نفاق در معارف و سیره نبوی: تفاوت میان نسخهها
←جستارهای وابسته
جز (جایگزینی متن - 'مظلومیت پیامبر' به 'مظلومیت پیامبر') |
|||
خط ۱۷۹: | خط ۱۷۹: | ||
[[عشق]] و علاقه نسبت به [[خاندان اهل بیت]] مقدمه [[تبعیت]] و اقتدای عملی است. تا حسین{{ع}} را [[دوست]] نداشته باشیم نمیتوانیم اهدافش را پس از گذر [[زمان]] طولانی در [[حیات]] خود پیاده کنیم! تا [[محبت]] زهرای [[مرضیه]] در [[دل]] نباشد [[عفت]] و [[پاکدامنی]] و ارزشهای وجودی او در آینه جانمان منعکس نخواهند شد. پس [[مودت]] در اقربای [[پیامبر]]{{صل}} صرف یک ابراز [[عاطفه]] نیست، نردبانی است برای پیمودن قله کمال با [[الهام]] از الگوهای [[حق]].<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۲۸۲.</ref>. | [[عشق]] و علاقه نسبت به [[خاندان اهل بیت]] مقدمه [[تبعیت]] و اقتدای عملی است. تا حسین{{ع}} را [[دوست]] نداشته باشیم نمیتوانیم اهدافش را پس از گذر [[زمان]] طولانی در [[حیات]] خود پیاده کنیم! تا [[محبت]] زهرای [[مرضیه]] در [[دل]] نباشد [[عفت]] و [[پاکدامنی]] و ارزشهای وجودی او در آینه جانمان منعکس نخواهند شد. پس [[مودت]] در اقربای [[پیامبر]]{{صل}} صرف یک ابراز [[عاطفه]] نیست، نردبانی است برای پیمودن قله کمال با [[الهام]] از الگوهای [[حق]].<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۲۸۲.</ref>. | ||
==[[مظلومیت پیامبر]]{{صل}} در [[هراس]] از تنشهای [[منافقین]]== | |||
مشکل اولیه یک [[امام عدل]] این است که نتواند با [[مردم]] صریح حرف بزند، جوسازی منافقین گاهی فضایی را ایجاد کرده که [[پیامبر]]{{صل}} نتواند حرف دلش را که ریشه از عمق رسالتش دارد به [[راحتی]] با مردم بیان کند. در [[عصر ائمه]] باز شاهدیم که گاهی [[راحتطلبان]] بیدرد آنگونه فضاسازی کردهاند که [[ائمه]] در بیان بعضی [[حقایق]] مشکل داشتهاند. بدترین وضعیت [[جامعه]] آن زمانی است که مردم در عین حال که اکثراً سنگ [[رهبر]] را به سینه میزنند ولی رهبر نتواند حرفش را راحت و صریح [[ابلاغ]] کند. | |||
در [[حادثه غدیر]] وقتی [[آیه مبارکه]] نازل شد که {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref> در انتهای [[آیه]] اشاره فرمود که [[خداوند]] تو را از مردم [[حفظ]] میکند، معلوم میشود [[پیامبر اکرم]] که [[مأمور]] به [[ابلاغ ولایت علی]] بوده، فضایی را [[ناامن]] [[مشاهده]] میکند که به [[صراحت]] نمیتواند حرف دلش را بزند، از تنشهای منافقین هراسناک است و لذا در بیان تقویت [[قلبی]] پیامبر اکرم، خداوند فرمود: نگران نباش ما تو را حفظ میکنیم. | |||
[[مفسرین]] معتقدند که از آیه معلوم میشود که سابقاً هم پیامبر اکرم مأمور به ابلاغ آن شده ولی به ملاحظه مردم خودداری فرموده. به همین جهت خداوند او را در [[امان]] حفظ خود قرار داده است. در [[سال دهم]] (ه. ق) وقتی [[جبرئیل]] نازل شد که علی{{ع}} را به مردم معرفی نما تا بعد از تو مردم [[مولی]] و [[صاحب اختیار]] خود را بشناسند و متحیر و [[گمراه]] نباشند، پیامبر اکرم به ملاحظه اینکه میدانست بعضی از [[اصحاب]] دانه درشت با [[امیرالمؤمنین]] [[عداوت]] و [[دشمنی]] دارند و از باب [[حسادت]] حاضر نیستند قبول [[ولایتعهدی]] او را بنمایند، از [[ابلاغ]] این مسئله خودداری فرمود و ترسید از آنکه [[تصور]] کنند آن [[حضرت]] میخواهد بعد از خودش، [[برادر]] و [[پسر عم]] و داماد خود را و بعد از او اولادش را بر [[مردم]] [[حاکم]] کند و به این جهت [[کافر]] شوند. | |||
