جاهلیت در قرآن: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'صعود' به 'صعود'
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'صعود' به 'صعود') |
||
خط ۱۳۷: | خط ۱۳۷: | ||
*در [[تاریخ]] [[جاهلی]] شخصیتهای برجسته چون [[لقمان]] بودند که از [[حکما]] دانسته میشدند {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که لقمان به پسرش- در حالی که بدو اندرز میداد- گفت: پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.</ref>. برخی از [[انصار]] [[صحیفه]] [[لقمان]] را در [[اختیار]] داشتند<ref>الروض الانف، ج ۴، ص ۴۱.</ref>. [[سلیمان]] [[حکیم]] نیز از شخصیتهای معروف به [[حکمت]] در دوره [[جاهلی]] است. گفته شده که وی ۳۰۰۰ ضرب المثل ارائه کرده و ۱۰۰۵ سرود سروده است<ref>کتاب مقدس، پادشاه اول، ۴: ۳۲؛ دوم تواریخ ۹: ۵ - ۶.</ref>. | *در [[تاریخ]] [[جاهلی]] شخصیتهای برجسته چون [[لقمان]] بودند که از [[حکما]] دانسته میشدند {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که لقمان به پسرش- در حالی که بدو اندرز میداد- گفت: پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.</ref>. برخی از [[انصار]] [[صحیفه]] [[لقمان]] را در [[اختیار]] داشتند<ref>الروض الانف، ج ۴، ص ۴۱.</ref>. [[سلیمان]] [[حکیم]] نیز از شخصیتهای معروف به [[حکمت]] در دوره [[جاهلی]] است. گفته شده که وی ۳۰۰۰ ضرب المثل ارائه کرده و ۱۰۰۵ سرود سروده است<ref>کتاب مقدس، پادشاه اول، ۴: ۳۲؛ دوم تواریخ ۹: ۵ - ۶.</ref>. | ||
*درباره پزشکان [[عرب]] در دوره [[جاهلی]] اطلاعات فراوانی در [[اختیار]] نیست. [[حارث بن کَلَدَه ثقفی]]<ref> المغازی، ج ۳، ص ۱۱۱۶؛ الاوائل، ابوهلال، ص ۲۲۱؛ العقد الفرید، ج ۸، ص ۸۴.</ref>، [[ابن ابی رِمثَه تمیمی]]<ref>الطبقات، ج ۱، ص ۳۲۸؛ سنن ابی داود، ج ۲، ص ۲۹۰.</ref>، [[ضماد ازدی]]<ref>الاستیعاب، ج ۲، ص ۷۵۱؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۴۱.</ref> و فردی [[انصاری]]<ref>انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۴۲۴؛ الطبقات، ج ۳، ص ۲۶۳؛ تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۴۱۴.</ref> را از پزشکان [[عصر جاهلی]] دانستهاند. [[حارث بن کلده ثقفی]] در منابع کهن به طبیب [[عرب]] [[شهرت]] یافته<ref>المغازی، ج ۳، ص ۱۱۱۶؛ الاوائل، ابوهلال، ص ۲۲۱؛ العقد الفرید، ج ۸، ص ۸۴.</ref> و سخنان فراوانی به او نسبت داده شده است؛ از جمله اینکه در [[ملاقات]] خود با انوشیروان از [[دانش]] خود سخن گفته یا [[دانش]] خود را از [[فارس]] فراگرفته<ref>الطبقات، ج ۶، ص ۴۷؛ المعارف، ص ۲۸۸؛ العقد الفرید، ج ۸، ص ۸۴.</ref> که قابل [[اعتماد]] نیست. حِذیَم از [[تیم]] الرباب را نیز از اطبای برجسته [[عصر جاهلی]] و [[برتر]] از [[حارث بن کلده ثقفی]] دانسته اند<ref>مجمع الامثال، ج ۱، ص ۴۵۶؛ خزانة الادب، ج ۴، ص ۳۴۱.