حادثه افک: تفاوت میان نسخهها
←مظلومیت پیامبر{{صل}} در حادثه افک
(تغییرمسیر به حدیث افک حذف شد) برچسب: تغییرمسیر حذف شد |
|||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
'''[[افک]]''': اسمی است که بر [[دروغ]] و [[بهتان]] دلالت دارد. أفک به [[فتح]] همزه، دگرگون کردن چیزی است. أهل سدوم و عمورة و أدمة و صبوییم از [[قوم لوط]] را اهل أفک میگفتهاند. (أصحاب مؤتفکة) چون شاید اهل [[دروغ]] و [[بهتان]] بودند و یا چون زیر و رو شدند». ([[ابن عاشور]]، [[تفسیر]] التحریر و التنویر، ج، ۱۸ ص ۱۳۶) - داستان [[افک]] در [[قرآن]] اشاره به داستانی دارد که به همسرپیامبراتهام زده شد و [[قرآن]] به صورت کلی با آن برخورد کرد و [[دلیل]] آن روشن است، زیرا افترا زدن، متزلزل کننده [[اخلاق]] و شخصیت دیگران و شکاف میان [[جامعه]] و از بین بردن [[ثبات]] [[جامعه اسلامی]] با ایجاد [[دشمنی]] و [[کینه]] است که در این [[آیه]] مطرح گردیده است. [[خداوند]] با صراحت [[همسر پیامبر]] را تبرئه میکند و به [[مسلمانان]] هشدار میدهد که مراقب باشید و نباید چنین مسئلهای در [[جامعه اسلامی]] تکرار شود: {{متن قرآن|يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ}}<ref>«خداوند به شما پند میدهد که اگر مؤمنید هرگز به (بازگویی) مانند آن باز نگردید» سوره نور، آیه ۱۷.</ref><ref>[[محمد جعفر سعیدیانفر|سعیدیانفر]] و [[سید محمد علی ایازی|ایازی]]، [[فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم]]، ج۱، ص ۲۶۵.</ref>. | '''[[افک]]''': اسمی است که بر [[دروغ]] و [[بهتان]] دلالت دارد. أفک به [[فتح]] همزه، دگرگون کردن چیزی است. أهل سدوم و عمورة و أدمة و صبوییم از [[قوم لوط]] را اهل أفک میگفتهاند. (أصحاب مؤتفکة) چون شاید اهل [[دروغ]] و [[بهتان]] بودند و یا چون زیر و رو شدند». ([[ابن عاشور]]، [[تفسیر]] التحریر و التنویر، ج، ۱۸ ص ۱۳۶) - داستان [[افک]] در [[قرآن]] اشاره به داستانی دارد که به همسرپیامبراتهام زده شد و [[قرآن]] به صورت کلی با آن برخورد کرد و [[دلیل]] آن روشن است، زیرا افترا زدن، متزلزل کننده [[اخلاق]] و شخصیت دیگران و شکاف میان [[جامعه]] و از بین بردن [[ثبات]] [[جامعه اسلامی]] با ایجاد [[دشمنی]] و [[کینه]] است که در این [[آیه]] مطرح گردیده است. [[خداوند]] با صراحت [[همسر پیامبر]] را تبرئه میکند و به [[مسلمانان]] هشدار میدهد که مراقب باشید و نباید چنین مسئلهای در [[جامعه اسلامی]] تکرار شود: {{متن قرآن|يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ}}<ref>«خداوند به شما پند میدهد که اگر مؤمنید هرگز به (بازگویی) مانند آن باز نگردید» سوره نور، آیه ۱۷.</ref><ref>[[محمد جعفر سعیدیانفر|سعیدیانفر]] و [[سید محمد علی ایازی|ایازی]]، [[فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم]]، ج۱، ص ۲۶۵.</ref>. | ||
==[[مظلومیت]] [[پیامبر]]{{صل}} در | ==[[مظلومیت]] [[پیامبر]]{{صل}} در حادثه افک== | ||
پیامبر{{صل}} وقتی به [[مسافرت]] یا به [[جنگی]] تشریف میبرد، به قید قرعه یکی از [[زنان]] [[حرم]] را همراه خود میبرد. در [[غزوه بنیمصطلق]] [[عایشه]] همراه پیامبر{{صل}} بود میگوید در مراجعت نزدیک [[مدینه]] رسیدیم در منزلی فرود آمدیم وقتی [[اعلان]] حرکت داده شد برای [[قضاء]] [[حاجت]] از [[جمعیت]] دور شدم وقتی برگشتم متوجه شدم که گردنبندم افتاده، برگشتم تا گردنبند را پیدا کنم، چون معطل شدم قافله به [[تصور]] اینکه من در هودجم حرکت کرده بود. | پیامبر{{صل}} وقتی به [[مسافرت]] یا به [[جنگی]] تشریف میبرد، به قید قرعه یکی از [[زنان]] [[حرم]] را همراه خود میبرد. در [[غزوه بنیمصطلق]] [[عایشه]] همراه پیامبر{{صل}} بود میگوید در مراجعت نزدیک [[مدینه]] رسیدیم در منزلی فرود آمدیم وقتی [[اعلان]] حرکت داده شد برای [[قضاء]] [[حاجت]] از [[جمعیت]] دور شدم وقتی برگشتم متوجه شدم که گردنبندم افتاده، برگشتم تا گردنبند را پیدا کنم، چون معطل شدم قافله به [[تصور]] اینکه من در هودجم حرکت کرده بود. | ||