تا اینکه در [[مسجد]] خیف بار دوم [[جبرئیل]] نازل شد و امر سابق را تاکید نمود و [[پیامبر]]{{صل}} [[امان]] خواست و مردم برای [[نماز جماعت]] حاضر شدند و پیامبر{{صل}} [[حدیث ثقلین]] را بیان فرمود که من از [[دنیا]] میروم و دو چیز گرانبها در میان شما میگذارم [[کتاب خدا]] و عترتم آن دو از یکدیگر جدا نمیشوند تا در لب [[حوض کوثر]] به من برسند. | |||
[[تاریخ]] نقل میکند جمعی از [[اصحاب]] گفتند: [[پیغمبر]] میخواهد [[امامت]] را در [[اهل بیت]] خود قرار دهد و چند نفر از آنها به [[مکه]] رفتند و در کنار [[خانه کعبه]] [[متحد]] شدند و [[عهدنامه]] نوشتند که نگذارند این امر انجام یابد و [[خداوند]] به پیغمبر خود خبر داد و آن حضرت [[منتظر]] امان بود که برسد و تصریح به [[خلافت علی]]{{ع}} نماید تا رسیدند به [[غدیر خم]] جبرئیل نازل شد و این [[آیه]] را آورد و [[حجت]] را تمام کرد و پیامبر{{صل}} فرمود: این [[تهدید]] و [[وعید]] است. دیگر جای ملاحظه و [[تأمل]] نیست و لذا همه را جمع کرد و [[ابلاغ رسالت]] نمود<ref>تفسیر روان جاوید، ج۲، ص۲۴۴.</ref>. | |||
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} در رساندن [[وحی]] تعلل ورزید و از بیان آن [[هراس]] داشت و در پی [[فرصت]] مناسبی بود تا آن را ابلاغ کند. اگر پیامبر هراس و تعللی نداشت نیازی به این تهدید {{متن قرآن|وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ}} و این [[وعده]] {{متن قرآن|وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}} نداشت چنانکه در اوایل [[بعثت]] چنین تهدید و وعدههای نبود؛ لذا باید به ماهیت [[ترس]] پیامبر و سبب تعلل وی در [[ابلاغ وحی]] ملاحظه شود و ابتدا باید [[هویت]] [[فرمان الهی]] یعنی {{متن قرآن|مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ}} بررسی شود. | |||
#[[آیه]] در مورد کل [[دین]] نیست. | |||
#آیه در مورد [[فروع دین]] نیست، چون تقریباً تمام [[فروع]] مثل [[نماز]] و [[روزه]] و [[حج]] و [[زکات]] و... نازل شده بودند. | |||
#آنچه که حساسیتزا بود در [[اصول دین]] بود و آن اصل قطعاً [[توحید]] و [[نبوت]] و [[معاد]] نیست چون بین [[مسلمین]] رایج بوده و [[معتقد]] بودند. پس مربوط به یکی از اصول دین است با دو ویژگی الف: به قدری مهم است که اگر [[پیامبر]] آن را [[ابلاغ]] نکند گویا [[اصل دین]] را نرسانده است. ب: پیامبر در ابلاغش [[هراس]] داشت لذا [[خدا]] [[حفظ]] از خطرات را به وی [[وعده]] داد {{متن قرآن|وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ}} بیشک مسئله مهم بحث [[جانشینی پیامبر]] بود. | |||
پیامبر از [[جان]] خود نمیترسید بلکه از تحریک عوامفریبی و [[فتنهانگیزی]] [[منافقان]] میترسید که در باب مسئله [[جانشینی]] وارد عمل شوند. [[ترس]] پیامبر از این بود که [[جانشینی علی]]{{ع}} را مطرح کند و منافقان افراد [[سادهلوح]] را به [[شک]] اندازند و بگویند کسی که مدعی نبوت بود مدتی خود [[حکومت]] کرد و اینک هم حکومت را به دامادش سپرد تا ما را زیر [[سلطه]] او در آورد و این حرکت منافقانه میتوانست به دین آسیب برساند. | |||