</ref>. زنانی چون حمنه دختر جحش (دختر عمه [[پیامبر]])، [[رفیده انصاری]]<ref>الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۸۳۸؛ المغازی، ج ۱، ص ۲۴۹؛ الطبقات، ج ۸، ص ۱۹۱.</ref>، [[ام عطیه انصاری]]<ref>الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۹۴۷؛ الطبقات، ج ۸، ص ۳۳۳.</ref> و لیلا از [[قبیله]] [[غفار]]<ref>الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۹۱۰؛ اسدالغابه، ج ۵، ص ۵۴۳.</ref> در نبردهای [[پیامبر]] به مداوای زخمیان میپرداختند. | *درباره پزشکان [[عرب]] در دوره [[جاهلی]] اطلاعات فراوانی در [[اختیار]] نیست. [[حارث بن کَلَدَه ثقفی]]<ref> المغازی، ج ۳، ص ۱۱۱۶؛ الاوائل، ابوهلال، ص ۲۲۱؛ العقد الفرید، ج ۸، ص ۸۴.</ref>، [[ابن ابی رِمثَه تمیمی]]<ref>الطبقات، ج ۱، ص ۳۲۸؛ سنن ابی داود، ج ۲، ص ۲۹۰.</ref>، [[ضماد ازدی]]<ref>الاستیعاب، ج ۲، ص ۷۵۱؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۴۱.</ref> و فردی [[انصاری]]<ref>انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۴۲۴؛ الطبقات، ج ۳، ص ۲۶۳؛ تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۴۱۴.</ref> را از پزشکان [[عصر جاهلی]] دانستهاند. [[حارث بن کلده ثقفی]] در منابع کهن به طبیب [[عرب]] [[شهرت]] یافته<ref>المغازی، ج ۳، ص ۱۱۱۶؛ الاوائل، ابوهلال، ص ۲۲۱؛ العقد الفرید، ج ۸، ص ۸۴.</ref> و سخنان فراوانی به او نسبت داده شده است؛ از جمله اینکه در [[ملاقات]] خود با انوشیروان از [[دانش]] خود سخن گفته یا [[دانش]] خود را از [[فارس]] فراگرفته<ref>الطبقات، ج ۶، ص ۴۷؛ المعارف، ص ۲۸۸؛ العقد الفرید، ج ۸، ص ۸۴.</ref> که قابل [[اعتماد]] نیست. حِذیَم از [[تیم]] الرباب را نیز از اطبای برجسته [[عصر جاهلی]] و [[برتر]] از [[حارث بن کلده ثقفی]] دانسته اند<ref>مجمع الامثال، ج ۱، ص ۴۵۶؛ خزانة الادب، ج ۴، ص ۳۴۱.</ref>. زنانی چون حمنه دختر جحش (دختر عمه [[پیامبر]])، [[رفیده انصاری]]<ref>الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۸۳۸؛ المغازی، ج ۱، ص ۲۴۹؛ الطبقات، ج ۸، ص ۱۹۱.</ref>، [[ام عطیه انصاری]]<ref>الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۹۴۷؛ الطبقات، ج ۸، ص ۳۳۳.</ref> و لیلا از [[قبیله]] [[غفار]]<ref>الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۹۱۰؛ اسدالغابه، ج ۵، ص ۵۴۳.</ref> در نبردهای [[پیامبر]] به مداوای زخمیان میپرداختند. | ||
