نضر بن حارث بن علقمه: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'مظلومیت پیامبر' به 'مظلومیت پیامبر'
(صفحهای تازه حاوی «{{امامت}} <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل...» ایجاد کرد) |
جز (جایگزینی متن - 'مظلومیت پیامبر' به 'مظلومیت پیامبر') |
||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
هنگامی که پیامبر این ابیات را شنید، فرمود: «اگر این را قبل از [[قتل]] او میشنیدم، او را نمیکشتم».<ref>الاعلام زرکلی، ج۸، ص۳۵۷؛ تاریخ طبری ج۲ ص۳۷۰-۴۵۹؛ المحبر، ص۱۶۰-۱۶۶؛ اسدالغابه ج۵ ص۲۱۷-۳۱۹؛ الاغانی ص۱۹.</ref>.<ref>[[عبدالسلام ترمانینی|ترمانینی، عبدالسلام]]، [[دائرة المعارف تاریخی ج۱ (کتاب)|دائرة المعارف تاریخی ج۱]] ص ۱۰۴.</ref>. | هنگامی که پیامبر این ابیات را شنید، فرمود: «اگر این را قبل از [[قتل]] او میشنیدم، او را نمیکشتم».<ref>الاعلام زرکلی، ج۸، ص۳۵۷؛ تاریخ طبری ج۲ ص۳۷۰-۴۵۹؛ المحبر، ص۱۶۰-۱۶۶؛ اسدالغابه ج۵ ص۲۱۷-۳۱۹؛ الاغانی ص۱۹.</ref>.<ref>[[عبدالسلام ترمانینی|ترمانینی، عبدالسلام]]، [[دائرة المعارف تاریخی ج۱ (کتاب)|دائرة المعارف تاریخی ج۱]] ص ۱۰۴.</ref>. | ||
==[[مظلومیت | ==[[مظلومیت پیامبر]]{{صل}} در [[آزار]] نضر بن حارث== | ||
نضربن حارث یکی از شیادان مکار [[قریش]] و از آزاردهندگان و [[دشمنان]] سرسخت [[رسول خدا]] بود و در سفرش به [[حیره]] داستانهایی از [[پادشاهان ایران]] و داستان رستم و اسفندیار را آموخته بود و هر گاه رسول خدا در [[مجلسی]] از [[خدا]] سخن میگفت و [[قوم]] خود را از آنچه بر سر امتهای گذشته آمده بود برحذر میداشت، پس از رفتن رسول خدا [[نضر]] به جای وی قرار میگرفت و میگفت: ای گروه قریش به خدا که من از محمد خوش گفتارترم و سپس آنها را به دور خود جمع میکرد و داستان پادشاهان ایران و افسانههای رستم و اسفندیار را بازگو میکرد<ref>سیره ابن هشام، ج۱، ص۳۰۰.</ref>. | نضربن حارث یکی از شیادان مکار [[قریش]] و از آزاردهندگان و [[دشمنان]] سرسخت [[رسول خدا]] بود و در سفرش به [[حیره]] داستانهایی از [[پادشاهان ایران]] و داستان رستم و اسفندیار را آموخته بود و هر گاه رسول خدا در [[مجلسی]] از [[خدا]] سخن میگفت و [[قوم]] خود را از آنچه بر سر امتهای گذشته آمده بود برحذر میداشت، پس از رفتن رسول خدا [[نضر]] به جای وی قرار میگرفت و میگفت: ای گروه قریش به خدا که من از محمد خوش گفتارترم و سپس آنها را به دور خود جمع میکرد و داستان پادشاهان ایران و افسانههای رستم و اسفندیار را بازگو میکرد<ref>سیره ابن هشام، ج۱، ص۳۰۰.</ref>. | ||