تعلل پیامبر برای [[ترساندن]] [[پیام]] نبود بلکه در پی [[فرصت]] مناسبی برای ابلاغ بود پس ترس پیامبر برای [[حفظ دین]] بود نه برای خودش، چرا پیامبر از ابلاغ [[خوف]] دارد؟ دلیلش جوسازی [[منافقین]] بود، میترسید [[ولایت]] و جانشینی علی{{ع}} را بیان کند ابتر بماند چه اینکه بعد از [[حادثه غدیر]] [[حارث بن نعمان]] فهری به پیامبر گفت: هر مسئله [[اعتقادی]] گفتی پذیرفتیم ولی ما [[خلافت]] پسرعمویت را نمیپذیریم، اگر از طرف خداست عذابی بیاید به حیاتم خاتمه دهد {{متن قرآن|فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ}}<ref>«بر ما از آسمان سنگ ببار یا بر (سر) ما عذابی دردناک بیاور» سوره انفال، آیه ۳۲.</ref> [[عذاب الهی]] به صورت سنگ آسمانی بر سرش فرود آمد و او را هلاک کرد. | |||
[[پیامبر]] در [[عرفات]] [[مأمور]] شد به معرفی علی{{ع}} بعد در [[مسجد]] خیف پیامبر به [[جبرئیل]] فرمود {{متن حدیث|يَا جَبْرَئِيلُ إِنِّي أَخْشَى قَوْمِي أَنْ يُكَذِّبُونِي وَ لَا يَقْبَلُوا قَوْلِي فِي عَلِيٍّ{{ع}}}}؛ پیامبر خطاب به جبرئیل گفت: از آن میترسم که [[مردم]] مرا [[تکذیب]] نموده و سخنم را درباره [[علی بن ابیطالب]] نپذیرند. تا رسید به [[غدیر]] که این [[آیه]] نازل شد ولی در دو فقره اول {{متن قرآن|وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}} در آیه نبود در مرتبه سوم آیه به همراه این جمله بود. | |||
[[امام باقر]]{{ع}} فرمود: امر به [[ولایت امیرالمؤمنین]] در [[روز جمعه]] در موقف عرفات رسید و [[خداوند]] آیه {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...}} را نازل کرد و [[کمال دین]] به سبب [[ولایت]] علی بن ابیطالب{{ع}} بود، [[پیغمبر]]{{صل}} در آنجا فرمود: [[امت]] من هنوز به [[دوران جاهلیت]] نزدیکاند اگر من نسبت به پسر عمویم به آنها خبری دهم، هر کسی حرفی میزند، تا آنکه [[فرمان]] حتمی [[خدای عزوجل]] به من رسید و مرا [[تهدید]] کرد که اگر [[ابلاغ]] نکنم، عذابم خواهد کرد و این آیه نازل شد {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ...}}؛ پس [[رسول خدا]]{{صل}} دست علی{{ع}} را گرفت و فرمود: ای مردم: [[خدا]] همه [[پیغمبران]] پیش از مرا عمری معین داد و سپس به جانب خود خواند و آنها هم اجابتش کردند و نزدیک است که مرا هم بخواند و [[اجابت]] کنم، من [[مسئولیت]] دارم و شما هم مسئولیت دارید، اکنون شما چه میگویید؟ آنها گفتند: [[گواهی]] دهیم که تو ابلاغ کردی و [[خیرخواهی]] نمودی و آنچه بر تو بود رسانیدی، خدا [[بهترین]] [[پاداش]] پیغمبران را به تو دهد. پیغمبر سه مرتبه فرمود: خدایا [[شاهد]] باش، سپس فرمود: ای گروه [[مسلمین]] این (شخصی که روی دست من و نامش [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} است) پس از من ولی شماست، شما که حاضرید به غایبین برسانید<ref>کافی، ج۱، ص۲۹۱.</ref>. | |||