*[[مردمان]] [[جاهلی]] به جابه جایی و | *[[مردمان]] [[جاهلی]] به جابه جایی و صعود و فرود سیارات ([[نجوم]]) اهمیت میدادند. در تقویم [[جاهلی]] هر سال به ۲۸ نوء تقسیم میشد و هر نوء که ۱۳ روز بود به نام کوکب خاصی نامگذاری شده بود و در نتیجه [[گرما]]، سرما، باد، رطوبت، خشکی و بارندگی به کوکب زمان آن نسبت داده میشد و موجب رواج [[باور]] به تأثیر کواکب و انواء شده بود<ref>غریب الحدیث، ابن سلام، ج ۱، ص ۳۲۰؛ لسان العرب، ج ۱، ص ۱۷۵ - ۱۷۶، «نوأ».</ref> که [[دین اسلام]] به رویارویی با آن برخاست. آنان همچنین [[آسمان]] را به برجهایی متعدد قسمت کرده بودند که در [[قرآن]] نیز بدان اشاره شده است: {{متن قرآن|وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ}}<ref>«سوگند به آسمان که باروها دارد،» سوره بروج، آیه ۱.</ref> [[عرب]] به [[محاسبه]] ایام بر اساس حرکت ماه توجه داشت: {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَلِكَ إِلَّا بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ}}<ref>«اوست که خورشید را تابان و ماه را درخشان آفرید و برای آن برجها نهاد تا شمار سالها و «حساب» را بدانید؛ خداوند آن را جز به حق نیافرید؛ او آیات را برای گروهی که دانشورند روشن بیان میکند» سوره یونس، آیه ۵.</ref> آنان ۲۸ منزل در مسیر حرکت ماه تعریف کرده بودند: {{متن قرآن|وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ}}<ref>«و برای ماه منزلگاههایی برآورد کردیم (که در آنها سیر میکند) تا مانند شاخه کهنه خوشه خرما (به هلالوارگی) بازگردد» سوره یس، آیه ۳۹.</ref>، با این حال سفرهای بازرگانی [[قریش]] در زمستان و تابستان: {{متن قرآن|إِيلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّيْفِ}}<ref>«پیوستگی آنان در سفر زمستانی و تابستانی» سوره قریش، آیه ۲.</ref> و کوچهای [[قبایل]] بیابان نشین، با تقویم شمسی سازگارتر بود و در منابع رومی نیز اشاره شده که تقویم [[عرب]] تقویم ثابتی (شمسی) بود<ref>رک: المفصل، ج ۸، ص ۵۱۱.</ref>. | ||
*مبنای [[تاریخی]] و سال شماری در میان [[قبایل]] ساکن شبه جزیره متفاوت بود؛ ولی معمولاً اتفاقهای مهم از جمله [[قحطی]] و [[خشکسالی]] شدید، [[مرگ]] و میرهای فراگیر ناشی از بیماریهای ناعلاج چون وبا، جنگهای بزرگ، بارندگی زیاد و امثال این رخدادها که در [[زندگی]] [[عرب]] بیابان نشین اثر فراوانی بر جای میگذارد، مبدأ شمارش [[تاریخ]] میشد.<ref>الآثار الباقیه، ص ۴۱؛ الازمنة والامکنه، ص ۴۶۵؛ صبح الاعشی، ص ۶، ۲۲۶ - ۲۲۷.</ref> در [[مکه]] تأسیس سلسله [[خزاعیان]] به [[رهبری]] [[عمرو بن لُحَیّ]]<ref>الاثار الباقیه، ص ۴۰.</ref>، [[مرگ]] [[کعب بن لؤی]] جد اعلای [[اسماعیل]] تباران ساکن [[مکه]]<ref>تاریخ خلیفه، ص ۱۴؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۹۱؛ التنبیه والاشراف، ص ۱۷۸.</ref>، [[عام الفیل]]<ref>المنمق، ص ۲۷۲؛ انساب الاشراف، ابن سعد، ج ۱، ص ۴۷.</ref>، جنگِ [[فجار]]<ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۸۷؛ الطبقات، ج ۳، ص ۲۰۴؛ المحبّر، ص ۳۶۰.</ref>، [[مرگ]] [[هشام بن مغیره]] [[پدر]] [[ابوجهل]]<ref>تاریخ دمشق، ج ۱، ص ۳۳.</ref>، [[وفات]] [[عبدالمطلب]]<ref>انساب الاشراف، ج ۱، ص ۴۷؛ سبل الهدی، ج ۱، ص ۲۷۸.