اگر شکایتی به [[پیامبر]]{{صل}} می‌نمودند به سخت‌تر از آنها [[وعده]] می‌داد. چنانکه [[خباب]] گوید: هنگامی که پیامبر{{صل}} در سایه [[خانه کعبه]] [[لباس]] خود را زیر سر نهاده و استراحت فرموده بود، نزد او رفتم و این پس از آن بود که از [[مشرکان]] [[شکنجه]] [[سختی]] دیده بودم، گفتم: یا [[رسول الله]] [[خدا]] را بخوان تا برای ما گشایشی پیش آورد در حالی که صورتش سرخ شده بود، برخاست و نشست و فرمود: اگر سختی‌هایی که ملت‌های گذشته [[تحمل]] کردند، [[مشاهده]] کنید چه خواهید کرد که با شانه‌های آهنین گوشت و پوست و رگ‌هایشان را از استخوان جدا می‌کردند و از [[دین]] برنمی‌گشتند یا آنکه اره بر سرشان نهاده و آنان را دو نیم می‌کردند و [[تغییر]] روش نمی‌دادند؛ اما بدان که خدا این دین را [[پیشرفت]] می‌دهد تا جایی که سواری از صنعاء تا حضر [[موت]] می‌رود و جز خدا از کسی نمی‌هراسد<ref>اسد الغابه، ج۲، ص۹۸؛ بحارالانوار، ج۱۸، ص۲۰۰.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۶۳.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۷۳٬۳۴۳

ویرایش