[[نگرانی]] [[پیامبر]]{{صل}} از شرایط موجود جهت معرفی علی{{ع}} در [[روایت]] ذیل واضح و صریح است. [[جبرئیل]] نازل شد و گفت: یا محمد پروردگارت [[سلامت]] میرساند و میفرماید: علی را [[نصب]] کن تا علَم باشد برای [[مردم]]. پیامبر{{صل}} به [[گریه]] افتاد آن قدر که [[محاسن]] شریفش خیس شد و فرمود: ای جبرئیل همانا [[قوم]] من به [[جاهلیت]] نزدیکند و خیلی دور نشدهاند. برای [[استقرار دین]] با آنها برخورد کردهام تا با میل و [[اکراه]] [[تسلیم]] من شدهاند. چگونه بتوانم غیر خودم را به آنها [[حاکم]] کنم؟ (چگونه بتوانم [[ولایت]] دیگری را بر گردن آنها بار کنم؟)<ref>{{متن حدیث|فَنَزَلَ جَبْرَئِيلُ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّكَ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ انْصِبْ عَلِيّاً عَلَماً لِلنَّاسِ فَبَكَى النَّبِيُّ{{صل}} حَتَّى اخْضَلَّتْ لِحْيَتُهُ وَ قَالَ يَا جَبْرَئِيلُ إِنَّ قَوْمِي حَدِيثُو عَهْدٍ بِالْجَاهِلِيَّةِ ضَرَبْتُهُمْ عَلَى الدِّينِ طَوْعاً وَ كَرْهاً حَتَّى انْقَادُوا لِي فَكَيْفَ إِذَا حَمَلْتُ عَلَى رِقَابِهِمْ غَيْرِي فَصَعِدَ جَبْرَئِيلُ}}؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۲۸.</ref>. | |||
در [[سفر]] [[معراج]] [[خداوند]] به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|أَنِّي لَمْ أَبْعَثْ نَبِيّاً إِلَّا جَعَلْتُ لَهُ وَزِيراً وَ أَنَّكَ رَسُولِي وَ أَنَّ عَلِيّاً وَزِيرُكَ}}<ref>بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۱۰.</ref>؛ هیچ [[پیامبری]] را [[مبعوث]] نکردم مگر اینکه برای او وزیری قرار دادم و تو [[رسول]] من و علی [[وزیر]] تو باشد. | |||
پیامبر اکرم وقتی از معراج برگشت [[کراهت]] داشت که به مردم موضوع را منتقل کند {{متن حدیث|كَرَاهِيَةَ أَنْ يَتَّهِمُوهُ لِأَنَّهُمْ كَانُوا حَدِيثِي الْعَهْدِ بِالْجَاهِلِيَّةِ}} کراهتش به دلیل این بود که میترسید متهمش کنند، چون که مردم به [[عصر جاهلیت]] نزدیک بودند و هنوز از آن عصر، [[زمان]] زیادی نگذشته بود. | |||
از جمله {{متن قرآن|مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ}} معلوم میشود که پیامبر{{صل}} به [[نصب علی]] به [[خلافت]] بعد از خود حضور [[ذهنی]] و سابقه قبلی دارد و قبلاً این امر به ایشان [[ابلاغ]] شده. جبرئیل وقتی نازل شد و گفت: ای رسول ابلاغ کن! پیامبر{{صل}} فرمود: چه ابلاغ کنم؟ جبرئیل گفت: آنچه را که خداوند به تو در [[شب معراج]] فرمود که {{متن قرآن|فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى}}<ref>«پس (خداوند) به بنده خود وحی کرد، آنچه وحی کرد» سوره نجم، آیه ۱۰.</ref> و در [[تفسیر]] [[اهل البیت]] آمده: {{متن حدیث|ما أوحى في علي ليلة المعراج}} [[شب معراج]] خلاصه فرمود و [[روز غدیر]] تفصیل داد. بذر تصمیمش را شب معراج در [[ذهن]] [[پیامبر]]{{صل}} کاشت تا روز غدیر مفصل بیان فرماید و «ما» در [[آیه]] {{متن قرآن|مَا أُنْزِلَ}} همان «ما» میباشد در آیه {{متن قرآن|مَا أَوْحَى}} با این تفاوت که اولی مجمل است و دومی مفصل<ref>تفسیر گازر، ج۲، ص۴۱۰.</ref>. | |||
در [[کلام پیامبر]]{{صل}} این جملات وجود دارد که نشان میدهد [[حضرت]] از فضای [[جامعه]] توهماتی دارد: | |||