</ref>، [[حلف الفضول]]<ref>التنبیه والاشراف، ص ۱۷۹.</ref> و بازسازی [[کعبه]] پس از سیل [[مکه]]<ref>انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۱۳؛ تاریخ خلیفه، ص ۱۶؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۵.</ref> مدتی مبنای سال شماری قرار گرفت تا اینکه به تقویم [[هجری]] مبدل گردید<ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۹۲؛ الآثار الباقیه، ص ۴۱ - ۴۲.</ref><ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[جاهلیت (مقاله)|مقاله «جاهلیت»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۹.</ref>. | *مبنای [[تاریخی]] و سال شماری در میان [[قبایل]] ساکن شبه جزیره متفاوت بود؛ ولی معمولاً اتفاقهای مهم از جمله [[قحطی]] و [[خشکسالی]] شدید، [[مرگ]] و میرهای فراگیر ناشی از بیماریهای ناعلاج چون وبا، جنگهای بزرگ، بارندگی زیاد و امثال این رخدادها که در [[زندگی]] [[عرب]] بیابان نشین اثر فراوانی بر جای میگذارد، مبدأ شمارش [[تاریخ]] میشد.<ref>الآثار الباقیه، ص ۴۱؛ الازمنة والامکنه، ص ۴۶۵؛ صبح الاعشی، ص ۶، ۲۲۶ - ۲۲۷.</ref> در [[مکه]] تأسیس سلسله [[خزاعیان]] به [[رهبری]] [[عمرو بن لُحَیّ]]<ref>الاثار الباقیه، ص ۴۰.</ref>، [[مرگ]] [[کعب بن لؤی]] جد اعلای [[اسماعیل]] تباران ساکن [[مکه]]<ref>تاریخ خلیفه، ص ۱۴؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۹۱؛ التنبیه والاشراف، ص ۱۷۸.</ref>، [[عام الفیل]]<ref>المنمق، ص ۲۷۲؛ انساب الاشراف، ابن سعد، ج ۱، ص ۴۷.</ref>، جنگِ [[فجار]]<ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۸۷؛ الطبقات، ج ۳، ص ۲۰۴؛ المحبّر، ص ۳۶۰.</ref>، [[مرگ]] [[هشام بن مغیره]] [[پدر]] [[ابوجهل]]<ref>تاریخ دمشق، ج ۱، ص ۳۳.</ref>، [[وفات]] [[عبدالمطلب]]<ref>انساب الاشراف، ج ۱، ص ۴۷؛ سبل الهدی، ج ۱، ص ۲۷۸.</ref>، [[حلف الفضول]]<ref>التنبیه والاشراف، ص ۱۷۹.</ref> و بازسازی [[کعبه]] پس از سیل [[مکه]]<ref>انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۱۳؛ تاریخ خلیفه، ص ۱۶؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۵.</ref> مدتی مبنای سال شماری قرار گرفت تا اینکه به تقویم [[هجری]] مبدل گردید<ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۹۲؛ الآثار الباقیه، ص ۴۱ - ۴۲.</ref><ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[جاهلیت (مقاله)|مقاله «جاهلیت»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۹.</ref>. | ||
خط ۲۰۲: | خط ۲۰۲: | ||
==[[جاهلیت]] عوامانه== | ==[[جاهلیت]] عوامانه== | ||