در بیابان تنها ماندم، قدری توقف کردم تا متوجه شده به سراغم برگردند. در همین حال خوابم برد، هوا روشن شد از قافله خبری نشد. [[صفوان]] سلمی که به جهت مهمی از پس قافله میآمد، مرا دید. من با [[لباس]] صورتم را پوشانیدم، به [[خدا]] قسم یک کلمه با من سخن نگفت ولی شترش را جلو من خوابانید، سوار شدم و عنان شتر را میکشید. ظهر به قافله رسیدیم، [[مردم]] ([[منافقین]]) که مرا با صفوان دیدند تهمتها و افتراها شروع شد. از همه بیشتر [[مسطح بن اثاثه]] و [[عبدالله بن ابی]] | در بیابان تنها ماندم، قدری توقف کردم تا متوجه شده به سراغم برگردند. در همین حال خوابم برد، هوا روشن شد از قافله خبری نشد. [[صفوان]] سلمی که به جهت مهمی از پس قافله میآمد، مرا دید. من با [[لباس]] صورتم را پوشانیدم، به [[خدا]] قسم یک کلمه با من سخن نگفت ولی شترش را جلو من خوابانید، سوار شدم و عنان شتر را میکشید. ظهر به قافله رسیدیم، [[مردم]] ([[منافقین]]) که مرا با صفوان دیدند تهمتها و افتراها شروع شد. از همه بیشتر [[مسطح بن اثاثه]] و [[عبدالله بن ابی سلول]] [[رئیس]] منافقین، موضوع [[تهمت]] را پخش کردند. عبدالله گفت: عجبی نیست اگر عایشه صفوان [[جوان]] و [[زیبا]] را بر محمد ترجیح داده باشد، من در مدینه مریض شدم. پیامبر{{صل}} به عیادتم میآمد ولی [[محبت]] سابق را در او نمیدیدم، حالم بهتر شد، شبی همراه دختر خالهام دستشویی رفتم. (چون دستشوییها را دور از ساختمان قرار میدادند) در راه دختر خالهام، به [[زمین]] افتاد و گفت: خدا مرگت دهد [[مسطح]]! گفتم: به مردی که از [[اصحاب بدر]] است بد میگویی؟ گفت: [[عجب]] نمیدانی چه کردهاند و چه گفته است! سپس [[داستان افک]] و تهمت را به من گفت، حالم بدتر شد. | ||
وقتی پیامبر{{صل}} به عیادتم آمد، گفتم: اجازه میدهی تا [[خانه]] پدرم بروم؟ او هم اجازه داد به مادرم [[شکایت]] کردم، مادرم گفت: کمتر زنی است که زیبا باشد و رقبایی نداشته باشد و مورد [[تهمت]] نباشد. [[پیامبر]]{{صل}} به [[مسجد]] آمد فرمود: چه شده است که مردانی علیه [[خاندان]] من حرفهایی میگویند و علیه مردی [[مسلمان]]، سخنانی میگویند که جز خوبی از او سراغ ندارم؟ [[اسید بن خضیر]] برخاست و گفت: یا [[رسول الله]] اگر این افراد از [[اوس]] میباشند ما [[شر]] آنها را کفایت کنیم، اگر از خزرجاند هر چه دستور دهی. بعد [[آیه]] نازل شد: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ...}}<ref>«کسانی که [به یکی از همسران پیامبر] آن دروغ را (وارد) آوردند دستهای از شمایند؛ آن را شرّی برای خود مپندارید بلکه آن برای شما خیر است؛ هر مردی از آنان را گناهی است که انجام داده است و آنکه بخش بزرگ آن را به گردن گرفته است عذابی سترگ خواهد داشت» سوره نور، آیه ۱۱.</ref> | وقتی پیامبر{{صل}} به عیادتم آمد، گفتم: اجازه میدهی تا [[خانه]] پدرم بروم؟ او هم اجازه داد به مادرم [[شکایت]] کردم، مادرم گفت: کمتر زنی است که زیبا باشد و رقبایی نداشته باشد و مورد [[تهمت]] نباشد. [[پیامبر]]{{صل}} به [[مسجد]] آمد فرمود: چه شده است که مردانی علیه [[خاندان]] من حرفهایی میگویند و علیه مردی [[مسلمان]]، سخنانی میگویند که جز خوبی از او سراغ ندارم؟ [[اسید بن خضیر]] برخاست و گفت: یا [[رسول الله]] اگر این افراد از [[اوس]] میباشند ما [[شر]] آنها را کفایت کنیم، اگر از خزرجاند هر چه دستور دهی. بعد [[آیه]] نازل شد: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ...}}<ref>«کسانی که [به یکی از همسران پیامبر] آن دروغ را (وارد) آوردند دستهای از شمایند؛ آن را شرّی برای خود مپندارید بلکه آن برای شما خیر است؛ هر مردی از آنان را گناهی است که انجام داده است و آنکه بخش بزرگ آن را به گردن گرفته است عذابی سترگ خواهد داشت» سوره نور، آیه ۱۱.</ref> |