# پیامبر فرمود: {{متن حدیث|يَا جَبْرَئِيلُ أَخَافُ مِنْ تَشَتُّتِ قُلُوبِ الْقَوْمِ}} از اختلافاتی که در [[دل]] [[مردم]] است [[خوف]] دارم<ref>بحارالانوار، ج۳۵، ص۲۸۲.</ref>. | |||
#وقتی {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ...}} نازل شد، {{متن حدیث|شَكَا رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} إِلَى جَبْرَئِيلَ فَقَالَ إِنَّ النَّاسَ يُكَذِّبُونِّي وَ لَا يَقْبَلُونَ مِنِّي}} پیامبر{{صل}} به [[جبرئیل]] [[شکایت]] برد و فرمود: مردم تکذیبم میکنند و از من قبول نمیکنند<ref>بحارالانوار، ج۳۶، ص۱۵۲، ج۲۳، ص۳۶۲.</ref>. | |||
#{{متن حدیث|مَخَافَةَ أَنْ تَتَّهِمُونِي وَ تُكَذِّبُونِي}}؛ پیامبر{{صل}} میترسید متهمش کنند و تکذیبش نمایند<ref>بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۱۱.</ref>. | |||
#{{متن حدیث|كَرَاهِيَةَ أَنْ يَتَّهِمُوهُ لِأَنَّهُمْ كَانُوا حَدِيثِي الْعَهْدِ بِالْجَاهِلِيَّةِ}}؛ پیامبر{{صل}} از متهم شدنش [[کراهت]] داشت، چون که مردم از [[عصر جاهلیت]] هنوز دور نشده بودند<ref>بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۱۰.</ref>. | |||
#زبد [[شهید]] پسر [[امام سجاد]]{{ع}} فرمود: وقتی جبرئیل دستور [[ولایت]] را آورد، سینه پیامبر{{صل}} از [[ابلاغ]] این دستور تنگ شد و فرمود: [[قوم]] من، تازه از عصر جاهلیت فاصله گرفتهاند<ref>{{متن حدیث|عَنْ زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ قَالَ: لَمَّا جَاءَ جَبْرَئِيلُ بِأَمْرِ الْوَلَايَةِ ضَاقَ النَّبِيُّ بِذَلِكَ ذَرْعاً وَ قَالَ قَوْمِي حَدِيثُو عَهْدٍ بِجَاهِلِيَّةٍ}}؛ بحارالانوار، ج۱۷، ص۱۷۸.</ref>. | |||
[[تذکر]]: [[قرآن]] نفرمود: {{عربی|و إن لم تقل فما بلغت}} اگر نگفتی رسالتت را ابلاغ نکردهای، بلکه فرمود: {{متن قرآن|وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ}}<ref>«و اگر نکنی پیام او را نرساندهای» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref>. یعنی [[غدیر]] و اخذ [[بیعت]] کار است نه قول، [[نصب]] است نه معرفی. [[اعمال]] ولایت است نه اظهار و [[مجامله]]. | |||
از [[امام صادق]]{{ع}} سوال شد از [[آیه مبارکه]] {{متن قرآن|يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَهَا}}<ref>«نعمت خداوند را میشناسند سپس آن را انکار میکنند» سوره نحل، آیه ۸۳.</ref>. [[حضرت]] فرمود: یعنی [[روز غدیر]] را میشناسند و در [[روز سقیفه]] آن را [[انکار]] کردند. پس [[پیامبر]]{{صل}} به [[حسان بن ثابت]] فرمود: ابیاتی در آن [[روز]] بسراید و او این اشعار را سرود. | |||
{{عربی|يُنَادِيهِمْ يَوْمَ الْغَدِيرِ نَبِيُّهُمْ...}} ندا کرد ایشان را [[روز غدیر خم]]، پیغمبرشان و بشنو [[رسول]] را که به چه ندا میکند؛ پس مخصوص کرد [[خلافت]] را به علی{{ع}} غیر از جمیع [[مردمان]]...