* [[جاهلیت]] عوامانه، [[جهالت]] قبل از [[تبیین]] است و پس از [[تبیین]] ادامه پیدا نمیکند و با [[روشنگری]] صحیح از بین میرود؛ همانند [[انکار]] [[حیات]] بازپسین که در اثر [[فراموشی]] [[خلقت]]، برای برخی از [[جاهلان]] پیش آمده و [[قرآن کریم]] آن را با تعبیر: {{متن قرآن|وَنَسِيَ خَلْقَهُ}}<ref>«و آفرینش خود را به فراموشی سپرد» سوره یس، آیه ۷۸.</ref> نشان میدهد. [[انکار]] چنین منکرانی از روی فراموشکاری و بیدقتی است و با اندکی [[تأمل]] زایل میشود و نگاهی به [[جهان هستی]] آن [[شبهه]] را پایان میبخشد<ref>جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج ۲، ص۱۹۸.</ref>. | * [[جاهلیت]] عوامانه، [[جهالت]] قبل از [[تبیین]] است و پس از [[تبیین]] ادامه پیدا نمیکند و با [[روشنگری]] صحیح از بین میرود؛ همانند [[انکار]] [[حیات]] بازپسین که در اثر [[فراموشی]] [[خلقت]]، برای برخی از [[جاهلان]] پیش آمده و [[قرآن کریم]] آن را با تعبیر: {{متن قرآن|وَنَسِيَ خَلْقَهُ}}<ref>«و آفرینش خود را به فراموشی سپرد» سوره یس، آیه ۷۸.</ref> نشان میدهد. [[انکار]] چنین منکرانی از روی فراموشکاری و بیدقتی است و با اندکی [[تأمل]] زایل میشود و نگاهی به [[جهان هستی]] آن [[شبهه]] را پایان میبخشد<ref>جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج ۲، ص۱۹۸.</ref>. | ||
* [[جهالت]] مردمی که به تماشای [[سوزاندن]] [[ابراهیم]]{{ع}} رفته بودند با [[جهالت]] [[نمرود]] متفاوت بود. نیز [[جهالت]] مردمی که برای دیدن مسابقه [[جادوگران]] و [[موسی]]{{ع}} گرد آمده بودند، جاهلیتی بود که پس از [[مشاهده]] [[حقیقت]]، به [[خدا]] [[ایمان]] آوردند؛ [[جهالت]] تماشاگرانی که نخست در برابر [[موسی]]{{ع}} صف کشیده بودند و به او [[ایمان]] نداشتند، با [[جهالت]] [[فرعون]] و ملأ او متفاوت بود. [[فرعون]] با اینکه خود را خدای [[برتر]] [[مردم]] میشمرد، ولی او و خواصش به [[حقانیت]] [[آیین]] [[موسی]] [[یقین]] داشتند. آنجا هم که [[فرعون]] میخواست برجی بسازد و برای دیدن خدای [[موسی]]{{ع}} به [[آسمان]] | * [[جهالت]] مردمی که به تماشای [[سوزاندن]] [[ابراهیم]]{{ع}} رفته بودند با [[جهالت]] [[نمرود]] متفاوت بود. نیز [[جهالت]] مردمی که برای دیدن مسابقه [[جادوگران]] و [[موسی]]{{ع}} گرد آمده بودند، جاهلیتی بود که پس از [[مشاهده]] [[حقیقت]]، به [[خدا]] [[ایمان]] آوردند؛ [[جهالت]] تماشاگرانی که نخست در برابر [[موسی]]{{ع}} صف کشیده بودند و به او [[ایمان]] نداشتند، با [[جهالت]] [[فرعون]] و ملأ او متفاوت بود. [[فرعون]] با اینکه خود را خدای [[برتر]] [[مردم]] میشمرد، ولی او و خواصش به [[حقانیت]] [[آیین]] [[موسی]] [[یقین]] داشتند. آنجا هم که [[فرعون]] میخواست برجی بسازد و برای دیدن خدای [[موسی]]{{ع}} به [[آسمان]] صعود کند، قصدی جز [[فریب]] [[مردم]] نداشت<ref>جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم (معرفتشناسی در قرآن)، ص ۲۴۸.</ref>. | ||