<ref>{{متن حدیث|عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ الصَّادِقَ{{ع}} قَالَ: لَمَّا خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} إِلَى مَكَّةَ فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ فَلَمَّا انْصَرَفَ مِنْهَا وَ فِي خَبَرٍ آخَرَ وَ قَدْ شَيَّعَهُ مِنْ مَكَّةَ اثْنَا عَشَرَ أَلْفَ رَجُلٍ مِنَ الْيَمَنِ وَ خَمْسَةُ أَلْفِ رَجُلٍ مِنَ الْمَدِينَةِ جَاءَهُ جَبْرَئِيلُ فِي الطَّرِيقِ فَقَالَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ قَرَأَ هَذِهِ الْآيَةَ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ}} فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} يَا جَبْرَئِيلُ إِنَّ النَّاسَ حَدِيثُو عَهْدٍ بِالْإِسْلَامِ فَأَخْشَى أَنْ يَضْطَرِبُوا وَ لَا يُطِيعُوا فَعَرَجَ جَبْرَئِيلُ{{ع}}إِلَى مَكَانِهِ وَ نَزَلَ عَلَيْهِ فِي يَوْمِ الثَّانِي وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صنَازِلًا بِغَدِيرٍ فَقَالَ لَهُ يَا مُحَمَّدُ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ}} فَقَالَ لَهُ يَا جَبْرَئِيلُ أَخْشَى مِنْ أَصْحَابِي أَنْ يُخَالِفُونِي فَعَرَجَ جَبْرَئِيلُ وَ نَزَلَ عَلَيْهِ فِي الْيَوْمِ الثَّالِثِ... نَزَلَ جَبْرَئِيلُ{{ع}} بِهَذِهِ الْآيَةِ {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا}} سُئِلَ الصَّادِقُ{{ع}} عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ {{متن قرآن|يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَهَا}} قَالَ يَعْرِفُونَ يَوْمَ الْغَدِيرِ وَ يُنْكِرُونَهَا يَوْمَ السَّقِيفَةِ فَاسْتَأْذَنَ حَسَّانُ بْنُ ثَابِتٍ أَنْ يَقُولَ أَبْيَاتاً فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ فَأَذِنَ لَهُ فَأَنْشَأَ يَقُولُ: يُنَادِيهِمْ يَوْمَ الْغَدِيرِ نَبِيُّهُمْ}}؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۶۶.</ref>. | |||
نقل شده پیامبر{{صل}} دستور داد در مقابل [[خیمه]] خود برای [[امیرالمؤمنین]] خیمهای برپا نمودند و مقرر کرد که تمام [[اصحاب]] بیایند و با آن [[حضرت]] به [[ولایت]] و [[امامت]] [[مؤمنان]] [[بیعت]] نمایند؛ [[مهاجر]] و [[انصار]] آمدند و بیعت کردند و تبریک گفتند، [[عمر]] گفت: {{متن حدیث|هَنِيئاً لَكَ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ أَصْبَحْتَ وَ أَمْسَيْتَ مَوْلَى كُلِ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ}}. به به! آفرین بر تو ای علی! شب را به [[روز]] آوردی به آنکه [[مولی]] و [[صاحب اختیار]] من و هر مرد [[مؤمن]] و [[زن]] مؤمنه شدی<ref>تفسیر روان جاوید، ج۲، ص۲۴۵.</ref>. | |||
نقل شده آن روز عمر برخاست و عرض کرد: یا [[رسول الله]] این [[حکم]] از خداست؟ فرمود: بلی از خداست، او [[امیرالمؤمنین]] و [[امام]] [[متقیان]] است. در [[روز قیامت]] بر پل [[صراط]] جای میگیرد، [[دوستان]] خود را داخل [[بهشت]] و [[دشمنان]] خود را وارد [[جهنم]] مینماید<ref>تفسیر روان جاوید، ج۲، ص۲۴۵.</ref>. | |||
بعضی از [[مفسرین]] معتقدند که این [[آیه]] سه مرتبه نازل شده است. بار اول [[روز عرفه]] بوده است در [[عرفات]] تا {{متن قرآن|مِنْ رَبِّكَ}} بار دوم آخر ایام تشریق که سه روز بعد از [[عید قربان]] است تا {{متن قرآن|رِسَالَتَهُ}} و بار سوم [[روز غدیر]] است تا آخر آیه و به قدری لحن آیه تند است که از بعضی [[روایات]] استفاده میشود که [[پیامبر]]{{صل}} ترسید اگر تأخیر در [[امتثال امر]] نماید، [[عذاب]] نازل شود و علت تأخیر [[پیغمبر]] در اعلام آن بود که موقع مناسبی پیدا شود<ref>تفسیر روان جاوید، ج۲، ص۲۴۶.</ref>. | |||
[[زید بن ارقم]] گفت: شامگاه [[عرفه]] [[جبرئیل]] با امر ولایت [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} بر پیامبر نازل شد، پیامبر از [[ترس]] [[اهل]] [[تهمت]] و [[نفاق]] دلتنگ شد و گروهی را [[دعوت]] کرد از جمله مرا و با آنان در این باره [[مشورت]] نمود تا در موسم آن را [[ابلاغ]] کند، ما نمیدانستیم به او چه بگوییم، پس پیامبر گریست، جبرئیل به او گفت: یا محمد آیا از کار [[خدا]] ناراحت هستی؟ گفت: ای جبرئیل هرگز! ولی خدای من میداند که از [[قریش]] چه کشیدم هنگامی که به [[پیامبری]] من [[اقرار]] نکردند تا اینکه [[خدا]] مرا به [[جهاد]] با آنان [[فرمان]] داد و سپاهیانی از [[آسمان]] برای من فرستاد و آنها به من [[یاری]] کردند، پس چگونه پس از من به علی اقرار خواهند کرد، [[جبرئیل]] از پیش [[پیامبر]] رفت پس این [[آیه]] را آورد: {{متن قرآن|فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ}}<ref>«و مبادا تو برخی از آنچه را بر تو وحی شده است کنار نهی و دل از آن تنگ داری» سوره هود، آیه ۱۲.</ref><ref>شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۵۶.</ref>. | |||
از [[امام باقر]]{{ع}} نقل شده: جبرئیل در [[حجةالوداع]] نازل شد و به [[رسول اکرم]] اعلام کرد خدایت [[سلام]] میرساند و میفرماید اجلت نزدیک شده {{متن حدیث|... فَأَقِمْ يَا مُحَمَّدُ عَلِيّاً عَلَماً وَ خُذْ عَلَيْهِمُ الْبَيْعَةَ وَ جَدِّدْ عَهْدِي وَ مِيثَاقِي لَهُمُ الَّذِي وَاثَقْتَهُمْ عَلَيْهِ فَإِنِّي قَابِضُكَ إِلَيَّ وَ مُسْتَقْدِمُكَ عَلَيَّ...}}<ref>بحارالانوار، ج۳۷، ص۲۰۳؛ احتجاج، ج۱، ص۱۱۸.</ref>؛ پس ای محمد، علی را [[علم]] و راهنمایم قرار ده و از آنان برایش [[بیعت]] بگیر و [[عهد]] و پیمانی که با آنان بستهام را [[تجدید]] کن؛ زیرا من جانت را گرفته و نزد خود فرا میخوانم. | |||
از آن سو چون پیامبر{{صل}} نسبت به [[قوم]] خود و مخصوصاً از [[منافقین]] [[امت]] خائف و ترسان بود که مبادا پراکنده شده و به [[جاهلیت]] و کفری دیگر بازگردند و همچنین از [[عداوت]] و [[بغض]] درونی آنان نسبت به [[علی آگاه]] بود، به همین خاطر توسط جبرئیل از [[خداوند]] درخواست نمود که او را از [[شر]] و [[کید]] و [[مکر]] منافقین [[حفظ]] فرماید. بنابراین [[رسول خدا]]{{صل}} انجام این امر را تا [[مسجد]] خیف در مراجعت از [[مکه]] به تأخیر انداخت. پس در آن [[منزل]] بار دیگر جبرئیل نازل شده و [[تکلیف]] سابق را راجع به معرفی [[علی ابن ابی طالب]] تجدید نمود ولی راجع به درخواست آخر پیامبر مبنی بر [[عصمت]] و نگهداری او از شر منافقین هیچ پیامی را نیاورد تا اینکه به [[کراع الغمیم]]، در بین راه [[مکه]] و [[مدینه]] رسید. | |||
در همین [[منزل]] [[جبرئیل]] برای بار سوم نازل شده و موضوع معرفی [[علی بن ابی طالب]] را متذکر شد ولی باز هم خبری از جواب درخواست [[پیامبر]] در [[حفظ]] پیامبر نبود. پس پیامبر خطاب به جبرئیل گفت: از آن میترسم که [[مردم]] مرا [[تکذیب]] نموده و سخنم را درباره علی بن ابی طالب نپذیرند. | |||