*گمراهانی که به [[راه]] غلط خود [[اعتقاد]] داشتند و به جای [[خدا]] به موجودات دیگری «[[مؤمن]]» بودند، در زمره [[جاهلان]] [[عوام]] هستند. فرشتهپرستان و جنپرستان و مشرکانی از این دست نیز چون از روی [[عقیده]] عمل میکردند، انحرافشان محصول مشکل [[معرفتی]] بود. [[قرآن کریم]] [[گواهی]] میدهد که بسیاری از آنها واقعاً به جنها [[ایمان]] داشتند: {{متن قرآن|بَلْ كَانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ}}<ref>«میگویند: پاکا که تویی، تو سرور مایی نه آنان بلکه (آنان) پریان را میپرستیدند، بیشترشان به آنان گرویده بودند» سوره سبأ، آیه ۴۱.</ref>. حتی بخش عظیمی از [[بتپرستی]] نیز در فضای [[جاهلیت]] عوامانه و از روی [[اعتقاد]] و [[التزام]] به [[پرستش]]، گسترش پیدا میکرد؛ مخصوصاً [[بتپرستی]] پس از [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} که نمایشی [[انحرافی]] از [[طواف]] [[کعبه]] در [[ادیان ابراهیمی]] بود<ref>کلبی، تاریخ پرستش عرب پیش از اسلام، ص۳-۴.</ref>. آنها [[بتها]] را به [[نیابت]] از [[کعبه]] و به هنگامی که به [[کعبه]] دسترسی نداشتند، میپرستیدند؛ به گونهای که وقتی از جوار [[حرم]] کوچ میکردند، سنگی از سنگهای [[حرم]] را با خود میبردند و به دور آن [[طواف]] میکردند. ولی به مرور زمان، [[بتها]] هویتی جداگانه یافتند و در جوار [[کعبه]] نیز پرستیده شدند و نوعی [[رجعت]] به دوران [[بتپرستی]] اولیه (قبل از [[ابراهیم]]{{ع}} صورت گرفت<ref>کلبی، تاریخ پرستش عرب پیش از اسلام، ص۳-۴.</ref>. | *گمراهانی که به [[راه]] غلط خود [[اعتقاد]] داشتند و به جای [[خدا]] به موجودات دیگری «[[مؤمن]]» بودند، در زمره [[جاهلان]] [[عوام]] هستند. فرشتهپرستان و جنپرستان و مشرکانی از این دست نیز چون از روی [[عقیده]] عمل میکردند، انحرافشان محصول مشکل [[معرفتی]] بود. [[قرآن کریم]] [[گواهی]] میدهد که بسیاری از آنها واقعاً به جنها [[ایمان]] داشتند: {{متن قرآن|بَلْ كَانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ}}<ref>«میگویند: پاکا که تویی، تو سرور مایی نه آنان بلکه (آنان) پریان را میپرستیدند، بیشترشان به آنان گرویده بودند» سوره سبأ، آیه ۴۱.</ref>. حتی بخش عظیمی از [[بتپرستی]] نیز در فضای [[جاهلیت]] عوامانه و از روی [[اعتقاد]] و [[التزام]] به [[پرستش]]، گسترش پیدا میکرد؛ مخصوصاً [[بتپرستی]] پس از [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} که نمایشی [[انحرافی]] از [[طواف]] [[کعبه]] در [[ادیان ابراهیمی]] بود<ref>کلبی، تاریخ پرستش عرب پیش از اسلام، ص۳-۴.</ref>. آنها [[بتها]] را به [[نیابت]] از [[کعبه]] و به هنگامی که به [[کعبه]] دسترسی نداشتند، میپرستیدند؛ به گونهای که وقتی از جوار [[حرم]] کوچ میکردند، سنگی از سنگهای [[حرم]] را با خود میبردند و به دور آن [[طواف]] میکردند. ولی به مرور زمان، [[بتها]] هویتی جداگانه یافتند و در جوار [[کعبه]] نیز پرستیده شدند و نوعی [[رجعت]] به دوران [[بتپرستی]] اولیه (قبل از [[ابراهیم]]{{ع}} صورت گرفت<ref>کلبی، تاریخ پرستش عرب پیش از اسلام، ص۳-۴.</ref>. | ||
* [[جاهل]] عامی آنچنان به [[عقاید]] [[جاهلی]] خود [[باور]] دارد که در [[راه]] آن، محرومیتها میکشد و هزینههای گزاف میپردازد. [[قرآن کریم]] از کارهای جاهلانهای گزارش میدهد که [[جاهلان]] [[عوام]]، خود را از برخی [[نعمتهای الهی]] [[محروم]] میکردند و حتی [[فرزندان]] خود را در پای [[بتها]] [[قربانی]] میکردند<ref>سوره انعام، آیه ۱۳۷.</ref>. این قربانیها غیر از موؤودههایی بود که در [[بنیتمیم]] معمول بود؛ زیرا «موؤوده» عبارت بود از دخترانی که زنده به [[گور]] میمی شدند، حال آنکه طبق [[آیه شریفه]]، آنها «[[اولاد]]» خود را [[قربانی]] میکردند که شامل پسران نیز میباشد<ref>طباطبایی، المیزان، ج ۷، ص۳۶۱.</ref>. تفاوت این [[سفاهت]]<ref>ر.ک: سوره انعام، آیه ۱۳۷ و ۱۴۰.</ref> با [[زنده به گور کردن دختران]] این بود که [[زنده به گور کردن دختران]] دارای انگیزههای غیر [[عقیدتی]]، مانند [[ترس]] از [[فقر]] و [[نگرانی]] از [[ننگ]] [[اسارت]] در [[جنگها]] بود<ref>حسینی آلوسی، روح المعانی، ج ۳، ص۴۲.</ref>، ولی [[قربانی]] کردن [[فرزندان]] در پای [[بتها]]، نوعی [[فداکاری]] جاهلانه بود که تنها به خاطر [[اعتقادات]] غلط [[جاهلی]] انجام میشد. آنها گاهی قسم میخوردند یا [[نذر]] میکردند که اگر فلان تعداد پسر داشته باشند، یکی از آنها را در پای [[بت]] [[قربانی]] کنند<ref>سید بن قطب، فی ظلال القرآن، ج ۳، ص۱۲۱۸.</ref>. | * [[جاهل]] عامی آنچنان به [[عقاید]] [[جاهلی]] خود [[باور]] دارد که در [[راه]] آن، محرومیتها میکشد و هزینههای گزاف میپردازد. [[قرآن کریم]] از کارهای جاهلانهای گزارش میدهد که [[جاهلان]] [[عوام]]، خود را از برخی [[نعمتهای الهی]] [[محروم]] میکردند و حتی [[فرزندان]] خود را در پای [[بتها]] [[قربانی]] میکردند<ref>سوره انعام، آیه ۱۳۷.</ref>. این قربانیها غیر از موؤودههایی بود که در [[بنیتمیم]] معمول بود؛ زیرا «موؤوده» عبارت بود از دخترانی که زنده به [[گور]] میمی شدند، حال آنکه طبق [[آیه شریفه]]، آنها «[[اولاد]]» خود را [[قربانی]] میکردند که شامل پسران نیز میباشد<ref>طباطبایی، المیزان، ج ۷، ص۳۶۱.</ref>. تفاوت این [[سفاهت]]<ref>ر.ک: سوره انعام، آیه ۱۳۷ و ۱۴۰.</ref> با [[زنده به گور کردن دختران]] این بود که [[زنده به گور کردن دختران]] دارای انگیزههای غیر [[عقیدتی]]، مانند [[ترس]] از [[فقر]] و [[نگرانی]] از [[ننگ]] [[اسارت]] در [[جنگها]] بود<ref>حسینی آلوسی، روح المعانی، ج ۳، ص۴۲.</ref>، ولی [[قربانی]] کردن [[فرزندان]] در پای [[بتها]]، نوعی [[فداکاری]] جاهلانه بود که تنها به خاطر [[اعتقادات]] غلط [[جاهلی]] انجام میشد. آنها گاهی قسم میخوردند یا [[نذر]] میکردند که اگر فلان تعداد پسر داشته باشند، یکی از آنها را در پای [[بت]] [[قربانی]] کنند<ref>سید بن قطب، فی ظلال القرآن، ج ۳، ص۱۲۱۸.</ref>. |