باری از آنجا نیز حرکت کرده تا به [[غدیر خم]]؛ سه مایلی [[جحفه]] رسیدند، جبرئیل در همان جا پنج [[ساعت]] پس از [[طلوع]] [[آفتاب]] نازل شده و پیامی حاوی منع و [[سرزنش]] و حفظ از مردم بدین مضمون آورد که: ای محمد [[خداوند متعال]] [[سلامت]] رسانده و میفرماید: ای پیامبر، آنچه را از سوی پروردگارت بر تو فرو آمده برسان و اگر این نکنی [[پیام]] او را نرسانده باشی و [[خدا]] تو را از «[[فتنه]] و گزند» مردم نگاه میدارد. | |||
بعد از این [[انتصاب الهی]] بود که [[پیامبر اکرم]] [[غدیر]] را [[عید]] اعلام کرد و از [[امت]] خواست [[بیعت با علی]] را همیشه به عنوان [[جشن]] و [[سرور]] و عرض تبریک گرامی دارند. | |||
[[امام رضا]]{{ع}} فرمود: [[عید غدیر]] در میان سایر عیدها (قربان، [[فطر]] و [[جمعه]]) مثل ماه بین [[ستارگان]] است<ref>اقبال الاعمال، ص۴۶۲.</ref>. | |||
چرا [[نص صریح]] پیامبر{{صل}} را بر [[جانشینی علی]] پنهان کردند؟ پیامبر{{صل}} از [[منافقان]] به تلخی [[شکایت]] میکرد؛ زیرا در [[حیات]] خود میدانست که علیه او و دینش [[دسیسه]] میچینند و در [[آینده]] یعنی پس از وفاتش چه چیز در [[انتظار]] [[مسلمین]] است! از جمله آن است این [[سخن پیامبر]]{{صل}} که به [[اهل قبور]] [[درود]] میفرستد و سپس با این سخن که: گوارایتان باد آنچه در آن صبح کردید از آنچه مردم در آن صبح کردند، [[فتنهها]] همچون قطعههای شب تار میآیند که آخرش در پی اولشان است. | |||
صاحبان [[سنن]] در [[مذمت]] منافقان و سرانجام آثار بد ایشان بر [[اسلام]] و [[مسلمانان]] که پیامبر{{صل}} از آن میهراسید، [[اخبار]] بسیاری آوردهاند: فتنهها را میبینم که همچون قطرات [[باران]] بر خانههای [[مدینه]] فرو میریزد<ref>صحیح مسلم، ج۸، ص۱۵۸؛ صحیح بخاری، ج۳، ص۲۶.</ref>. | |||
و [[اخبار]] دیگری که [[پیامبر]]{{صل}} در آنها [[شکایت]] میکرد و [[مسلمانان]] را از [[فتنهها]] و آنچه [[اصحاب]] آن از تبدیل و [[تغییر]] به آن میپرداختند بر [[حذر]] میداشت. برای مثال در [[صحیح بخاری]] امده که [[اسماء]] از [[قول پیامبر]]{{صل}} میگوید که فرمود: من بر سر [[حوض]] خود هستم تا کسانی بر من وارد میشوند و سپس افرادی را از نزد من دور میکنند! پس من میگویم: خدایا اینها [[امت]] من هستند و [[خداوند]] میفرماید: تو نمیدانی آنها به قهقرا رفتهاند. پیامبر{{صل}} فرماید: من در [[حوض کوثر]] جلودار شما هستم، مردانی به من عرضه میشوند همین که میخواهم آنها را بگیرم از دست من رها میشوند. پس میگویم: خدایا آنها اصحاب من هستند و خداوند فرماید: نمیدانی پس از تو چه کردند! | |||
و نیز [[ابوسعید خدری]] نقل میکند که از پیامبر{{صل}} شنیدم که چنین افزود: آنها از من هستند پس گفته میشود که نمیدانی پس از تو چقدر تبدیل و تغییر ایجاد کردند و من نیز میگویم نابودی، نابودی برای کسی که پس از من در [[شریعت]] من دست برد<ref>امامت در پرتو کتاب و سنت، ص۷۸؛ صحیح بخاری، ج۸، ص۵۸.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۳۵۰.</ref>. | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |